موضوع: صندلی داغ: مهدی (Mahdi)
-
Sunday 22/05/22 03:05 #21
پاسخ به سوالات سحر، سری سوم. نیمه اول
سلامی دوبارهدیدم خوب و با حوصله جواب میدی گفتم حیفه نیام باز
ممنونم ازت بابت جوابهای فرا کاملی که به سوالام دادی خیلی کیف داد.
خب بریم سراغ ست بعدی
سلام، نظر لطفته مرسیمنم از سوالهای خوبت تشکر میکنم مجددا
1-چقد این مسایل برات اهمیت داره و شاید دغدغت هست ؟ از 1تا 5 نمره بده
شکمِ سیر (نیاز به بقا) 5
بچهها و اینکه تو چه مسیری بزرگ میشن 5
حقوق زنان 3
حقوق مردان 2
محیط زیست 4
حمایت از حقوق حیوانات 3
بازنشستگی | متوجه نشدم این رو راستش.
سلامتی جسمی 5
سلامتی روحی 5
در لحظه زندگی کردن 5
قضاوت منفی نشدن توسط اشنایان 4
نیاز به قدرت 5
2-چقدر باید و نباید تو ذهنت داری؟
در مورد چی مثلا. این سوال خیلی کلیئه. منظورت اینه که یه سری باید و نبایدهارو تو ذهنم بگیرم برای مکانها یا جایگاههای مختلف؟ باید و نباید که قاعدتا زیاده برای هرجایی. منتهی اینطوری نیست که هی با خودم مرور کنم. ذهن کار خودش رو میکنه و حواسش هست.
3-پرتکرار ترین سوالی ک از خودت پرسیدی چی بوده؟
نمیخوام جواب کلیشهای بدم، ولی حقیقتا چیزی به این مضمون به ذهنم نمیرسه. چون فکرهایی که در ذهنم دارم در قالب سوال از خود نیست که الان تو ذهنم مونده باشه.
4-نیازه چی رو مدام به خودت یاداوریش کنی ؟
این که چقدر به افراد مدیون یا بدهکارم. معمولا زیاد یادآوری میکنم این رو به خودم.
5-دوس داری بیشتر با "شنیدن" ادمها سرگرم باشی یا "گفتن" بهشون ؟
شنیدن. کلا هم شنونده خیلی خوبی هستم. نه به این معنی که گوینده خوبی نیستم البته، اتفاقا گویندگیم از شنوندگیم بهتره اما ثباتی که شنوندگیم داره گویندگیم نداره و از یه حدی بگذره ممکنه به پرت و پلا برسه. اما همیشه بهنظرم میشه اون انتظاری که از شنونده بودن من هست در ذهن آدما، ارضا بشه. مخصوصا اگر مسئله مهم باشه. سعی میکنم با تمام وجود بشنوم.
6-چه ویژگی اخلاقی ای رو تحت هیچ شرایطی "بنظرت" حاضر نیستی تحمل کنی؟
دروغگویی.
بقیه ویژگیهارو سعی میکنم دوری کنم ازش ولی دروغگویی واقعا بنبسته برام. اگر دروغگویی فردی در مسئله مهمی برام محرز بشه، اتمام رابطه ما خواهد بود اون موقعیت. اینکه مسئله مهم یا نوع دروغ رو چطور تشخیص بدم با خودمه البته، بسته به موقعیت.
7-چه ویژگی اخلاقی ای بوده که بابتش آدمی رو از زندگیت "حذف" کردی؟
ویژگی اخلاقی شاید حساب نشه. اما یکیدو نفر شده از زندگیم حذف شده باشن، و علتش بیشتر نامردی بوده. اینایی که چارچوبها رو نمیشناسن و ارزشی برای گذشته روابط قائل نیستن رو بدم میاد ازشون. مثال میزنم، مثلا دوست دوران بچگیم بیاد من رو بهخاطر پول بفروشه. اینجا اصلا چیزی که بهش میرسه اهمیت نداره. بعضیچیزها مقدسان و نباید از یاد برن. گذشته من با یک نفر که دوستم بوده مثلا در دوران بچگیم برام مقدسه. بهخاطر هیچچیزی زیرپاش نمیذارم.
8-چقدر تو شخصیت آدم ها خرد میشی؟ اصن چه فاکتوری نیازه باشه ک باعث بشه هُلت بده سمت خرد شدن تو شخصیت آدما و اصرار ب شناخت بیشترشون؟
زیاد، اما خودخواسته نیست. ناخودآگاه این کار رو انجام میدم. علاقه هم دارم البته. شده مثلا از دوران کودکی با مامانم روزهایی بشینم و ساعتها در مورد شخصیت افرادی که جفتمون میشناسیم صحبت کنیم (به مفهوم غیبت نه، صرفا برداشتمون از ویژگیهای منفی و مثبت هرکس)، در کل تفاوتهای افراد برام جذابه. چیز کلیای به اسم آدم خوب و بد نداریم بهنظرم. هر فاکتور جزئیای در جای خودش میتونه یک شخصیت خوب و یا بد رو بسازه. و شناختن اینها خیلی مهمه.
9-در حال حاضر چ فکری تو زندگی بهت استرس میده ؟
پول. منظورم هم اندوخته یا اهداف بلندپروازانه نیست. در گام اول اطمینان از یک وضعیت مالی با ثبات و معقول برام خیلی مهمه. و حقیقتا تو شرایط سختی قرار گرفتیم، من خب بهخاطر خدمت نرفتنم فعلا گزینههای شغلی برام محدودن (بماند که خودم هم علاقه ندارم)، و خب تو این کاری که الان انجام میدم هم سرمایه مهمه که ندارم حقیقتش. و خب دارم خیلی پله پله و کوچیک جلو میرم اما شیب تورم و گرونی از شیب پول ساختن من تیزتره فعلا متاسفانه و این من رو بابت آینده نگران میکنه تا حدی. البته اتفاقی نمیافته نهایتا، منتهی نمیخوام در این مسیر شکست بخورم. برای همین مخصوصا در این برهه از زندگی کمی استرس دارم بابت اینجور مسائل.
10-من بهت میگم یه تصویر ایده ال از خودت بساز بده به همه عزیزانت ک تورو همیشه همونطوری یادشون باشه، مهدی تو اون تصویر چ ویژگی هایی داره؟
صادق، مثبت، حامی ضعیفان، بخشنده
مهمترینهارو گفتم. وگرنه ویژگی که زیاد میشه گفت.
11-با اون تصویر چقد فاصله داری؟اصلا برات مهم هست ک بهش نزدیک شی یا نه بسه دیگه همینقد ؟
50%. دلیلشم اینه که خودم قدرت کافی رو ندارم فعلا و دنبال ساختن خودم هستم. درواقع بخش ویژگیهای فردی رو بهنظرم داشته باشم تا الان هم. اما ویژگیهای موثر بر جامعه رو نیاز هست که روش کار کنم. معلومه که برام مهمه که نزدیکش بشم. اگر الان اتفاقی بیافته و بمیرم، خودم رو آدم ناموفقی تلقی میکنم در رسیدن به اهدافش.
۱۲- با توجه به اینکه اضطراب رو جز هیجانات غالبت تعریف کردی؛ ایا هیشوقت ریشهیابیش کردی و فهمیدی از کجا نشات میگیره؟ جنس اضطرابی ک تجربه میکنی بیشتر چیه و چه شکلیه؟
اضطراب از شکست. مهمترین اضطرابی که دارم این هست و با بند بند وجودم از شکست متنفرم. این برعکس قلدری، ویژگیای هست که هرکسی که ۱۰ دقیقه با من معاشرت داشته باشه هم میفهمتش. من بعد از تکتک شکستهایی که میخورم در درون خودم گریه میکنم. کوچیک و بزرگ هم نداره. همهش همینه. تو منچ هم ببازم از درون گریهم میگیره. منتهی هرچی خود عمل زمانش کوتاهتر باشه طبیعتا اضطراب و ناراحتی بعدش هم کوتاهتره. معمولا این ناراحتی رو خیلی سخت هست برام که بروز ندم و کاملا میشه متوجهاش شد. البته ویژگی بدی نیست این، اما با توجه به اثری که از دوران کودکی تا الان روم داشته، تبدیل به یکی از نکات تاریک زندگی و شخصیتم شده. مهسا میتواند گواهی بدهد. شاید اگه سوال دیگهای مربوط به این زمینه شد جامعتر توضیح بدم.
8 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Sunday 22/05/22 05:08 #22
پاسخ به سوالات ترسا
سلام،
دیدم جای من خالیه اومدم یه سری بزنم.هرجایی سوال تکراری بود جواب نده چون الان حضور ذهن کافی ندارم و ممکنه مشابه قبلیها رو بپرسم.
سلام، خوب کاری کردیحله بریم.
1. قبلا بالانس رویاییت رو گفتی. الان میخوام جزئیتر ازت بپرسم. خارج از بالانس، ایدهآل ترین و بهترین نقشی که برای هر فرد میشینه چیه؟ و همچنین بگو نامناسبترین نقش برای هر فرد فکر میکنی چی باشه؟ تو هر دو سوال اگه نقشی رو تکراری به چند نفر بگی هم موردی نداره.
این توضیح رو بدم که همه نقشهارو با کلی فکر و بررسی ندادم مخصوصا قسمت بدترینهارو. قاعدتا وقتی یک نفر چیزی رو تا حالا تجربهاش نکرده خیلی نمیشه پیشبینیش کرد که تو اون خوبه یا نه. خیلی سخت نگیرید یعنی
پویا بهترین: فدایی | بدترین: جوکر
امیر بهترین: شیطان | بدترین: قاتل ورژن قدیم
آرش بهترین: تروریست | بدترین: رویینتن
رضا بهترین: رویینتن | بدترین: شیطان
محمدامین بهترین: نفوذی | بدترین: سامورایی
فری بهترین: رویینتن | بدترین: بیگناه با نقش ضعیف
صدرا بهترین: کاراگاه | بدترین: رویینتن
یاسین بهترین: حرفهای تو شبهای مافیا، پلیس یا کاراگاه اینجا | بدترین: شیطان
خلفی بهترین: تروریست | بدترین: جوکر
مهسا بهترین: سامورایی | بدترین: شیطان
عرفان بهترین: سامورایی | بدترین: جوکر
محمدرضا بهترین: نفوذی | بدترین: رویینتن
ال امین بهترین: رویینتن | بدترین: گناهکار قابل پرسش
چاوش بهترین: شیطان | بدترین: جادوگر
محمدحسین بهترین: جلاد | بدترین: نفوذی
ترسا بهترین: سامورایی | بدترین: شیطان
سحر بهترین: کاراگاه | بدترین: جنگیر
عماد بهترین: کاراگاه | بدترین: جلاد
محمد بهترین: رویینتن | بدترین: گناهکار قابل پرسش
2. اگه مافیایی برگزار کنیم که برنده پول هنگفتی جایزه میبرد، و بهت میگفتن میتونی نقش، و فقط یک همتیمی (اگه بیگناهی هم سایدت رو) خودت انتخاب کنی؛ انتخاب چیها بودن؟ و برعکسش، کدوم نقش و کدوم افراد برات آخرین گزینه هستن. ( لزوما دلیل بر خوب نبودن اون فرد نیست، فقط ممکنه ترکیب ناسازگاری باشید، یا به خاطر نقطه ضعفهای مشترک نتونید مکمل خوبی برای هم بشید.)
خودم بیگناه و کاراگاه (اون خفنه، از این ریقوها نباشه که ۹۰ درصد بازی براش ضدپرسشن)، امین/پویا بیگناه و رویینتن
ورژن گناهکار هم نقش و فردش رو نمیگم. بایس نشه براتون سرویسم کنید
3. مشابه سوال بالا، بهترین و اشتباهترین ترکیبهای دونفره رو بین بچهها بگو. مثلا فلانی و فلانی اگه تو یه ساید باشن شانس بردشون (یا نمایش یک بازی فوقالعاده از سمتشون) بیش از هفتاد درصده، یا برعکس. دهتا بهترین بگو، ده تا بدترین.
دهتا خیلی زیاده ممکنه بخوام به ده برسونم الکی پرش کنم که خودم دوست ندارم این حالت رو بنابراین اگر اجازه بدی ۳ الی ۵ تا میگم. بازه انتخابهام هم خیلی محدوده تو این سوال، واقعا اگه بخوام از بین همه بگم اصلا نمیشه به نتیجهخاصی از جوابهام رسید و حالت رندومگونه پیدا میکنه. ضمن اینکه بهرحال هرچقدر یک تیم از نظر اسمی قویتر باشه قاعدتا بهتره و هرچقدر ضعیفتر بدتر (با استثنائات کاری ندارم). مثلا اینکه امیر تو گزینههام زیاد هست، به دلیل تاثیر بزرگش روی بازی هست.
بهترینها: پویا و امین گناهکار | مهدی و امیر گناهکار | چاوش و امین بیگناه | پویا و آرش گناهکار | امیر و محمدحسین گناهکار | چاوش و امیر بیگناه
بدترینها: مهدی و امیر بیگناه | ترسا و مهسا گناهکار| رضا و امیر گناهکار
4. یه نقش برای فرقه همین الان اختراع کن.بالانس و این چیزها مهم نیست. یه چیز دوست داشتنی که به نظرت جاش برای این تیم خالیه.
آدمربا: هرشب یکنفر را که حدس میزند درهمان شب مورد شلیک مافیا قرار گرفتهاست، هدف قرار میدهد. اگر حدساش درست بود و فرد هدف قرار گرفته شده ضدضربه نباشد، به جای مرگ، جذب تیم فرقه میشود.
دو بار میتواند خودش را مورد هدف قرار دهد و در آن شبها اگر مافیا اورا هدف تیر قرار داده باشد، اتفاقی نیفتاده و یک سهمیه قتل به تیم فرقه جایزه داده میشود (اینکه با این قتل بعدها پیش مافیا لو برود تقصیر خودش است. دندش نرم).
هیچ فردی را نمیتواند دو روز پشت سر هم هدف قرار دهد.
به پلیس و کاراگاه گناهکار معرفی میشود.
پدرخوانده قابلیت کشتن آدمربا را دارد اما قاتل خیر.
قابلیت ربودن هدفهای قاتلین را ندارد.
5. میخوام یکم در جزییات بازیها بریم و حضور ذهنت رو به چالش بکشیم.واسه هرکدوم از گزینههای زیر یک مثال بزن با توضیحات.
آفرین سوال متفاوت و جالبیهاینارو سعی میکنم همرو از دورهای همین سایت بگم که همه تو ذهنشون باشه یه چیزی.
بهترین دعوای زرگری: کلا بحثهای تیم مافیا این دور باهم اکثرا عالی بود از نظر غیرقابل ردگیری بودن. آرش با هرکدومشون
بدترین دعوای زرگری: اینو استثنائا از قدیم میگم. دعوای مهدی و رضا نجفی (همون دوری که من یار خودم رو اعدام کردم و تا آخر رفتم اما آرش و امین خلفی فهمیدن زرگری بوده).
تاثیرگزارترین رای به اعدامی که در ذهنت ثبت شده: رای به اعدام محمدحسین به امیر دور ۱۰.
اشتباهترین رای به اعدامی که تا حالا دادی: تو گناهکاریهام که یادم نمیاد چیزی، تو بیگناهیهای مهمم یکی به خودت تو دور احمدی نژاد. یکی هم همین خلفی این دور. البته نوعشون اشتباه نبوده بهنظرم، نتیجه اشتباهی دادن ولی
به یادماندنیترین اعدام تاریخ مافیا: اعدام خودم به عنوان پدرخوانده. چون هم خیلی فاز نسبتا سنگینی داشت به نسبت اواخر بازی بودن و هم نتیجهرایها بسیار نزدیک بود و آخر هم با یک تغییر رای رقم خورد. و اینکه یک پدرخوانده قبل از اعدام من اعدام شده بود در بازی.
خندهدارترین اعدام: اعدام سعید در دور ۶ به عنوان پدرخوانده. واکنشها عالی بود
خندهدارترین سوتیای که به یاد داری: همین سوتی این دور من که با یوزر محمد پست دادم، یه سوتی تاریخی هم امیر داره، اون دوری که اومد تو گروه تلگرام دور افتخار بزنه به اشتباه تو گروهی که همه بودن پیام داد و فرقهای ها فهمیدن مافیاس خودش
بدترین دور خودت: دور عکس پروفایلم با دون ویتو | مارجری تایرل | دور ۵ اینجا
کسی که اولین بار وقتی باهاش در افتادی ترسیدی: برای اینکه جوابخاص و درستی بدم، رضا دور ۵. چون انرژی خیلی زیادی ازم گرفت و رویکردم در قبال رضا رو از اون دور تغییر دادم.
دونفرهای که تو بازی باختی و هنوز براش ناراحتی: تو این سایت که یادم نمیاد دونفره فرسایشی خاصی رو باخته باشم به صورت مستقیم. از قبل هم یادم نمیاد حتیاگه کسی خودش یادش هست اشاره کنه
خب این پنجتا سوال مافیایی و فیالبداهه.زیاد نیست. زود جواب بده دفعهی بعد با دست پرتر میام.
مرسی که اومدینری دیگه برنگردیا
.
ویرایش توسط Mahdi : Sunday 22/05/22 در ساعت 08:06
9 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Sunday 22/05/22 07:47 #23
پاسخ به سری دوم سوالات پویا.
سلام دوباره. یه سری ساده بریم.
سلام، ساده؟
1. 5 تا 7 شخصیت مورد علاقهت در فیلمایی که دیدیُ بگو. بعدش بگو از چه ویژگیهاییشون خوشت میاد. و اینم بگو که از نظر داستانی حسرتی در موردشون داشتی یا نه؟ مثلا کاری که خوشت بیاد انجام ندن، یا برعکس و اینکه پایانشون مطابق میلت بوده یا نه.
اگه اینهارو ندیدید و قصد دارید ببینید، کامل نخونید چون خطر اسپویل داره تا حدی.
Maximus | Gladiator (عشق به خانواده، درستی، شجاعت)، به صورت کلی نه. تقریبا مطابق میلام بود روند داستان.
Bud white | L.A Confidiental (درستی، قلدری، رفتار بیرحمانه در قبال بزهکاران)، این هم خوب بود و حسرتی ندارم. از معدود شخصیتهایی هم هست که مردنش خوب درنمیومد و باید زنده میموند حتما.
Andy Dufresne | The Shawshank Redemption (درستی، امیدواری، هوش)، این هم پایان خیلی دلنشین و خوبی داره و همیشه حالم رو خوب میکنه آخر داستان. حسرتی هم ندارم.
Henry Fonda | 12 Angry Men (منطقی بودن، تسلیم نشدن)، حسرتی ندارم.
Henry Gondorff | The Sting (قمار باز، هوش، حواس جمع) ایضا.
Vito Corleone | The Godfather (عشق به خانواده، بزرگی، وفاداری) از این که اصلا نمیشه حسرت داشت. بهترین شکل و داستان ممکن.
Arjun Rana | Garv: Pride and Honour (عشق به خانواده، قلدری، رفتار بیرحمانه با بزهکاران) اینم نه.
2. از کارتونهایی که بچگی میدیدی برامون بگو.چه کارتونا و چه شخصیتایی رو بیشتر دوست داشتی.
فوتبالیستها که باید در ابتدا بهش اشاره بشه چون مهمترین بوده. شخصیتهاش هم من طرفدار سوباسا بودم کلا و از میزوگی هم خیلی خوشم میومد و تحسینش میکردم. اما واکی بایاشی بخشی از قلب من بود و با همه اینا متفاوت بود برام. و جالبه که من هیچوقت به پست دروازبانی علاقهمند نبودم خودم اما شخصیت واکی بایاشی طوری بود که با ناراحتیهاش ناراحت میشدم و با شادیاش خوشحال. (یه جملهای پویا در مورد علیرضا حیدری کشتیگیر داره که میگه وقتی میخورد زمین انگار خودم خورده باشم، واکی بایاشی برای من همینطوری بود).
تام و جری هم قطعا جزو بهترینا و مهمترینهاست. هر دوشون رو هم دوست داشتم و فرقی برام نداشتن
سفرهای میتیکومان هم خیلی علاقهمند بودم بهش و شخصیت محبوب هم داداش کایکو.
میگ میگ خیلی خوب بود و دوست داشتنی.
پلنگ صورتی و مگامن هم honorable mention.
3. سریالهای ایرانی و شخصیتهای مورد علاقهتُ هم بگو. اگه دوست داشتی توضیح هم بده.
نابرده رنج رو چون خیلی دوست داشتم اول میگم، شخصیت هم عماد پنجهولی با بازی سام درخشانی. عاشق اون شخصیت بودم کلا. حیف هم شد نمرد. بهیاد ماندنیتر میشد برام اونطوری.
خواب و بیدار خوب بود. شخصیت دانیال حکیمی (فکر کنم اسمش علی بود اونجا) رو خیلی دوست داشتم اونجا.
هوش سیاه ۱ رو خیلی دوست داشتم. شخصیت مورد علاقهام هم سرگرد احمدی با بازی حسین یاری بود.
ما چند نفر رو هم حال میکردم باهاش و شخصیت هم مازیار با بازی سام درخشانی.
سریال جراحت رو هم خیلی دوست داشتم. شخصیتمورد علاقهم هم اسماعیل با بازی علی عمرانی بود که خیلی بهنظرم بازیگر خوبیه و به حقش نرسیده شاید.
یه شخصیت هم شهرام حقیقت دوست داشت تو سریال خداحافظ بچه که از اونم خیلی خوشم میومد.
از سریالهای طنز هم به عنوان نماینده ترش و شیرین و شخصیت هم ناصر با بازی رضا عطاران باشه.
بقیه اگه چیزی یادم اومد بعدا اضافه میکنم چون اکثرا مال خیلی سال پیشن اینا همشون.
4. سوال اولُ در مورد فیلمای ایرانی هم جواب بده.
اینهارو ریز نمیشم در شخصیت چون اکثرا مال دوران کودکیم هستند.
سرگرد ملک (فرامرز قریبیان) | قانون
سعید (محمدعلی فردین) | سلطان قلبها
قیصر (بهروز وثوقی) | قیصر
جمشید هاشم پور | افعی
5. انیمیشن چقدر میبینی؟ انیمیشنها و شخصیتهای مورد علاقهتُ بگو. اینم بگو که بچه بودی چه انیمیشنی رو بیشتر میدیدی.
زیاد نمیبینم ولی نه به این خاطر که دوست نداشته باشم. فرصت نشده یا تو ذهنم نبوده مثلا. خیلی وقته مثلا میخوام داستان اسباببازی رو ببینم ولی هی یادم میره.
لوک خوششانس، در جستجوی نمو، اینساید اوت، شیرشاه، شگفت انگیزان 1 و 2، زندگی جدید امپراطور، زندگی جدید کرانک، پسر رعد آبی، موش سرآشپز، وینی د پو
شیر شاه و پسر رعد آبی برای دوران بچگی بوده مثلا. همچنین نمو.
شخصیت هم لوک، فروزون تو شگفتانگیزان، پاشا و کرانک تو زندگی جدید امپراطور و کرانک، اندی در پسر رعد آبی
6. تاثیرگذارترین فیلمایی که دیدی از نظر احساسی کدوما بوده؟ یکی یا دوتاشُ توضیح هم بده.
Gladiator
این که خب خودت میدونی چه جایگاه ویژهای برام داره. من عاشق ژانر حماسی هستم کلا از کودکی. این فیلم بخش بزرگی از چیزایی که بهش حساسم رو روش دست میذاره. پارتاولش که با بزرگی و قدرت و حماسه شروع میشه و من عاشق فرماندهها و شخصیتهای بزرگهستم کلا. بعدش از میزان عشق عمیق مکسیموس به خانوادهاش مطلع میشیم که برای من خیلی اهمیت داره، اما عنصر از خودگذشتگی رو هم داره و برای کشورش از خودش میگذره. اما شرایط طبق انتظار خوب جلو نمیره و اونجایی که دیر میرسه و میبینه زن و بچهاش رو کشتن خیلی سکانس دردناک و پر از حسرتیه. امکان نداره من اون سکانس رو ببینم و مو به تنم سیخ نشه. همین الان که دارم حسم رو مینویسم هم موهام سیخ شد و هم چشمام پر شد. بذار برم آهنگش رو بذارم تو گوشم و ادامه بدم...
اونجا همهچی از بین میره و هیچچیزی جز انتقام دیگه اهمیت نداره چون هیچچیزی در دنیا دیگه وجود نداره. نه برای مکسیموس و نه برای من، گور بابای رم. بعد از اون مسیر میره جهت پیدا کردن راهی برای گرفتن انتقام و بعد گلادیاتور شدن مکسیموس، اون سکانس Barbarian horde به زیبایی هر چه تمامتر عنصر حماسه رو به داستان بر میگردونه. و از اینجا به بعد منتظر روز موعودایم و لحظه انتقام، سکانس آخر و جنگ مکسیموس و کومودوس هم خیلی زیباست. مخصوصا اون صحنههایی که وسط نبرد، مکسیموس میره تو حال خودش و احساس میکنه داره وارد بهشتاش که خونه خودشه میشه و زن و بچهاش منتظرن و این تعلیق اینجا فوق العادست و من رو همیشه خیلی درگیر خودش میکنه. بعدشم که بعد انتقام دیگه دلیلی برای زنده موندن نداره و از دنیا میره. اونجا شاهزاده میگه که He was a soldier of rome, honor him. درسته که اینجاش هم خیلی حماسیه، اما برای من مهم اینه که مکسیموس جلوتر از همه اینا سرباز خانوادهاش بود. در کنار درستی و خوب بودنش و بزرگی برای کشورش. دیدن این فیلم به همراه دیگران خیلی برام کار سختیه چون احساساتم رو باید سرکوب کنم.
It's a wonderful life
۳۰ دقیقه پایانی این فیلم خیلی تکاندهندهاس. اون احساس بیهویتی که آدم در اون لحظه میکنه و میبینه چقدر از زندگیها به خاطر خودخواهیاش نابود شدن واقعا نمیشه احساساتی نشد در مقابلش و دفعه اول که داشتم میدیدم گریهام گرفت.
Leon The Professional
لئون هم برای من فیلم خیلی خاص و مهمیه. اول از ایننظر که وقتی خواستم شروع رسمی به دیدن فیلمهای خارجی بکنم، این اولین انتخابم بود فکر کنم. مخصوصا کاراکتر ماتیلدا که به نوعی اون موقع من رو یاد مهسا مینداخت از جهاتی. و شاید جالب باشه بدونید که شاید تاثیر این فیلمه یا هرچی، مهسا برای من ۲ جایگاه متفاوت داره در زندگی. یکیش که خب همسرمه، اما یکی دیگهاش هم نگاهم بهش مثل دختر کوچیکمه و حس میکنم پدرشم (نه به خاطر اینکه خودش مثلا کوچیکتر از من باشه یا کلا رفتارهای بچگانه داشته باشه)، کلا نمیدونم چرا همچین دیدی بهش دارم که انگار دختربچه ۵ سالهام ئه. در کل از جهاتی احساس میکنم این فیلم روی این حس خیلی تاثیر داشته و کلا برام جایگاه خاصی داره. پایان بندیش هم خیلی خوبه و باید همینجوری تموم میشد حتما. یه تم ساکت غمگین هم فضای کلی فیلم داره که خیلی به دل من میشینه.
همینا بسه.
7. فرض کن میخوای به بچهها فیلم معرفی کنی؛ از فیلمای مورد علاقه خودت. هیچکس هم ندیدهشون. که این فاکتور دیده شدن یا نشدن توسط مخاطب، حذف بشه کلا. چه پیشنهادی به هر کسی میدی؟ هرکس یک تا سه فیلم بسته به نظر خودت.
پویا The Man Who Shot Liberty Wallance
امیر 12Angry Men
آرش Shutter Island
رضا The Dark Knight
محمدامین The Intouchables
فری The Shawshank Redemption
صدرا Forrest Gump
یاسین Se7en
خلفی Pulp Fiction
مهسا Leon The Professional
عرفان It's a Wonderful Life
محمدرضا The Sting
ال امین Leon The Professional
چاوش L.A Confidiental
محمدحسین Goodfellas
ترسا Indecent Proposal
سحر The Godfather
عماد The Dark Knight
محمد L.A Confidiental
بسه فک کنم فکر زیاد میخواد همینا.
فرداشب برمیگردم. :استیکر روباه پشت پیشخوان:
مرسی. آره فکر میخواست و خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم هم جواب دادن بهشون طول کشید.
10 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Monday 23/05/22 00:32 #24
سلام. خسته نباشی. نبینم بیسوال مونده باشی.
۱. به جز فوتبال به چه ورزشهایی علاقه داری/داشتی که دنبال کنی؟ اگه به تیم یا فرد خاصی هم علاقه داری یا داشتی، بگو.
الآن چی؟ چیزی دنبال میکنی؟ منظورم در طول سال هست نه مثلا المپیک و ... .
۲. بهترین و بدترین خاطراتت از فوتبال ملیُ بگو. هم ایران هم تیم خودتون.
۳. بهترین بازیای ملی که دیدی بگو. بهترین نمایشهای یک فرد در یک بازی ملی هم بگو.
۴. حداقل ۵ خاطره خوب و ۵ خاطره بد از المپیک بگو. هرکدومم خواستی بیشتر توضیح بده.
چون خودت خیلی خوب جواب میدی و هر سوالیُ که بیشتر دوست داری، دقیقتر توضیح میدی، مختصر سوال پرسیدم. هر بخشی که خوشت اومد بیشتر بگو دیگه. به قول بچهها سوال مشابهی هم اگه هست در این زمینه که نپرسیدم، از خودت بپرس و حواب بده.8 کاربر مقابل از Pouya عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Monday 23/05/22 03:00 #25
سلام دوباره
خب من اول پاسخنامه سری پیش رو بدم، اونایی که غلط گفتی رو میگم فقط
۵- برای عرفان بوده
۶- برای شایان بوده حین بازی هم بوده
۸- آفرین برای من بوده تو بازی در جواب خودت
۹- فری هستشتحلیل بوده
۱۰- عرفان بودهعزیزم به این فک میکردی همه رو از یه نفر نمیدم، ۲ تا ۱۰۰ درصدی از امیر داشتی، بسه دیگه
۱۲ از ۱۶ رو درست گفتی (۸ رو هم درست قبول میکنیم)، خیلی خوب بودی، بارک الله
====
خب یه سری سوال جدید هم بپرسمیه چند تا سوال تو ذهنم اومده بود که اونا رو میپرسم. کلا من سریهام کوچولو کوچولو خواهد بود، تلنبار نمیکنم یا سعی نمیکنم سوال بچپونم
سوالها همهش بر مبنای حرفایی هست که تو استودیو یا در خصوص استودیو زدی
۱- گفتی که یکی از چیزهایی که اگه برگردی عقب، احتمالا پیش رو جدیتر بگیری، فوتبالیست شدنه. تو این مورد خیلی شبیه همیم، منم یکی از حسرتهام اینه که چرا هیچوقت سراغ فوتبال به صورت جدی نرفتم و منم مثل تو حس میکردم خیلی بازیکن مستعدی هستم و حیف شدماما یه چیزی که به مرور زمان بهش توجهم جلب شد، اینه که من در همین فوتبالهای آماتوری که بازی کردم (سالن با بچهها رفتن، مسابقات دانشگاه و ...)، تعداد خیلی زیادی بازیکن بهتر از خودم دیدم که اونا هم خیلی تمرین حرفهای نداشتن دیگه. سر همین، اون حسم تقلیل یافته که من حیف شدم بازیکن نشدم
تنها جنبهای که شاید به نظرم هنوز خاص هستم نسبت به آدمایی که بازی میکنم باهاشون، بعضا پاسهایی هست که میبینم و سعی میکنم بدم و بعضا میرسه، اکثر آدما تو اون موقعیتها شوت میزنن جای دادن پاس تک به تک کن، این رو تو فوتبال تماشا کردنم هم دقت کردم دیدم خیلی ها اون پاس رو نمیدن
حالا از این قسمت بگذریم. خلاصه حرفم اینه که دیگه حس نمیکنم خیلی استعداد خاصی داشتم و لزوما موفق میشدم اگه پی فوتبال حرفهای رو میگرفتم. تو نظرت راجع به خودت چیه؟ ته ته قلبت حس ت چیه؟
۲- گفتی که یه برههای از درس دور شدی که منجر شد تو این مسیر فعلی بیفتی. این مسیر خب برات اتفاقات بسیار عالیای مثل مهسا خانوم رو داشته، اما یه لحظه اینا رو بذار کنار و فرض کن مسیر دیگهای هم میرفتی این اتفاقات میافتاد. اگر برگردی عقب، تصمیمت عوض میشه و مسیر رو عوض میکنی؟
۳- گفتی که استودیو رو دوست داری، چون بعدا میتونی برگردی عقب و خود قدیمت رو ببینی که منم موافقم خیلی جالبهبرای ثبت مهدی فعلی، ۲ تا سوال مشابه دارم. اول اینکه، چه ویژگی یا ویژگیهایی از مهدی فعلی هست که بهشون خیلی افتخار میکنی و خوشحالی از داشتنشون و سعی میکنی حفظشون کنی؟ این باشه که بعدا برگشتی عقب، ببینی آیا تونستی حفظ کنی، و حتی ببینی آیا هنوز هم به نظرت این ویژگیها، چیزهای مهمی هستن یا نه پختهتر شدی میبینی اینا اصلا چیز مهمی نبودن که بهشون افتخار کنی
۴- سوال بالا رو در خصوص ویژگی یا ویژگیهایی که ناراضی هستی از مهدی فعلی بگو. به خصوص چیزهایی که دوست داری و به نظرت توانایی رفع و حلشون رو داری. اینجوری برگشتی میتونی ببینی آیا موفق بودی در رفعشون یا نه. یا حتی ممکنه چیز خوبی باشه که بعدا بفهمی خوب بوده
همینها فعلا، تشکر فراوان بابت پاسخدهیویرایش توسط Chavosh : Monday 23/05/22 در ساعت 04:38
7 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Monday 23/05/22 03:09 #26
پاسخ به سوالات سحر، سری سوم، نیمه دوم.
۱۳- تو چرخهی هدفگذاری امسالت؛ بگو که کدوم ازین حوزهها رو میخوای بیشتر روشون کار کنی و زمان بیشتری صرفشون کنی. دو تا حوزه رو احتمالا باید بعنوان حوزههای اصلی انتخاب کنی و بقیه رو به ترتیب اهمیت بچینی.
شغل و درامد
روابط اجتماعی
سلامتی
رشد و توسعه فردی
رابطه عاطفی
سلامتی که همیشه باید اولویت اصلی باشه، برای همین قیاسش با بقیه اینا درست نیست. بین بقیه، شغل و درآمد قطعا در اولویت اول هست فعلا، رابطه عاطفی هم یه چیزیه که همیشه جریان داره و به صورت خودآگاه بهش اولویت دادن رو زیاد درک نمیکنم به چه شکلی میشه. رشد و توسعه فردی هم اهمیت داره. روابط اجتماعی فعلا در اولویت آخر.
14-از لحاظ اعتقادات مذهبی؛ خودتو چطور تعریف میکنی؟ تا هرجایی ک راه داره شرحش بده.
چهارچوب سفت و سختی برای خودم ندارم و معمولا با عقلام جلو میرم بیشتر در این موارد. نمیگم کامل مثلا متعهدم و همه چیز رو سر جای خود انجام میدم اما خب در کل یه اعتقاداتی دارم. نگاهمم بهش اینطوریه که بیشتر یه مسئله فردی میبینمش و معمولا علاقهای به توضیحش ندارم و از اون سمت، اعتقادات بقیه هم خیلی برام اهمیت نداره. اما خب خانوادهام مذهبی بوده کلا و خودمم دور نیستم چندان ازش. در یک نگاه ایزوله که دید بقیه آدمها و اعمالشون توش نباشه، اعتقادات مذهبی برام چیز مثبت و حال خوب دهندهای هست در کل.
15- یچیزی رو تو زندگیت بگو که بنظرت بهت تحمیل شده و حس میکنی انتخاب اگاهانه ی اون لحظه ی خودت نبوده ؟ (تحمیل از سمت جامعه ، خانواده ، شرایط و.. )
نمیدونم، بهرحال مهمترین چیزی که تحمیل شده و ماها توش نقشی نداشتیم شرایط کشور باشه شاید. اما جدای از اون چیز خاصی نیست که فکر کنم تحمیل شده باشه بهم. گرایش کارشناسی ارشدم مثلا تحمیل که نمیشه گفت ولی علاقه خودم نبوده اصلا، به خاطر مهسا انتخابش کردم صرفا. نمیدونم این حساب میشه یا نه.
۱۶- موضعت تو بحثایی که در مورد شرایط فعلی جامعه میشه؛ چیه؟ تو این دو قطبی ِ فعلی جاامعه ( روشن فکر - ارزشی ) و یا ( طبقه مرفه رانتخوار دزد - طبقهی بدبختایی که میخوان نداری ناشی از بیعرضگیشونو بندازن گردن بقیه) و همهی دو قطبیهایی که هر روز میبینیم تو کجا وایستادی؟
آهان سوال خوبی کردی. من در تمام این دوقطبیها، در قطب خودم وایمیستم بسته به شرایط. (حالت نون خور به نرخ روز بودن منظورم نیست واضحا)، بهنظرم دو قطبی کردن مسائل و جهتگیریها کار اشتباهیه و از هر دو جهتِ این مثالهایی که زدی به شدت بیزارم. در هر مسئله باید دید عقل چی حکم میکنه و نظر شخصی خود آدم چیه. هیچ جهتی بدون اشتباه نیست و به هیچ سمت نباید تعصب بیخود داشت. رفتار گلهای غلطه.
این بیعرضگی رو گفتی یاد بهاره رهنما افتادم ولی
۱۷- الان بلیت کنسرت یه موزیسین رو تو هرجای دنیا ک بخوای میتونم در اختیارت بذارم؛ میری کنسرت ِ کی؟
Ludvico Einaudi
و خاک عالم بر سر من که اومد ایران و کنسرتش نرفتم.
۱۸- چقدر توانایی اینو داری که از بقیه تعریف کنی؟ مخصوصا خانواده درجه یک. آدمی هستی ک زیاد و روتین مثبتارو مییگی یا نه باید حواستو جمع کنی یک جای خاص تعریف کنی ازشون مثلا. تعریف ظاهری رو بگو تعریف شخصیتی و اینا هم بگو.
توانایی میخواد؟منظورت اینه که درست تشخیص بدم مثلا؟ معمولا به تشخیصهای خودم اعتماد کامل دارم. اما نه زیاد و روتین گفتن که خوب نیست، تعریف هم مثل انتقاده و فرقی ندارن باهم، اگر در جای مناسب و با تواتر مناسب نباشه، نتیجه عکس میده. تعریف ظاهری هم اینکه مثلا بیهوا به یکی بگم وای چقدر خوشگلی خب طبیعتا نه
حالا اگه خیلی مصر بود و نظر پرسید یا بحثی شد نظرم رو خب میگم
. تعریفها بیشتر شخصیتیه، ظاهر دست خودم آدم نیست تقریبا.
۱۹- یه فرهنگ خاص مخصوص خودتون رو بگو که میدونی جاهای دیگه رواج نداره و میتونه جالب باشه
جالب که نیست ولی یهفرهنگ خیلی خاص و بد تو داریم تو منطقه خودمون متاسفانه. اونم مهریه بالا و یه سری تشریفات اضافهس. حالا من خودم خیلی شعار ندم چون مهریه مهسا هم بالا بوده نسبتا، ولی خب نه من راضی بودم و نه خودش (این سوال رو هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید، از مهسا کمک گرفتم و خودش این جواب رو داد مثلا). عملا گذاشتن تو کاسهمون.
اما خب من انقدری به انتخاب و زندگیم ایمان داشتم که گذشتم ازش و گفتم اهمیت نداره. اما خب چیز خوبی نیست حقیقتا. یه سری تشریفات بیخود هم تو مهمونیهامون و اینا داریم که اونارم دوست ندارم. زیبایی تو سادگیه جدا.
۲۰- یه چیزی رو بگو که نسبت بهش شرطی شدی از بس شنیدی. و به محض شنیدنش کلافه و عصبی میشی. یه رفتار هم میتونه باشه.
چیزی که شنیده باشم تو ذهنم ندارم، اما یه رفتار هست که اگر حسش کنم خیلی اذیت میشم. اونم اینه که یکی زرنگ بازی بخواد در بیاره و از افراد دور و برش سواستفاده کنه. در هر زمینهای. کلا اگر حس کنم یکی افراد مقابلش رو نفهم فرض میکنه عصبی میشم. زرنگ بودن خوبه، اما به منظور سواستفاده از سادگی دیگران نباید باشه و در این حالت خیلی رفتار زنندهای هست.
۲۱- یه سوال خیلی مهم دیگه هم دارم با اینکه حدسم اینه گزینه یک رو برمیگزینیاما چایی یا قهوه؟
واااااااای جدی چرا اینقدر منو میشناسی؟ چایی دیگه
متن مخفی: نمایش
۲۲- چقدر تو مدیریت مالی و هزینهها خودتو قوی میدونی؟ ولخرجی یا یه جاهایی ولخرجی میکنی و یا نه کلا اینطوری نیستی؟
نسبتا خوب. البته یه سیستم خاص دارم که شاید همه خوششون نیاد ازش.
من نگاهم به پول، مثل شارژ باطری گوشیم هست. وقتی که پر باشه (هرکدوم با مقیاس خودش)، خیلی راحت حال میکنم و قشنگ لارجام و اینا. یعنی اصلا سخت نمیگیرم به خودم و اطرافیانم. منتهی اگه به یه اندازهای که برام مشخص هست برسه (که این اندازههه ثابت نیست و نسبت به شرایط مختلف و سالهای مختلف فرق میکنه)، ولی مثلا اینجوری فرض کنیم که فقط ۲۰ درصد از دارایی کارت بانکیم اگه بمونه، دیگه باطری سیور ذهنم فعال میشه. از اونجا به بعد خیلی سفت میگیرم و مدیریت سختی میکنم تا اینکه دوباره پر بشه. گوشی هم همینطوریم، معمولا اگه مثلا برسه به زیر ۳۰ درصد، اینترنت رو میبندم و گوشی رو میذارم تو جیبم. فاز اینایی که هر وقت گوشیشون رو نگاه میکنی ۱۲ درصد شارژ داره باطریشون رو هم نمیفهمم. من باطری گوشیم زیر ۳۰ باشه استرس میگیرم اصلا.
در مورد ولخرجی هم بهنظرم آره. نه به این معنی که بیهوده خرج کنم، اما کلا راحت خرج میکنم و سختگیر نیستم. مخصوصا برای چیزایی که مهمه.
۲۳-یه بازی رو بگو ( یا یه سبک بازی) که تو اون احساس ضعف میکنی و این قضیهم رو مخته
به این شکل چیزی به ذهنم نمیرسه که توش احساس ضعف کنم، اما مثلا اسم و فامیل رو تا حالا نشده احساس قدرت توش بکنم و معمولا دخترای خانواده به وضوح ازم بهتر بودن که باعث ناراحتی هست. تو بازیای دیگه نه، هیچ بازیای نیست که توش از پیشباخته باشم بهنظرم. مثلا مطلق بخوام جواب بدم آره مثلا شطرنج هست که توش ضعیفم ولی کلا تست نکردم به طور جدی که ببینم چقدر خوبم توش. مثلا شاید تو عمرم ۱۰ بار کلا بازی کرده باشم که اکثرا با پی سی بوده
.
۲۴- حیوون خونگی اگر بخوای داشته باشی انتخابت چیه؟ کلا موافق داشتنشی یا نه و چرا
از کجا میدونی ندارم؟. موافق که والا بهنظرم انتخاب شخصی هر شخص هست و چیزی نیست که خیلی به بقیه ارتباطی داشته باشه. اما خب دوست دارم که حریمها حفظ بشه، مثلا اینکه یکی حیوون خونگی داره و باهاش راحته دلیل نمیشه که فکر کنه همه باید همچین حسی به حیوونا داشته باشن. برعکسش هم صادقه. حیوون خونگی هم که نداشتم ولی خب اگر میخواستم داشته باشم بهنظرم سگ و مخصوصا هاسکی گزینه خوبی میتونست باشه.
۲۵- چقدر اهل برونریزی نقاط ضعفت حین حرف زدن با نزدیکانت هستی؟خودافشایی کلا. بدون سانسور.
بستگی داره اون نزدیکانی که میگی کیا باشن. اگه اشخاصی باشن که مطمئنی سواستفاده نمیکنن و شاید کمکت هم بکنن چرا که نه. و اینکه نقطه ضعف رو به بقیه شناسوندن اتفاقا به خودت این انگیزه و Force رو میده که بری دنبال برطرف کردنش و این نهایتا به نفعت هست. هیچنقطه ضعفی وجود نداره که قابل حل و بهبود یافتن نباشه.
لازم به ذکره که در مورد اون قضیه محتاط و ترسو بودن کاملا درست حدس زدی ؛ خود خودشماما در مورد مرموز بودن نه. بهت تبریک میگم بهرحال توام ۶۸ درصد درست شناختی
))
همممم. خب لامصب اگه مرموز نیستی پس چرا از اینکه یکی بهت بگه مرموز خوشحال میشی و میگی به هدفم رسیدم؟
مرسی.بنظرم دیگه نپرسم
بسه
ولی خوش میگذره
شایدم اومدم
دستت درد نکنه بابت سوالات
9 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Monday 23/05/22 19:46 #27
پاسخ به سوالات الامین، نیمه اول.
سلام علیکم.
منم چندتا سوال بپرسم.
به به سلام. درود به شرفت.
۱. چطور و چهوقت فکر کردی به منچستر یونایتد علاقهمندی؟ داستانش رو بگو.
من خب تو سوالهای قبلی بهاین اشاره کردم که یه سری چیزهارو از داییم تاثیر گرفتم و یکیش هم همین منچستریونایتد بوده. داییم خیلی منچستری بود و بکهام رو هم خیلی دوست داشت. من تصاویر قبل از ۲۰۰۱ حقیقتا خیلی یادم نمییاد و به جز چند تصویر مبهم در کل فصل ۲۰۰۲ اولین فصلیه که به صورت رسمی یادم مییاد از فوتبال. و اون موقعها یادمه که هم رئال مادرید رو دوست داشتم و هم منچستریونایتد رو. اینو قبلا یه بار تو فوتی گفتم، ولی به اندازهای رئال رو دوست داشتم به عنوان یکی از تیمهام که وقتی فیگو پنالتیاش رو جلوی بوفون خراب کرد تو نیمهنهایی چمپیونز لیگ، یه پوستر بزرگی که ازش داشتم رو رفتم خط خطی کردم و بعدش هم پارهاش کردم. اما خب این علاقه کاملا موازی با علاقه به منچستریونایتد بود و یادمه که همون فصل تو یک چهارم نهایی معروف انتخابی نداشتم که به کدوم سمت باشم و به نوبه خود از حذف منچستر هم خیلی ناراحت بودم. اما نمیدونم چه چرخشی تو ذهنم اتفاق افتاد همون سال که تصمیم گرفتم فقط یک تیم رو برای خودم انتخاب کنم و منچستریونایتد برام در اولویت قرار گرفت. شاید به این خاطر که معمولا یه احساس تمایل به موضعهای ضعیفتر و قابل پرورش دارم کلا. رئال معدن ستارهها بود و اینکه طرفدار زیاد داشت، اما منچستر خاص بود. و من واقعا یادم نمیاد از ابتدای فصل ۲۰۰۳ به بعد هیچتیمی حتی نزدیک به منچستریونایتد برام مهم بوده باشه. علاقهام به رئال هم در یه حد متوسط باقی موند و البته مثلا وقتی فن نیستلروی به رئال رفت همیشه در اسپانیا حامی رئال بودم اما خب این قضیه در سال ۲۰۰۸ با شدت هرچه تمامتر سر قضایای رونالدو به پایان رسید و حتی درجاهایی به تنفر هم رسید. الان هم خنثیس، البته که در فینال چمپیونزلیگ طرفدار شما هستم.
درکل الان که تصویر دورتری و بزرگتری از ماجرا دارم، از انتخابم پشیمون نیستم و اون دهه اول طرفدار منچستر بودنم انقدر برام لذتبخش بوده که حتی تا پایان عمرم هم این فضاحت فعلی اگه پابرجا باشه، گلهای ندارم.
۲. بازیکن مورد علاقهت در تمام ادوار تاریخ فوتبال؟ (اگر الان بازی نمیکنه، بازیکن فعلیت رو هم بگو.)
سیر بازیکنهای مورد علاقهام به این شکل بوده: ریوالدو، فن نیستلروی، رونالدو، رونی، دخیا
الان بازیکنی که در حد اوج این ۵ تا اسم بهش علاقه داشتم باشم وجود نداره برام، حتی خود دخیا و رونالدو هم اون جایگاه رو ندارن. اما شاید بشه گفت فوتبال دیبروینه رو از همه بیشتر میپسندم الان. اگر لیورپولی نبود، ترنت آرنولد هم گزینه بدی نبود الان. حیف.
۳. شبیهترین بازیکن فوتبال به خودت؟ توضیح هم بده که چرا.
Kevin De Bruyne
توضیح هم اینه که حس میکنم نگاهم به فوتبال خیلی شبیهش هست. از اون موقعی که تو چلسی نخواستنش و رفت ولفسبورگ دنبالش میکردم و میدونستم یه چیز خاصی راجع بهش وجود داره و وقتی سیتی گرفتنش یادمه که غمباد گرفته بودم. خیلی چیزای بازیش شبیه اون چیزی که من تو رویاهام از خودم میخواستم هست و کلا سبک و پست بازیش هم دقیقا مورد علاقه خود من. معمولا هم وقتی پابه توپ میشه اکثر تصمیماتش رو میتونم پیشبینی کنم و کلا نوع نگاه کردنش در زمین و تصمیمگیریهاش برام آشناس، یه جوری که انگار قبل از وجودش هم حفظ بوده باشم اینهارو.
۴. یک تحلیل بکن از وضعیت منچستر در دوران پسا فرگوسن. مثل نقش فرگوسن و اتفاقات دیگه که در این چندسال برای تیم افتاده. زیاد هم پول خرج کردین و چندان نتیجه بخش نبوده.
اول در مورد نقش فرگوسن توضیح بدم، خیلیها این تصور رو دارن که فرگوسن منچستر رو خودش خراب کرده با انتخابهای غلط. که کاملا تفکر اشتباهیهست. یک تعداد که فکر میکنن باشگاه با این همه مدیر نشسته و برای هر تصمیم زنگ میزنه از فرگوسن اجازه میگیره و نظر اون رو اعمال میکنه که خب در بهترین توصیفم میتونم این افراد رو سادهلوح قلمداد کنم. اما از انتخاب دیوید مویس بخوام شروع کنم، این گزاره که مویس انتخاب فرگوسن بود اشتباه محضه. اشتباه هست چون تقدم و تاخر در قبالش رعایت نمیشه. فرگوسن شخصا با پپ گفتگو داشت قبل بازنشستگیش و ازش قول گرفته بود که قبل از اینکه بخواد بارسلونا رو ترک کنه، یه اطلاع بهش بده. بماند که همون موقع اسمهای دیگهای مثل کلوپ و آنچلوتی و مورینیو هم مطرح بودند. پس مویس انتخاب و پیشنهاد اول فرگوسن نبود. البته که حامیاش بود. اما خب درهر صورت جواب نداد. ولی مقصر اصلی در تمام این سالها قطعا مدیریت تیم بوده. مدیریتی که با رویاهای احمقانهاشون یکی مثل کلوپ رو پروندند و دودستی تقدیم بدترین رقیب ما کردنش. نمیدونم اطلاع دارید یانه، همین اخیرا کلوپ یه صحبتی کرد و از گفتگو اش با اد وودوارد مدیر اجرایی یونایتد گفت که توش وودوارد از انگیزههاش برای تبدیل منچستر به یه دیزنی لند صحبت کرده و کلوپ از این ترسیده، چون بیشتر دنبال یه تیم فوتبال میگشته تا یه باشگاه صرفا پر زرق و برق تجاری. اون خرج کردنها هم که میگی در راستای همین اشتباهات بوده. چون انگار فوتبال تو این باشگاه فراموش شد و هدف به سمت چیزای دیگه رفت.
از مدیریت که بگذرم، یه سری اشتباه در انتخاب مربیها و قراردادها هم بود که به شدت تاثیرگذار بود. آخرینش هم انتخاب رانگنیک برای پست مربی موقت باشگاه بود، اونم در شرایطی که سیب سرخی مثل آنتونیو کنته بیکار بود و منتظر پیشنهاد. واقعا متاسف شدم وقتی کنته رو از دست دادیم و به این سوی چراغ قسم برام واضح بود که کنته رو به همراه سهمیه لیگ قهرمانان تقدیم تاتنهام کردیم. به خاطر مدیریت و طرز نگاه احمقانه یکسری افراد که شخصیت کنته رو مناسب منچستریونایتد ندیدند. اما همون افراد یادشون رفته بود که شخصیت منچستریونایتدی که ما شناخته بودیم برنده بودن بود در وهله اول، گور پدر چیزهای دیگه وقتی اون نباشه.
در کل اشتباه روی اشتباه بوده این سالها و واقعا افتضاحات بدی بار اومد. برای ادامه بریم سوال بعدی
۵. پیشبینیت از آینده تیم با تنهاخ چیه؟ (تصور من اینهکه مثل مورینیو قدرش دونسته نمیشه.)
بهنظرم با این شرایط شاید بهترین انتخاب همین بود برای ما. اما واقعا دیدی از آینده ندارم. البته این چیزی که در پرانتز گفتی رو من بهش اعتقاد ندارم. در مورد مورینیو صحبت زیاده، اما مورینیو تا وسط فصل دومش مورینیو بود، از اونجا به بعد تک تک قدمهایی که برداشت در جهت نزولی و رو به پسرفت کردن بود و مشخص بود باشگاه آیندهای باهاش نداره. درواقع بعد از حذف جلوی سویا و صحبتی که در کنفرانس کرد، دورانش در منچستر تموم شد بهنظرم. اما مدیریت حمال اومد قراردادش رو تمدید کرد ته فصل، و از اون حمالانهتر بعد از تمدید قرارداد هیچ حمایتی در تابستون از مورینیو نکردن. من نمیفهمم اگر قرار بود حمایتش نکنن و پشتش نبودن اون تمدید پس برای چی بود. تنها جایی که مورینیو میتونه ازش گله داشته باشه برای دورانش در منچستر، همین بحث تابستون فصل سومه. بقیه چیزا حق باهاش نیست. الانم که اون ۳ تا جام (که یکیش جام خیریه بوده و یکیش لیگ کاپ)، علم عثمان کرده و هرجا میره میگه. دمش گرم اما خودش هم باید قبول کنه که تموم شده بود و اوج کارش در منچستر همون ابتدای فصل دومش بود تا اواسط اون فصل. بعد اون دیگه هر بلایی سر تیم اومد، خودش هم مقصر بود توش.
تنهاخ مربی خوش فکریه، امیدوارم که بتونه کاری بکنه. هرچند عجله ندارم، اما خب برگشت به لیگ قهرمانان اولین اولویت و در گام بعدی کسب یک جام (حالا یه حذفی کوچیک مثلا)، در دو سال میتونه چشمانداز و هدف خوبی براش باشه. اما اگه واقع بینانه بخوام نگاه بکنم، تنهاخ رو هم در حد پپ و کلوپ نمیبینم و بهنظرم در مقابل اونا شانسی نداریم و نخواهیم داشت. شاید یه معجزهای بشه ولی، نمیدونم.
۶. منفورترین بازیکن در نظرت؟
Angel Di Maria
دلیلشم اینه که اون موقعی که اومد منچستر من وابستگی عاطفی باهاش پیدا کردم. ولی کلا خیلی آدم نامردیه. واقعا اون سال هوادارها خیلی حمایتش کردن و کسی که باهاش به مشکل خورد مربی تیم بود نه هواداران یونایتد. اینکه تا یه پیشنهاد اومد گذاشت رفت و نموند بجنگه و بعد رفتنش هم اون مصاحبههارو کرد یا به اون شکل تو برگشتش به اولدترافورد میخواست هوادارهارو بچزونه، تصویر جالبی ازش برام رقم نزد. و من اتفاقا خیلی کم پیش مییاد که از بازیکنی متنفر بشم. واقعا خیلی زحمت کشیده که به این حد برای من رسیده این.
۷. آخرین باری که حین یک بازی فوتبال گریه کردی کی بود؟
حین بازی تا حالا یادم نمیاد گریهام گرفته باشه. اگر ناراحتیم رو بروز بدم، به صورت فحش دادن یا شکستن وسایل دم دست بوده. اگرم بروز ندم کاملا ساکت و مات و مبهوت میشینم و در و دیوار رو نگاه میکنم.
اما بهخاطر فوتبال شده که گریه کنم. مثلا روز خداحافظی دیوید بکهام از فوتبال یادمه که گریه کردم، تصاویر ۵ دقیقه آخر بازیش واقعا خیلی خاصه. بکهام که میدونه آخرین بازیش هست هر چند دقیقه یه بار زانوهاش رو میگیره و انگار نمیتونه رو پاهاش وایسه و مطمئنم اصلا حواسش به زمین نبود و کل تصاویر و خاطرههاش داشتند از جلوی چشمش رد میشدند. هر دفعه که اون تصاویر رو ببینم بغض میکنم.
متن مخفی: نمایش
روزی که خبر بازنشستگی سرالکس اومد هم گریه کردم. یکی از تلخترین روزهای زندگیم هست.
یه کلیپ دیگه هم از بکهام و گلهاش با لباس منچستر با یکی از موسیقیهای Ludvico Einaudi دارم که اون رو هم هر وقت ببینم گریهام میگیره.
۸. تیم منتخب تاریخ فوتبال رو بچین. تیم منتخب تاریخ جزیره رو هم بگو. (بازیکنهایی که در تیمهای لیگ جزیره بازی کردن نه الزاما انگلیسی)
خیلی سخته اینا. چیزی که در لحظه به ذهنم میرسه رو میچینم صرفا.
تاریخ فوتبال (هجومیها خیلی زیادن و همه لایق، فقط حمله میکنیم): اشمایکل | دنی آلوز - بکنبائر - بارزی - مالدینی - روبرتو کارلوس | زیدان - مارادونا | کریستیانو - مسی - گارینشا
تاریخ لیگبرتر: اشمایکل | واکر (یکی دو سال بعد آرنولد) - تری - ویدیچ - اروین | کین/ویرا - اسکولز - لمپارد | رونالدو - شیرر - هانری برای تاریخ لیگبرتر لیورپول و سیتی الان چند تا گزینه خوب دارند که در صورت ادامه این روند حتما میتونند به این ترکیب برسند.
۹. پیشبینیت از بازیهای یک هشتم تا فینال جامجهانی پیشرو رو بگو. (با نتیجه)
هلند ۲ - ۰ اکراین | آرژانتین ۳-۱ دانمارک | انگلیس ۱-۰ سنگال | فرانسه ۲-۰ لهستان | آلمان ۲-۱ کرواسی | برزیل ۳-۰ اروگوئه | اسپانیا ۱-۱ بلژیک | پرتغال ۰-۰ سوئیس
هلند ۰-۱ آرژانتین | آلمان ۱-۲ برزیل | انگلیس ۱-۲ فرانسه | اسپانیا ۱-۲ پرتغال
آرژانتین ۱-۳ برزیل | فرانسه ۲-۰ پرتغال
ردهبندی: آرژانتین ۲-۱ پرتغال
فینال: فرانسه ۱-۲ برزیل
۱۰. برای هر کدوم از بچههای مافیا بگو که شبیه به کدوم بازیکن فوتبال هستن.
شباهت صرفا از نظر شخصیتی نیست، بیشتر از جایگاهشون توی مافیا و همچنین سبکشون الهام گرفتم. بعضیهارم فوتبالشون رو دیدم و اونطوری گفتم مثلا.
پویا زیدان
امیر مارادونا
آرش نیمار
رضا گتوزو
محمدامین برونو فرناندز
فری روی کاستا
صدرا مدیسون
یاسین تونی آدامز
خلفی کاوانی
مهسا پارک جی سونگ
عرفان بوفون
محمدرضا پل اینس
ال امین لیونل مسی
چاوش رونالدینیو
محمدحسین دلپیرو
ترسا بوسکتس
سحر یان دال توماسون
عماد فن در سار
محمد پاول ندود
خودم (مافیا) روی کین
۱۱. اگر اختیارات نقل و انتقالات باشگاه دستت بود، چه تغییراتی در باشگاه رخ میداد؟
چند تا خروجی واضح داریم که اکثرشون میرن امسال بهنظر. از جمله ماتیچ، ماتا، پوگبا، مارسیال، بایی، هندرسون، کاوانی و ... در کل یه ذره تمیزکاری بشه خوبه.
ورودی هم بهنظرم خرید یه دفاع راست + یه شماره ۶ خوب از واجبات هست. در حمله هم اگه یک نفر اضافه بشه خوبه. مسلما رونالدو اگر بمونه تنهایی نخواهد تونست کل فصل رو بازی کنه. گزینه ولی راستش خیلی ندارم. برای هافبک رایس مثلا خوب بود اگر ارزون بود ولی خیلی گرونه. برای حمله من رافینیا از لیدز رو ۲ سال هست که میگم بخریم برای سمت راست. اون اگه بیاد، گرینوود و رشفورد هم میتونن به عنوان مهاجم بازی کنن و میشه سر کرد.
۱۲. ایدهت در مورد این ماجراهای سوپرلیگ و اینها چیه؟ خوب یا بده؟
موافق نبودم. بهنظرم تا حد خوبی به فوتبال پایه و محلات ضربه میزد چون اصولا جایی نداشتن خوب دیده بشن در اون حالت و تمام حواس و بودجه و حق پخش و ... معطوف اون چند تا باشگاه برگزیده میشد. سهمیههای اروپایی و رقابتهاشون نباید حذف بشن. ضمن اینکه من شاید حق بدم یکی که طرفدار بایرن یا پی اس جی هست خیلی لذت نبره از فوتبال دیدن. اما من همین لیگ انگلیسی که میبینم خودش سوپرلیگه. همین بسه.
ناگفته نماند من از بچگی تو سونی یا بازیهای کامپیوتری، اهل سوپرلیگ زدن بودم و همیشه یه لیگ منتخب ۱۶ یا ۲۰ تایی میزدم و بازیش میکردم و خیلی لذت میبردمیعنی کلا حالت لیگ برام از حالت گروهی + حذفی جذابتره در کل. عاشق لیگ ام.
۱۳. پیشبینی از فینال چمپیونز لیگ.
متاسفانه. لیورپول ۳-۱ رئال مادرید10 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Tuesday 24/05/22 23:47 #28
سلام مجدد. کمکم وارد سوالات چالشی و سخت میشیم.
۱. فرض کن ۵ سال بعد، یک زندگی ایدهآل داری. برنامه روزانهتُ بنویس. مثلا بگو صبح فلان ساعت بیدار میشم. تا ظهر فلان کارها. تا شب فلان کارها. ساعت خواب هم بگو. و اینکه طی این ۵ سال چه اتفاقات مهمی افتاده.
۲. الآن چقدر پول بهت بدن که دیگه هیچ دغدغه مالی نداشته باشی؟
۳. برگرد به حدود ۱۵ سال قبل. و ازونجا با زمان بیا جلو. چه اتفاقاتی دوست داری عوض بشه برات؟ در هر زمینهای. و چه اتفاقاتی یا تجربیات یا روابطی برات خیلی مهمه که حفظ بشه؟
۴. بهنظرت بچههای مافیا چه تصویری از مهدی دارن؟ با ۵ تا ۸ کلمه بیان کن. کدوماش درسته بهنظرت؟ کدوماش دوست داری باشه همچنان و کدوماش نباشه؟ و اینکه چه ویژگیهایی داری که تو اون تصویرها نیست و دوست داری باشه؟
۵. برای اسامی زیر، بدون فکر، ۳ ویژگی شخصیتی که با دیدن اسمشون میآد تو ذهنت بگو. میتونه ۲ تا ۴ هم باشه بسته به فردش. ولی بیشتر کمتر نشه دیگه.
امیر
چاوش
آرش
عرفان
رضا
محمدامین
امین
خلفی
فری
صدرا
یاسین
محمد
محمدرضا
عماد
سحر
ترسا
رابین
آریا
متین
پالیزوان
محمدحسین
پویا
مهدی
مهسا
11 کاربر مقابل از Pouya عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
11Amir Thursday 26/05/22 22:23Atomic Ant Wednesday 25/05/22 01:42Chavosh Wednesday 25/05/22 18:15Erf_Ju Tuesday 24/05/22 23:53Fm90 Wednesday 25/05/22 14:22God Wednesday 25/05/22 16:45Lotus Wednesday 25/05/22 11:50The Sundance Kid Wednesday 25/05/22 01:21Moonsa Wednesday 25/05/22 03:03SahaR Friday 27/05/22 15:29برلین Wednesday 25/05/22 11:33
-
Wednesday 25/05/22 05:23 #29
پاسخ به سوالات امین، نیمه دوم.
الف. وودی آلن یک نمایشنامه داره به اسم «مرگ در میزند» داستان راجع به یک مرد ۵۷ سالهست که متوجه میشه مرگ خسته و کوفته اومده خونهش و منتظره یک آب بخوره و استراحت کنه و بعد این رو با خودش ببره. مرد میگه آمادهی رفتن نیست و گفتوگوهاشون شروع میشه. در یک آزمون ذهنی، تصور کن که مرگ به سراغت اومده و فهمیدی که وقت رفتنه. مثل داستان آلن ورقبازی رو بردی ازش و ۲۴ ساعت وقت گرفتی. مهدی در این بیست و چهارساعت چیکار میکنه؟ (نسخهی آدم وارش، اگر ۲۴ ساعت از زندگیت مونده باشه، چیکار میکنی؟ )
اعضای درجه ۱ خانوادهام (۴ نفرشون به خصوص)، رو میرم پیششون و هرکدوم رو برای مدت خوبی نگاه میکنم و خاطراتم رو باهاشون مرور میکنم در ذهنم.
موزیکهای موردعلاقه کل زندگیم رو یه لیست ازش در میآرم و همشون رو یک دور پلی میکنم برای خودم و در متنشون زندگی خودم و اتفاقاتی که برام افتاده از لحظهای که یادم میاد تا به اون روز رو یک مرور میکنم.
این ۲ تا که تموم شد، آمادهام برای رفتن. لازمم نیست ۲۴ ساعت رو پر کنم. اگر چیزی اضافه موند شاید همونطوری درحالی که به موسیقی گوش میدم، بخوابم.
ب. اگر زندگیت یک داستان باشه، چه عنوانی براش مناسبه؟
چند روزه به این سوالت دارم فکر میکنم.
Earsplitting Silence
سکوت گوشخراش
ج. پنج مورد از نقاط مهم زندگیت رو انتخاب کن. این نقاط نقاطی هستن که بیشترین تاثیر رو در شخصیت فعلیت دارن. یعنی مهدی برآیند مهمی از این نقاطه. اگر میتونی داستان اون نقاط رو تعریف کن و تاثیری که بر روت گذاشتن.
ببین نمیتونم قاطعانه بگم این ۵ نقطه، شاید یک چیزایی باشه که اصلا حضور ذهن نداشته باشم و در واقعیت اونا مهمتر باشن. اما چیزی که در لحظه به ذهنم خطور میکنه رو مینویسم که حداقل از نظر حضور ذهن و شاید اهمیتشون در ناخودآگاه ذهنم، جوابم دقیق باشه.
نقطه اول: این به وضوح یه نقطه شاید نیست و یه بازهاس، از دوران طفولیت، از زمانی که شاید تعلیمپذیر شدم. مادرم تعریف میکنه که خیلی برام از مفاهیم درستی و خوب بودن حرف زده در اون دوران و کلا به نوعی تربیت شدم که آروم باشم و دیگران رو اذیت نکنم. میگه که تا یه زمانی ( از ۲-۳ تا حدود ۵ سالگیم) خیلی اتفاق میافتاد که بچههای دیگه اذیتم کنن و من رو به گریه بندازن و نمیدونست مشکل از کجاست.
نقطه دوم: یه روزی که مادرم منو با خودش به محل کارش (که یه مدرسه بود) برده بود، پسر یکی از همکاراش هم که حدودا هم سن من و شاید کوچیکتر از من بود چند ماه، من رو میزنه و به گریه میندازه. مادرم میگه که اون روز خیلی ناراحت شده بود و تصمیم میگیره که بعد اون اتفاق باهام صحبت کنه و بهم میگه که اون روز بهت گفتم که از این به بعد اگه کسی اذیتت کرد یا زدت، تو هم واکنش نشون بده و بزن. اینجا احتمالا یه نقطه عطف در شخصیت من و حق طلبیم باشه، چون من ذاتا روحیه زورناپذیر و تا حدی خوی وحشی داشتم (و دارم) و صرفا بهخاطر چیزی که بهم یاد داده شده بود ابرازش نمیکردم. از اون اتفاق به بعد تا زمانی که برم مدرسه و کلا فضام عوض بشه، خیلی اتفاق میافته که بچههای دیگه رو بزنم. چون خود اون دوران هم همراه بود با آشنایی من با بروسلی و من گفتم که شخصیت جوگیر و تاثیرپذیری دارم از افرادی که دوستشون دارم. یعنی مثلا کل اون روزا بدن من پر بود از خطهایی که با خودکار قرمز رو خودم میکشیدم به عنوان جای زخم رو بدنمحالا مثلا خود اون دوران خیلی به یاد خودم نمییاد و اکثرش رو برام تعریف کردن. اما دوران کودکستانم یادمه که مثلا خیلی اذیت میکردم بقیه رو و کلا هم پرخاشگر بودم و البته جلوی این هم به سرعت گرفته شد و نذاشتن اونطوری ادامه پیدا کنه و دوباره آرومم کردن با مدرسه و درس و ورزش.
نقطه سوم: عوض کردن دبیرستانم به اصرار خودم، اینجا شاید مهمترین نقطه باشه در شکلگیری شخصیت من، من وارد یه فضایی شدم که کامل باهاش فرق داشتم. از هر نظر. شخصیتی، فرهنگی، سنی. اون مدرسه مال یه شهرستان کوچیک و منطقه محروم بود و میگم حتی از نظر سنی هم مثلا اول دبیرستان، بخش بزرگی از کلاس از من ۲-۳ سال بزرگتر بودند. و کلا هم چون از نظر فرهنگی و کلا کلاس شخصیتی ازشون بالاتر بودم (بیتعارف)، یه نگاه متفاوت بهم بود تو کل اون مدرسه و مثلا انگار من یه شاهزادهای بودم که رفته باشم بین رعیت یه کاری انجام بدم. کلا اون دوران برام خیلی سخت گذشت به دلیل این تفاوتها. اونجا بود که متوجه شدم شخصیت من به اشتباه شکل گرفته و من نباید اینقدر یکطرفه به سمت خوب بودن و آروم بودن و کمرو بودن میرفتم در طول زندگیم. برای زندگی بین آدما، یه بالانس خوبی از تمام ویژگیهای لازم باید داشت و من اون موقع تازه شروع کردم به این برسم و دیدم با اینکه در ذاتم عاشق قلدری بودم، اما تلاشی براش نکرده بودم و قدرت کافی رو نداشتم. اونجا کلا مسیر زندگی من عوض شد و از تمام ویژگی های high class مثل شخصیت خوب و درس و درستی و ... به سمت چیزهای منفی رفت و من رفتم سراغ پرورش این صفات در خودم. که اگه لازم شد یه روزی، بتونم بیرحم باشم، اگه لازم شد برای مقابله با کثیفی، خودم هم کثیف باشم و دیگه نیازی هم نیست شخصیت خودم رو nice جلوه بدم. من تو اون مدرسه سابقه فرار از مدرسه و اخراج از کلاس و تقلب در حد استانی و خیلی چیزای دیگه رو ثبت کردم برا خودم. به نوعی که برای همه عجیب بود که مهدی پسر فلانی و خانواده فلانی، به اونجا برسه.
نقطه چهارم: آشنایی با فرومها. به خصوص فوتیران و منچستریونایتد. من از صفت فروتنی خوشم میاد، منتهی بیجا باشه بده. معمولا هم فروتنی بیجا ندارم. من بین افرادی که از موقعی که یادم میاد تا ۱۶ سالگیم بینشون بودم، از نظر شخصیتی از اکثرشون بهتر بودم. از نظر سواد هم از اکثرشون بهتر بودم. در خصوص اطلاعات فوتبالی اگه بگم بهتر بودم توهین کردم به خودم در واقع. هیچکس حتی در حد نصف من هم نبود. بنابراین اصلا برام جذاب نبود مشارکت در بحثهای فوتبالی با دوستان و آشنایان. زمانی که من وارد انجمنها شدم، یهو دیدم اوه اوه. چقدر عین من و از من بهتر ریخته اینجاها و من خبر ندارم. اونجا بود که دیدم دنیای واقعی که من دنبالش هستم همینجاست. اشخاصی که از نظر فرهنگی و علایق بیشتر به من شباهت دارن تا افرادی که بیرون میشناسمشون. و خب یه سری افراد هم بینشون بودن که من اون موقع دیدم اصلا خیلی با من فاصله دارن و خیلی باسواد تر و بهترن کلا. این بود که این محیط برام جذاب شد و بخش بزرگی از دوستام رو هم خودم انتخاب کردم و کلا هم تو شکلگیری شخصیت و مسیر زندگیم هم تاثیر زیادی داشته همین مورد. همون موقع هم همه فکر میکردن اینا دنیای مجازیه و واقعی نیست اما برای من واقعی بود چون میدیدم تاثیرش رو. من تازه دنیای متعلق به خودم رو پیدا کرده بودم در واقع. یک بخش بزرگی از این جهش هم موقع آشنایی با مافیا اتفاق افتاد. مافیا دایره دوستانم رو محدودتر اما عمیقتر کرد. ضمن اینکه محیطش هم برای من یه محیطی بود که میتونستم مهدیای که در واقعیت و درون خودش وجود داشت رو اونجا متولد کنم و خودم تربیتش کنم با سلیقه خودم. شاید اگه اون سالها من رو میدیدید میگفتید عه، این همون مهدی تو مافیاس واقعا؟ الان رو نگفتم چون الان کم کم زندگی خودم رو هم دارم میبرم سمت همون مهدی مافیا چون به این نتیجه رسیدم که مهدی مافیا، بیشتر از مهدی زندگی واقعی، ذات مهدی و صفاتش رو نشون میده. سر همینه که این نقطه چهارم، حتما یکی از مهمترین و تاثیرگذار ترین نقاط هست.
نقطه پنجم: قطعا آشنایی با مهسا. در مورد تاثیرش تو پستهای قبل صحبت کردم و خب مشخصا یکی از تاثیرگذارترین اتفاقات و شاید مهمترین اتفاق زندگیم هست. بهترین نقطه زندگیم.
د. در هر کدوم از کلمات زیر، با شنیدنش چه چیزی برات تداعی میشه؟
کودکی، عشق، پرواز، تنهایی، مرگ، سقوط، بازی، باخت، فراموش شدن، هزینه، پیری، محروم.
یه مفهوم منظورت هست؟ من یه کلمه میگم یا عبارت کوتاه برای هرکدوم میگم.
کودکی: صاف و زلال بودن همهچیز
عشق: خانواده
پرواز: رهایی
تنهایی: دارو (به شرطی که اجباری نباشه)
مرگ: اجتنابناپذیر
سقوط: ترسناک
بازی: زندگی
باخت: آموزگار بیرحم
فراموش شدن: ناراحتکننده
هزینه: تاوان
پیری: تجربه
محروم: ناعدالتی
ه. بدترین کارهایی که تا حالا انجامشون ندادی و فکر میکنی پتانسیل انجامشون رو داری (اگر محدودیتهای اخلاقی و قانونی نبود) چه کارهایی هستن؟
اگر محدودیت اخلاقی و قانونی نباشه که کاری بد نمیشه خب. نمیدونم این رو. آدم کشتن مثلا.
و. زندگیت اگر به چه شکلی در بیاد، دیگه توانایی ادامه دادنش رو نداری؟
هیچچیزی به ذهنم نمیرسه که توانایی زندگی رو از من بگیره راستش. یه سری اتفاقات هست که قطعا زندگی رو سخت میکنه برای آدم. ولی کلا اگر برداشتم از سوالت رسیدن به چیزی مثل خودکشی باشه، فکر نکنم چیزی باشه که من رو به این برسونه.
ز. چرا به زندگی ادامه میدی؟
هم جذابه، هم شیرین. چرا ادامه ندم. یه فرصتیه که بهمون داده شده و باید سعی کنیم ازش لذت ببریم. حالا به هر نحوی که هست.
ح. مهدی در ۵ سال آینده کجاست؟ معیار کمیای براش وجود داره که ۵ سال دیگه وقتی محاسبهش کنی بفهمی به اینی که داری میگی رسیدی یا نه؟
نمیدونم راستش، ببین یه جایی هم گفتم که هدف بلندمدت خیلی نمیذارم برای خودم هیچوقت. چون هم ارزیابیش نیاز به زمان طولانیای داره، هم اینکه مزد زحمات رو باید یهجا بگیری و من کلا این حالت رو دوست ندارم. حتی توی شخصیت معاملهگریم در بازارهای مالی هم این مورد هست و کلا سبکم کوتاه مدته. اما برای اینکه سوالت رو جواب بدم، فکر میکنم ۵ سال بعد زمانی هست که حداقل از نظر مالی، به یک استطاعت قابل قبول رسیده باشم حتما. تا اونجا اگر نرسم بهنظرم ۵ سال ناموفقی خواهم داشت.
ت. آدمهایی که بهشون احترام میذاری و بسیار مورد ستایشت هستن (تاریخی، داستانی و حتی از نزدیکان) چه کسانی هستن؟ در هر مورد در چه چیزی ستایش میشن و ربطشون به تو چیه؟
به خیلیا احترام میذارم و هرکدوم در زمینههایی مورد ستایشم هستن اما برای اینکه جواب موردی به این سوالت بدم:
بروسلی: مهمترین علتش برام عزتنفس بسیار بالاش هست (درواقع من بخش بزرگی از عزت نفسم رو از زندگی بروسلی یاد گرفتم). و اینکه دنبالهرو خیلی از قواعد و رسوم اشتباه زمان خودش نبوده و مسیر خاص خودش رو در زندگیش طی کرده و برای اهدافش جنگیده. کلا خیلی شخصیت مهم و تاثیرگذاری برام بوده از بچگی تا الان.
سربابی چارلتون: وقتی که هواپیمای یونایتد سانحه براش پیش میاد و سقوط میکنه، سربابی یکی از معدود بازماندهها بود، و مدتها هم طول کشید که راضیش کنن دوباره بازی کنه چون اکثر دوستاش مرده بودن و حال روحی خوبی نداشت. اما بالاخره برگشت و تاثیری که چارلتون در تاریخ منچستریونایتد داشته رو کمتر کسی داره. بزرگی تراژدی که براش اتفاق افتاده و تاثیری که تو ساختن منچستر داشته کلا برام الهام بخش و بااهمیته. یادمه وقتی فیلم United رو میدیدم که راجع به همین سانحه مونیخ هست که فیلم خوشساختی هم نیست، با تماشای سکانسهایی که چارلتون توش تو بیمارستان گریه میکرد، گریهام گرفت. فراتر از تصوره میزان غم همچین اتفاقاتی.
سرالکس فرگوسن: رئیس، خیلی جایگاه رفیعای در قلب و ذهن من داره این آدم. به خاطر عشقی که بهم داده، سرالکس برای من معادل منچستریونایتد هست درواقع.
شهدا: برام سخته که اسم یکنفر رو بگم و بقیه رو نگم، اما امثال همتها و باکریها که از زندگیشون گذشتن برای کشور و بهنظرم هیچچیزی بزرگتر از این نیست کلا. چون یهجایی که چیزی برای از دست دادن داشتن، فداکاری کردن.
ی. اگر میتونستی از نو شروع کنی، زندگیت به چه سمتی میرفت؟
به سمت شکوفا کردن استعدادهایی که فکر میکردم دارم. فوتبال، موسیقی یا درس مثلا. چون من واقعا تلاشی برای رشد اینها نکردم و نکته تاریکی در زندگیم هست. چون حسرتشون رو دارم. اگر تلاش کرده بودم و موفق نمیشدم، حداقل میگفتم کردم و نشد. اما الان یه تصویر مبهم مونده که نمیدونم چکارش کنم.
ک. چه کارها یا لحظاتی از زندگیت هستن که اگر بینهایت بار با تمام جزئیات تکرار بشن و در یک لوپ بینهایت قرار بگیرن و تو این لوپ بینهایت رو زندگی کنی، خسته نمیشی.
زنگهای ورزش دوران مدرسهام، مخصوصا دوران ابتدایی.
وایبر و زمانی که برای اولین بار با مهسا شروع به صحبت کردم (خود اون روز یا کلا اون بازه چندماهه).
قهرمانی منچستر در لیگ قهرمانان ۲۰۰۸.
قهرمانی حسن یزدانی در المپیک ۲۰۱۶.
ل. چی میشه که مهدی ۸ (فکر کنم در جواب سوالات مکس پین گفتی) ساله درک میکنه که از دست دادن چیه و بسیار ارتباط میگیره؟ آیا اتفاقی در کودکی هست که این ترس از دست دادن رو در تو پررنگ کرده؟
نمیدونم. برای خودم هم خیلی جالبه. تو فیلم و سریالها هم به این مورد خیلی حساسم و سریع ارتباط میگیرم. مثلا همین که گلادیاتور محبوبترین فیلم من هست هم همین عنصر رو توش داره. من زندگیم دورترین حالت به این مسئله بوده اتفاقا و مفهوم از دست دادن رو اتفاقا درک نکردم تا اینجا (و امیدوارم که نکنم). شاید یک دلیلش این باشه که اعتقاد عجیبی به قدرت "چیزی برای از دست دادن نداشتن، دارم". درواقع من اعتقاد دارم زمانی که انسانخیلی چیزها برای از دست دادن داره، در ضعیفترین حالت خودش هست. درواقع این موضع به ظاهر قدرتمند، بدترین و محتملترین موقعیت برای باختن هست. و لحظهای که چیزهای مهمات رو از دست میدی، اون موقع با قدرت واقعیت تازه آشنا میشی. و این قدرت واقعی اون لحظه، خیلی جذابه برای من. چون دیگه هیچ محدودیتی برای انسان انگار در اون لحظه، وجود نداره. شاید اینها تا حدی این حالت رو برای من شبیهسازی کردن مثلا.
م. چه چیزی در کلیت دنیا هست که قویا معتقدی باید تغییر کنه؟ چطور تغییرش میدی؟
نژادپرستی
حقیقتا نمیدونم به چه شکل میشه تغییرش داد. تنها چیزی که به ذهنم میرسه آموزش و تربیت بچهها به سمت برابری هست. چون همچین چیزهایی از فرهنگ میآد بخشیش. این روشی هم که الان دنیا در قبالش داره رو نمیپسندم. مثلا اینکه به صورت اجباری باید در تمام فیلمها شاهد تمام نژادها و یا طرز فکرها باشیم بهنظرم غلطه و نتیجه خوبی نداره نهایتا. این کار باید از طریق آموزش درست بشه نه اجبار افراد به این طرز فکر. هیچکس هم ذاتا نژادپرست به دنیا نمیآد. حتما یه چیز اکتسابی هست و باید از اون طریق جلوش رو گرفت یا حلاش کرد.
(نمیدونم حرف بعدی چیه). مهدی بعد از رفتنش، چه چیزی از خودش به جا میذاره؟
این که چیزی از خودم به جا بذارم که در دنیا یا زندگی بخشی از افراد تاثیرگذار باشه رو نمیدونم و خب خیلی مفهوم بزرگیه و بهظاهر دست نیافتنی هست. اما سادهترین چیزی که فکرم بهش میرسه اینه که اگر قرار هست بچهای با ژنتیک من متولد بشه یا تحت تعلیم من بزرگ بشه، سعی کنم که به بهترین نحو این کار انجام بشه. شاید من نتونم خودم تاثیر مهمی در زندگی افراد بذارم، اما اثر پروانهای کارهامون نهایتا ممکنه به یه جای بزرگ برسه و خب حداقلش این هست که هر فرد به نزدیکترین مفهوم به جا گذاشتن از خودش که بحث فرزند باشه، رسیدگی کنه.
همین.
سپاس از حضورت.11 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
11Amin Wednesday 25/05/22 11:47Amir Thursday 26/05/22 22:26Atomic Ant Thursday 26/05/22 00:52Chavosh Wednesday 25/05/22 18:15Erf_Ju Wednesday 25/05/22 11:41Fm90 Wednesday 25/05/22 14:27God Wednesday 25/05/22 16:45Lotus Thursday 26/05/22 16:43Moonsa Thursday 26/05/22 03:28SahaR Friday 27/05/22 15:29برلین Wednesday 25/05/22 11:34
-
Thursday 26/05/22 02:27 #30
پاسخ به سوالات پویا سری سوم.
سلام. خسته نباشی. نبینم بیسوال مونده باشی.
سلام رئیس. نه اتفاقا با سوال بودم خیلی. ممنون.
۱. به جز فوتبال به چه ورزشهایی علاقه داری/داشتی که دنبال کنی؟ اگه به تیم یا فرد خاصی هم علاقه داری یا داشتی، بگو.
الآن چی؟ چیزی دنبال میکنی؟ منظورم در طول سال هست نه مثلا المپیک و ... .
کشتی مثلا جهانیهای مهم و المپیک رو همیشه دیدم. فرد خاص مورد علاقه هم تو کشتی که بالاترین حسن یزدانی بوده، بعدش رضا یزدانی رو هم خیلی خوشم میومد ازش. زمان کودکی مهدی حاجی زاده رو مثلا دوست داشتم. حسن رحیمی هم علاقه داشتم.
تنیس رو کلا خیلی دوست دارم خودش رو. ولی مرتب و همیشه دنبالش نکردم متاسفانه. یعنی بیشتر این حالت رو داشته که یهو خبردار شم مثلا الان تنیس راجر با فلانیه و برم ببینمش. نه اینکه با برنامهریزی بوده باشه. مورد علاقه هم اینقدری که یکی واضحتر باشه برام ندارم. راجر بهنظرم بهترینه اما با نادال و جوکوویچ هم حال میکنم.
والیبال هم با ولاسکو تقریبا علاقهام شروع شد و بیشتر دنبال کردم و یه زمانی تمام لیگجهانی ها رو دنبال میکردم. بازیکن مورد علاقهام هم یه زمانی تیلور ساندر از آمریکا بود، مت اندرسون هم دوست دارم. تیم ملی هم به جز ایران، همین آمریکا رو خیلی میپسندم.
پرورش اندام رو هم علاقه دارم بهش و دنبال میکنم در طول سال و مثلا مسترالمپیاهارو میبینم تا حد امکان. ورزشکار هم رانی کلمن خب اسطوره بوده و نمیشه دوستش نداشت. از ایران هم آرش رهبر تو فیزیک کلاسیک خوبه و علم خوبی داره.
همینا تقریبا. فوتسال هم بوده مثلا، بازیکن هم که فالکائو.
الان هم نه زیاد، همین فوتبال و اونم لیگ انگلیس فقط. بقیه رو خیلی دنبال نکردم اخیرا، علاقهام کمتر شده شاید.
۲. بهترین و بدترین خاطراتت از فوتبال ملیُ بگو. هم ایران هم تیم خودتون.
این توضیح رو بدم که من تو فوتبال ملی، کاملا یه آدم چند تیمه محسوب میشم و هیچوقت یه چیز ثابت که به همه ترجیحش بدم نبوده. اما خب انگلیس همیشه جزو موردعلاقهها بوده. ۲۰۰۲ اولین جام جهانی بوده که دیدم و طرفدار برزیل بودم. ۲۰۱۰ طرفدار آرژانتین بودم. ۲۰۱۴ پرتغال، به جز این ۳ تا یا انگلیس بوده فقط و یا هیچکدوم.
بهترین خاطرات: قهرمانی برزیل تو ۲۰۰۲ که خب بهترین بوده. اولین تورنومنت مهمی هم بود که میدیدم و عاشق ریوالدو بودم.، بازی ایران و آرژانتین جام جهانی ۲۰۱۴ با اینکه باختیم اما جزو خاطرات خوبم هست و خیلی احساس غرور داشتم بعدش. ایران مراکش ۲۰۱۸ هم اولین و تنها بردیه که تو جام جهانی از ایران دیدم و این هم خیلی لذت بخش بود. جز اینا انگلیس آلمان یورو اخیر هم برد خیلی خوبی بود و انتظارش رو نداشتم.
بدترین خاطرات: انگلیس که همهاش خاطره بده، شاید بدترینش پنالتیهایی که به پرتغال باختیم باشه و همین فینال یورو. دو تا باخت آرژانتین به آلمان تو جامهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ هم جزو خاطرات بد هست مسلما.
ایران هم خاطره بد زیاده، اولینش باخت تو پنالتیهای جامملتهای آسیا ۲۰۰۳، باخت ۲۰۰۷ به کره جنوبی تو پنالتیها، نرفتن به جام جهانی جلو عربستان، باخت ۲۰۱۵ تو پنالتیها جلو عراق. بازی آخر جام جهانی ۲۰۱۸ هم با اینکه نتیجه خوب بود اما دراماتیک تموم شد و میتونستیم صعود کنیم برا همین خاطره بد محسوب میشه نسبتا.
۳. بهترین بازیای ملی که دیدی بگو. بهترین نمایشهای یک فرد در یک بازی ملی هم بگو.
هلند ۳-۲ چک یورو ۲۰۰۴. بهترینه این.
فرانسه ۲-۱ انگلیس یورو ۲۰۰۴. پرتغال ۲-۲ انگلیس یورو ۲۰۰۴. پرتغال ۱-۰ هلند جام جهانی ۲۰۰۶ (این جذاب بود صرفا). ترکیه ۳-۲ چک یورو ۲۰۰۸. فرانسه ۳-۳ سوئیس یورو ۲۰۲۰
بهترین نمایشها: زیدان (فرانسه برزیل ۲۰۰۶)، فابیو کاناوارو (ایتالیا آلمان ۲۰۰۶)، دیگو فورلان (اروگوئه غنا ۲۰۱۰)، شوایناشتایگر (آلمان آرژانتین ۲۰۱۴)، آندری آرشاوین (روسیه هلند ۲۰۰۸)، پاول ندود (هلند چک ۲۰۰۴)
۴. حداقل ۵ خاطره خوب و ۵ خاطره بد از المپیک بگو. هرکدومم خواستی بیشتر توضیح بده.
بخش بزرگی از خاطرات المپیکی من در کشتیها خلاصه میشه. مهمترین رشته المپیک هست برای من. شاید همرو کشتی گفتم اصلا.
خاطرات خوب: ۱- قهرمانی حسن یزدانی در المپیک ریو: این شاید بهترین لحظه ورزشیم هست. با توجه به شرایطی هم که فینال پیش اومد و کلا طول کشید، واقعا کشتی نفسگیری بود.
۲- برد علیرضا حیدری مقابل الدار کورتانیدزه
۳- برد رضا یزدانی مقابل عبدالسلام گادیسوف
۴- برنز حسن رحیمی در المپیک ریو
۵- طلای هادی ساعی المپیک پکن
خاطرات بد: ۱- باخت حسن یزدانی به تیلور: این واقعا کمرشکن بود برای من. کرونا هم گرفته بودم و تو اوج مریضی بودم.
۲- حذف رضا یزدانی به علت مصدومیت در نیمهنهایی المپیک لندن
۳- حذف سعید عبدولی در المپیک لندن (داوری)
۴- باخت حاجیعلیف در فینال المپیک توکیو
۵- حذف سوریان در المپیک پکن
چون خودت خیلی خوب جواب میدی و هر سوالیُ که بیشتر دوست داری، دقیقتر توضیح میدی، مختصر سوال پرسیدم. هر بخشی که خوشت اومد بیشتر بگو دیگه. به قول بچهها سوال مشابهی هم اگه هست در این زمینه که نپرسیدم، از خودت بپرس و حواب بده.
مرسی. نه سوالی نیست، به این نتیجه رسیدم که بخش ورزش ذهنم ضعیف شده.
8 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Thursday 26/05/22 03:43 #31
پاسخ به سوالات چاوش، سری دوم.
سلام دوباره
سلام
خب من اول پاسخنامه سری پیش رو بدم، اونایی که غلط گفتی رو میگم فقط
۵- برای عرفان بوده
۶- برای شایان بوده حین بازی هم بوده
۸- آفرین برای من بوده تو بازی در جواب خودت
۹- فری هستشتحلیل بوده
۱۰- عرفان بودهعزیزم به این فک میکردی همه رو از یه نفر نمیدم، ۲ تا ۱۰۰ درصدی از امیر داشتی، بسه دیگه
۵ رو به دلیل عربی نبودن ی ها ذهنم سمت عرفان نرفت ولی باید بیشتر فکر میکردم و مشخص بود. خراب کردم
۶ خیلی سخت بود عمرا ذهنم سمت شایان نمیرفت
۹ رو هم باید میگفتم و تر زدم
۱۰ اینم فکر کنم خودم تو اون دور نبودم چون اصلا یادم نمیومد و سخت بوددیگه گفتم شاید خواستی منحرفم کرده باشی
ولی در کل خوب بود راضیم
جز ۵ و ۹ که باید میگفتمشون
.
۱۲ از ۱۶ رو درست گفتی (۸ رو هم درست قبول میکنیم)، خیلی خوب بودی، بارک الله
====
خب یه سری سوال جدید هم بپرسمیه چند تا سوال تو ذهنم اومده بود که اونا رو میپرسم. کلا من سریهام کوچولو کوچولو خواهد بود، تلنبار نمیکنم یا سعی نمیکنم سوال بچپونم
سوالها همهش بر مبنای حرفایی هست که تو استودیو یا در خصوص استودیو زدی
حله بریم
۱- گفتی که یکی از چیزهایی که اگه برگردی عقب، احتمالا پیش رو جدیتر بگیری، فوتبالیست شدنه. تو این مورد خیلی شبیه همیم، منم یکی از حسرتهام اینه که چرا هیچوقت سراغ فوتبال به صورت جدی نرفتم و منم مثل تو حس میکردم خیلی بازیکن مستعدی هستم و حیف شدماما یه چیزی که به مرور زمان بهش توجهم جلب شد، اینه که من در همین فوتبالهای آماتوری که بازی کردم (سالن با بچهها رفتن، مسابقات دانشگاه و ...)، تعداد خیلی زیادی بازیکن بهتر از خودم دیدم که اونا هم خیلی تمرین حرفهای نداشتن دیگه. سر همین، اون حسم تقلیل یافته که من حیف شدم بازیکن نشدم
تنها جنبهای که شاید به نظرم هنوز خاص هستم نسبت به آدمایی که بازی میکنم باهاشون، بعضا پاسهایی هست که میبینم و سعی میکنم بدم و بعضا میرسه، اکثر آدما تو اون موقعیتها شوت میزنن جای دادن پاس تک به تک کن، این رو تو فوتبال تماشا کردنم هم دقت کردم دیدم خیلی ها اون پاس رو نمیدن
حالا از این قسمت بگذریم. خلاصه حرفم اینه که دیگه حس نمیکنم خیلی استعداد خاصی داشتم و لزوما موفق میشدم اگه پی فوتبال حرفهای رو میگرفتم. تو نظرت راجع به خودت چیه؟ ته ته قلبت حس ت چیه؟
از اونجایی که تربیت بدنی خوندم و کلا از نظر درسی تمرکزم رو این چیزا بوده، ببین یه چیزی داریم به اسم ژنتیک و نوع تارهای عضلانی هر آدم. دو نوع تار هم داریم در طبقه بندی کلی و مفهوم ساده. کند انقباض و تندانقباض. بعضیا ژنتیکی بیشتر تارهای عضلانیشون از نوع تندانقباض هست مثل دوندههای سرعتی و کلا اینایی که سریعن. بعضیا هم تارهاشون کنده. این چون با ژنتیک مشخص میشه خیلی سخته که با تمرین بشه عوضش کرد. دیگه نهایتا اینه که به نهایت پتانسیل تند بودنت بتونی برسی ولی بازم از ظرفی که داره بدنت، فراتر نمیتونی بری خیلی. من بدنم اینطوریه، یعنی درصد کمی از تارهام تندانقباضه. تو خودت هم شبیه به منی مثلا (بهتری یه ذره). ما از این نظر خیلی کمتر استعداد موفقیت تو فوتسال رو داریم مثلا. چون فوتسال یه زمین کوچیکه نسبتا و احتیاج زیادی به چابکی و کلا سرعت حرکت/تصمیمگیری داره ولی سبک ما متفاوته. تواناییهای مورد نیاز فوتسال هم خیلی محدودتره کلا، اکثر بازیکنای خوب اگر دقت کنی بازیشون شبیه به همئه مثلا در خیلی از جاها و بیشتر حالت ماشینی داره.
حالا من مثلا تو رو نمیدونم که آیا تو چمن هم به اندازه کافی خودت رو تست کردی یا سراغش رفتی ولی مثلا من خودم نرفتم (صرفا خیلی بچه که بودم مدرسه فوتبال میرفتم و همون و بس. اونم انقدر سنمون کم بود اصلا دروازه بزرگ نمیذاشتن بازی کنیم و خاله بازی بود رسما) حتی کارشناسی تربیت بدنی که ما واحد فوتبال داشتیم، قبلش با بچهها سالن بازی کرده بودیم و چیز خاصی نبود و منم جزو خوبا بودم ولی بهترین نبودم مشخصا. ولی اون ترمی که فوتبالمون شروع شد و رفتیم چمن، بچههامون اینطوری بودن که اکثرا تعجب کرده بودن از من و باورشون نمیشد چرا فوتبالم اینقدر خوبه
. حالا اینم در حد همون کلاس بودا به قول تو قطعا هزاران نفر وجود داره که از من و تو بهترن و کلا تو ایران که استعداد ریخته از این نظر. ولی فوتبال با فوتسال یه سری تفاوتها داره که ما هیچوقت به حد کافی تستش نکردیم بهنظرم دیگه.
اینه که در زمینه فوتسال کاملا حرفت رو قبول دارم. من تو همین دانشگاه یا سالنهایی که با دوستام از بچگی بازی کردم حداقل ۱۰۰ نفر بهتر از خودم دیدم. بنابراین گلهای نیست اصلا و انتظار زیادی هم از خودم ندارم. ولی اون طرز فکری که من تو بازیم دارم کلا به درد فوتسال کمتر میخوره و بدنم هم برای فوتسال ساخته نشده. باز میگم اتفاقا من نسبت به تو هم همیننظر رو دارم. یعنی اگه قرار بوده در شرایط تمرین و آموزش قرار بگیری، قطعا فوتبالیست خیلی بهتری میتونستی باشی نسبت به فوتسالیست. این چیزیه که ما متاسفانه تستش نکردیم
. ولی حداقل سالن رو میتونیم بگیم که آره خیلیا بهترن و عذاب وجدان هم نداریم که حیف شده باشیم و اینا
.
۲- گفتی که یه برههای از درس دور شدی که منجر شد تو این مسیر فعلی بیفتی. این مسیر خب برات اتفاقات بسیار عالیای مثل مهسا خانوم رو داشته، اما یه لحظه اینا رو بذار کنار و فرض کن مسیر دیگهای هم میرفتی این اتفاقات میافتاد. اگر برگردی عقب، تصمیمت عوض میشه و مسیر رو عوض میکنی؟
اگه بخش مهسا اش عوض نمیشد، آره قطعا مسیرم رو عوض میکردم. چون من کلا تصویرم از تربیتبدنی این بود که قراره خوش بگذرونم و ورزش کنم صرفا. یعنی بهخاطر این که درس نخونم رفتم تربیت بدنی. ولی بعدش دیدم نه، یه مخلوطی از اطلاعات پزشکی و زیستی و روانشناسی رو قراره بکنن تو مغزمون و چون هیچکدوم یکپارچگی و حد و مرز مشخص نداره و پراکندهاس، نهایتا به درد هم نمیخورن. تازه حتی اگه بهترین هم باشیم در زمینه درسی، نه حق طبابت داریم و نه چیزی. یعنی عملا رو هواس. سایر خوبیها هم که داره مثل مربی رشتههای ورزشی شدن و کلا حضور تو فضای ورزشی که این رو اصلا نیازی به تربیتبدنی خوندن نداره ادم و بدون اونم میشه بهش رسید. یعنی اینام یه سری دورههای جداگونه هستن که در کنار هر رشته دیگهای آدم میتونه سراغشون بره. حالا نمیدونم اگه برگردم چه مسیری رو انتخاب میکنم از نظر درسی، ولی خب یا کلا نمیخونم، یا اینکه یه چیزی میخونم که بیشتر به درد خودم و جامعه بخوره. چون اونقدری که تربیتبدنی میتونه کمک کنه به فرد یا جامعه، اصلا منحصر به رشتهاش نیست و یه سری اطلاعات هست که در اختیار همهاس. صرفا تلاش و علاقه میخواد که دنبالش بری.
۳- گفتی که استودیو رو دوست داری، چون بعدا میتونی برگردی عقب و خود قدیمت رو ببینی که منم موافقم خیلی جالبهبرای ثبت مهدی فعلی، ۲ تا سوال مشابه دارم. اول اینکه، چه ویژگی یا ویژگیهایی از مهدی فعلی هست که بهشون خیلی افتخار میکنی و خوشحالی از داشتنشون و سعی میکنی حفظشون کنی؟ این باشه که بعدا برگشتی عقب، ببینی آیا تونستی حفظ کنی، و حتی ببینی آیا هنوز هم به نظرت این ویژگیها، چیزهای مهمی هستن یا نه پختهتر شدی میبینی اینا اصلا چیز مهمی نبودن که بهشون افتخار کنی
هممممم. فکر خوبیه.
قدرشناسی، تطبیقپذیری، عزت نفس بالا، راستگویی، رو بودن، پررویی (همون حقطلبی)، رقابتطلبی
۴- سوال بالا رو در خصوص ویژگی یا ویژگیهایی که ناراضی هستی از مهدی فعلی بگو. به خصوص چیزهایی که دوست داری و به نظرت توانایی رفع و حلشون رو داری. اینجوری برگشتی میتونی ببینی آیا موفق بودی در رفعشون یا نه. یا حتی ممکنه چیز خوبی باشه که بعدا بفهمی خوب بوده
تنبلی، ترس زیاد از شکست، صبر نسبتا کم، پرخاشگری، دقیقه ۹۰ای بودن، تاحدی کینهای، شلخته هم هستم درکل در واقعیت
همینها فعلا، تشکر فراوان بابت پاسخدهی
ممنونمویرایش توسط Mahdi : Thursday 26/05/22 در ساعت 06:24
7 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Thursday 26/05/22 06:17 #32
پاسخ به سوالات پویا، سری چهارم.
سلام مجدد. کمکم وارد سوالات چالشی و سخت میشیم.
سلام. بشیم.
۱. فرض کن ۵ سال بعد، یک زندگی ایدهآل داری. برنامه روزانهتُ بنویس. مثلا بگو صبح فلان ساعت بیدار میشم. تا ظهر فلان کارها. تا شب فلان کارها. ساعت خواب هم بگو. و اینکه طی این ۵ سال چه اتفاقات مهمی افتاده.
به برنامه روزانه خشک و بدون انعطاف اعتقادی ندارم و با شغلی که انتخابش کردم هم سخته انجامش، اما خب یک روز ایدهال رو سعی میکنم ترسیم کنم تو ذهنم.
صبح ساعت ۷ از خواب بیدار شم، از ۷ تا ۱۳ یک شیفت کاری و بازار رو بررسی کنم (صبحانه هم لابهلای همین هست و ساعت مشخص نداره)، از ۱۳ تا حدود ۱۵ یه استراحتی بکنم (ترجیحا بخوابم اما خب میشه فیلم هم دید و یا به سایر کارهای جانبی پرداخت)، ساعت ۱۵ برم باشگاه تا ۱۷ (معمولا دوست دارم ناهار یا وعده غذاییم رو بعد باشگاه یا سالن بخورم)، از ۱۷ تا ۲۰ یه شیفت کاری دیگه (این میتونه معامله کردن باشه، یا تست استراتژیهای معاملاتی و یا آموزش)، از ۲۰ تا ۲۴ هم در اختیاز خانواده (البته از برکات شغل زیبا و دوست داشتنیای که داریم، اگر خانواده خواست عصر در اختیارش باشیم هم این جابهجایی ممکن هست)، از ۲۴ تا ۱ یا نهایتا ۲ وقت آزاد. ۱:۳۰ الی ۲ هم خواب.
کلا من با شناختی که از بدن خودم دارم، با خواب ۲ مرحلهای بهتر میتونم مدیریت انرژی و حوصله انجام بدم. خواب ۱ مرحلهای هرچقدر هم زیاد و کافی باشه بازم در طول روز احساس خستگی ذهنی و جسمی بهم دست میده.
یه بخشی از روزم رو هم میخوام وقف یه شغل ثانویه که در حیطه درسیام و در یک محیط ورزشی باشه بکنم. این شغل ثانویه برام علاقه و خدمت داخلش مهمتره و بحث مالی براش در اولویتم نیست. این مثلا میتونه جایگزین اون شیفت دوم کاریام بشه.
۲. الآن چقدر پول بهت بدن که دیگه هیچ دغدغه مالی نداشته باشی؟
دغدغه نداشته باشم یعنی دیگه کار به منظور پول درآوردن انجام ندم؟ یا اینکه استرس نداشته باشم و به صورت روتین کارهام رو جلو ببرم؟ اولی که حد نداره و فکر نکنم منظور سوالت این باشه. برای دومی فکر میکنم حدود ۲۵۰-۳۰۰ هزار دلار کافی باشه برای حاشیه امنیت. به خاطر این دلاری گفتم که ۱۰ سال بعد اگر دوباره این قسمت رو خوندم بتونم دید درستی داشته باشم.
۳. برگرد به حدود ۱۵ سال قبل. و ازونجا با زمان بیا جلو. چه اتفاقاتی دوست داری عوض بشه برات؟ در هر زمینهای. و چه اتفاقاتی یا تجربیات یا روابطی برات خیلی مهمه که حفظ بشه؟
تغییرات:
۱۵ سال قبل میشه حدود ۱۳ سالگیم، دقیقا سالی هست که اولین شکستم در زمینه درس رو خوردم، اونو سعی میکنم عوض کنم. در همین حین هم به صورت جدیتر سمت علایقم که فوتبال باشه یکیش مثلا، میرم. یعنی درس و فوتبال رو هر دو رو با یه توازن خوب نسبتا جلو میبرم تا بعدا خودم انتخاب کنم بینشون.
۱۷-۱۸ سالگیم، مسیر درسی بهتری رو سعی میکنم انتخاب کنم.
از شروع ۲۰ سالگی بهتر بود که به فکر آینده شغلیم میافتادم و همین مسیری که الان داخلش هستم رو از اون موقع شروع میکردم.
۲۳ سالگی و قبل از ادامه تحصیل میرفتم خدمت و این مانع بزرگ رو از سر راهم بر میداشتم.
حفظ: ۱۴ سالگیم، اون تغییراتی که در جواب سوالات الامین و نقطه سوم بهش اشاره کردم رو سعی میکنم حفظ کنم، چون طرز فکرم رو تغییر داد و شخصیتم رو قویتر کرد.
۱۶ سالگیم، آشنایی با انجمنها و سایتها، این قطعا حفظ میشه و شاید از اینی که هست هم عمیقتر و مهمتر بهش فکر میکردم.
۲۰-۲۱ سالگیم، ارتباط با مهسا. در همین حدود سنیام هم بود که قسمت مهم روابط دوستانهام شکل گرفت، از جمله خودت و چندنفر دیگه که حتما دوست دارم حفظ بشه.
۲۵ سالگیم، ازدواج نسبتا زودهنگام.
متاسفانه اینا بخشیشون با هم جمعپذیر نیستن و نمیشه اشتراک خوبی گرفت ازشون، اما خب اینی که گفتم حالت ایدهآل میشد تقریبا برام.
۴. بهنظرت بچههای مافیا چه تصویری از مهدی دارن؟ با ۵ تا ۸ کلمه بیان کن. کدوماش درسته بهنظرت؟ کدوماش دوست داری باشه همچنان و کدوماش نباشه؟ و اینکه چه ویژگیهایی داری که تو اون تصویرها نیست و دوست داری باشه؟
قدرتمند، قلدر، موذی، رو مخ، خودخواه، دقیق، رقابتطلب، بیوجدان
ترتیب ندارن البته اینا.
قدرتمند و قلدر درسته (مخصوصا قلدر)، موذی در شخصیت و ذاتم نیست (مخصوصا در واقعیت)، اما خب استفاده میکنم ازش برای رسیدن به اهدافم ولی خب دوستداشتنی نیست برای خودم یعنی چیزی نیست که بهش افتخار کنم. رو مخ هم بخشیش از قلدری مییاد و نمیشه قلدر باشم ولی رومخ نباشم، اما خب دوست ندارم همچین حالتی باشه و عمدی نیست. خودخواهی هم نمیتونم بگم نادرسته، اما توجیه براش دارم تا حدی. فکر میکنم بخش بزرگیش برای اینه که من در زندگیم و در اکثر موقعیتها، دشمن دانا رو به دوست نادان ترجیح میدم. دلیل خیلی از خودزنیهام در مواقع گناهکاری و خودزنیهام در بیگناهی همینه. من رو کاری که انتظار دارم افراد بتونن انجام بدن خیلی حساسم و اگر احساس کنم از خودی دارم ضربه میخورم حذفش میکنم حتی اگر عمدی باشه. چون به خودم اعتماد بیشتری دارم حتی اگر نیاز باشه که تنهایی همه کارها رو انجام بدم. دقیق بودن هم خب خوبه و دوست دارم همچین ذهنیتی هم باشه، هرچند که اخیرا احساس میکنم کمتر شده و الان لایقش نیستم. رقابت طلبی هم که مشخصه و نیاز به توضیح نداره. این رو هم امین از همه زودتر در من شناخته میزانش رو. دوست هم دارم این ویژگی رو کلا. آخری رو اما اصلا دوست ندارم و یه دورهایی که دز جملاتی مثل مهدی کثیف، مهدی بیشرف، مهدی لعنت الله بالاتر رفت، من اصلا خوشحال نبودم. من تمام دورهایی که بیگناه مهم اعدام کردم ناراحت شدم به شدت و عذاب وجدان گرفتم. حتی در دورهای گناهکاری که وظیفم هست هم ناراحتم و معمولا بدون اطلاع این کارهارو انجام میدم. دور قاتل بودنم هم طرز فکرم و دیدم نسبت به بازی رو دیدید همه. کلا خیلی وجدان برام اهمیت داره.
صفاتی که داخل اینا نباشه شاید مهمترینش هوش کلامی و مخصوصا عمق درک مطلب باشه که از نظر خودم بزرگترین استعدادم هست. یعنی این مورد حس میکنم در من هیچوقت دیده نشده ولی من بخش بزرگی از بازیم رو از همین دارم. بهنظرم خیلی خوب میتونم متوجه قصد و نیت افراد در پشت کلماتشون بشم و الیت نبودنم از نظر هوش ریاضی رو با این مورد جبران میکنم اغلب.
تطبیقپذیر هم هستم و این رو فکر میکنم ۹۹ درصد افرادی که من رو میشناسن نمیدونن. چون در ظاهر به دلیل غر زدنم، اتفاقا همه فکر میکنن اصلا سازگار و تطبیقپذیر نیستم. نمیدونم تو مافیا چندبار دیدید، من یه زمانی معروف بودم به اینکه تنهایی ناامید نمیشم و تا آخر و جایی که راه داره جلو میرم. شمشیر زن یکدست هم بهم لقب داده شده بود. این رو تا حالا جای عمومی نگفتم، اون غرهایی که من میزنم برای پایین آوردن انتظارات و برداشتن فشار از روی خودم هست. در حین همون عمل من دارم دنبال نیمه پر لیوان میگردم همیشه و هر اتفاق بدی که بیفته سعی میکنم از داخلش به یک نقطه مثبت غیرقابل پیشبینی برسم و همون رو بکنم برگ برندهام. تو مافیا هم خیلی استفاده کردم از این. یعنی اگر یه اشتباهی انجام بدم، سریع بررسی میکنم ببینم نقاط مثبت احتمالی چیه، مثلا دور اول اون اشتباهی که سر ایده اعدام جوکر دادم رو سریع ازش استفاده کردم علیه امیر، یا همین اشتباه این دور سر پست دادن با یوزر محمد، اولین فکری که بعد اینکه فهمیدم ممکنه به سمت جادوگر شدنم پیشبره این اتفاق کردم این بود که خوشحال شدم چون عملا ایمن ام میکرد تا آخرای بازی.
تو زندگی واقعی هم همینطورم، هر وقت داشتههام (به خصوص زمان) رو از دست میدم، ذهنم متمرکز میشه و از تمام چیزای باقیمونده به بهترین نحو استفاده میکنم. البته این یه ضعفه بهنظرم تا اینکه یه ویژگی خوب باشه. چون باعث میشه از تمام منابعام استفاده نکنم و همیشه منتظر فشار اومدن به limit هام باشم برای شروع حرکت.
عجولی هم نمیدونم بین ۸ تا وارد میشه یا نه، چون تا الان جز ترسا خیلی مستقیم بهش کسی اشاره نکرده. اما خب درسته تا حدی بهنظرم و بعضیجاها صبرم کمه و ازش ضربه میخورم.
۵. برای اسامی زیر، بدون فکر، ۳ ویژگی شخصیتی که با دیدن اسمشون میآد تو ذهنت بگو. میتونه ۲ تا ۴ هم باشه بسته به فردش. ولی بیشتر کمتر نشه دیگه.
توضیح اینکه من چون برای حضور ذهنم احترام زیادی قائلم و صورت سوال هم همین رو از من خواسته، بنابراین ممکنه چیزی رو بگم که اولویت کمتری داره، اما خب به ترتیبی که ذهنم بهش میرسه وفادار میمونم و اونارو میگم. درنتیجه سوالپیچ نکنید که چرا اینو گفتی و اونو نگفتی. هرچیزی باشه حس و شناختی هست که خودتون بهم دادید.
امیر سیاستمدار، عزت نفس بالا، آزاد
چاوش خلاق، خیرخواه، قابل اعتماد
آرش باهوش، حساس، بیشفعال
عرفان احساساتی، قابل اعتماد، پرتلاش
رضا صاف، متواضع، لجباز
محمدامین شلخته، قدرشناس، دوستداشتنی
امین پیچیده، تیز، جذاب
خلفی بیریا، خوشقلب، پرشور
فری پیچیده، رک، کنجکاو
صدرا صادق، تیز، گستاخ
یاسین مدیر، مسئولیتپذیر، حساس
محمد خوشاخلاق، دقیق، منطقی
محمدرضا رک، درونگرا، دقیق
عماد زلال، پرشور، قابل اعتماد
سحر مهربان، حساس، حامی
ترسا مستعد، صادق، حساس
رابین قاطع، پنهان، مرد خانواده
آریا رک، تیز، خاص
متین بامرام، صادق، پرتلاش
پالیزوان قلدر، عصبی، شجاع
محمدحسین حامی، بزرگ، فهیم
پویا قاطع، پیچیده، دانا
مهدی قدرشناس، قلدر، تطبیقپذیر
مهسا فداکار، پرشور، جذاب
سوالات خوبی بود. تشکر
10 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Thursday 26/05/22 23:01 #33
سلام
اومدم قهر نکن
سوالات مهدی باید در شانش باشه، تمرکز می خواد
1- پویا در سری آخر لیست افراد داد و گفت سه تا از ویژگی های افراد رو که به ذهنت میرسه بگو. فارغ از اینکه بقیه تورو با چی میشناسن، دوست داری با دیدن اسمت، 5 تا از صفات و توصیفاتی که ازت می کنند چیا باشه ؟ یعنی تورو به چی بشناسن دیگران
2- اروین یالوم، روانپزشک آمریکائی، معتقده که تمام اضطراب های بشر و رفتار هایی که به تبع اون میکنه، ریشه در چهار ترس داره، ترس از مرگ و نابودی، ترس از پوچی، ترس از تنهای و ترس از آزادی و اختیار. فکر می کنم جز آزادی و اختیار بقیشون تقریبا مشخصه و یالوم معتقده که ترس از آزادی به معنی به گردن گرفتن نتیجه تمام تصمیماته. حالا به نظر خودت، از بین این چهار مفهومی که نام بردم، مهدی حامدی در درون خودآگاهش از کدومش میترسه و اولین بار با چه نشونه ای دیدی که ازشون می ترسی، یا اگر نظرت اینه که از هیچ کدوم یا بعضی هاش نمیترسی، چی باعث میشه همچین ادعایی کنی ؟. یکم رابطه ات رو با این چهارتا مفهوم شرح بده.
3- اگر به مهدی بگن که این اختیار رو داره که به یه نقطه یا خاطره از زندگیش بره و اون رو تغییر بده، به کجا میره و چیو تغییر میده ؟
4- با توجه به اینکه ما تورو آدم شجاعی میشناسیم، تو هاوس آف کاردز در یک دیالوگ، کوین اسپیسی به رابین رایت میگه : "واقعا می خوای در مورد شجاعت حرف بزنی کلیر چون هر کسی می تونه خودکشی کنه، یا جلوی دوربین هرچی از دهنش بیرون میاد رو بروز بده، ولی می خوای بدونی واقعا چی شجاعت می خواد ؟ اینکه بتونی فارغ از احساسات درونیت دهنت رو بسته نگه داری و اینکه بتونی در موقعیت خطرناکی که هستی چیزی بروز ندی" نظرت در مورد این دیالوگ به طور کلی چیه و مهدی شخصا چیو تو زندگیش شجاعت می دونه و به نظر خودش چقدر در زندگیش واقعا شجاع بوده ؟
5- می دونم سوال سخت و شاید بی رحمانه ایه و ایشاالله که هیچ وقت همچین چیزی برات پیش نمیاد اما به نظرت ساز و کارت برای روبرو شدن با بزرگترین غم ها و مشکلات زندگی، مثل مثل بیماری یا از دست دادن یه عزیز چیه ؟
6- این سوال رو قبلا از بچه ها کردم فکر کنمخیلی دوسش دارم ولی، اگر بهت بگن می خوایم یه آپشن بهت اضافه کنیم، که یا "بتونی ذهن افراد رو بخونی"، یا به خودت و "مهسا عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی برای جذاب موندن زندگی میدیم" با میتونی "پرواز کنی" کدوم رو انتخاب می کنی ؟ چرا ؟
7- یک نفر رو تو زندگیت انتخاب کن، که علت علاقت بهش، صرفا بخاطر اینکه باهاش ارتباط خونی یا سببی داری نیست (یعنی لزوما چون همسرته و یا پدر مادرته نیست)، نمی خواد بگی این شخص کیه، ولی بگو چه ویژگی ای داره که به عنوان "قهرمان" یا "فردی بالاتر از خودت" بهش نگاه می کنی و در واقع چه ویژگی(هایی) از اون برای تو جذابه.
8- خب گویا مادر تو هم معلم بودن (نمی دونستم) درست مثل مادر من (البته مادر من ناظم هم بوده)مادرت قوانین سختگیرانه ای برای تربیتت داشته از نظرت ؟
اگر آره چقدرش رو لازم میدونی و چقدرش رو احیانا نا لازم (یا به تعبیری اذیت کننده) یکم از حس و خوبی ها و بدی های مادر فرهنگی بگو شاید داغ دل منم تازه شد، یا بهش افتخار کردم
9- آهان یه سوال مهم با کپی رایت از پویا، فقط چیگر می خوام بهش جواب بدیوصال مدفن عشقه ؟
یعنی به نظرت الان که به مهسا رسیدی و چند وقته باهاش زندگی می کنی، همونقدر عاشقشی که زمان نامزدی و کراش عاشقش بودی ؟
راست بگو ولی جان آرش
گرچه جواب تو پی وی هم می پذیرم ولی اینجا میگی نپیچون، اینکه نامزدی یه رنگ و بوی دیگه داشت و الان پخته تر شده رابطه و اینا، همش یعنی نه، رک بگم
10- به نظرت هویت یه آدم چیاست ؟ یعنی تو به مجموعه چه چیزایی میگی مهدی حامدی ؟
موفق باشی، ایشاالله نفسی باشه دوباره می بینمت8 کاربر مقابل از Amir عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Thursday 26/05/22 23:55 #34
سلام مجدد
با تشکر از پاسخهای خوبتون
اول از همه، بگم که آره من میتونم ببینم تو بازیکن فوتبال به مراتب بهتری هستی تا فوتسال، اما خیلی واسم جالب بود این رو در مورد منم حس میکنی. من به نظرم به خاطر بازی ریزی که دارم و قدرت بدنی و اینای نسبتا کم، خیلی بازیکن فوتسال بهتری هستم. تجربههای انگشت شمار بازیم تو زمین بزرگ هم خوب نبوده واقعاجالب بود دیدت
دلیل خاصی داری واسش؟
خب سوالات سری جدید
۱- سوال ۳ و ۴ سری قبلیم که در مورد ویژگیهای خوب و بدت بود رو ادامه بدم. آیا برنامهای داری برای حفظ اون خوبها و حذف اون بدها؟ منظورم اینه که آیا به مسیری که میتونه کمکت کنه در این قضیه فکر کردی و مسیری تو ذهنت براش داری؟ لزومی نداره شروع کرده باشی اون مسیر رو، صرفا میخوام ببینم تو دیدت داری چطوری میشه اون کارا رو کرد یا نه. اگه داری، به اشتراک بذاری هم خوبه. نداری هم فک کن زودتر بهش خوبه
۲- من خودم فانتزی فوتبالی (به معنی اینکه تو رویاهام خودم رو فوتبالیست ببینم و اتفاقاتی که میافته در اون دنیا) زیاد داشته و هنوزم دارم، گرچه کم شده و میره سمت مربی شدن الان به خاطر سنتو هم داری؟ تعریف کن واسمون
۳- اگه مربی بشی، فلسفه فوتبالی ت به کدوم مربی شبیه خواهد بود؟ تیم رو چطوری میچینی؟ به یه سبک خاص پایبند خواهی بود یا هر بازی با توجه به تیم حریف تغییر خواهی داد؟
۴- ترکیب منتخب ت از لیگ انگلیس رو بگو، با این شرط که از هر تیم حق گفتن حداکثر یه بازیکن رو داری
۵- بالایی رو بگو، این شرط هم بهش اضافه کن که از ۶ تیم برتر هم حق نداری بگی. یعنی از ۱۴ تیم باقیمونده، تیمی ۱ بازیکن
۶- تو مافیا، فرض کن بین این ویژگیهای زیر برای نقشت انتخاب داری، کدوم رو بر میداری؟ میتونی به ترتیب اولویت هم بگیفرض هم کند تبصره مبصره خیلی ندارن، یعنی مثلا پرسش، اینجوری باشه که تقریبا هر کسی رو بخوای بتونی بپرسی یا تیرت تقریبا همه رو بکشه.
ضد ضربه و جذب بودن، غیر قابل پرسش بودن، تیر شب بدون پرسش، پرسش
۷- اگه فوتبالیست میشدی ترجیح میدادی یه شماره معروف مثل ۷ یا ۱۰ رو برداری، یا یه شماره ناشناس که بعدا کسی به اون شماره فک کرد یاد تو بیفته و تو باهاش گره بخوری؟ مثلا کاکا الان با ۲۲ تا حد خوبی گره خورده، اما مثلا به ۷ فک کنی، کلی شماره ۷ به ذهنت مییاد
همینا فعلا، شاید بازم خدمت رسیدیم8 کاربر مقابل از Chavosh عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Friday 27/05/22 00:09 #35
درود بر روی کین گرامی
1. مهدی به موسیقی سنتی ایرانی علاقه ای داری؟ اگر جواب مثبت بود، در مورد نحوه ی آشنایی و علاقمندیت توضیح بده یه مقداری و بعد به موارد زیر پاسخ بده.
- نوازندگان و خوانندگان مورد علاقه ات بین قدیمی ها و جدیدترها رو بگو.
- ساز (سازهای) مورد علاقه ات در این سبک رو هم خوشحال میشم بدونم چی هستند.
- بین دستگاه ها و گوشه های موسیقی سنتی، به کدومشون بیشتر علاقمندی؟
اگر هم علاقه ی چندانی به موسیقی سنتی نداشتی، بصورت کلی حس و نگاهت رو نسبت به این موسیقی بیان کن، و بگو با صدای کدوم ساز از این سبک حس بهتری پیدا میکنی.
2. جلوی اسامی زیر اسم یک قطعه موسیقی رو قرار بده: (اعتبار و ایده سوال بیشتر از خلاقیت امین در تحلیلش میاد البته، که درود بر وی)
امیر
چاوش
آرش
عرفان
رضا
محمدامین
امین
خلفی
فری
صدرا
یاسین
محمد
محمدرضا
عماد
سحر
ترسا
رابین
آریا
متین
پالیزوان
محمدحسین
پویا
مهدی
مهسا
3. پنج سکانس "تاثیرگذار" خودت از سینما رو بگو. از این سوال هم دنبال بهترین سکانس های "فنی" سینما از نظرت نیستم، بلکه میخوام بدونم چه سکانس هایی بیش از همه روح و احساس "تو" رو لمس کردند.
ارادتمند8 کاربر مقابل از Atomic Ant عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Friday 27/05/22 12:03 #36
سلام منم اومدم
1. نمیدونم شاید بعضی وقتا حس میکنم از من خوشت نمیاد یا از معاشرت با من لذت نمیبری، بنظرت چرا باید همچین حسی رو القا کنی ؟بنظرت من چجور آدمیم ؟
2. چی میتونه تورو از زندگی کردن ناامید کنه ؟
3. از اونجایی که اختلاف سنیمون تقریبا زیاده اگه بخوای به عنوان یه آدم با تجربه چندتا نکته بهم بگی که تو این سالای زندگیم خیلی به دردم بخوره و از کمتر کسی هم شنیده باشم اونا چیان ؟
4. اگه قرار باشه از بین بچه های خودمون فقط پنج نفر و انتخاب کنی برای اینکه از این به بعد فقط با اونا ارتباط داشته باشی و دور بقیه رو خط بکشی، کیا رو انتخاب میکنی و چرا ؟
5. با تهدید ها چطور مقابله میکنی ؟ مثلا یه نفر تو رو به یه وسیله ای تهدید به انجام کاری کنه که هیچ جوره حاضر به انجامش نیستی، تو این دو راهی چه راهی رو انتخاب میکنی ؟؟
6. حاضری واسه بهبود وضعیت زندگیت دست به چاپلوسی و کارایی از این قبیل بزنی ؟
7. من تورو خیلی آدم با اعتماد به نفسی میبینم در این حد که بعضی وقتا ممکنه یه احساس خود برتر بینی ازت برداشت کنم حالا درست یا اشتباه. اما این اعتماد به نفسه از کجا میاد ؟ از اینجا که خودت رو زیاد دوست داری ؟ بنظرت واسه بهبود اعتماد به نفس تو جامعه چیکار کنیم ؟
8. ترجیح میدی بزدل و ترسو باشی و زنده بمونی یا قهرمان باشی و بمیری ؟
9. تا چه حد ریسک پذیری ؟
10. فکر کن نظامی ای و ما هم نیروهات ! به هرکدوم چه پستی میدی ؟ (مسئول چه قسمتی)، اگه دوس داشتی میتونی با یه شرکت با یه ارگان دولتی یا تیم فوتبال حتی جایگزینش کنیهدفم اینه ببینم از نظرت تو چه کارایی بیشتر کارآمدن.
11. همون همیشگی، من و یه نصیحت کن..don't judge my choice if u don't understand my reason10 کاربر مقابل از Sadra عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Friday 27/05/22 13:46 #37
سلام بر مهدی عزیز.
۱) مافیایی که بازی میکنیم برات چه جایگاهی داره؟ آیا صرفا یک بازیه یا بیش از یک بازی و اگه بیش از یک بازیه، چیه یا بهتره بگم به چی تشبیهش میکنی؟
۲) اینو فکر میکنم پراکنده جواب داده باشی تا حدی، ولی از قبل تو ذهنم بود که بپرسم ازت. مافیا چه تاثیری توی زندگیت و شخصیتت و … داشته؟ منظورم دوستهایی که از این طریق پیدا کردی نیست، خود بازی مافیا و متای اون مدنظرمه. چه چیزایی یاد گرفتی و توی مقیاس بزرگتر، خارج از مافیا هم اعمال کردی؟
۳) با چه چیز درمورد من (ویژگی شخصیتی مثلا) بیشتر از بقیه چیزها ارتباط و همزادپنداری برقرار میکنی؟ اگه دوست داشتی چندتا مثال هم از بقیه بچهها بزن که عمق و میزانش رو بهتر بفهمم.
۴) به نظرت انسانهای توی فیلم یا شخصیتهای توی فیلم، چقدر به انسانها و شخصیتهای واقعی نزدیکن؟ تو چه مواردی فرق دارن؟ (منظورم فیلم خاصی نیست، به طور کلی منظورمه) اگه مثلا یه شخصیت فیلمی که برات محبوب یا منفوره، توی دنیای واقعی بود، باز هم همون حس رو بهش داشتی؟ برعکسش چی؟ اگه ادمای اطرافت توی فیلم بودن و نه توی واقعیت، باز هم همین حس رو بهشون داشتی؟
۵) به طور معمول در روند فکری ذهنت بیشتر دربارهی کدوم دسته از موارد زیر فکر میکنی یا بر احساساتت تاثیر میذارن؟ (اولویت یا نمره بده، توضیحی هم اگه هست بده یا بگو در چه مواردی فلانطوره)
- «چیزها چگونه خواهند بود؟»
- «چیزها چطور میتوانند/میتوانستند باشند؟»
- «چیزها چگونه هستند؟»
- «چیزها چگونه بودهاند؟»
اینا رو از اول صندلدیت تو ذهنم بود بپرسم ازت، جواب دادی ایشالا با سری بعد برمیگردم[the venom in what you said inoculated, bless this immunity]10 کاربر مقابل از Arsonist عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Friday 27/05/22 21:55 #38
سلام
خب ما هم یه سری سوال بپرسیم با اجازههمه جور سوال قاطی پاتی توش هست
۱. در مورد بچه های مافیا اگر جاشون بخوای بازی کنی ، دو خط در مورد هر کدوم به جاشون بنویس ، مثلا صدرا به اخر فاز نمیرسه باید جاش پست بدی، دو خط در مورد همه بنویس
۲. بهترین تیمی که باهاشون بازی کردی و بهت چسبید کدوم دور بوده ؟
۳. اولین مافیای حضوری یادته کجا و با کیا بازی کردی ؟
۴. اولین مافیا در فضای مجازی کجا بازی کردی ؟
۵. چیشد که بچه های یووه و فوتی ادغام شدن ، چنین جمعی تشکیل شد ؟
۶. چرا منو دیر وارد این جمع کردین ؟
۷. دور بعد گاد هستی و ۲۰ نفر هم شرکت میکنن از بچه ها، یه بالانس بچین از بیگناه و گناهکارا رو و نقش هایی که به افراد میدی رو بنویس برامون.
۸. گاد بودن چه سختی هایی داره ، گاد بودن در سایت رو دوست داری تجربه کنی یا فقط دوست داری بازی کنی ؟
۹. از بازی کدوم بچه ها خیلی لذت میبری ؟ دوست داری بیشتر بیگناه باشی یا گناهکار ؟ کدوم سختتره برات بازی کردنش ؟
۱۰. دوست داری پویا بیشتر بازی کنه یا گاد باشه وقتی تو خودت بازی کنی ؟ چرا پویا انقدر خوبه ؟
یه ذره بریم فوتبالی :
۱. چیشد که منچستری شدی ؟ از لیورپول بدت میاد یا ارسنال ؟ اون دوران رو چقدر دوست داری که جنگ بین ارسنال و منچستر بود فقط ؟
۲. چرا ارسنال بعد ۲۰۰۶ انقدر افت کرد؟ به نظرت میتونه دوباره به دوران اوجش تو سال های ۲۰۰۰ برگرده ؟
۳. فینال سی ال امسال رو چطور میبینی ؟
۴. سیتی سال بعد با هالند رو چطور میبینی؟
۵. ایا امباپه کار درستی کرد با پاریس تمدید کرد و به رئال نرفت ؟
۶. منچستر کدوم سال رو خیلی دوست داری ؟ چرا ؟
۶ . بهترین مدافع و گلر تاریخ منچستر به نظر تو ؟
۷. بهترین هافبک و مهاجم تاریخ منچستر از نگاه تو ؟
۸. منچستر سال بعد رو با تن هاگ چطور میبینی ؟ مخترع المانی چرا خراب کرد انقدر ر[/vote] مون ظاهر شد ؟
۹. برای تابستون اگر مدیر خرید تیمتون بودی چه بازیکنایی رو به منچستر میاوردی ؟
۱۰. یه تیم منتخب تاریخ از ارسنال و منچستر بچین .
یه ذره بریم فانتزی :
۱. اولین دوری که فانتزی بازی کردی چه سالی بود و چه رتبه ای کسب کردی ؟
۲. بالاترین امتیازی که کسب کردی چند امتیاز بود ؟
۳. بهترین کاپیتانی که انتخاب کردی کدوم بازیکن بود ؟
۴. کدوم فصل بیشترین امتیاز رو کسب کردی و بهت چسبید ؟
۵. کدوم از بچه ها خیلی تو فانتزی خرشانسه ؟
۶. رقابت تو فانتزی بیشتر با کی حال میده ، البته فکر کنم اول حمید، بعدی کیه ؟
۷. فاکتور شانس چند درصد تو فانتزی مهمه ؟
۸. بنچ، تریپل، فری هیت ، کدوم رو بیشتر دوست داری ؟
۹. اگر چیپی بهت بگن اضافه کنی تو فانتزی ، چه ایده ای میزنی ؟
۱۰. ۵ تا از بهترین فانتزی بازای ایران رو نام ببر
اخرین سری هم بریم در مورد سالن
۱. بهترین گلی که تو سالن خودمون زدی کدوم گل بود ؟
۲. بهترین اسیستی که دادی کدوم بود ؟
۳. با کدوم سالنی که باهامون تهران اومدی بیشتر خاطره داری ؟
۴. یه تیم منتخب ۵ نفره سالن اگر همه اماده بودن بچین (با ۳ تا ذخیره)
۵. بازی کدوم از بچه های سالن چه قدیم چه جدید رو بیشتر میپسندی ؟
۶. کدوم گل سالن رو یادته که به عنوان بهترین گل انتخاب کنی.
۷. سالن یا چمن ؟ کدوم رو بیشتر دوست داری ؟
۸. یه خط در مورد بازی بچه های زیر بگو:
شهاب
حمید
خودم
عادل
میلاد
نادر
امین خان
معین
علیرضا
علی چاوش
ممد چاوش
امیرحسین
نیما
۹. نظرت در مورد سالن طرشت چیه این جدیده که اومدی ؟ بریانک یا این ؟
۱۰. بیفکر ترین بازیکن سالن و با فکر ترین بازیکن سالمون از نظر تو ؟ ( چه از قدیمی ها چه از جدیدی ها )
همین دیگه ، با تشکر7 کاربر مقابل از برلین عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Saturday 28/05/22 03:22 #39
آقا چیشد یهو طوفان شد چرا تو تاپیک
، تا سال ۱۴۰۲ امیدوارم بتونم جواب بدم
پاسخ به سوالات امیر.
سلاماومدم قهر نکن
سوالات مهدی باید در شانش باشه، تمرکز می خواد
نه دیگه فایده نداره دیر اومدیشان نمیخوام اتفاقا خیلیهم تمرکز نکن.
1- پویا در سری آخر لیست افراد داد و گفت سه تا از ویژگی های افراد رو که به ذهنت میرسه بگو. فارغ از اینکه بقیه تورو با چی میشناسن، دوست داری با دیدن اسمت، 5 تا از صفات و توصیفاتی که ازت می کنند چیا باشه ؟ یعنی تورو به چی بشناسن دیگران
صداقت، قدرشناسی، خوشقولی، رو راستی، قابل اعتماد بودن
2- اروین یالوم، روانپزشک آمریکائی، معتقده که تمام اضطراب های بشر و رفتار هایی که به تبع اون میکنه، ریشه در چهار ترس داره، ترس از مرگ و نابودی، ترس از پوچی، ترس از تنهای و ترس از آزادی و اختیار. فکر می کنم جز آزادی و اختیار بقیشون تقریبا مشخصه و یالوم معتقده که ترس از آزادی به معنی به گردن گرفتن نتیجه تمام تصمیماته. حالا به نظر خودت، از بین این چهار مفهومی که نام بردم، مهدی حامدی در درون خودآگاهش از کدومش میترسه و اولین بار با چه نشونه ای دیدی که ازشون می ترسی، یا اگر نظرت اینه که از هیچ کدوم یا بعضی هاش نمیترسی، چی باعث میشه همچین ادعایی کنی ؟. یکم رابطه ات رو با این چهارتا مفهوم شرح بده.
مرگ و نابودی چطور تعریف میشه؟ یعنی به معنی نیستی مطلق؟ این برای من ترسناک نیست. بهرحال مرگ و نابودی برای همه وجود داره، البته قاعدتا انسان از مرگ میترسه معمولا. اما نه به این معنی که از مفهومش بترسه، یعنی من نمیترسم. اگر قرار باشه مهدی حامدیای هیچوقت دیگه وجود نداشته باشه که خب نداره دیگه. تا زمانی که هست زندگیش رو میکنه. اما اگر قراره بعد از مرگ، اتفاقات دیگهای بیفته و دنیای دیگهای باشه که خب هست و خوبه. اما خود مفهوم مرگ برام ترسناک نیست. نابودی اگه به معنی فراموششدن باشه بد هست. یعنی مثلا یه جایگاه مهمی رو از دست بدی یا ... . این ترسناکه، اما در مفهوم همون نیستی و مرگ، نه ترسناک نیست بهنظرم.
پوچی ترسناکه. یعنی بیناینها برای من ترسناکترینه. و فکر میکنم بدترین حسیه که یک آدم میتونه بهش دست بده که متعاقبا حالا دست به خودکشی یا کارهای دیگهای بزنه. حالا خیلی نمیخوام بحث رو کش بدم و وارد روانشناسی و اینها بشم و البته تخصصش رو هم ندارم، صرفا میخوام جواب ساده بدم و بهنظرم احساس پوچی و بی انگیزگی مطلق برای تمامکار ها در زندگی ترسناکترین و بدترین چیزیه که میتونه اتفاق بیفته. چون در این صورت عملا هیچ آپشنی برای نجاتت وجود نداره.
تنهایی هم در جوابهام گفتم که بهنظر من بد نیست و حتی میتونه دارو باشه، اما به شرطی که این تنهایی اجبار نشده باشه. تنهایی اجباری آدم رو دلسرد و غمگین میکنه، بهنظرم هرچقدر هم که آدم عاشق تنهایی باشه و ازش لذت ببره، بازهم نیاز داره که این انتخابش آگاهانه و دست خودش باشه، چون اگه انتخاب دیگهای براش وجود نداشته باشه و مجبور باشه که تنها باشه، این میتونه کشنده باشه واقعا. اون تنهایی خودآگاه و انتخابی هم البته بیش از حد باشه خوب نیست برای روح انسان.
ترس از آزادی رو متوجه نشدم و خب مرسی که توضیحش دادی، با این توضیح، این اولویت نداره برام و خوب هم هست اتفاقا بهنظرم. اصلا واژه تصمیمگیری وقتی اهمیت و معنی پیدا میکنه بهنظرم که فرد تصمیمگیرنده بدونه که مسئولیت تمام اتفاقات بعدی رو باید گردن بگیره و به همهجاش فکر کرده باشه. قرار هم نیست تمام تصمیمات درست باشن و انسان جایزالخطاست ولی اینکه اجازه تصمیمگیری داشته باشی و مسئولیت تصمیمهات رو بپذیری، خیلی نکته مثبتی هست. البته آزادی، قطعا مسئولیت و سنگینی زندگی رو بیشتر میکنه روی دوش فرد. اما همین هم خوبه و به انسان ماهیت بزرگتری میده.
بخوام اولویتبندی کنم میشه ترس از پوچی، تنهایی، مرگ، آزادی و اختیار. این که اولین بار چه نشونهای دیدم که بگم بهخاطر اون میترسم حقیقتا نمیشه گفت چون اینا مفاهیم بزرگی هستن و خب با یه اتفاق طبیعتا در ذهن آدم ایجاد نمیشن که بگم مثلا فلان جا من متوجه شدم از این میترسم. ولی خب یه عامل میتونه تجربیات و مشاهده زندگی افرادی باشه که از این مسائل ضربه خوردن. که پوچی و تنهایی در اینجا ملموسترین موارد هستند و مثالهاش رو هم اطراف خودمون زیاد میبینم که چقدر میتونن ضربه بزنن به آدم.
3- اگر به مهدی بگن که این اختیار رو داره که به یه نقطه یا خاطره از زندگیش بره و اون رو تغییر بده، به کجا میره و چیو تغییر میده ؟
این رو تقریبا یه بررسی کردیم در سوالهای قبلی به طور غیرمستقیم. شاید تغییر یه نقطه یا خاطره کلا مسیر زندگی رو عوض کنه و آدم بخشی از خوبیهای اون مسیر رو هم از دست بده. اما خب اگر فرض این هست که تمام خوبیها و یادگیریها حفظ میشه، طبیعتا برگشت به ۱۴ سالگیم و تغییر ندادن دبیرستانم گزینهای هست که به ذهنم میرسه.
4- با توجه به اینکه ما تورو آدم شجاعی میشناسیم، تو هاوس آف کاردز در یک دیالوگ، کوین اسپیسی به رابین رایت میگه : "واقعا می خوای در مورد شجاعت حرف بزنی کلیر چون هر کسی می تونه خودکشی کنه، یا جلوی دوربین هرچی از دهنش بیرون میاد رو بروز بده، ولی می خوای بدونی واقعا چی شجاعت می خواد ؟ اینکه بتونی فارغ از احساسات درونیت دهنت رو بسته نگه داری و اینکه بتونی در موقعیت خطرناکی که هستی چیزی بروز ندی" نظرت در مورد این دیالوگ به طور کلی چیه و مهدی شخصا چیو تو زندگیش شجاعت می دونه و به نظر خودش چقدر در زندگیش واقعا شجاع بوده ؟
چرا شما من رو آدم شجاعی میدونید خب؟. من خودم رو آدم شجاعی نمیدونم. شاید اگه یک طیف داشته باشیم که یکسرش بزدلی باشه و یک سرش شجاعت، من وسط طیف قرار میگیرم بهنظر خودم. حالا نمیدونم این شناخت شما برای چی ایجاد شده. اگر به خاطر مافیاست که خب من تو مافیا هم تو انتخاب زمینهای بازیم به شدت احتیاط میکنم و خودت هم این رو خوب میدونی. درواقع من جایی که شک داشته باشم برنده میشم وارد نمیشم. تعریف شجاعت هم برام جرئت روبرو شدن با ترسهاست. چون هرکسی قطعا یه ترسهایی در زندگیش داره، هر وقت تونست به صورت خودخواسته با اونا روبرو بشه و درهم نشکنه، شجاعه. اون دیالوگی هم که گفتی خب قشنگه و موافقم با مفهومش. البته ازنظرم تعریف کاملی ارائه نداده، اما اون چیزی که بهش اشاره کرده کاملا درسته. اون موقعیتخطرناک موقعیتی هست که آدم ازش میترسه و اونجا اگر بتونی چیزی بروز ندی یعنی جرئت روبرو شدن باهاش رو داری. اما خب شجاعت رو نمیشه فیکاش کرد. باید از ذات و خود به خود بیاد. البته میشه تمرینش کرد، اما نهایتا یه ویژگی ذاتی هست بهنظرم.
5- می دونم سوال سخت و شاید بی رحمانه ایه و ایشاالله که هیچ وقت همچین چیزی برات پیش نمیاد اما به نظرت ساز و کارت برای روبرو شدن با بزرگترین غم ها و مشکلات زندگی، مثل مثل بیماری یا از دست دادن یه عزیز چیه ؟
این که میگی ساز و کار، من چیزی به این مفهوم برای خودم ندارم و بهنظرم در لحظه آدم باید خودش رو مدیریت کنه به نسبت اتفاقی که افتاده. بعضیچیز ها رو نمیشه تصور کرد بهنظرم. این چیزی که گفتی یکی از اوناست. بنابراین آمادگی برای همچین اتفاقاتی از نظر من غیرممکنه. در لحظه مهمه که چقدر خودت رو کنترل کنی و نشکنی. و البته بزرگترین (و شاید به ظاهر تلخترین) موهبتی که در درون انسانهست برای همچین چیزهایی، فراموشیه. انسان فراموش میکنه و عادت میکنه به شرایط جدید، مطمئنا سخته اما غیرممکن نیست. بهرحال ویژگیای هست که در انسان قرار داده شده.
6- این سوال رو قبلا از بچه ها کردم فکر کنمخیلی دوسش دارم ولی، اگر بهت بگن می خوایم یه آپشن بهت اضافه کنیم، که یا "بتونی ذهن افراد رو بخونی"، یا به خودت و "مهسا عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی برای جذاب موندن زندگی میدیم" با میتونی "پرواز کنی" کدوم رو انتخاب می کنی ؟ چرا ؟
ببین با اینکه نظرم اینه که ذهن افراد رو خوندن بدترین آپشنه و میتونه آدم رو دیوانه کنه و به همهچیز بدبین. اما باز کرم دارم و این رو به همهاشون ترجیح میدم. عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی که بهنظرم بیمعنیه. این چیزها وقتی معنیدارن که یک مفهوم نیستی و نداشتن هم وجود داشته باشه. من اگر بدونم عمرم نامحدوده که خب لذت نمیبرم از زندگی در لحظهام. قیافهاش قشنگهها این مورد اما خب که چه؟. پرواز هم جذابه. اما خوندن ذهن افراد در اولویت اول سر همون کرمی که گفتم
.
7- یک نفر رو تو زندگیت انتخاب کن، که علت علاقت بهش، صرفا بخاطر اینکه باهاش ارتباط خونی یا سببی داری نیست (یعنی لزوما چون همسرته و یا پدر مادرته نیست)، نمی خواد بگی این شخص کیه، ولی بگو چه ویژگی ای داره که به عنوان "قهرمان" یا "فردی بالاتر از خودت" بهش نگاه می کنی و در واقع چه ویژگی(هایی) از اون برای تو جذابه.
یک شخص به عنوان قهرمان در زندگیم ندارم، اما فرد بالاتر از خودم زیاد دارم. واقعا نمیتونم یک گزینه خاص رو تو ذهنم بگیرم ولی مهمترین اشتراکات رو میگم.
صداقت، عشق به خانواده، درک و فهم، سخاوت.
اینا شاید مهمترینا باشن.
8- خب گویا مادر تو هم معلم بودن (نمی دونستم) درست مثل مادر من (البته مادر من ناظم هم بوده)مادرت قوانین سختگیرانه ای برای تربیتت داشته از نظرت ؟
اگر آره چقدرش رو لازم میدونی و چقدرش رو احیانا نا لازم (یا به تعبیری اذیت کننده) یکم از حس و خوبی ها و بدی های مادر فرهنگی بگو شاید داغ دل منم تازه شد، یا بهش افتخار کردم
مادر من مدیر هم بوده حتی، نه واقعا. هیچوقت قوانین و چهارچوب سخت تربیتی برای من نبوده. چون خودم معمولا همه چهارچوبهای لازم رو رعایت میکردم و نیازی به قوانین سختگیرانه هم نبوده هیچوقت. ولی برام جالب شد بیام باهات صحبت کنم ببینم قوانین تربیت تو چجوری بوده که دنبال تازه شدن داغ دل هستی
. و حقیقتا چطور از تربیت سختگیرانه، فرد سوپر رهایی مثل تو ممکنه به بار بیاد؟
. شوخی میکنم، ولی خب من مادرهای نوع دیگه رو تجربه نکردم ببینم خوبیها بدیها چین دیگه. احساس خوبی یا بدی خاصی یعنی نکردم از مادر خودم. مثل تمام مادرهای دنیا. صرفا شاید چون خودش فرهنگی بوده تو مدرسه انتظار از من به عنوان کسی که مادرش فرهنگیه بالاتر بوده. جز این تفاوت خاصی حس نکردم
.
9- آهان یه سوال مهم با کپی رایت از پویا، فقط چیگر می خوام بهش جواب بدیوصال مدفن عشقه ؟
یعنی به نظرت الان که به مهسا رسیدی و چند وقته باهاش زندگی می کنی، همونقدر عاشقشی که زمان نامزدی و کراش عاشقش بودی ؟
راست بگو ولی جان آرش
گرچه جواب تو پی وی هم می پذیرم ولی اینجا میگی نپیچون، اینکه نامزدی یه رنگ و بوی دیگه داشت و الان پخته تر شده رابطه و اینا، همش یعنی نه، رک بگم
همهاش یعنی آره منظورت هست؟
ببین حالا خود نامزدی یا اسم دورههای مختلف رو کاری ندارم، اما مطمئنا که اون روزهای اولیه که ارتباط شکل میگیره خاصترین روزهاست و شاید تکرار نشه از این نظر. این به کنار. هرکس هم غیر این گفت چرت گفته. مگر اینکه آشنایی به صورت سنتی اتفاق افتاده باشه که این یه بحث دیگهاست.
اما در مورد خود این مفهوم، بهنظرم نه نیست. طبیعتا یه سری چیزا تغییر میکنه اما در مورد خودم شک ندارم که عمق رابطه بیشتر شده. مثلا اینطوری بگم من که ماههای اول ارتباط با مهسا، به اینکه دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم یا اتفاق خاصی بیفته که بینمون جدایی بندازه فکر میکردم و برام سخت بود، اما الان حتی تصورش هم نمیتونم بکنم. و بهنظرم هر لحظه و هر روز هم عمق رابطه بیشتر میشه. نظر کلی نمیدم ولی، واقعا بستگی به فردش داره. در این مورد هم پویا جواب خوب و کاملی داده تقریبا تو صندلی خودش. طبیعتا بعد از وصال یهچیزهای منفی رو ممکنه متوجهاش بشی که قبلا نبودی اما خب اینجاست که مهم اینه که برآیند مسئله چطور باشه. اگر انتخاب درست باشه، اینا اهمیتی ندارن و بازهم فرد میتونه نبینتشون. بنابراین جواب کلی نداره این سوالت. در زندگی خود من، جوابش قطعا نه هست.
10- به نظرت هویت یه آدم چیاست ؟ یعنی تو به مجموعه چه چیزایی میگی مهدی حامدی ؟
مجموعهای از خصوصیات و ویژگیهایی که یه آدم داره. درواقع نوع نگرش و طرز فکرم به مسائل در کنار ویژگیهای منحصر به فردم (که مشترک در تمام انسانها نباشه)، میشه هویت ام. البته به قول پویا الان شبه مغزم درست کار نمیکنه. اگه نتونستم جواب خوبی بدم بیا پیوی.
موفق باشی، ایشاالله نفسی باشه دوباره می بینمت
زنده باشی، ممنونم.
9 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .
-
Saturday 28/05/22 05:24 #40
پاسخ به سوالات چاوش، سری سوم.
سلام مجدد
با تشکر از پاسخهای خوبتون
سلام علیکمممنون از سوالات خوبتون
.
اول از همه، بگم که آره من میتونم ببینم تو بازیکن فوتبال به مراتب بهتری هستی تا فوتسال، اما خیلی واسم جالب بود این رو در مورد منم حس میکنی. من به نظرم به خاطر بازی ریزی که دارم و قدرت بدنی و اینای نسبتا کم، خیلی بازیکن فوتسال بهتری هستم. تجربههای انگشت شمار بازیم تو زمین بزرگ هم خوب نبوده واقعاجالب بود دیدت
دلیل خاصی داری واسش؟
حالا من مثلا در قالب حرفهای و تمرین کرده درنظر گرفتم دیگه، اینی که میگی تجربه خوب نداشتی خب آماتوری بوده و مشخص نمیکنه. بازی ریز و تکنیکی که میگی تو فوتسال یه چیز اضافهاس که به درد میخوره اما ویژگی اصلی نیست. ولی تو فوتبال واقعا میشه یه ویژگی لازم برای یه پست خاص باشه، بعد مثلا دید خوبی هم داری که تو فوتسال خیلی استفاده نمیشه حقیقتا، مخصوصا وقتی که حرفهای باشه بازی و فضاها بسته. اما تو فوتبال دید خوب سریع خودش رو نشون میده. و البته بازم میگم فوتسال نیاز به سرعتاش بیشتر از فوتباله (منظورم از سرعت دو ۱۰۰ متر نیست، سرعت پا و چابکی مدنظرمه)، یعنی نوع بازی ای که تو داری و بعضا توپ نگه داشتنهات بیشتر فوتبالیهبه نظرم. قدرت بدنی هم که گفتی کاملا با تمرین میشه درست شه و به حدی برسه که برای فوتبال لازمه، اون اهمیت نداره خیلی.
خب سوالات سری جدید
۱- سوال ۳ و ۴ سری قبلیم که در مورد ویژگیهای خوب و بدت بود رو ادامه بدم. آیا برنامهای داری برای حفظ اون خوبها و حذف اون بدها؟ منظورم اینه که آیا به مسیری که میتونه کمکت کنه در این قضیه فکر کردی و مسیری تو ذهنت براش داری؟ لزومی نداره شروع کرده باشی اون مسیر رو، صرفا میخوام ببینم تو دیدت داری چطوری میشه اون کارا رو کرد یا نه. اگه داری، به اشتراک بذاری هم خوبه. نداری هم فک کن زودتر بهش خوبه
برای حفظ خوبها که برنامه نداشتم، دیگه وظیفهاس اونا حفظ بشه نمیدونم منظورت از برنامه چیه اینجا، منتهی برای حذف بدها، تنبلی که نهادینه شده
برای حذفش هم معمولا به وارد اومدن مقدار قابل توجهی فشار و استرس بیرونی نیاز دارم، یعنی تا اینا نباشن تنبلی ردیفه و برقرار. ترس زیاد از شکست کاملا نیاز به بهبود و رفع داره و بهنظرم روانپزشک لازمم، خیلی با برنامه نمیشه حلش کرد
. صبر رو میشه تمرین کرد و کلا باید تو فکرم باشه رو این کار کنم، خیلی چیز مهمیه. یه سریهاش ویژگی شخصیه اونارو بعید میدونم کاریش بشه کرد اما خب سعی میکنم بهتر شه اما برنامه ندارم براشون. دقیقه ۹۰ای بودن هم بخشیش از همون تنبلی میآد، میمونه شلخته بودن هم که اینم باید روش کار بشه و تمرینپذیر هست. ولی نه در کل نگاه برنامهای به اینا نداشتم، آره موافقم با صحبتت
.
۲- من خودم فانتزی فوتبالی (به معنی اینکه تو رویاهام خودم رو فوتبالیست ببینم و اتفاقاتی که میافته در اون دنیا) زیاد داشته و هنوزم دارم، گرچه کم شده و میره سمت مربی شدن الان به خاطر سنتو هم داری؟ تعریف کن واسمون
فانتزی خاص منظورته؟ کاش یکیش رو خودت تعریف کنی که استایلش دستم بیاد. برای من این مورد یه چیزیه که در تمام زندگیم وجود داره،یعنی محدود به یه فانتزی خاص نیست. من در تمام لحظاتی که مجبورم بشینم و کار خاصی ندارم بکنم به اینها فکر میکنم. مثلا من وقتی با اتوبوس در مسیر تهرانم، شده که ۵ ساعت از شیشه بیرون رو تماشا کنم و اون بیرون خودم رو ببینم که دارم فوتبال بازی میکنم به صورت حرفهای و در یه تیم بزرگ. و کل تصاویر هم همون لحظه برام خلق میشن و تموم میشن (و البته که یک موسیقی در خور، در گوشم هست که کمک میکنه به خلق تصاویر)، یا مثلا فرض کن در ترافیک وحشتناک تهران بین ساعات ۴ تا ۷ گیر افتادم، اگه درگیری ذهنی خاصی نداشته باشم، فقط به همین چیزا فکر میکنم و خودم رو در رویاهام تصور میکنم. جدای اینا من سلطان رویاهای نامرئیم که فقط برای خودم مرئی هستالبته الان کمتر شده، ولی مثلا بچه که بودم بدون توپ و حریف با خودم فوتبال بازی میکردم و حتی میدویدم و شوت میزدم تو خونه (الان میگن این دیوونه دیگه کیه
)، انواع دیگهای از این کارهارم کردم تو زندگیم که خیلی هم لذتبخشه برام. درواقع من یه دنیایی برای خودم تو ذهنم دارم که همیشه اکتیوه و هر وقت بخوام در هر جایگاهی خودم رو توش قرار میدم و لذت میبرم. حالا درسته از مفهوم سوالت دور شدم ولی خواستم این رو توضیح بدم شاید جالب بود برای کسی که مشابه من باشه
.
۳- اگه مربی بشی، فلسفه فوتبالی ت به کدوم مربی شبیه خواهد بود؟ تیم رو چطوری میچینی؟ به یه سبک خاص پایبند خواهی بود یا هر بازی با توجه به تیم حریف تغییر خواهی داد؟
نمیتونم بگم شبیه به کی، اما خب قطعا رگههایی از فلسفههای مربیهای محبوبم (مثل سرالکس، لیپی) یا مربیهایی که مورد ستایشم هستن مثل پپ و کلوپ و کونته درش خواهد بود. یعنی وفادار به یک نوع فلسفه خاص نیستم و حتما هر فلسفهای هم که داشته باشم مال خودم خواهد بود و حتما باید شخصیسازی بشه. تیم رو با توجه به حریف تغییر میدم و هر بازی چینش خاص خودش رو لازم داره. درسته متخصص بودن در یک سبک خاص هنره و خیلی ابزار قدرتمندیه، اما قابل پیشبینی بودن رو دوست ندارم و بهنظرم برای هر موقعیتی باید ایده جدیدی داشت. اینه که سعی میکنم تیم انعطافپذیر باشه. خیلی هم دوست دارم مربیگری رو، شاید اگه از نظر مالی به یه حالت پایداری برسم به صورت جدی برم سمتش، البته سطح اولیه و پایینش رو هم دارم مدرکش رو. اما خب منظورم جدیتر و عملیتر ئه. یکی از دلایلی که فوتبال رو دوست دارم بودن در رختکن و جو خاص تیم ئه. اینو با مربیگری هم میشه بهش رسید. بنابراین رویاهام هنوز نمردن به صورت کامل.
۴- ترکیب منتخب ت از لیگ انگلیس رو بگو، با این شرط که از هر تیم حق گفتن حداکثر یه بازیکن رو داری
Pope | Cancelo - Van Dijk - Rudiger - Digne | Neves - Rice | Saka - Fernandes - Raphinha | Kane
۵- بالایی رو بگو، این شرط هم بهش اضافه کن که از ۶ تیم برتر هم حق نداری بگی. یعنی از ۱۴ تیم باقیمونده، تیمی ۱ بازیکن
Pope | Trippier - Coady - Salisu - Cucurella | Eriksen - Rice - Gallagher | Raphinha - Vardy - Coutinho
۶- تو مافیا، فرض کن بین این ویژگیهای زیر برای نقشت انتخاب داری، کدوم رو بر میداری؟ میتونی به ترتیب اولویت هم بگیفرض هم کند تبصره مبصره خیلی ندارن، یعنی مثلا پرسش، اینجوری باشه که تقریبا هر کسی رو بخوای بتونی بپرسی یا تیرت تقریبا همه رو بکشه.
ضد ضربه و جذب بودن، غیر قابل پرسش بودن، تیر شب بدون پرسش، پرسش
اگه بیگناه باشم: پرسش - ضدضربه و جذب بودن - تیر شب بدون پرسش - غیرقابل پرسش بودن
اگه گناهکار باشم: ضدضربه و جذب بودن - غیرقابل پرسش بودن- تیر شب بدون پرسش - پرسش
بین اینا تفاوت جایگاه پرسش برام جالب بود که این رو گفتم، اما در کل تیر شب بدون پرسش خیلی اهمیت نداره واسم، ضد ضربه و ضد جذب بودن در مجموع اولویت داره به همشون.
۷- اگه فوتبالیست میشدی ترجیح میدادی یه شماره معروف مثل ۷ یا ۱۰ رو برداری، یا یه شماره ناشناس که بعدا کسی به اون شماره فک کرد یاد تو بیفته و تو باهاش گره بخوری؟ مثلا کاکا الان با ۲۲ تا حد خوبی گره خورده، اما مثلا به ۷ فک کنی، کلی شماره ۷ به ذهنت مییاد
این که یه شماره مخصوص خودت در ذهنها به یاد بمونه جذابه، اما خب ندارم حقیقتا شماره خوبی، یه مدت مثلا خودم رو میساختم تو فیفا و اینا و شماره ۷۳ میذاشتم اما خوب نیس خیلی، در کل عاشق 10 ام و خب ۱۰ رو انتخاب میکنم اگه در دسترس باشه
همینا فعلا، شاید بازم خدمت رسیدیم
دست شما درد نکنه7 کاربر مقابل از The Sundance Kid عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .