برای دیدن محتوای انجمن باید ورود کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون ثبت‌نام کنید.

بازی دور پانزدهم مافیا | سفرهای غیرمنتظره

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
به نام خدا


بعد از یک وقفه کوتاه، دور جدیدی خواهیم داشت. مثل همیشه امیدوارم و انتظار دارم:دی یکی از ادوار خوب بشه.

بازی احتمالا اول مهر شروع میشه.

قوانین تقریبا مشابه قبل هست. خیلی خلاصه میگم در این پست. سوالی داشتین قبل فاز روز اول بپرسین.


1. فاز روز تا ساعت 2۲:۰۰ یا 10 شب هست و به هیچ عنوان تمدید نخواهد شد. بعدش دفاعیه و مراسم اعدامُ داریم به مدت حداکثر یک ساعت؛ که جزئیاتش اول هر فاز اعلام می‌شه. بعد هم می‌ریم فاز شب که حداکثر ۳۰ دقیقه هست. اهداف شب باید تا 23:۳۰ ارسال بشه و نتایج و اتفاقات قابل بازگویی در شب به امید حق، بامداد منتشر می‌شه و فاز روز بعد بلافاصله شروع خواهد شد. داستان هم صبح تا ظهر روز بعد منتشر می‌شه.
زمان‌بندی فازها هم در پست بعدی خواهد آمد.


2. هر نفر مجاز هست در هر روز حداکثر 8 پست که مجموعا کمتر از 3000 کلمه هست، ارسال کنه. مختصر و مفید صحبت کنید. حداقل فعالیت مفید هم با تشخیص گاد هست. هرکسی از حداقل/حداکثر فعالیت تخطی کنه، دفعه اول می‌ره دفاعیه و دفعه بعدی گادکش هست.

3. امان در حالت عادی نداریم اصلا و فقط در شرایط اضطراری داده خواهد شد.

4. نه حق ویرایش پست دارین نه حق پاک کردن. دیده بشه گادکش. ویرایش‌های کوتاه، جز تعداد پست محاسبه نمیشه.

5. هیچ بازیکنی جز گناه‌کار تیمی، حق ارتباط با بقیه بازیکن‌ها و صحبت در مورد بازی در خارج از بازیُ نداره. هرکی باهاتون در تلگرام و واتسپ و ... در مورد مافیا صحبت یا سوال کرد، سریع اسکرین شات می‌گیرین می‌فرستین برام. فرد خاطی از تمام ادوار مافیا محروم و تا مدت نامعلومی طرد خواهد شد. آدم باشید پس.:دی

6. ادعای راست یا دروغ و حتی کوچک‌ترین اشاره به نقش و عملکرد در فاز شب و هر چیزی که موجب بشه بازیکنا نقش طرفُ درست یا غلط، حدس بزنن مجازاتش اخراج از بازی و محرومیت از ادوار بعد هست. قسم و ناله و وعده و ... هم نداریم. لوس‌بازی در نیارید. هیچ نقشی هم نمی‌تونه بی‌گناه بشناسه از دید گاد، بنابراین کسی بگه فلانی قطعا بی‌گناهه گادکش می‌شه. هیچ‌کس هم حتی بعد از اعدامش نمی‌تونه اطلاعات از عملکرد خودش یا تیمش در فاز شب بده. اطلاق نقش هم که نداریم و این دور نمی‌شه داشت اصلا؛ چون بی‌گناها و مافیا نقش ندارن. برای فرعی‌ها، اطلاق جزئی (مثلا: فلانی قاتل هست) مانعی نداره.

7. امکان واکنش به پست‌های سایر بازیکن‌ها، این دور وجود داره.

8. هر سوال یا ابهامی در مورد قوانین و نقش‌ها دارین قبل بازی یا قبل شروع فاز روز اول بپرسین. اصلا تفسیربردار نیست قوانین و نقش‌ها و بحث پیرامون ماهیت اینها در تاپیک ممنوع هست.

درخواست راه‌نمایی و ... اصلا از گاد نکنید. به غیر از سوال از نقش‌ها مزاحم گاد نشید. هدف هم بلندبلند تو صحبت با گاد فکر نکنید. هرموقع به جمع‌بندی رسیدید، فقط هدفُ ارسال کنید بدون هیچ حرف اضافه‌. برای گاد هم اصلا مهم نیست نظر شما در رابطه با بقیه افراد یا نقششون چیه. بنابراین اینام قطع کنید که ارتباط گاد باهاتون قطع نشه.

9. از فونت و سایز پیش‌فرض خود سایت استفاده کنید. اگه حرفی خیلی مهم هست، برجسته یا با رنگ دیگه‌ای ارسال بشه. واضح بنویسید. اگه پستتون طولانی هست، فاصله مناسب بینش بذارید.

10. رای به اعدام حتما باید با قرمز و برجسته و در یک پست جدا ارسال بشه که به راحتی قابل دیدن باشه. باطل کردنش هم به‌همچنین. با قرمز و جدا. تعداد رای لازم برای اعدام هم قبل شروع هر فاز اعلام میشه.
 

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
زمان‌بندی بازی:

فاز صفر: جمعه و شنبه، ۱ و ۲ مهر:
علت دو روز بودنش اینه که همه وقت کنن پست ورود بفرستن و هرکسی هم تمایل داره، می‌تونه از گاد در رابطه با بالانس سوال بپرسه. جزئیاتش هم جمعه اول مهر اعلام خواهد شد. بالانس هم در ابتدای فاز روز اول تقریبا گفته می‌شه.
در فاز صفر امکان نقد حرف‌های سایر بازیکن‌ها وجود نداره.


فاز یک: یک‌شنبه ۳ مهر. در این فاز رای‌گیری انجام نمی‌شه کلا.

فاز دو: دوشنبه ۴ مهر. در این فاز رای اختیاری و شرط اعدام، نصف بعلاوه یک رای هست.

فاز سه: سه‌شنبه ۵ مهر. از این فاز رای اجباری هست. اگر حداقل ۲ نفر به دفاعیه برن هم حتما اعدامی داریم.


فاز چهار: چهارشنبه و پنج‌شنبه ۶ و ۷ مهر.

فاز پنج: جمعه و شنبه ۸ و ۹ مهر.

فاز شش: یک‌شنبه و دوشنبه ۱۰ و ۱۱ مهر.

فاز هفت: سه‌شنبه و چهارشنبه ۱۲ و ۱۳ مهر.

فاز‌های هشت و نه: پنج‌شنبه ۱۴ مهر.

فازهای ده به بعد: جمعه ۱۵ مهر.


توضیح:

- فازهای دو روزه به این علت هست که اگر کسی وقتش پر هست در یکی از روزها یا هر دو روز، بالاخره بتونه یک ساعت برای بازی زمان پیدا بکنه. ضمنا فازهایی که اعدامی داریم برای بنده هم طاقت‌فرسا هست و نیاز به استراحت دارم یک روز.

- برنامه تا پایان فاز هفت، قطعی و غیرقابل تغییر هست؛ مگر اتفاق خاصی بیفته یا مورد اضطراری پیش بیاد.

- فاز هشت و نه، حتما پشت سر هم هست، ولی زمانش همون موقع با بازیکنان باقی‌مانده توافق می‌شه.

- فاز ده به بعد هم در صورت نیاز، باتوجه به شرایط بازیکن‌ها زمان‌بندی می‌شه. مجموعا سعی بر این هست که بازی جمعه یا شنبه (۱۵ یا ۱۶ مهر) به اتمام برسه. اصل بازی هم از پنج‌شنبه ۷ مهر تا پنج‌شنبه ۱۴ مهر هست احتمالا.

- طبق صحبت‌هایی که داشتیم، کسی نباید مشکلی داشته باشه. و البته هیچ لزومی هم نداره هر فاز فعال باشید. یک پست شامل اتهام و رای، فعالیت مفید محسوب می‌شه. بنابراین ۳-۴ روز پشت سر همم درگیر باشید، هیچ مشکلی پیش نمی‌آد. اصلا وسواس نداشته باشید این دور و به عنوان یک تفریح جدی بهش نگاه کنید؛ ذهن‌تونُ بیخودی در کل روز درگیر نکنید، چون تجربه نشون داده نتیجه عکس داره.



آرا و روش اعدام:

این دور از نظر رای و تعیین اعدامی، ترکیبی هست از ادوار قبلی باتوجه به دیدی که بنده نسبت به مافیا دارم.

هر نفر در هر فاز می‌تونه به ۱ تا ۳ نفر رای بده. هر رای در حالت عادی ۱ امتیاز شمرده می‌شه، ولی اگر فرد تک‌رای بده، می‌تونه اعلام کنه که ۲ امتیازی باشه. بنابراین حالات رایی که می‌دین ایناست:
۱ رای ۱ امتیازی
۱ رای ۲ امتیازی
۲ رای ۱ امتیازی
۳ رای ۱ امتیازی


نهایتا آرا شمرده می‌شه و هر فردی که به اندازه حداقل نیمی از نفرات در اون فاز، امتیاز بیاره، حتما می‌ره دفاعیه. اگر چنین حالتی برای هیچ فردی اتفاق نیفتاد، حداکثر ۳ نفری که بیشترین امتیازُ دارن می‌رن دفاعیه؛ با این شرط که امتیازشون از حدود ۳۰-۳۵ درصد (که دقیق‌اش به عدد اعلام می‌شه قبل شروع فاز) از مجموع نفرات در اون فاز، بیشتر باشه.

مثال: ۱۵ نفر در فاز (شامل رهبرها) حضور دارن. اگر هیچ فردی حداقل ۸ امتیاز نیاره، حداکثر ۳نفری که ۵ امتیاز یا بیشتر دارن، می‌رن دفاعیه.
یعنی ممکنه دفاعیه با ۲ یا ۳ نفر برگزار بشه که قبلا زیاد دیدید.
و ممکنه دفاعیه با ۱ نفر برگزار بشه که شرایطش این هست: فرد دفاعیه رو می‌نویسه؛ اگر حداقل نصف بازیکنان بهش رای عفو بدن، اعدام نمی‌شه. در غیر این‌ صورت اعدام خواهد شد.
ممکنه هم هیچ بازیکنی ۵ امتیاز یا بیشتر نیاره. در این حالت دفاعیه و اعدامی نداریم و می‌ریم فاز بعدی.

تبصره: این قوانین فقط تا قبل از فاز روز هفتم برقرار هستند. در اون فاز باید تک‌رای داده بشه فقط و با هر تعداد رایی، دو نفر اول به دفاعیه خواهند آمد و حتما اعدامی داریم.

افراد ممکنه به دلایل انضباطی هم دفاعیه برن که شامل فعالیت کم یا زیاد و یا تعویض رای موثر در نیم ساعت پایانی هست.


رای باید تا ساعت 21:30 در تاپیک ارسال بشه. کسی که تا این ساعت رای نده، در اون فاز حق رای و اولویت نداره (دفاعیه نمی‌ره ولی) و اگر این کار تکرار بشه، بار دوم گادکش خواهد شد. هیچ استثنائی هم نداریم.

از 21:30 تا 22، فقط امکان تعویض رای هست، اونم یک بار. و هرکس تعویض رای‌اش موثر باشه، خودش هم می‌ره دفاعیه. این کار قابل تکرار هست و گادکش نداره. فاز هم 22 تمومه و بعدش مراسم دفاع داریم و بقیه باید اولویت بدن. اولویت هم به شکل قبلی خودم هست. یعنی ابتدا فقط به آرای اول افراد توجه می‌شه و بعد در صورت نیاز به آرای دوم و ... . توضیحات تکمیلی و دقیق‌تر به وقتش داده خواهد شد.

سقف افرادی که می‌رن دفاعیه هم ۶ نفر هست. اگر بیشتر بشه، انضباطی‌ها باقی می‌مونن ولی از افرادی که رای آوردن، نفر یا نفرات آخر به دفاعیه نمی‌رن.

دفاعیه‌ها باید تا ساعت ۲۲:۴۰ به گاد ارسال بشه. دیرتر بشه، نمی‌گیرم واقعا. بدون هیچ استثنائی؛ چون هر فردی باید دفاعیه‌اش اول فاز نوشته شده باشه از دید من. دفاعیه هم بهتره رو به جلو باشه تا توضیح گذشته. از بازی‌تون تو خود زمان فاز باید بتونید دفاع کنید. البته گاد نظری در مورد دفاعیه‌ها نداره و هرچیزی بدون محدودیت کلمه می‌تونید توش بنویسید.

بعد تا ۲۳:۰۰ فرصت ارسال اولویت دارید که باید به صورت خصوصی در تلگرام به گاد ارسال بشه.
هیچ لزومی هم نداره اون موقع آنلاین باشید. بهتره اگه فکر می‌کنید ممکنه آنلاین نباشید، بین‌ تمام بازیکنان حاضر در بازی اولویت داشته باشید. بنابراین محدودیت زمانی ندارید، منتهی طبیعتا اون زمان باشید بهتره.

نتایج در اولین فرصت اعلام خواهد شد و بعد سریع باید هدف بدید و از لحظه اعلام نتایج حداکثر ۱۵ دقیقه یا تا 23:30 فرصت ارسال هدف دارید. نتایج فاز شب هم سعی بر این هست که بامداد اعلام بشه. و بعد بلافاصله فاز روز شروع خواهد شد.

برای حداکثر میزان فعالیت هم عددشُ فرضی نوشتم که قبل از شروع بازی قطعی می‌شه و در شروع هر فاز اعلام خواهد شد. توصیه این هست که از بحث‌های بیخود، بی‌نتیجه و تکراری پرهیز کنید و مختصر و مفید و دقیق و مستدل حرف بزنید. ولی خود دانید. من کلماتُ می‌شمارم فقط.

نکته‌ای اگر هست بگید که اضافه بشه.
 

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
بازی و نقش‌ها:

(در حال به‌روزرسانی هست. بخونید و اگر نظر/پیشنهاد/انتقادی دارید مطرح کنید.)


بازی شامل یک تیم مافیا و تعدادی شهروند و چند نقش فرعی، رهبران و دو نقش خارج بازی هست.

تیم مافیا نقش ندارد؛ اما می‌تواند اعمال زیر را تا انتهای بازی انجام دهد:
1. به تعداد محدود ولی بدون محدودیت زمانی، شهروندان را به قتل برساند. و البته توانایی کشتن نقش‌های فرعی را ندارد.
2. هرشب یک بازیکن را به گاد معرفی کنند که ضد پرسش شود که می‌تواند ثابت (پدرخوانده) باشد.
3. به تعداد محدود و مدت نامعلوم به یک نفر لباس روز (بی‌گناه/مافیا) دهند که نقشش در روز بعدی طبق لباس اعلام شود. نقش‌های فرعی و بی‌گناهان حفاظت‌شده، لباس نمی‌پذیرند.
۴. روزانه و براساس فعالیت مفید و موثر، از گاد امتیاز دریافت می‌کنند که جهت حفاظت از خود (در مقابل پرسش شب) خرج خواهد شد که جزئیات آن در ادامه آمده است.


بی‌گناهان هیچ نقش ثابتی ندارند؛ اما روزانه و براساس فعالیت مفید و موثر، از گاد امتیاز دریافت می‌کنند که جهت حفاظت از خود یا دیگران (در مقابل تیر شب) و پرسش (فهمیدن گناه‌کاری/بی‌گناهی افراد) خرج خواهد شد که جزئیات آن در ادامه آمده است.


فرعی‌ها:
همه گناه‌کار هستند و می‌توانند به‌صورت تکی بازی را ببرند و سایر بازیکنان ببازند. مافیا امکان کشتن آن‌ها را در شب ندارد. هیچ‌کدام از فرعی‌ها ضد پرسش نیستند، اما در طول روز و براساس فعالیت مفید و موثر، از گاد امتیاز دریافت می‌کنند که جهت حفاظت از خود (در مقابل پرسش شب) خرج خواهد شد که جزئیات آن در ادامه آمده است.

قاتل: در تعدادی از شب‌ها و به مدت محدود می‌تواند بی‌گناهان را بکشد. تیر وی بر اعضای مافیا یا سایر فرعی‌ها اثر نمی‌کند. در صورتی که به 3 نفر پایانی برسد، بازی را به‌تنهایی می‌برد.

سم‌شناس: در تعدادی از شب‌ها و به مدت محدود می‌تواند بی‌گناهان را مسموم کند. اگر فرد مربوطه، در همان شب یا شب بعدی حفاظت نشود، در پایان فاز شب 7 خواهد مرد.
در صورتی که به 3 نفر پایانی برسد، بازی را به‌تنهایی می‌برد.


جلاد: قبل از شروع هر فاز، دو هدف را به گاد اعلام کرده که باید یکی از آن‌ها را اعدام کند و خودش هم به او رای دهد. بسته به تعداد نفرات می‌تواند بین 1 تا 3 فاز امان بگیرد و هدفی اعلام نکند (امان‌ها نمی‌تواند پشت‌هم باشد)؛ اما در صورت 3 بار عدم موفقیت، بردش یک درجه سخت‌تر می‌شود. برای برد در حالت عادی باید به جمع 3 نفر و برای برد در حالت سخت، باید به جمع 2 نفر پایانی برسد. در این حالت، به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد.

روان‌پریش: وی در حین بازی و براساس توافق زمانی با گاد، 4 هدف به ایشان اعلام می‌کند. اگر 3 مورد از این اهداف را اعدام کند و به جمع 3 نفر نهایی برسد، به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد.

تبصره: اگر قاتل/سم‌شناس و جلاد/روان‌پریش هر دو به جمع 3 نفر نهایی برسند، جلاد/روان‌پریش یک نفر را اعدام و قاتل/سم‌شناس یک نفر را می‌کشد. فردی که زنده مانده، برنده بازی خواهد شد. اگر هر دو، فرد سوم را هدف قرار دهند هم هر دو خواهند باخت و فرد سوم به‌تنهایی پیروز می‌شود؛ حتی اگر بی‌گناه باشد.


قاتل و سم‌شناس یا جلاد و روان‌پریش، همزمان در بازی نیستند.

نفوذی: در صورت برد مافیا، اگر در بازی باشد، به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد. وی هیچ علمی ندارد.
اگر مافیا نابود شود ولی نفوذی در بازی باشد، او در ادامه بازی به عنوان تک‌عضو مافیا بازی خواهد کرد.


خائن: در صورت برد بی‌گناهان و رسیدن به 4 نفر نهایی، اگر در بازی باشد، به تنهایی برنده بازی خواهد شد. وی هیچ علمی ندارد.
اگر تمامی بی‌گناهان از بازی حذف شوند، خائن نیز از بازی حذف می‌گردد.


جوکر: اگر در 5 فاز اول اعدام شود، بازی را خواهد باخت. اگر در فاز 6 یا 7 اعدام شود بازی را می‌برد و از بازی خارج می‌شود و بازی هم ادامه می‌یابد. اگر در فاز 8 یا 9 اعدام شود، به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد و سایر بازیکنان (به‌همراه رهبران) تحت هر شرایطی خواهند باخت. اگر در ابتدای فاز 10 اعدام نشده باشد، از بازی حذف می‌شود.

دلقک: اگر تا قبل از فاز ۳ اعدام شود، بازنده است. اگر در فازهای 4 تا 7 اعدام شود، بازی را می‌برد و از بازی خارج می‌شود. اگر در فاز 8 اعدام شود، به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد و سایر بازیکنان (به‌همراه رهبران) تحت هر شرایطی خواهند باخت. اگر در ابتدای فاز 9 اعدام نشده باشد، از بازی حذف می‌شود.
اگر در پایان فاز 7، دلقک و جوکر هردو در بازی باشند، دلقک (در فاز شب 7) از بازی حذف خواهد شد.


بی‌گناهان/مافیا برای برد باید تمام فرعی‌های حاضر در بازی به غیر از جوکر/دلقک را حذف کنند.

بازی در پایان فاز شب به پایان می‌رسد و نه فاز روز.
مثال۱: فردی اعدام می‌شود و 2 مافیا و 2 بی‌گناه باقی‌مانده‌اند. مافیا هنوز برنده نیست و ممکن است بی‌گناهان بتوانند با پرسش، یک مافیا را حذف کنند و درمقابل مافیا نیز ممکن است تیر داشته باشد.
مثال۲: باتوجه به این‌که فرعی‌ها لباس نمی‌پذیرند و نابودی مافیا نیز اعلام می‌شود، در صورتی که در پایان یکی از فازها ۳بی‌گناه و خائن در بازی بمانند، بی‌گناهان در پایان فاز شب فرصت حذف خائن را از طریق پرسش خواهند داشت.



رهبران، شامل مفیستوفلس و هلن:

مفیستوفلس: با اعضای مافیا، قاتل/سم‌شناس و خائن، برنده بازی می‌شود. یعنی اگر مافیا/قاتل/سم‌شناس/خائن، برنده شدند باید مفیستوفلس را تشخیص دهند. در غیر این صورت هلن به‌تنهایی برنده بازی خواهد شد.
مفیستوفلس تعدادی از گناه‌کاران (که شامل جلاد/روان‌پریش، جاسوس و جوکر و دلقک نیست) را می‌شناسد و اگر در فاز اعدام‌ همه‌شان، به آن‌ها رای (=اولویت اول) دهد، در هر حالتی خواهد باخت؛ اما همچنان در بازی حضور داشته و می‌تواند دیگران را هم بازنده کند.


هلن: با بی‌گناهان، جلاد/روان‌پریش و نفوذی، برنده بازی می‌شود. یعنی اگر بی‌گناهان/جلاد/روان‌پریش/نفوذی، برنده شدند، باید هلن را تشخیص دهند. در غیر این صورت مفیستوفلس به‌تنهایی برنده بازی می‌شود.
هلن هیچ علمی ندارد؛ اما اگر به 3 بی‌گناه در فاز اعدام‌شان رای (=اولویت اول) اعدام دهد، خواهد باخت. وی نیز مانند مفیستوفلس همچنان در بازی حضور داشته و می‌تواند دیگران را هم بازنده کند، اما برخلاف مفیستوفلس از باخت خود آگاه نمی‌گردد.

رهبران نیز مانند بازیکنان حق رای دارند؛ اما درصورتی‌که هردو به یک نفر رای دهند، تنها 1 رای برای آن فرد محاسبه خواهد شد. همچنین بدیهی هست که رای نمی‌پذیرند.



نقش‌های شبه فرعی (نه حق رای دارن و نه رای می‌پذیرن. شرایط بردشون هم با گاد توافق شده و به بازیکن‌ها ارتباطی نداره):

شرلوک: در جهت بی‌گناهان بازی می‌کنه و فازی یک پست بیشتر نداره. شرایط برنده‌شدنش هم شناسایی تعداد زیادی گناه‌کار هست. حق واکنش‌دادن به پست‌ها رو نداره.

تحلیل‌گر: می‌تواند عادل یا خبیث باشد (یعنی با بی‌گناهان یا مافیا یا فرعی‌ها برنده شود). وی فقط آرای اولیه و اولویت‌ها رو بررسی و تحلیل می‌کند و در هر فاز یک پست ارسال می‌کند.

بهلول: ایشون هم فقط به پست‌ها واکنش نشون می‌ده؛ پست هم می‌تونه بده ولی مرتبط با بازی نباید باشه. شرایط برنده‌شدنش هم با گاد توافق می‌شه و به بازیکنا هیچ ربطی نداره. هیچ ارجاعی هم نمی‌تونید به بهلول بدید در بازی، چون جریمه‌اش گادکش هست. جهت بهلول در بازی نامشخص هست و بسته به توافق با گاد، می‌تونه هر فاز در یک جهت یا بدون جهت عمل کنه.
درواقع جهت تلطیف فضا و رضایت گاد بازی خواهد کرد.:دی


کلیات بالانس هم در ابتدای فاز اول گفته خواهد شد.

امتیازات، حفاظت‌ها و پرسش‌ها:

چگونگی دریافت امتیاز:

۱. امتیاز اولیه، اعطایی توسط گاد:
بسته به نقش و بازیکن، بین صفر تا ۲۰ است و اعلام عمومی نمی‌شود.
هیچ بازیکنی حق اظهارنظر در رابطه با امتیازات را در تاپیک ندارد و جریمه آن گادکش است.

۲. امتیاز روزانه که براساس فعالیت مفید و موثر و مستدل داده می‌شود:
این بخش به طور روزانه توسط پویا:دی داده می‌شه و ربطی به گاد نداره. یعنی نقش فرد هیچ اهمیتی نداره و صرفا فعالیت‌هایی که از نظر پویا، مثبت هست موجب بالارفتن امتیاز می‌شه و فعالیت‌هایی که از نظر پویا منفی هست، موجب پایین اومدن.

هرچقدر بازی شما مستدل‌تر، موثرتر و مختصرومفیدتر باشه، امتیاز بیشتری می‌گیرید:
بازیکنی که در سایه باشه و موثر نباشه، امتیاز زیادی نمی‌گیره.
بازیکنی که زیاد حرف بزنه و حرفاش بی‌نتیجه باشه هم امتیاز زیادی نمی‌گیره.
بازیکنی که به‌طور حسی برای بقیه سفید بشه هم امتیاز خاصی نمی‌گیره.

امتیازات روزانه بین صفر تا ۲۰ هست و در پایان فاز روز، اعلام عمومی خواهد شد.
معمولا ۵ برای حداقل فعالیت مفید و درست داده می‌شه و اکثر بازیکن‌ها حداکثر ۱۰ امتیاز خواهند گرفت. ۱۵ امتیاز گرفتن سخت هست و برای ۲۰ امتیاز هم باید خیلی عالی بازی کنید. بازم می‌گم که هیچ ربطی به نقش فرد نداره.


بحث پیرامون این‌ها در تاپیک ممنوع هست و صرفا جهت فرهنگ‌سازی مد نظر پویا:دی و البته تنظیم اهداف شب هست. مجموع امتیازات یا امتیاز استفاده‌شده هم اعلام نمی‌شه و فقط امتیاز کسب شده در هر روز نوشته می‌شه.
اگر کسی در مورد امتیازات شخصا از گاد سوال بپرسه، اول ۵ امتیاز ازش کسر می‌شه؛ بعد ممکنه به سوالش پاسخ داده بشه.
اگر کسی در مورد امتیازات اعتراض کنه، هر بار ۱۰ امتیاز ازش کسر می‌شه.


در تاپیک هم که کلا هیچ حرفی نباید بزنید در موردش. دفعه اول اون بخش از پست پاک می‌شه و دفعه دوم گادکش خواهد داشت. حتی رهبرها هم حق اظهارنظر در این مواردُ ندارن.

۳. اگر فردی در یک فاز شب از خودش حفاظت نکنه، بهش ۵ امتیاز داده می‌شه.


امتیازات مورد نیاز برای حفاظت/پرسش:

بی‌گناهان:
- ۲۰ امتیاز برای حفاظت از خود، بدون محدودیت.
- ۳۰ امتیاز برای حفاظت از دیگران، با سقف یک بار در کل بازی.
- ۴۰ امتیاز برای اختلال در هدف دیگران، بدون محدودیت.
- ۵۰ امتیاز برای پرسش، با سقف یک بار در کل بازی.

مافیا:
- ۳۰ امتیاز برای ضد پرسش شدن، بدون محدودیت.
- ۱۰ امتیاز برای دادن امتیاز (با سقف ۲۰ امتیاز) به دیگران، بدون محدودیت.

فرعی‌ها:
۳۰ امتیاز برای ضد پرسش شدن، بدون محدودیت.


توضیح مهم: پس از پایان فاز شب، تنها ۴۰ امتیاز قابل انتقال به فاز بعد هست.

همینا فعلا. ایرادی ابهامی نکته‌ای چیزی هست بهم پیام بدید. پست هم در حال به‌روزرسانی هست و اواخر هفته بعدی قطعی خواهد شد.
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
داستان بازی: سفرهای غیرمنتظره

قسمت اول: مواجهه

۳۰ شهریور ۱۴۰۱

رستوران سنسو - ساعت ۱۳:۳۰


پویا: انتخاب کردی بگم بیاد؟
امین: بله.
پویا: چی؟
امین: اینفرنو.
پویا: خیلی تند نیست اون؟:دی
امین: من غیر تند نمی‌خورم معمولا.
پویا: آها. بله. یادم اومد.
امین: توام که پاستا می‌خوری.
پویا: آره دیگه. پیتزا که نمی‌خورم.
امین: فضای باحالی داره‌ها این‌جا.
پویا: بله. تو رو جای بد نمی‌آرم که. اونم بعد از ۳ سال.
امین: موسیقی هم زیباست. شوپن‌ـه؟
پویا: هایدن.
امین: آهان. توی ریش قرمز!
پویا: خوبه ها حافظه‌ت.
امین: به تو نمی‌رسه البته.:دی
پویا: حافظه موسیقی من، خصوصا تو سینما قوی نیست اصلا. این از معدود چیزاییه که یادم می‌مونه همیشه. سفارش بدیم؟ (زنگ گوشه میز را می‌زند).
امین: بدیم.

پسر: سلام. خوش اومدین. در خدمتم.
پویا: سلام. یه اینفرنو، یه آلفردو. یه کوکا یه اسپرایت.
پسر: سالاد یا دسر؟
پویا (به امین نگاه می‌کند): چیزی می‌خوای بگو.
امین: همممم. قارچ سوخاری.
پویا: قارچ زودتر بیاد بهتره.
پسر: چشم. امری دیگه؟
پویا: نه مرسی.

امین: توام بلدی ها ازین چیزها.
پویا: چه چیزی؟
امین: این‌که قارچ زودتر بیاد.
پویا: بر رفیق بد لعنت.:))
امین: :)) به‌نظرت جام جهانیُ می‌بریم؟
پویا: جواب بلند می‌خوای یا کوتاه؟
امین: جفتش.:دی
پویا: یاد گرفتی‌ها.
امین: بر رفیق خوب، درود.:))
پویا: بیشرف.:)) کوتاهش اینه که نه. بلندش هم اینه که از نظر فنی و فوتبالی کاملا ممکنه و خب شانس اول هستیم. ولی فشار زیاده، دفاع از عنوان قهرمان جهان خیلی سخته و آخرین بار ۶ دهه قبل انجام شده! تیم هم اون اتحادی که قبل ۲۰۱۸ داشت نداره به‌نظرم. دشان البته جمع‌شون می‌کنه. کاپیتان هم که هست فعلا. ولی رقبا هم قدرن و کوچکترین ضعفی، می‌تونه به منزله حذف باشه. و مهم‌تر این‌که تیم مغرور هست.
امین: رقبا یعنی برزیل؟ آره قوی هستن.
پویا: و آرژانتین. بعد اینام اروپایی‌ها چندتا هستن دیگه.
امین: آرژانتین، با مسی جام نمی‌گیره.
پویا: پارسال گرفت ها هیتر جان.:دی
امین: اون جام مهمی نیست به‌نظرم، لاور جان.:دی
پویا: :))
امین: من اگر نتیجه نگیریم و زیدان بیاد هم خوشحال می‌شم.
پویا: مرسی لطف داری. ۱ نمره اضافه شد.:دی
امین: عه. شدم ۹۸ بالاخره.:))
پویا: مگه می‌شماری اینا رو؟:)):|
امین: بله. هی بین ۹۵ و ۹۷ نگهم داشته بودی.
پویا: دقت نکردم، وگرنه بالای ۹۶ نمیومدی.
امین: بی‌وجدان.:دی
پویا: درسته.
امین: بله گفته بودی که وجدان نداری. منتهی من الآن به عمقش پی بردم.
پویا: خب من چندم آقای باوجدان؟:دی
امین: تا الآن ۹۹ بودی. منتهی با چیزی که گفتی، باید دوباره بررسیت کنم. احتمالا ۹۳ بشی.
پویا: شانس آوردیم وجدان داری.:))
امین: بله. وجدان نداشتم که الآن این‌جا نبودم.:دی
پویا: کجا بودی پس؟
امین: در یکی از بارهای لندن. البته الآن اونجا صبح‌ـه.
پویا: ها راستی، یه ذره از خاطرات بارهای لندن بگو. هی می‌پیچونی.:دی
امین: عه پویا اون سید نیست؟!
پویا: چی؟!:|
امین: میز کنار دیوار سمت راست. خودشه. اونم مهدی‌ـه باهاش.:دی تو گفتی بیان اینجا؟
پویا: یعنی چه؟ مگه مرض دارم؟! بذار ببینم. عجب! تو جایی چیزی گفتی که اینا الآن اومدن اینجا؟
امین: نه. تو گروه که نبودم چند هفته. با خودشون هم خیلی وقته صحبت نکردم.
پویا: پس حتما من یه گندی زدم. دارم پیر می‌شم دیگه. خوبه باز فاصله زیاده اینجا و جای دنج نشستیم. فرصت فکر هست چند دقیقه.
امین: شاید اتفاقی اومدن خب.
پویا: اصلا امکان نداره. گفتم که عصر قرار داشتیم که با مهدی برگردیم تبریز. امکان نداره شانسی اومده باشن اینجا.
امین: شانسی‌ـه. اگرم ما رو دیدن، من چیزی نمی‌گم که متوجه بشن.
پویا: اصلا باورم نمی‌شه. و بدترین بخش اینه که نمی‌دونم از کجا فهمیده امیر.
امین: آقا نفهمیده. اصلا فهمیده باشه هم، مهم نیست.
پویا: من به همه‌چی حواسم بوده ولی. تو این ۶ سال هیچ اشتباهی نکردم. هنگ کردم اصلا.
امین: حالا چرا این‌قدر عصبانی و مضطربی؟ تا حالا اینجوری ندیده بودمت.
پویا: خودمم تا حالا خودمُ اینجوری ندیده بودم. من مافیای چند ماهه یا حتی یک‌ساله هم بازی کردم، ولی این بافاصله طولانی‌ترین مافیایی هست که دارم بازی می‌کنم و اینجا برای پایان، قابل قبول نیست برام.
امین: ببینم مگه تو جایی نوشتی یا به کسی گفتی که امروز اینجایی که امیر یا مهدی فهمیده باشن؟
پویا: نه. تلفنی هماهنگ کردیم دیگه دیشب. قبلش هم که خونه ما بودی.
امین: پس منطقا نمی‌تونسته بفهمه کسی. و اینجا بودن این‌ها کاملا اتفاقی‌ـه.
پویا: نه. از زاویه درستی نگاه نمی‌کنی. چقدر احتمال داره اتفاقی زمان و مکان دقیقا یکسان باشه؟ امیر اصلا اینورا نمی‌آد رستوران. مهدی هم که اون سر تهران‌ـه. حتما یه چیزی شده، منُ تعقیب کردن، رسیدن اینجا. یه چیزی فقط احتمالش هست. این‌که هنوز ندونن تو کی هستی. چون من به امیر گفته بودم یکی از دوستام از خارج اومده و یکی دو روز پیشم هست. این تنها احتمال مثبت هست که تازه زیاد هم نیست. چی یاد دادن به شماها تو ام‌آی‌سیکس؟!
امین: MI6?!:| اگه می‌خوای بگی ک‌گ‌ب قوی‌تره، بله. اعتراف می‌کنم.:)
پویا: بیشرف.:)):| خب. الآن وقت شوخی نیست. چاره‌ای جز این نمی‌بینم: یه متن تو تلگرام برات می‌فرستم. لیست تیم/رشته ورزشی و فیلم‌ها و کلا چیزای مورد علاقه‌ت هست. هرچی دوست داری بریز دور. بعد بشو اونی که نوشتم.
امین (گوشی را نگاه می‌کند): یوونتوس آخه؟ :)):|
پویا: فقط حفظ کن. یه نکته خوب هم البته اینه که تو اینستا و توئیتر و ... حسابی نداری. پس اون احتمال مثبت که گفتم، بالاتر می‌ره. سریع یه نگاه بنداز و اگه سوالی بود بگو.
امین: اوه! چه فیلمایی. اینا از کِی آماده بوده؟
پویا: فیلما رو دقیق‌تر حفظ کن. قراره درباره‌شون حرف بزنیم. آها. بیشتر هم فحش بده. این مهمه. حواست باشه.
امین: بیشتر؟:)):| عه کجا داری بلند می‌شی می‌ری؟
پویا: پس منتظر باشم اونا بیان اینجا؟ باید کار عادیُ انجام داد. یک درصد هم اتفاق باشه، من اگه امیرُ ببینم در چنین وضعیتی، می‌رم پیشش. نرم یعنی یه چیزی هست که نرفتم.
امین: منطقیه. متولد ۶۹ هستم. جالبه.
پویا: پس می‌خواستی بنویسم ۲۶ فروردین ۱۳۷۰؟!
امین: نه. مرسی.:)) خوبه همه‌ش. به حافظه‌م می‌سپارم‌شون ایشالا. اسمم چی باشه؟
پویا: خودت بگو.
امین: نیما. برعکس امین‌ـه.

پویا به سمت میز امیر و مهدی می‌رود.

پویا: به! سلاااام. ببین کیا اومدن این‌جا.
امیر: به‌به!! سلام بر پویای عزیز.
مهدی: عه. سلام.

ادامه دارد... .
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
قسمت دوم: سید


30 شهریور 1401
ساعت 15 - ماشین امیر، دم درب خانه پویا در جنت‌آباد شمالی


پویا: مرسی امیر جان. بسیار خوش گذشت.
امیر: مرسی از شما. بنده یک راننده ساده هستم در خدمت پویا و دوستانش.:دی
پویا: خدا حفظت کنه.:)) ما بریم وسیله جمع کنیم؛ یه ربع دیگه می‌آیم حدودا.
امیر: عالی. منم با مهدی اختلاط می‌کنم تا بیاین.
امین (همزمان با امیر): آره همه‌چیز جمع هست. زود می‌آیم.
مهدی: بیا.
امین: این مهدی خیلی خوبه. رک‌بودنشُ دوست دارم.:دی
مهدی: من با امیر بودم.
امیر: ای بیشرف.:)) مهدی مشکلش کلا با منه نیما جان، شما نگران نباش.:دی
پویا: :))

پویا و امین از ماشین پیاده می‌شوند و وارد آپارتمان پویا می‌شوند.

ساعت 15:05 - آپارتمان پویا

پویا: همزمان که داری وسیله جمع می‌کنی، اینا رو گوش بده (وسیله‌ای عجیب را از جیبش درآورده و دکمه‌ای را می‌زند.):
امین: اوه. شنود گذاشتی؟ چه‌جوری؟
پویا: گوش بده. کاراتم بکن. وقت کمه.

امیر: فهمیدی که پسره کی بود؟
مهدی: دوست پویا؟
امیر: نه. دوست عمه ایرج‌میرزا.:))
مهدی: خب چرا می‌گی پسره؟
امیر: تصحیح می‌کنم مهدی جان. فهمیدی نیما کی بود؟
مهدی: آره.
امیر: کی بود؟
مهدی: نیما رو قبلا به من گفته بود.
امیر: عجب! ما فقط خار داریم پس.
مهدی: وقتی به من گفته، به تو ام گفته. یادت نیست حتما.
امیر: اصلا امکان نداره من این چیزا یادم بره. درسته حافظه‌م تعطیله، گیج نیستم ولی مهدی جان.
مهدی: چرا این‌قدر به من می‌گی مهدی جان بیشرف؟
امیر: چون دوستت دارم عزیزم.:دی
مهدی: بیا.:دی
امیر: خب. این نیما که می‌گه رو من اصلا یادم نیست؛ درحالی‌که تمام دوست‌های مهم پویا رو با عکس می‌شناسم. اگر مهم بود حتما یادم می‌موند. ولی باز تو چتم باهاش سرچ کردم، نیما یوشیج داشتیم چندتا.:دی
مهدی: منم گشتم الآن همزمان. نبود. ولی یادمه یه چیزی. که چی حالا؟ دوستشه دیگه. معرفی هم کرد کامل.
امیر: معرفی.:)):)) عالی بود معرفی. داشتم پاره می‌شدم، خودمُ کنترل کردم.=))
مهدی: چرا؟
امیر: پویا اصلا از این عادتا نداره کسیُ این‌قدر دقیق معرفی کنه. نهایتا می‌آد می‌گه این فلانیه. اینام مهدی و امیر هستن.:دی
مهدی: راست می‌گی. بیشرف.:دی
امیر: خوبه این بیشرف تعریف بود.:))
مهدی: تو که بیشرف هستی:دی، ولی اونُ با پویا بودم.
امیر: لاشی عوضی.:))
مهدی: یعنی می‌گی این امین بود؟!
امیر: کسی دیگه هم هست که اصفهان باشه؟:دی خوبه، داشتم ناامید می‌شدم ازت.
مهدی: فکر نکنم. شبیه اون عکسا نبودا. ولی آره، چیزی که می‌گی می‌خورد به شخصیتش.
امیر: یکی از عکسایی که ازش دارم، اتفاقا شبیهشه. بقیه رو نیم‌رخ و با عینک و تار و ... داده پفیوز.:دی دو بارم به من گفت سید.:دی
مهدی: ها آره. بعدشم گفت مافیا رو می‌دونم و پویا گفته بهم. از رو اون گفتم. بیشرف.:دی
امیر: ادامه داده بودم، دور اولُ تعریف می‌کرد کلا.:)) پویا لعنتی بحثُ عوض کرد.
مهدی: اون عکس که می‌گی شبیهه رو بده ببینم. من ندارمش.
امیر: داری. تو عکس خواجه حافظ شیرازی هم داری.:))
مهدی: نه.
امیر: می‌گم داری بگو دارم.
مهدی: بیا.:دی
امیر: نمی‌آم، به قول چاوش.:))
مهدی: :)) ولی جدی اگه داشتم یادم بود قطعا.
امیر: ببین حالا اومدن پایین چه کار می‌کنم.
مهدی: بگو ببینم چه نقشه‌ای داری بیشرف.
امیر: می‌خوام سورپرایز بشی عزیزم.:دی
مهدی: بیاااااااا. سورپرایزُ ... .

پویا دکمه را مجددا می‌زند و مکالمه را قطع می‌کند.

امین: نذاشتی مهدی فحش بده.:))
پویا: فقط همین برات جالب بود از کل مکالمه؟!
امین: نه. کاری نمی‌شه کرد ولی. می‌دونم خراب کردم. منتهی درستش می‌کنم. حالا چرا قطعش کردی؟
پویا: چون باید سورپرایز بشیم، وگرنه شنودُ می‌فهمه.
امین: همممممم.
پویا: درستش هم نمی‌خواد بکنی. هرچی من گفتم بگو باشه.
امین: باشه.:)


ساعت 15:25 - ماشین امیر

پویا و امین وسایل را در صندوق عقب ماشین می‌گذارند و می‌خواهند سوار ماشین شوند.

مهدی( پیاده می‌شود): بیا جلو بشین.
پویا (همزمان درب عقب ماشین را باز می‌کند و سوار می‌شود): اختیار داری مهدی جان.

امیر (همزمان شروع به حرکت می‌کند): خب رئیس بزرگ، مقصد کجاست؟
پویا: رئیس سفر که شمایی. تبریز.:دی
امین: من دارم می‌رم اصفهان البته.:))
پویا: می‌دونم. من مقصد خودمونُ گفتم.
امیر: دقیقا درست گفت پویا. مهدی ساعت چنده؟
مهدی: سه و نیم.
امیر: کمربنداتونُ ببندید. هفت تبریزیم.:))
مهدی: عه. من نمی‌آم اون‌جوری.
امیر: می‌دونم. قبلش تو رو ترمینال قراره پیاده کنم.:))
مهدی: بیاااا.
امیر: می‌بینی نیما جان، چقدر بی‌ادبه مهدی؟:دی
امین: بله.:دی
مهدی: تو ام بیا پس.
امین: کجا بیام؟:دی
امیر: مهدی از جلو نشستن خوشش نمی‌آد، نیما. به پویا گفت. پویا نیومد. گویا دوست داره در سفر کنار شما باشه. الآن به شما تعارف کرد که بیای جلو. برای منم فرقی نداره. من تنها کسی هستم که تو سفرا جام ثابته، سوای هرچیزی.:دی
پویا: تو همیشه جات ثابته البته.:))
امیر: بیشرف.:))
امین: آهان. نه ممنون. من همین‌جا کنار پویا راحتم.
مهدی: ما رو دور ننداز.
امین (زیر لب به پویا): با من بود؟ از خجالتی‌بودن درومده گویا.:دی
پویا: بله.

امیر: خب. کمربندا رو ببندید. شیش و ربع می‌رسیم چون ترمینال کنسله.:))
مهدی: حالا من ترمینال نمی‌رم. نیما که می‌خواد بره.
امین: بله من یک بلیط برای ساعت 16:20 دارم.
امیر: بلیطُ بده ببینم نیما جان.
امین (بلیط را از کیفش بیرون آورده و دستش را به جلو دراز می‌کند): بفرمایید.:دی ساعت 16:25 البته. به مقصد اصفهان.:)
مهدی (بلیط را از امین گرفته، سریعا نگاهی می‌اندازد و آن را به امیر می‌دهد.): بیا.
امیر (شیشه ماشین را پایین می‌دهد و بلیط را بیرون می‌اندازد.): خب. حل شد.:دی
امین: عه. چی کار کردی؟:))
امیر: من تو ماشینم جا برای چیز اضافه ندارم.:)) پویا می‌دونه.:دی
امین: خب الآن من چه کار کنم؟ البته رسیدشُ دارم.
امیر: هیچی با پویا حرف بزن تو مسیر. اصفهان پیاده‌ت می‌کنم.:دی یه لوکیشن فقط برام بفرست.
امین: مگه شما تبریز نمی‌خواین برین؟
امیر: چرا.
امین: خب اصفهان چه ربطی به تبریز داره؟:))
امیر: ربطش می‌دیم نیما جان.:دی سر راه پیاده‌ت می‌کنم امین جان. ببخشید نیما جان.:دی با اسم یکی از دوستام که الآن پیام داد اشتباه کردم.:دی
امین: تو یک چیزی بگو پویا. من باید امشب اصفهان باشم.
پویا: گفت می‌رسونیمت دیگه.
امین: چه‌جوری آخه؟ نقشه‌راه‌ها عوض شده؟:دی
پویا: نه. ولی سید می‌تونه.
امین: یعنی اول می‌آید اصفهان بعد می‌رید تبریز؟ من راضی به این همه زحمت نیستم واقعا.
امیر: ببخشید بچه‌ها.:))

یک ثانیه بعد، ترمز کرده و ماشین یک سرعت‌گیر احمقانه را به بدترین شکل ممکن رد می‌کند. سر امین به سقف برخورد می‌کند.

مهدی: تو چه‌جوری اونُ ندیدی؟
امیر: دیدم بابا. فکر نمی‌کردم این‌قدر بد باشه. دیوثا معلوم نیست چه گهی می‌خورن با این آسفالتا.
مهدی: قبلش گفتی ببخشید.
امیر: آره وقتی فهمیدم چیه که دیر بود. مدیریت خسارت کردم.:دی
مهدی و پویا (همزمان): بیشرف.:))
امیر: نیما جان شما چیزیت نشد؟
امین: نه خوبم. فقط نفهمیدم الآن داریم اصفهان می‌ریم یا تبریز. چون این راه اصفهان نیست طبق نقشه و داریم دور می‌شیم.:دی
امیر: تبریز می‌ریم دیگه. تو که باهوشی. قبلش ولی پیاده‌ت می‌کنم خونه‌تون اصفهان. لوکیشن یادت نره. که رد نکنم. رد بشه باید بیای تبریز.:))
امین: چه‌جوری می‌شه آخه چنین مسیری؟
پویا: نمی‌شه. ولی سید می‌تونه. گفتم که.
امین: :|
مهدی: :دی
امیر: :))


ساعت 17 - ماشین امیر، جاده نامشخص

امیر: پیچ‌های آخره بچه‌ها. تحمل کنید، تمومه چند دقیقه دیگه.:دی
مهدی: یه ربع پیش گفتی هفت هشت دقیقه. بیشرف این‌جا کجاست؟
پویا: عه! گفت هفت هشت؟ من هفتُ نشنیدم. خدا رحم کنه.
امیر: بعیده.:دی
مهدی: آروم‌تر برو.
امیر: خودت گفتی ترمز نکن و فاصله با ماشین جلویی مهمه. ترمز نمی‌کنم و ماشینی هم جلو نیست. هر موقع ترمز دیدی یا ماشینی اومد که فاصله‌ش باهام کم بود، می‌تونی اعتراض کنی.
امین: این‌جا اصلا در نقشه گوگل نیست.:|
پویا: بده نقشه رو ببینم.
امیر: نده بهش.:))
مهدی: عهههه. بگیر سمت راست. هووووووووی.

ماشین از جاده منحرف شده و به سمت دره می‌رود.

پویا: یا خدا.
امین: فاک.
مهدی: مطمئن بودم.
امیر: :))



ساعت 6:36 صبح - خانه پویا در جنت‌آباد شمالی

پویا (که با ترس و صدایی عجیب از خواب پریده): لعنتی این چه کابوسی بود دیگه.:|

ادامه دارد... .
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
قسمت سوم: مورد عجیب عرفان

30 شهریور 1401

ساعت 12:30 - آپارتمان پویا


پویا که بعد از کابوس دم صبح احساس خطر کرده بود، قرار رستوران با امین را به خانه و برای ساعت 13 منتقل کرد و البته امین طبق معمول، زودتر رسید و زنگ در به صدا درآمد.

پویا: عه چه زود اومدی!
امین: می‌خوای برم نیم ساعت دیگه بیام.
پویا (در را باز می‌کند): نه اتفاقا یه کار نیم‌ساعته دارم باهات.:))

چند دقیقه بعد

امین (چشمش به تابلوهای روی دیوار مجاور آشپزخانه می‌افتد): نگفته بودی که ریک‌اندمورتی می‌بینی.
پویا: من نمی‌بینم. پویان می‌بینه.
امین: ایول به پویان. اون سایکو مال خودته ولی.:دی
پویا: اون مشترک هست. پویان هم علاقه داره.
امین: به‌به. فیفا هم که می‌زنید. این‌ها تو خونه قبلیت نبود. پیشرفت خوبی‌ـه.
پویا: پویان بازی می‌کنه. من خیلی کم.
امین: خب به نظر می‌رسه دوستمُ تو مکان درستی انتخاب کردم. صرفا اسمش یک حرف "نون" کم داره.:دی
پویا: زهرمار.:))
امین: ممنون از مهمان‌نوازیت روباه جان.
پویا: خواهش می‌کنم خرگوش جان. لیموناد اونجاست. بزن خنک شی.

ساعت 13

امین: بُردگیم داشتی قبلا. کجان؟
پویا: تو کمد. معلومه از همین‌جا که نشستی.
امین: آهان. خب. اینا رو که بازی کردم. اونی که هندی هست چیه؟
پویا: جی‌پور.
امین: اسمش جالبه. همونُ بریم.
پویا: نیم ساعت دیگه، چشم.
امین: من الآن گشنه‌م نیست البته.:))
پویا: غذا رو نیم ساعت دیگه سفارش می‌دیم که 2 اینا بیارن. فکر کردی برای چی گفتم بیای خونه؟
امین: این‌که سید و مهدی نیان دنبال‌مون.:))
پویا: نه خب این‌قدر هم خرافاتی نیستم. می‌شد رستورانُ عوض کنیم.
امین: این‌که بُردگیم بازی کنیم.
پویا: اونم می‌شد بریم ازین کافه‌ها که دارن.
امین: آهان. فیلم ببینیم. فکر خوبیه.
پویا: نه. فیلم باشه پاییز که چند روز اومدی. الآن به‌درد نمی‌خوره.
امین: می‌تونیم هم یک قسمت خوب از ریک‌اندمورتی ببینیم؛ با این سریال زیبا، آشنات کنم.:دی
پویا: حسش نیست. بهترین قسمتشُ بگو. خودم می‌بینم بعدا.
امین: پس برای چی اومدم اینجا؟
پویا: مدال‌ها.:)) چند هفته‌ست بهت می‌گم، هی به تعویق می‌اندازی. شبیه اینا که چک دادن و نمی‌خوان پاس کنن شدی. آخرم که دیشب گفتی آخر هفته بعدی. یعنی دو هفته دیگه!:)) که معنیش اینه که تمام مدت به چپت بوده.
امین: این جو پشی بازی‌ها قدیمی شده پویا. دیگه کار نمی‌کنه.:)) ضمنا به چپم هم نبوده.
پویا: بیا. اعتراف هم کردی.
امین: نه.:)) منظور اینه که به فکر بودم.:دی حالا باید چه کار کنیم؟
پویا: لپ‌تاپ بازه. منم بهت گفتم هدف چیه. با آرش هماهنگ کن درستش کن. سرویسم کردن این مدت. انجام شد، بعدش می‌تونی جی‌پور ببازی بهم.
امین: عمرا ببازم.:دی

ساعت 16

امین: من شدم 73. تو چندی؟
پویا: 71. بردی 2 به 1. آفرین.
امین: هه. با این همه شانس، بازم نتونستی ببری. پیر شدی روباه.:دی
پویا: شانس من آوردم؟!
امین: نه پس.:))
پویا: عجب رویی داری.:))
امین: یک بار دیگه بزنیم. این بار می‌خوام صفرت کنم. همون یک هم نشی.:))
پویا: آرش چی شد راستی؟
امین: گفته بود بیرونه، عصر امتحان می‌کنه. بذار ببینم چیزی نگفته. خب. گفته آپلود هم کرده و همین جوریه.
پویا: مشکل از اون پوشه بود؟
امین: نه. اونُ مک به عنوان کش می‌سازه توی فایل سیستمش. بذار به آرش هم بگم.
پویا: نمی‌خواد دیگه فعلا. برای امروز کافیه. شب رسیدی اصفهان بگو. زود بریم بازی. 2-0 بشه که از پروازت جا نمونی.:))
امین: :))

نیم ساعت بعد

پویا: پیش‌بینیت از نتیجه کاملا درست بود.
امین: از عقب البته.:))
پویا: :))
امین: البته با این همه شانس تو و بدشانسی من، نتیجه غیر این می‌شد جای تعجب داشت.:دی
پویا: بیشرف من می‌برم خوش‌شانسم؟ می‌بازم هم خوش‌شانسم؟ تو ام همیشه بدشانسی لابد؟:دی مهدی و امیر رو هم این‌قدر پررو نیستن تو بازیا.:))
امین: حقیقت اینه که اگر شانس‌ها برابر بود، من 2-0 می‌بردم.
پویا: اگه شانس تو بیشتر بود چی؟
امین: اون موقع یک چیزی هم به خرگوش بدهکار می‌شدی روباه.:))
پویا: بی‌ادب.:)) دقت کردی که مافیات هم همینه. همیشه از نظر خودت بدشانسی، حتی وقتی می‌بری. تو تحلیل هم به این دقت نگفتی. منظورت همین بود ولی.:دی
امین: آره هنوز بازی به اون درک نرسیده. ولی اون هم به‌زودی می‌گم.:))
پویا: بی‌وجدان.:دی
امین: این تو بودی البته.:دی
پویا: تو چی هستی پس؟
امین: با وجدان.:)
پویا: باید مغزتُ بررسی کنم ببینم تو کُدهات، وجدان چی تعریف شده.:))
امین: تعریف شده اون چیزی که پویا نداره، ولی امین زیاد داره.:دی
پویا: به قول مهدی، ...

(ادامه این سکانس قابل انتشار تشخیص داده نشد.:دی)

امین به فرودگاه رفت و قبل از ساعت 21 به خانه رسید تا جلسه کاری هفتگی‌‌اش را برگزار کند. پویا هم به همراه امیر و مهدی، قبل از ساعت 20 به سمت تبریز حرکت کردند.

پنج‌شنبه، 31 شهریور 1401

ساعت 1 بامداد - ماشین امیر


مهدی (که عقب ماشین لم داده بود و تازه از خواب بیدار شده): چقدر مونده؟
امیر: حدود نیم ساعت.
مهدی: چه زود رسیدیم. مگه میانگین سرعتت چند بوده بیشرف؟
پویا: :))
امیر: نقشه رو ببین. خودت حساب کن.:دی
مهدی: مطمئنی درست اومدی؟ اینجا نزدیک تبریز نیست ها.
امیر: پویا نقشه خونده. اگه اشتباهه به خودش بگو.:)) من صرفا به دوست عزیزت اعتماد کردم.:دی
مهدی (نقشه را بررسی می‌کند): عه. تبریزُ رد کردیم که. کجا داریم می‌ریم لعنتیا؟
امیر: ارومیه.:))
مهدی: ای بابا.
امیر: خودت گفتی مهسا تا فردا عصر درگیره. منم به پویا گفتم بریم ارومیه اول، عرفانُ بیاریم. پویام تایید کرد.
پویا: شما اطلاع دادی البته. بنده هم از اطلاع‌رسانیت تشکر کردم.:دی
امیر: این‌قدر معلوم بود؟ بیشرف.:))
مهدی: صبر کن ببینم. میانگین سرعتت 150 بوده؟!
امیر: 167.:)) الآن شد 168 البته.:دی تو که خوابت برد، پویا نقشه زد و گفت ساعت 2:30 می‌رسیم ارومیه. گفتم نیم‌ساعتش اضافه‌ست. گفت نه. گفتم شد یک ساعت. دیگه حرف نزد تا الآن.:)) الآن زمانُ زده چند پویا جان؟
پویا: 1:33.
امیر (سرعت را به 190 می‌رساند): بیشرفا.:))
مهدی: خوبه حالا جاده خلوته.
امیر: نبود.:دی
پویا: اذیتش نکن دیگه.:))
امیر: اینا هزینه خوابشه.:))
مهدی: شب کجا قراره بخوابیم؟
امیر: باغ عرفان.
مهدی: تو با این سرعت دوربینا رو چه‌جوری رد کردی؟
امیر: گفتنی نیست. برگشت به‌صورت عملی نشونت می‌دم.:دی

ساعت 1:27 دقیقه - دم در خانه عرفان

امیر: خوبه از 1:30 هم زودتر رسیدیم.:دی
مهدی: من برگشتُ با تو نمی‌آم.
امیر: برگشت خودت بشین مهدی جان. فقط همین دوربین آخریُ من رد کنم که قلقش دستت بیاد.
پویا: به‌به. عرفانم اومد. اون همه وسیله چیه؟
امیر: گوشت جهت کباب فردا و سفارش‌های سوسیس کالباس من.
پویا: چه خبره اون همه؟:|
امیر: :))

عرفان پس از سلام و احوال‌پرسی و جاگذاری وسایل در صندوق، می‌خواهد درب عقب ماشین را باز کند و سوار شود.

پویا (زودتر از عرفان در عقب را باز کرده و سوار می‌شود): تو الآن تنها کسی هستی که راهُ بلده. درنتیجه می‌شی نقشه‌خوان. جای نقشه‌خوان هم صندلی شاگرد هست.
امیر: یکی طلبت.:دی
عرفان: یعنی تو مسیر پویا رو صندلی شاگرد نشسته بود؟
امیر: بله.
پویا: نه.
عرفان: پس چی؟
پویا: من جلو نشسته بودم. تو که بشینی اونجا، می‌شه شاگرد. حله؟
عرفان: بله رئیس. خب امیر جان بزن بریم. برو بالا بیفت تو خیابون اصلی.
امیر: عرفان جان، به من جهت بگو. بالا مالا و اصلی مصلی نداریم.
عرفان: مستقیم. خوبه. حالا چپ.
امیر: آفرین.
عرفان: مستقیم راننده.
امیر: مستقیم دیگه لازم نیست عرفان جان.:)) چپ و راست بگو فقط قبلش.
عرفان: باشد. به رااااسست.
امیر (به راست می‌پیچد): مگه غیر راست هم می‌شد رفت؟:دی
عرفان: رای به اعدام عرفان.
پویا: :))
امیر: رای نمی‌دم. جوکری.
مهدی: نه. گناه‌کاره. ادای جوکر درمی‌آره. جوکر پویاست.
پویا: حواستون به جاده باشه اشتباه نکنید نصفه‌شبی.
امیر: پویا جان خیالت راحت. اشتنباه نمی‌کنیم؛ چون شما نقشه‌خوان نیستی.:دی
مهدی و عرفان: :))
پویا: بیشرف نمک‌نشناس.:))
امیر: امشب اگه حواسم جمع نبود، الآن شیرکوه بودیم پیش محمدامین.:))
پویا: همون یدونه بود خب.
امیر: تنها جایی که می‌شد اشتباه کرد هم همون یدونه بود.:)) بقیه‌ش مستقیم بود.:دی
عرفان: بعدی نه، بعدی هم نه، بعدیُ برو به چپ.
امیر: خودت فهمیدی چی گفتی عرفان؟
عرفان: بله.
امیر: قبلش که شد، بگو چپ. همین.
عرفان: سرعتت زیاده. می‌ترسم رد کنیم.
امیر: تنظیم کن باتوجه به سرعت. دقیق بگو که رد نشه.
عرفان: باشه. همین‌جاهاست. این نه. این نیست.
امیر: جاده درسته؟:)) باغ خودتونه؟:دی
عرفان: آره بابا. تو ادامه بده آقای راننده.
امیر: کار دیگه‌ای نمی‌شه کرد فعلا. من فقط منتظرم 1:50 بشه و نرسیده باشیم. تو بیابون پیاده‌ت می‌کنم.:دی
عرفان: آهااا. اینجاست. بپیچ. اون جاده خاکیه‌ست.
امیر: جهت بگو عرفان جان. منم فقط به جمله آخرت توجه می‌کنم. چه جاده خاکی‌ای هم هست. رفتیم تهران باید ماشینُ مستقیم ببرم نمایندگی.
عرفان: که فقط جمله آخر. ها؟ باشه آقای امیر.
امیر: الآن کجا برم؟
عرفان: فعلا مستقیم. بعدش راست که می‌گم قبلش.
امیر: عالی. الآن شد.
عرفان: اینجا تشخیص جاده سخته. اونجا که سگه رفت راست دیدی؟
امیر: بله.
عرفان: اونجا برو راست. اون سگ راه‌نماست.
امیر: بیشرف.:))
(به راست می‌پیچد.)

30 ثانیه بعد

عرفان: عه چرا نرفتی چپ الآن آی راننده؟
امیر (ترمز می‌کند و سر عرفان به داشبورد برخورد می‌کند): بیشرف مگه تو چیزی گفتی؟
مهدی: هوی. یواش ترمز کن.
عرفان: جمله آخر چی بود؟
امیر: گفتی برم راست.
عرفان: نه. اون قبلش بود. جمله آخر گفتم اون سگ راهنماست. سگ رفت چپ.
امیر (به مسیر مربوطه برمی‌گردد): لعنتی.:)):|
پویا: عالی بود عرفان.:))
مهدی: انتقام خوبی بود.:دی
امیر: بیشرفا.:دی
عرفان: عه چرا رفتی راست الآن؟
امیر: دنبال سگ شما رفتم.:دی
عرفان: سگ ما نیست. بی‌صاحابه. درسته گفتم راه‌نماست؛ دیگه تا دم در که نمی‌آد با ما.:دی
امیر: خیلی خری.:)) شیطونه می‌گه بندازمت جلو همین سگه.:))
عرفان: به راست. و تامام. در قهوه‌ای رنگ.
امیر: الآن رنگ معلومه لعنتی؟:دی
عرفان: ترمز. همین‌جاست. صبر کن تا درُ باز کنم.

عرفان در را باز کرده و به امیر می‌گوید "برو 10-15 متر جلوتر پارک کن." امیر بدون توجه، گاز می‌دهد و تا انتهای باغ می‌رود و کنار اتاق پارک می‌کند. عرفان همزمان به‌دنبال ماشین می‌دود و داد می‌زند: "جلوتر نرو. ما خودمونم اونجا پارک نمی‌کنیم."

امیر: بیشرف جا پارک به این خوبی، می‌گه 5 متر جلوتر پارک کن.:))
پویا: خسته‌نباشی امیر. عالی.
مهدی: افتضاح بود، ولی خسته نباشی.
امیر: :)) خسته نیستم. جاده در شب جنگ قدرته و امشب مقتدرانه برنده شدیم. گور لق شغالا و دوربینا.:))

ادامه دارد... .
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
درود. باتوجه به شرایط جامعه، بازی فعلا یک هفته به‌تعویق می‌افته. زمان‌بندی جدید هم به محض قطعی شدن شروع بازی مشخص خواهد شد.
سپاس از همراهی‌تون عزیزان.

<پست موقت>
 
Thomas Shelby
نوشته‌ها
773
پسندها
606
امتیازها
835
مدال‌ها
47
قسمت چهارم: بازرس ویژه

امین و آرش مشغول خوردن چای هستند که امیر به یک‌باره وارد آشپزخانه می‌شود.

امیر: بچه‌ها بدبخت شدیم. بازرس ویژه داره می‌آد!
امین: بازرس چی؟
آرش: وات د فاک؟
امیر: یه بازرس فرستادن از اتحادیه که ادوار مافیا رو بررسی کنه. باید 3 دور کاملا تایید بشه تا بتونیم ادامه بدیم.
امین: مگه مافیا اتحادیه داره؟!
آرش: چیُ می‌خواد تایید کنه دقیقا؟
امیر: منم در همین حدی که دارم بهتون می‌گم اطلاع دارم. یکی زنگ زد همینا رو گفت. و این‌که الاناس که برسه.
(در همین لحظه صدای زنگ می‌آید.)
امیر: اوه اوه. اومد. من برم درُ باز کنم. پرونده ادوار تو کشوی دوم اتاق منه. بیارید بیاید اتاق جلسات.

امیر درب را باز می‌کند و با چهره‌ای مشابه چهره پویا مواجه می‌شود با این تفاوت که ریش ندارد.

امیر: به‌به. پویای عزیز. ترسیدم فکر کردم بازرسه. ریشا رو چرا زدی حالا؟ ترسناک‌تر شدی با این سیبیلا.:))
بازرس: آقا چرا چرت و پرت می‌گید؟ پویا کیه؟ بنده بازرس اتحادیه هستم. جهت بررسی ادوار اومدم.
امیر: پویاجان من خودم یه عمر همه رو سر کار می‌ذاشتم. با من نکن ازین کارا.:))
بازرس: اگه بازم به این مسخره‌بازیتون ادامه بدید، بلافاصله می‌رم به اتحادیه گزارش می‌دم که هیچ دوری تایید نشده. اون‌وقت ماه‌ها باید بدوید دنبال مجوز.
امیر: آقا واقعا چهره شما شبیه یکی از دوستان ماست. به عمرم همچین شباهتی ندیده بودم. اشتباه از بنده بود. بفرمایید در خدمت‌تون هستیم.

چند دقیقه بعد، اتاق جلسات

بازرس: خب. شما این‌جا چند دور برگزار کردید؟
امیر: 13 دور قربان.
بازرس: پس عدد 3 رو درست محاسبه نکردن. چون حداقل یک‌سوم ادوار باید تایید بشه.
امیر: حالا 3 و 4 خیلی فرقی نداره رئیس. دورهای ما خیلی باکیفیت بوده، خصوصا اونایی که پویاجان گاد بودن. همین دوستمون که با شما اشتباه گرفتم‌شون.:دی
(آرش و امین می‌خندند.)
بازرس:‌ اولا که یک‌سوم می‌شه حدود 4.33 و حداقل می‌شه 5 دور آقاجان. ولی خب به من گفته شده 3 دور و باید طبق دستورالعمل اقدام کنم. دوما این دوستان شما چرا می‌خندن؟ چیز خنده‌داری هست بفرمایید ما هم بخندیم.
امیر: درست می‌فرمایید. احتمالا به دلیل همون شباهت هست.
امین: امیر، این یعنی پویا نیست؟
آرش: صداش فقط یکم فرق داره وگرنه خودشه.:))
بازرس: یک بار دیگه این مسئله رو پیش بکشید، هیچ دوریُ تایید نمی‌کنم و می‌رم. اون‌وقت باید مجدد برای مجوز اقدام کنید و تاییدیه 5 دورُ بگیرید. روشنه؟ من وقتمُ از سر راه نیاوردم آقا.
امیر: بله قربان حق با شماست. منتهی شدت شباهت اینقدر بالاست که...، آهان فرمودید صحبت نشه در این مورد. خب ما در خدمتیم. این پرونده ادوار هست. دور 1 هم آقا پویا گاد بودن. با همون شروع کنیم.
بازرس: فرقی نداره. می‌تونید 3 دوری که مطمئن هستید پاس می‌شه رو بیارید. یا این‌که به ترتیب پیش بریم.
امین: ادوار 1 و 11 و 12 رو پیشنهاد می‌دم.
آرش: عه. پس دورهای من چی؟:(
امیر: من هم با جناب بازرس موافقم که از ابتدا شروع کنیم. حالا اگه نیاز شد به دور 11 و 12 هم می‌رسیم.
بازرس: البته بنده گفتم که فرقی نداره. ولی از همین دور اول شروع کنیم.
امیر: بفرمایید چای جناب. تا بنده یه توضیحی در مورد این دور بدم.
بازرس: این چای برای من داغ هست. حدود 8 دقیقه دیگه قابل خوردن می‌شه. پرونده رو بدید، خودم نگاه می‌کنم.
آرش (زیر لب): پویام دقیقا همین‌جوری چای می‌خوره.:دی
بازرس: چیزی گفتی پسر جان؟
امین: می‌گه که پویا این دورُ بعد مدت‌ها برگزار کرد و دور جالبی شد.
بازرس: خب. دور یک. لیست بازیکنان. امیر رویین‌تن و امین هم دکتر. رابین سامورایی؟ این که بالانس نیس آقا. بریم دور بعدی.
آرش: من و محمدامین هم مافیا بودیم.😁
بازرس: اهمیتی نداره.
امین: ما باختیم البته.
امیر: بله. اگه مشکل دور قوی بودن بی‌گناها هست که خب با حقه ببخشید تدبیر پویاجان نتیجه عکس داده.
بازرس: عه! واقعا متاسفم. من جاتون بودم دیگه بی‌گناه بازی نمی‌کردم.
امیر: اتفاقا من به توصیه شما، نشنیده، گوش دادم. دیگه بازی نکردم.
بازرس: کار درستی کردی.
امیر: پس دور تایید می‌شه دیگه جناب؟ مشکلش حل شد دیگه. بالانس ما سمت بود ظاهرا. ولی باختیم. یعنی سمت ما نبوده.😂😁
بازرس: نه خب این‌جوری که نمی‌شه استدلال کرد.
آرش: من و محمدامین و رضا هم مافیا بودیم. مهدی هم جوکر بود.
بازرس: اجازه بده آقا. دارم نگاه می‌کنم.

5 دقیقه بعد

بازرس: باشه قبوله. ولی واقعا نباید بی‌گناه بازی می‌کردید بعدش شماها.
امیر: بله. من که گفتم نکردم.😁
امین: من کردم. و دور دهم هم بهترین بازیکن شدم.😇
بازرس: جدی؟ پرونده‌اشُ بیار.
آرش: هنوز نرسیدیم اون‌جا. دور دو هستیم که من گاد بودم.😁
بازرس: پرونده دور ۱۰ رو بدید من آقا.
امین: بفرمایید. اتفاقا پویا برام نوشت که بهترین بی‌گناه کل گادیم بودی.😇
بازرس: که این‌ طور. (پرونده را بدون خواندن به طرف سطل آشغال پرت می‌کند.)
امیر: 😂😂😂
امین: عه. چرا؟😐
بازرس: تو این بالانس دور ۱ باختید. بعد تو بهترین بازیکن شدی با نقش بی‌گناهی؟ معلومه اون دور کیفیت نداشته. بریم دور بعد آقا.
امین: این الان استدلال بود؟
آرش: استدلال که بود. ولی خب دلیل نمی‌شه با اون دور ما این‌جوری برخورد بشه.
بازرس: همینه که هست. من براساس شواهد و قرائنی که می‌بینم و اطلاعاتی که از پیش دارم حکم می‌دم. اگه اعتراض دارید تا دوباره هم دور یک بررسی بشه و هم دور ده.
امیر: نه جناب بفرمایید بریم ادامه ادوار. دور خوب زیاد داریم. تاییدیه رو می‌گیریم (همزمان پرونده دور سوم را به بازرس می‌دهد.)
بازرس: خب. دور سوم. دور دو چی شد پس؟ لیست بازیکنان. این اسامی جدید هست؟
آرش: نه. من دور اول گادیم بوده. آزمایشی بوده در واقع. کم شرکت کردن بچه‌ها.
بازرس: اونا مهم نیس. من هیچ اسم آشنایی نمی‌بینم.
آرش: آهان با یوزر فیک بازی کردیم.
بازرس: دور بعدیُ بده من آقا (همزمان پرونده را به سمت سطل آشغال پرت می‌کند).
آرش: عه. چرا آخه؟ فقط به خاطر یوزر فیک؟
بازرس: بله. هویت افراد باید واضح و مشخص باشه. مگه شما کتاب قانون مافیا رو نخوندید؟
امیر: حقیقتا من این‌جا با جناب بازپرس موافقم (در همین حال آرش با ناراحتی اتاق را ترک می‌کند).
بازرس: بنده بازرس هستم آقا. بازپرس نیستم. این بچه چرا رفت بیرون؟
امیر: رفت شیرینی بیاره. شما ادوار آینده رو بررسی بفرمایید.
بازرس: خب. دور چهارم. دور دو رو چرا به من نمی‌دی آقا؟
امیر: خب این دور هم یوزر فیک هست. بدید من بندازم سطل آشغال. دور دو هم این‌جاست. بفرمایید. پرونده‌ها جابجا شده. شما هم سرزده تشریف آوردید. اینه که...، بله بفرمایید.
بازرس: دور دوم. بازیکنان... . مهدی ستون پنجم، به‌تنهایی به عنوان مافیا برنده شد. پویا فراری. فرعی برنده اعلام شد. این نقش‌ها چیه آقا؟ مگه این‌ها بازیکنان خوب شما نیستن؟ این چرت و پرتا چیه؟
امیر: بده به من رئیس جان.
بازرس: چی شد؟
امیر: پرونده رو بدید بندازم سطل آشغال. ظاهرا اینم مشکل داره.
بازرس: نه آقاجان اجازه بده. انتقادپذیر باشید. متاسفانه جامعه به این سمت رفته که زرتی به همه بر می‌خوره. بذارید بررسی کنم دقیق‌تر.

بازرس 2 دقیقه بعد پرونده را روی میز به سمت امین سُر می‌دهد.

بازرس: ببینید آقا. وقت ما کمه. من قصد توهین ندارم از پرت کردن پرونده‌ها تو سطل آشغال.
امیر: بله. متوجهم.
بازرس: اینا هم که کپی هست دیگه. اصلش نزد خودتون هست. حتما هم براش زحمت کشیده شده. منتهی ما ضوابطی داریم که باید طبق اون اقدام کنیم.
امیر: بله متوجه هستم. بفرمایید پرونده دور پنجم.
بازرس: گاد کی هست؟
امیر: آقا پویا.
امین: آهان این دوری بود که من قاتل بودم و پویا وسطش قانونُ عوض کرد و برنده نشدم. دور خوبی بود ولی.
بازرس: وسطش چی کار کرد؟
امیر: هیچی جناب. شما پرونده رو مطالعه بفرمایید. خود پویا احتمالا الانا برسه. توضیح می‌ده.
بازرس: نه آقاجان توضیح نمی‌خوام. چی عوض شده دقیقا؟
امین: برد قاتل از یک در 5 نفر شد یک در 4 نفر و من در 5 نفر اعدام شدم.
امیر: اون دور گادکش زیاد بوده. و این تصمیم بر اساس تعادل گرفته شده جناب. تهش هم که امین جان مدال برنده رو گرفتن به هر صورت.
بازرس: نه آقا ببینید. وقتی چیزی به صورت قانون عنوان می‌شه، دیگه نباید تغییر بکنه. حتی اگر در جهت تعادل باشه. مگه من تاییدیه رو از 3 دور آوردم رو 5 دور؟ چیزی که نوشته شده کتبا، باید بهش عمل بشه.
امین: این استدلال قشنگ بود.
امیر: منم حرفی ندارم، ولی این‌جوری دورهای پویا رو از دست می‌دیم.:))
بازرس: یعنی هر دور این بساط بوده؟ پرونده دور یکُ بده به من آقاجان.
امیر: عرض کردم دور خوب پویا رو از دست می‌دیم. شما احتمالا دورها شنیدید. ایرادی نداره. وقت‌تون هم تنگه. بریم دور ششم.
بازرس: بعید می‌دونم اشتباه کرده باشم (در همین حال امیر پرونده دور ششم را به بازرس می‌دهد)؛ ولی بگذریم. خب دور ششم.
امیر: این دور واقعا یکی از باکیفیت‌ترین ادوار بوده.
بازرس: بله دارم می‌بینم. مدال‌های زیادی هم اهدا شده. آقا شما نقشت چی بود اونجا؟ (به امین نگاه می‌کند)
امین: من فرشته بودم. شب اول مردم. به صورت روح برگشتم چند پست دادم و دوباره مردم.
امیر: مزاح می‌کنه جناب.:)) وصیت کرده.
بازرس: نه آقاجان اینا که من می‌بینم شبیه وصیت نیست. این هم خلاف قانون هست.

در همین حال امیر چای بازرس را که هنوز داغ است، روی شلوار بازرس می‌ریزد.

بازرس: آقا چه کار می‌کنی؟ سوختم!!
امیر: واقعا شرمنده. دستم خورد. اوه اوه چه زیاد هم پخش شد سریع. من عذرخواهی می‌کنم. سرویس بیرون انتهای راهرو سمت چپ هست.
بازرس: آقا حواستُ جمع کن. انتها سمت چپ؟
امیر: بله. بازم عذرخواهی می‌کنم. نفهمیدم چی شد اصلا.
بازرس: چند دقیقه دیگه برمی‌گردم. آرش مگه قرار نبود شیرینی بیاره؟ (اتاق را ترک می‌کند.)

یک دقیقه بعد، آشپزخانه

امین: امیر این چه کاری بود کردی؟ دلم خنک شد البته.
امیر: بابا یارو دیوونست. دور شیشُ رد کرد.:)) معلومه بقیه رو چه کار می‌کنه. همون دور یک هم شانس آوردیم کامل نخوند. چقدر هم تیزه بیشرف. چند بار امتحانش کردم. سخت تو پاچه‌اش می‌ره.
امین: نمیره در واقع.
امیر: چرا.:دی میره.:دی دور یکُ سریع کانتر استدلالشُ آوردم مجبور شد تایید کنه.:))
آرش: کانتر؟
امیر: ضد آرش جان. بیا شیرینیُ بیار منتظرته.:))
آرش: من نمیام. واقعا اعصابم نمی‌کشه.
امین: بیا بابا آرش. باهم می‌خندیم. فانه.:))
امیر: فان چیه لعنتی؟ من وقت خریدم که به پویا زنگ بزنم به فنا نریم. لابد مثل همیشه برنمی‌داره. یه ربع بعد که بدبخت شدیم زنگ می‌زنه می‌گه امیر زنگ زده بودی متوجه نشدم.:)) (پویا همین لحظه گوشی را برمی‌دارد.)

پویا: بله؟
امیر: سلام رئیس بزرگ. خوبی؟
پویا: نه.
امیر: عه. چیزی شده؟
پویا: کلیه‌ام گرفته دوباره. احتمالا سنگه، باید دفع کنم.
امیر: ای بابا بلا به دور. اتفاقا ما هم این‌جا همزمان با تو داریم سنگ دفع می‌کنیم.:))
پویا: چی می‌گی؟ مگه سنگ کلیه داری تو؟
امیر: نه. کاش داشتم.
پویا: خاک تو سرت. زنگ زدی این مزخرفاتُ بگی وسط بدبختی من؟ من باید برم. زنگ می‌زنم بهت.
امیر: موفق باشی پویا جان.

امین: خب بهش می‌گفتی چی شده.
امیر: می‌خوای زنگ بزنم خودت صحبت کنی عزیزم؟ من به حد کافی فحش خوردم امروز.:)) خواستم کمک بگیرم ازش دیدم خودش کمک لازمه. قطع کردم. بریم آقا بازرس اومد. بیا آرش.

3 دقیقه بعد امیر، امین و آرش با شیرینی وارد اتاق می‌شوند.

بازرس: شما که نبودید، بنده دور سیزدهمُ مطالعه کردم، به گادی جنابعالی. اشکالاتی داشت، ولی قابل تایید بود. یک دور مهم و خوب دیگه به من بدید که سریع بررسی کنم و مجوزتونُ تمدید کنم.
امیر: بفرمایید دور دوازدهم خدمت شما.
امین: دوازده که یوزر فیک... (در همین لحظه امیر از زیر میز لگدی به امین می‌زند و داد امین بلند می‌شود و روی زمین می‌افتد).

بازرس: چی شده آقا؟
امیر: هیچی این صندلی مشکل داشته. نیروها تعمیر نکردن متاسفانه. شما مطالعه بفرمایید. من کمکش می‌کنم. امین جان دستتُ بده به من.

امین با تعجب و ناراحتی به امیر نگاه می‌کند و بلند می‌شود. در همین حال آرش پرونده دور نهم که خودش گاد بوده، کنار دست بازرس می‌بیند.

آرش: عه دور نهم هم بررسی شده؟
بازرس (در حین ورق زدن دور دوازدهم): بله پسرم. شما که مشغول آوردن شیرینی بودی، یه نگاهی انداختم. دور خوبی بوده. منتهی ضوابط ما اجازه نمی‌ده یوزر فیک تایید بشه.
آرش: آهان. مرسی.

در همین حین، امیر و امین با صدای آرام در حال مکالمه هستند.

امیر: ببینم می‌تونی دور خودتم به فنا بدی یا نه.:)) بابا دو دقیقه حرف نزن لعنتی. دور پنج و شش هم برا تو رد کرد.
امین: عه. من که دروغ نگفتم.
امیر: مشکل دقیقا همینه.:))

بازرس: خب. این دور شما برگه اول نداشت. منتهی توضیحات در ادامه خوب بود و نقشا رو متوجه شدم. ایده رهبرها هم جالب بوده. تو قانون به صراحت چیزی نیومده البته، منتهی این‌ها در بازی نباشه بهتره. حالا تایید کردم طبق ضوابط.
امیر: پس نیازی به ادوار دیگه نیست جناب؟
بازرس: نه دیگه. البته دوست دارم اونای دیگه رو هم یه نگاهی بندازم منتهی وقت نیست.
امین: امیر چرا اینجا خیسه؟ آب از کجا اومده؟
آرش: عه. چه عجیب.
امیر: فقط شلوار جناب بازرس خیس بود که برطرف شد. این چیه پس.

مهدی: یاابوالفضل!

امیر در همین لحظه از خواب می‌پرد و می‌بیند آب به شکل عجیبی خانه را برداشته.
 
اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

بالا پایین