سلام آرش جان. چطوری؟ سریع بریم سر اصل مطلب.
پسری ایرانی نزدیک به ربع قرن تجربه لاغر و کوچولو و شیرین اهل موسیقی و شعر و داستانهای فانتزی و علمی-تخیلی. بهندرت دیده شده که توی این دنیا سیر کنه همه میگن باهوشه، از بچگی گفتن، وقتی که ۵ سالش بوده و چیزهای بدردنخوری رو یاد گرفته که توی ۷ سالگی باید یاد میگرفته بنابراین همیشه انتظارات ازش بالاست، حتی انتظارات خودش. خیلی کارا میخواد بکنه و به همهچیز حداقل یکبار دست زده و ول کرده میلی ذاتی داره به انجام دادن کارها به روشی که بقیه انجام نمیدن. مدتها با حس تفاوت و طردشدگی دستوپنجه نرم کرده اما حالا وقتی پیش بقیهست دلش نمیخواد چیزی جز امواج حس خوب بهشون بفرسته. انقدر که فکر میکنه، عمل نمیکنه1. آرشُ تو 3 تا 5 خط توصیف کن. یعنی فرض کن یک فیلم قراره ازت ساخته بشه. مهمترین ویژگیهای شخصیت خودتُ برای کارگردان ردیف کن پسرم.
تا یک ماه پیش از این مینالیدم که چرا کسی نیست این همه عشق و محبت درونیم رو باهاش به اشتراک بذارم و حس میکردم که بهترین سالهای جوونیم رو دارم تنهایی (از جنبهی پارتنر داشتن/نداشتن) میگذرونم و حس بدی بود ولی خب الان دیگه اینو کم ندارم، حالا ببینیم چقدر میتونه این قضیه رو پر کنه2. آرش الان تو زندگی چه چیز (چیزهایی) کم داره؟
اوه اوه از خوابهام نگم برات واقعا کم پیش میاد یه خواب آدمیزادی ببینم، همهشون فانتزی و سوررئال و ... مثلا یه بار خواب دیدم با خونوادهام لکلک شدیم داریم مهاجرت میکنیم روسیه )3. فرض کن صبح داری یه رویای دلچسب و آرامشبخش میبینی. یهو از خواب میپری و ناراحت میشی که اون رویا تموم شده. اون رویا رو تصور و تعریف کن.
مردی معشوقش میمیره و میدونه که معشوقش توی زندگی بعدیش () به شکل یه گنجشک درمیاد. مرد دنیا رو میگرده و از اعماق متون قدیمی و جادوهای فراموششده، راز تبدیل رو کشف میکنه و میتونه خودش رو به جسم یه گنجشک منتقل کنه. بارها اینکار رو میکنه و در کالبد یه گنجشک دنبال معشوقش میره تا بلکه پیداش کنه، میون اون همه گنجشک جورواجور دنبال یک گنجشک میگرده با یه جیکجیکی که امید داره به گوشش آشنا بیاد ولی هربار شکست میخوره. در نهایت میفهمه اون گنجشکی که هربار به جسمش منتقل میشده همون معشوقش بوده.(مناسب فیلم نشد خیلی. انیمیشن شاید. ببخشید دیگه پولمو بدین.)4. بهت میگن که 5 دقیقه حداکثر وقت داری فکر کنی و یک ایده چند خطی داستانی بدی که تبدیل به فیلمش کنیم. پول خوبی هم میدن بهت. ایده رو بنویس. 5 دقیقه بیشتر هم فکر نکن.
بهش میگم من خودمم مال اینجا نبودم، دیدم خوبه، موندم منظرههای طبیعی یا آثار ساخت دست انسان که فکر نکنم نظرش رو جلب کنه، پس براش از انسانها میگم، از عاطفهشون، از تلاششون برای «بهتر» شدن. از خاکستری بودنشون. از رنگی بودنشون. از اینکه با ذهنشون چه چیزهایی تونستن بسازن، به چه مرزهایی در قلمرو ذهن تونستن برسن. نمیدونم اونی که از سیاره دیگه اومده تا چقدر شبیه انسانه ولی به نظرم برگ برندهی انسان مقابل هر فضاییای میتونه این باشه. انسانها زیبان5. فرض کن یه نفر از یه سیاره دیگه اومده و میخوای بهش بگی که جهان ما به این دلایل ارزش زیستن داره. چیا میگی بهش؟
همینا کافیه فعلا. آها اون سوال مافیایی هم که پرسیدی ازم جواب بده لطفا. ویژگیهای مربوطه تا 8 تا هم شد عیبی نداره. تو افراد مختاری ولی. محدودت نمیکنم منم.
استدلال | استراتژی | مدیریت | هوش | تاثیرگذاری | حدس | |
امیر | 9 | 9.5 | 10 | 9 | 10 | 8 |
چاوش | 10 | 8.5 | 8.5 | 10 | 9 | 9 |
مهدی | 8 | 10 | 10 | 8.5 | 9.5 | 8.5 |
امین | 10 | 9 | 9 | 10 | 9 | 8 |
آرش | 9 | 9.5 | 8 | 9.5 | 9 | 7.5 |
عرفان | 8 | 10 | 8.5 | 9 | 8 | 9.5 |
رضا | 8 | 8.5 | 9.5 | 8.5 | 9 | 7.5 |
محمد | 9.5 | 9 | 8 | 9 | 8.5 | 10 |
محمدامین | 9.5 | 8 | 9 | 9.5 | 8.5 | 8 |
خلفی | 8.5 | 8.5 | 7.5 | 8 | 9 | 8.5 |
فری | 8.5 | 7.5 | 7.5 | 8.5 | 8.5 | 8 |
عماد | 8 | 9 | 8.5 | 8 | 7 | 9.5 |
پویا | 9.5 | 10 | 9 | 10 | 9.5 | 8.5 |
همین؟ آسون بود که هــــه!:استیکر روباه پشت پیشخوان:
درود بر شماسلام.
ترتیب دادن بهش خیلی سخته. همینجوری ۱۰ تا میگم:1: ده راک بندِ محبوبت و بگو؟ (تمام زیر ژانرها)
این دیگه خیلی سخته لعنت بهت2: 10 آهنگِ راکِ محبوبت؟
متالهایی که خودم گوش میدم تقریبا به TOOL و Opeth و Empyrium محدود میشه. قبلا Summoning و این جور بندها هم گوش میدادم. با خیلی بندهای دیگه هم حال میکنم اما اینجوری نیست که خودم برم گوش بدم بهشون. بقیه بذارن میگم ها قشنگه3: ده بندِ متالٍِ محبوبت؟ (تمام زیر ژانرها)
تقریبا همهاش از TOOL میشه که4: ده آهنگِ متال محبوبت؟
اونجوری بندی نبوده که بهش دلسبتگی داشته باشم و دیسبند بشه. اگه هم بوده مثلا دیگه افت کرده بودن هیت نمیدادن منم با آهنگهای قدیمیشون حال میکردم Linkin Park خب غم انگیز بود. Daft Punk هم حیف شد جا داشتن گمونم.5: بندی که از دیسبند شدنش نارحت شدی؟
در مجموع قطعا ریتم و ملودی خصوصا ووکالز (آواز). منتهی متن و شعرش چرت و پرت باشه حال نمیده بهم، مثل بعضی آهنگهای ایرانی . از اون ور ولی کم پیش میاد با شعر یه آهنگی خیلی حال کنم ولی موسیقیش مزخرف باشه. موردی یادم نمیاد.6: مفهوم و معنا توی یک آهنگ برات مهمتره یا ریتم و ملودی؟
slm chtriسلام مجدد
خار داره دیگه گیر نده.درخت جوجه تیغی چیه؟ درخت ِ خارخاسک
I'm more than willing.در زمینه متال باید آموزش ببینی فایده نداره اینجوری
بیشترین فکر کنم Take Me to Church - Hozier باشه. غم داخل آهنگش همینجوری زیاد هست، از نوعی عشق و شرایطی صحبت میکنه که من زیادی خوب میفهممش. زیبا هم هست موسیقیش (خوندنش ). دیگه My Favourite Faded Fantasy از Damien Rice. این هم با شرایطی که یه مدت داشتم خیلی میخوند و پارهام میکرد جز اینها (شاید باز هم باشه الان یادم نمیاد) با خیلی آهنگها گریه کردم ولی صرفا حال خودم بد بوده و آهنگ غمگین. اینجوری نبوده که به خاطر ارتباط خاص با اون آهنگ خاص گریه کنم.آهنگی بوده که باهاش گریه کرده باشی؟ اگر چنتا هست اونی که بیشتر و بنویس.
اوووووه خیلی زیاده که. کلا برای من آهنگ موردعلاقه = آهنگی که حرف دل من رو بزنه، به قولی «من» باشه. حالا نه لزوما شعرش، خود فضای موسیقیش و حتی نوع خلاقیتی که به خرج داده.آهنگی که انگار حرف دل تو رو زده باشه بنویس؟
آره برا من هم رخ میده، یه سری خاطرات خاصن. شاید حتی لزوما «زیاد» گوش نداده باشم ولی اون آهنگه روی اون خاطرهه نشسته. از نظر علمی بخوایم بگیم شاید چون ذهن انسان هر خاطره و تجربهای رو سعی میکنه با یه حس پنجگانه جفتش کنه و در حافظهاش قرار بده (شاید چون اینجوری بعدا بهتر recall اش میکنه). مثلا بوهای خاص هم میتونن توی این دسته قرار بگیرن شاید. همونجوری که یه بوی خاص میتونه تو رو یاد معشوق ۱۷ سالگیت بندازه یه آهنگ هم میتونه تو رو یاد یه حس و حال خاص، یه مقطع خاصی از زندگیت بندازه ذهنت اون رو با آهنگه لینک کرده.نمیدونم تو هم اینجوری ای یا نه؟ ولی من هر آهنگی رو تو یه مقطع زیاد گوش بدم، چند سال بعد وقتی اون آهنگ و دوباره گوش میدم یاد اون مقطع از زندگی می افتم، البته نه هر آهنگی و نه هر مقطعی! به نظرت دلیل این پدیده چیه؟
عمده دلیلش همینه که بالا گفتم. منتهی موسیقی سرشار از حسه و شاید هر دوباری که یه موسیقی خاص رو گوش میکنی، حسی که ازش میگیری دقیقا یکسان نباشه. توی فواصل کوتاهتر اون تفاوت بین حسی که گرفتی شاید کمتر به چشم بیاد، اما توی مقیاس سال و ... کاملا ممکنه بعد از چند سال، از یه آهنگی که مدتهاست نشنیدی حس متفاوتی بگیری (چون خودت تغییر کردی) و خب ذهنت اون حس رو با حسی که قبلا داشتی مقایسه میکنه و میگه اَههههه. پرتت میکنه به سالهای دورموسیقی چه تاثیری روی ذهن ما میزاره که میتونه مثل یه ماشین زمان عمل کنه برای ذهن؟
آهنگهای گلچین رو که خیلی شده یاد شماها بیافتم، تو و آریا و بچهها یادش بخیر چقدر خوش میگذشت حتی مثلا بعضی از آهنگهای گلچین رو این ور اون ور هم میشنوم یاد شماها میافتم، مثلا Instant Crush.تا حالا شده آهنگی و گوش کنی و یاد شخص خاصی بیوفتی؟ کی بوده؟ چه آهنگی بوده؟
کلا احترام زیادی برای سلیقه و گوشات قائلم و همینجوری زیر سوالش نمیبرم. یادمه توی گلچین زیاد اختلاف نظر داشتیم. یه سری پستراکها و اینجوری چیزها (مثل Tame Impala مثلا، نمیدونم چجوری توصیف کنم دقیقا.) گوش میدی که خب قبول دارم خوب و قویان ولی سلیقه من نیستن. حداقل فعلا جز اینا چیزی زیاد به چشمم نیومده که اختلاف نظر اساسی داشته باشیمسلیقه موسیقیایی من و میشناسی تقریبا دیگه درسته؟ از کجاهاش خوشت نمیاد؟ شده مثلا من یه آهنگی بزارم یا بهت معرفی کنم بعد بگی اینا چیه فری گوش میده؟ من عمرا از این چیزا گوش کنم؟
جا برای بقیه هم میذارم اگه خواستن چیزی بپرسن، اگه هم بعدا چیزی به ذهنم رسید میام تو گروه یا پیوی حرف میزنیمسوال دیگه ای من باب موسیقی به ذهنم نمیرسه در این مقطع، اگر بحث خاصی در زمینه موسیقی دوست داری انجام بدی مطرح کن اینجا.
بسیار هم عالی. انتظاراتت رو از دیدهها و خوندههام بیار پایین فقط منتظرتم این سری هم ببخشید دیر شد خونه نبودمسری بعد درباره سریال حرف میزنیم، بعد میریم رمان فانتزی و ادبیات کلا
به قول پویای عزیز سلام به روی ماهتسلام.
یعنی خوشم میاد هر سری میای یه سوال سه کلمهای کپی پیست میکنی که میشه قرنها راجع بهش حرف زد حقته با سه کلمه جوابتو بدم: اخ تی آر. ولی جدا از شوخی، سوال سختیه. قبلا خیلی اینجوری بودم که خب جبره قضیه و باهاش هم اوکی بودم، یعنی گمونم رفتار انسان تابع محیط بود صرفا. الان هم به نظرم هست، منتهی تعمق در قضایایی که اتفاقا به سوال بعدت هم مربوطه، باعث شد بفهمم که به این سادگی هم نیست. در کل من دانش فلسفیام بیشتر خودیافتهست و شاید توی یه سری قضایا ویرجین کامل باشم بعد تو یه سری قضایا به طور اتفاقی به جوابی رسیده باشم که نمیدونم کانت بهش رسیده و اگه بخوایم درست حسابی صحبت کنیم نیازه که بیس تفکراتمون رو با هم آشنا کنیم ولی پایهام سر فرصت1. پای ثابت تمام سؤالهای من: جبر یا اختیار؟
مطالعه که در حد اینترنت موضوع اعتقادی هم که نیست البته علمیه کاملا دیدم بهش اینجوریه که هر لحظه داره بینهایت جهان موازی رخ میده که توی هرکدوم فقط یه پدیدهی کوچیک نسبت به بغلیش تفاوت داره. بنابراین در هرلحظه طیف کاملی از تمام احتمالات رو داریم و به قول گاد بزرگ متین همهچیز ممکن و حالا این طیف هی شاخه شاخه میشه و از هر کدوم از اجزاش طیفهای جدیدی میزنه بیرون. منتهی اینجا با تعریف «من» به مشکل بر میخوریم به نظرم. به عقیدهی من، «من» الان کسیه که توی این جهان موازی خودمون نشسته داره با تو صحبت میکنه. اون کسی که در یک جهان موازی اسمش آرش پیوندیه و سه تا توپ طلا برده، با اینکه خیلی به داستانش علاقه دارم، اما «من» نیست2. به جهانهای موازی اعتقاد داری؟ کاملاً جدی میپرسم این رو. مطالعه دربارهشون داشتی؟ یا فکر کردی اصلاً تا حالا؟ بهنظرت هیجانانگیز نیست که نسخههای متعددی از تو وجود داشته باشن که مسیرهای مختلفی رو در زندگی طی کنن؟
راستش جز گیمن همچین طرف بقیهشون نرفتم، کافکا تا جایی که دیدم خوبه، کوبو ابه چیزی نخوندم و سارتر هم ارتباط برقرار نکردم. راستش سلیقهام انقدر فاخر () نیست شایدم بهتره بگم اینقدر جریان اصلی نیست، نمیدونم. گیمن هم توی سبک خودش نویسندهی خیلی خیلی خاص و منحصر به فردیه و کسی شبیهش نیست. منتهی فکر کنم از این نظر از بین فانتزی/علمیتخیلینویسها اورسلا لو گوین یا تری پرچت نظرت رو جلب کنه. کتابهاشون نقطهی لذتبخشی بین ژانری و جریان اصلیان خصوصا لو گوین. پرچت هم قلم طنزش فوقالعاده شیرینه. من عموما کتاب ژانری (=فانتزی، علمیتخیلی، وحشت، جنایی تریلر) میخونم و توی این زمینهها مسلطترم برای معرفی کردن، مخصوصا فانتزی3. بهعنوان کسی که تو این سبکها واردی و تجربه داری، یه چندتا نویسنده تو مایههای نیل گیمن بگو. من آنچنان کتابخون نیستم و اکثر کتابهایی که خوندم حول چند نویسندهی خاص میگرده مثل همین نیل گیمن؛ دیگه کافکا و کوبو آبه و سارتر. چندتا خودت معرفی کن.
4. داستان کوتاه زیر رو تا هرچهقدر که دلت خواست ادامه بده و تمومش کن.
آلفرد بعد از یک روز کاری بهغایت خستهکننده و زجرآور دیگر، با زحمت فراوان از پشت میز بلند شد و بهعنوان آخرین نفر، اداره را ترک کرد. با خودش فکر میکرد که این وضعیت تا کی ادامه دارد؟
قرار نیست هیچوقت هیچکار بزرگی تو زندگیم انجام بدم؟ واقعاً سرنوشت من این هست که هر روز هفته ساعت هشت بیام اداره و ساعت هشت برگردم خونه؟
کمرش تیر میکشید و حس میکرد که هیچ نیرویی در بدنش باقی نمانده. هرطوری بود، هیکل زهوار دررفته و رو به زوالش را به مجتمع رساند و کشانکشان خود را به درون بالابر پرتاب کرد. تا مسیر رسیدن به طبقهی پنجم، صدای قژقژ طنابهای بالابر و ساییدگی بدنهی آن به سنگهای اطراف، مغزش را تا آستانهی فروپاشی پیش برد. راهروی رنگ و رو رفته و تهوعآور طبقهی پنجم را تا پایان طی کرد و به اتاق شمارهی سیوهفت رسید. بعد از جستوجوی چند دقیقهای در کیف چرمی قدیمی و پوسیدهاش، کلید را پیدا و با دستان لرزانش، وارد قفل کرد و چرخاند. نور کورکنندهی سفیدی از پشت در، مجبورش کرد که چند قدم عقب برود و با آستین پیراهن قهوهای رنگش، چند بار چشمهایش را بفشارد و اشکهایش را پاک کند.
آلفرد سرجایش خشک شده بود و با دهانی باز و چشمانی به رنگ خون، سعی میکرد بفهمد چه اتفاقی درحال رخدادن است. مرد قدبلند سفیدپوشی از پشت در وارد شد و با صدایی رسا و هشداردهنده، شروع به صحبت کرد:
اینجا دیگه مال ماست. میتونی بیای داخل، اما باید از این به بعد با قوانین ما زندگی کنی و دیگه راه خروجی نداری. میتونی برگردی بری دنبال پلیس و مدیر ساختمون و اینطور مزخرفات تا زنگ بزنن به تیمارستان و بیان ببرنت. انتخاب با خودته. در تا پنج دقیقهی دیگه باز میمونه و بعد برای همیشه بسته میشه...
سلام استادبا سلام
اووه تا دلت بخواد تو این دو سه سال خب از خوابگاه به خونه نقل مکان کردم و کلا زندگیم خیلی تغییر کرده از همه لحاظ، و به تبعش چیزای زیادی هم یاد گرفتم، به علاقه یا به ناچار آشپزی یکیشه، پاستاهای خوبی درست میکنم تعریف از خود نباشه در زمینهی کار و اینها وارد کار ترجمه شدم و کتاب ترجمه میکنم، قبلا اصلا فکرشم نمیکردم دیگه اینکه خصوصا در ماههای اخیر بیشتر سعی کردم برای خودم روتینسازی بکنم و بتونم کارهای روزمرهای رو که لازمه، حداقل برای سلامت خودم، انجام بدم. قبلا خیلی ول بودم از این لحاظ بازم هست قطعا حالا اگه زمینهی خاصی مدنظرت بود بپرس باز بیشتر بگمتوانایی به خصوص یا کار به خصوصی هست که الان بتونی انجامش بدی ولی مثلا تا ۲-۳ سال قبل نمی تونستی؟
انقدر جدیدا غرق در سوالات و جوابهای صندلی داغ پویا شدم که نزدیک بود طبق جو اون بنویسم «بدقولی» ولی چندتا چیز خیلی رو مخم میرن. یکی کینهجوییه. شاید مهمترینش. اصلا نمیتونم بفهمم بعضیها چرا انقدر دلشون کوچیکه و رحم یا قدرت بخشش و گذشت ندارن. کلا کسایی که مخل آرامش درونی افراد بشن رو مخم میرن، در حدی که حالم بد میشه و باید ازشون فاصله بگیرم قشنگ به قولی امواج انرژی منفی رو از سمتشون حس میکنم. آدمایی که زود و بیچونوچرا قضاوت میکنن نیز در همین دسته قرار میگیرن.بدترین ویژگی یا صفتی که یک انسان می تونه داشته باشه از نظرت چیه؟ اگر تونستی با توضیح.
به طور خاص که نه. یعنی ممکنه یه روز تو یه بازیای که نشستیم دور هم داریم بازی میکنیم قدر شکم نهنگ ادعا کنم ولی خب اینطور نیست که بگم توی حکم من خدام کسی به پام نمیرسه بازیهای ویدیویی و پلیاستیشن که نه عموما. بازیهای ذهنی یا کارتی اینها باز ممکنه. اون هم باز به جمع مخاطبم بستگی داره. کسی باشه که نشناسمش دقیق و حس کنم که ممکنه بازیش خوب باشه، ادعا نمیکنم.سرگرمی خاصی هست که توش خیلی ادعا داشته باشی و از نظر خودت همرو حریف باشی ؟ ( مثال: مثلا همین بازی مین، مثلا ۴ برگ، مثلا یک بازی پلی استیشن یا حالا هرچی دیگه )
چشم استاد.بین این چیزایی که میگم یک گزینه رو انتخاب کن. دلیل هم نمی خواد. ولی اگر گفتی، تشکر می کنم.
بخوام منطقی فکر کنم و انتخاب کنم واقعا نمیتونم. هر کدومش بدون مقدار متناسبی از اون یکی بیفایدهاست به نظرم تا حد زیادی. منتهی علاقهی شخصی خودم به هوشه و قطعا اگه چنین گزینهای جلوم بذارن بدون عواقب و اینا، هوش رو انتخاب میکنم.هوش | تجربه (هر کدوم رو خیلی زیاد تصور کن)
آدمایی که قدرت دارن معمولا برام جذابن ولی خب دانش همیشه برگ برندهست به نظرم. از اطلاعات و اخبار بگیر تا بینش پخته به زندگی مثلا خودم شخصا علاقهای به قدرت ندارم (نه که بدم بیاد، منظورم اینه که obsession خاصی ندارم.) منتهی برای علم چرا.علم | قدرت
جفتش دشمن میآره برا آدم اگه طریقهی بدست آوردن و نگهداشتنشون رو در نظر نگیرم، محبوبیت چیز بهتر و لذتبخشتریه.ثروت | محبوبیت
لعنتیییی این رو واقعا نمیتونم جواب بدم. یه موسیقی خوب تو ۵ دقیقه میتونه حس و حالت رو عوض کنه. یه کتاب شاید تو ۵ دقیقه نتونه کاری کنه، اما کتاب رو تموم میکنی و میبینی اندازه هزار موسیقی روت اثر گذاشته. با جفتش هم واقعا زندگی کردم، یعنی موسیقی شاید تو لحظهلحظهی زندگیم نقش داشته اما کتاب با اینکه از نظر زمانی و عددی کمتر بوده، اما از نظر تاثیری اصلا کم نیاورده از موسیقی. واقعا نمیدونم. شاید کتاب. البته اگه قرار باشه بگی یکیشون رو حذف کن و تا اخر عمرت فقط اون یکی رو داری، قطعا موسیقی رو انتخاب میکنم چون تصور زندگی در سکوت موسیقیایی برام وحشتاوره.موسیقی | کتاب
کامپیوتر. جز اینکه خیلی کارا میشه باهاش کرد، گوشی موبایل به آدم استرس میده. چیه این لعنتی آخه. همین الان که دارم اینو مینویسم طبق معمول خیلی مواقع خاموشهکامپیوتر | گوشی موبایل
از نظر ذهنی، حس دریا رو دوست دارم، حس اعماق دریا خصوصا. اما از نظر اینکه کجا دوست دارم برم یا تماشاش کنم، قطعا جنگل. اینجوری بگم، دوست دارم تو جنگل زندگی کنم و توی دریا بمیرمجنگل | دریا
فکر نمیکنم مشکلی داشته باشم باهاش. نمیدونم تاحالا پیش نیومده که از چنین چیزی ناراحت بشم، خصوصا اگه حس کنم که نیت بدی نداره خردهای نمیگیرم و شاید دربارهاش باهاش صحبت کنم حتی. کلا چون سر یه سری مسائل نظر دیگران برام زیاد مهمه اینجوری باشم گمونماز انتقادی که خودت طالبش نبوده باشی خوشت میاد؟ مثلا نشستی، یکی بیاد همینطوری شروع کنه بی مقدمه خاصی، ازت انتقاد کنه. از خودت (به عنوان وجدانت) یک انتقاد سازنده بکن.
آعاقل و آرام با احساساتی پرخروشآرش رو تو ۳ کلمه توصیف کن.
سلامی دوباره.
میبینم که نیومدی و آسفالت شده. یه لایه هم ما بریزیم. این سری هم ساده هست البته.
1. یک بالانس بچین با نقشهای من و منُ توش بیگناه بذار. بین 15 تا 20 نفر هرکی میخوای بذار توش، ولی حتما خودت باشی (همه نقشها رو لازم نیست بذاری، ولی فرقه و قاتل و جلاد توش باشه. نقشهای خودتُ نگفتم، چون شاید نخوای لو بره تفکرت برای دور خودت. ولی اگه اعتقادی به این چیزا نداری، دوباره میپرسم.)
2. سوال بالا، منُ گناهکار تیمی بذار. بقیه رو بچین. میتونی خیلیا رم تغییر ندی البته. نظر خودته. لازم نیس حتما متفاوت باشه.
3. منُ فرعی بذار. هر نقشی که دوست داری و دوباره بچین. ولی این شبیه اولی نباشه بهتره.
یکیش برد با جذب عرفان توسط یاکوزا توی همون دور تریدن کذایی برادران لنیستر4. 3 تا از بهترین خاطراتت از مافیا رو بگو.
امیر: ۷ از ۱۰ - خوبه بحث کردن باهاش معمولا و حرفم رو میفهمه ولی همیشه حداقل یکیمون کرم و مرض داشتیم تو بازی5. 10 نفر از بازیکنا رو نام ببر. بگو که چقدر دوست داری باهاشون بحث کنی در بازی و کلا تقابل دونفره ت با اینا رو چطور میبینی.
قدمت روی تخم چشم ای دوستهمینا بسه فعلا. چون هر روز میام از این به بعد.
سلام. خوبم زیر سایه شما خوشحال شدم اومدیسلام خوبی؟
ما هم با اجازه یه سری بپرسیم
رشت قطعا شهر خاصیه زندگی توش خوش میگذره خصوصا اگه اهل خوردن و گشتن باشی از اون شهرهاست که میتونی ۷ صبح پاشی پیاده بری کل شهر رو بگردی. نایتلایفش هم دلپذیر و سرزندهست. کلا به نظرم برای هر تیپ آدمی جایی در رشت پیدا میشهنظرت در مورد شهر رشت ؟
والا من تصمیم نگرفتم، سال دوم کنکورم بود همه رشتهها و همه شهرها رو زدم پزشکی و دندونپزشکی که قبول نشدم، داروسازی هم رشت رو بعد از تهران و کرج و مازندران و شهرهای بزرگ دیگه زده بودم که هیچکدوم رو قبول نشدم بنابراین دست قسمت ما رو فرستاد رشتچیشد که تصمیم گرفتی تو این شهر درس بخونی؟
توی شهر؟ میدون شهرداری که زیاد رفتم. بازارش هم رفتم. نمیدونم داخل رشت چه جای دیدنی دیگهای داره؟ چندتا بنای تاریخی اینا داره فکر کنم ولی نرفتمجاهای دیدنی که رفتی تو این شهر رو بگو؟
مقبره خواهر امام. آرامگاه میرزا کوچک خان. این جور جاهاکدوم جاها رو شنیدی ولی هنوز نرفتی ؟
آدمهایی که من باهاشون ارتباط داشتم خوب و صمیمی و خونگرم بودن. برخلاف حرفهایی که از بقیه شنیدم که میگن رشتیها غیررشتی و خصوصا تهرانی بین خودشون راه نمیدن، من تجربهی کاملا عکس داشتم. البته خودم خیلی وایب تهرانی نمیدم ولی خب دوستان رشتی صمیمی زیادی پیدا کردم اکثرا آدمهای cool ای هستن و یه سری تفکرات سنتی که مردم بقیهی شهرها ممکنه داشته باشن رو ندارن. جزو لذتپرستترین مردمان ایران هم هستن به نظرمنظرت در مورد مردم این شهر چیه ؟
جام جهانی ۲۰۰۶ بود که به خاطر خواهرم که فن ایتالیا بود من هم فن ایتالیا شدم و بازیکنهایی مثل دل پیرو و بوفون و کامورانزی و زامبروتا و و و . مدتی بعد دربارهی فرستادنشون به سری بی شنیدم به همین خاطر طرفدارشون شدم. نمیدونم چرا، داستان تاثیرگذار و جذابی بود برام. مثل سفر یه قهرمان به دنیای زیرینچیشد که یوونتوسی شدی؟ بازیکن مورد علاقت کیه؟
مشخصا از اونایی خواهد بود که بازیشونو دیدم یا حداقل کلیپ ازشون زیاد دیدم.یه تیم منتخب تاریخ بچین
بوفون - کابرینی شیرهآ کیلینی تورام - پیرلو داویدز زیدان ندود - دلپیرو ترزگهتیم منتخب تاریخ یووه از نگاه تو؟
نمیدونم، شاید رونالدو هوش و تکنیک مسی بالاتره ولی درمجموع رونالدو قویتره.بهترین بازیکن تاریخ به نظرت کیه ؟
در حال حاضر از بازی هالند لذت بیشتری میبرم. اون یکی هم در حال حاضر رونالدو.امباپه یا هالند ؟ مسی یا رونالدو ؟
مهمترینش به نظرم بدشانسی بوده خصوصا در دوران الگری. دوران کنته که کاملا لوزر بودیم در سی ال. دوران الگری جز سال اول که رفتیم فینال و سال آخر و حذف مقابل آژاکس، بقیه سالها بدشانس بود تیم. حذف مقابل لیون و پورتو هم تو دو سال اخیر بیعرضگی بود. ضعف مربیان و دایورت بودن اکثر بازیکنان.علت ناکامیهای یوونتوس در این چند سال اخیر در لیگ قهرمانان چی بوده؟
ندیدم مطمئن نیستم خوشم بیاد، ولی باید امتحان کنم. برلین هم قیافهی جذابی داره دوستش دارمنظرت در مورد سریال مانی هیست و شخص برلین چیه ؟
از وقتی کرونا اومده شرایط برای تنبلی من محیا شده و دوستش دارم در مجموع فشار پایهی زندگی کمتر شده به نظرم. آدمها کمتر کار به کار هم دارن.زندگی قبل از کرونا و در حین کرونا چه تفاوتهایی با هم دارند؟
جز خارج دوست دارم با دوستانم برم جنوب، قشم و هرمز اینااگر شرایط اوکی شه کامل و دیگه کرونایی نباشه، دوست دارین اولین سفری که بری کجا باشه؟
اولین بار که مافیای سایتی بازی کردم تو فروم یووه بود. نقشم فکر کنم دکتر بود و جذب شدم و باختیم. بعد از اون رییس فرقه شدم با مهدی پالیزوان و رضا و یکی دیگه و بردیماولین باری که مافیا با این اکیپ بازی کردی کجا بود و نقشت چی بود ؟
نمیدونم شاید چون یه مدت خیلی آندرریتد بود صدرا البته به خودش هم گفتم اگه میخواد بازیش بیشتر دیده باشه باید بیشتر و فعالانهتر بازی کنهصدرا چرا انقدر مدال دوست داره ؟
ممنون که اومدی! بازم بیا.همین دیگه، موفق باشی
سلام رامتین امیدوارم حالت خوب باشه.سلام من سوالای قبلو نخوندم پس شاید تکراری باشه.
نمیدونم والا. درسم تموم شه طرحم رو برم، بعدش اگه عمری باقی بود اقدام میکنیم.۱.کِی میخوای بری خارج؟
کانادا و بعد از اون آلمان و سایر کشورهای شمال اروپا.۲.چه کشوری برا مهاجرت ترجیح میدی؟
بالاخره یکی هم باید اینجا به دنیا میومد دیگه دید جبر گونهای به این قضیه ندارم زیاد. من همینم که توی ایران به دنیا اومدم گاهی اوقات جبرهایی که زندگی توی ایران رو برام سخت میکنه اعصابم رو خورد میکنه و واقعا از درون تهیم میکنه. منتهی فقط من نیستم، کلا خاورمیانه باگ خلقته۳.قبول داری باگ خلقته که تو شهروند خاورمیانه شدی و باید شهروند یه کشور لیبرال-دمکرات میشدی؟
محدود و در حد روزمره، خبرایی که تو گروهها فوروارد میشه و بعضا کانالهای خبری رو چک میکنم و اینها. وقتایی که میآم کرج به لطف اخبار تلویزیون بیشتر در جریان قرار میگیرم۴.چقدر سیاست رو پیگیری میکنی؟
تو بعضی مسائل آره و توی بعضی مسائل نه. دستاوردهای موفقی داشتم ولی حس نمیکنم که دارم به سمت موفقیتهای بیشتر حرکت میکنم. البته میدونم که توی این قضیه سختگیرم منتهی حسم راضی نشده از خودم۵.در مجموع خودتو آدم موفقی میدونی و از نظرت تا این سن، به اهدافت رسیدی یا نه؟
تا یکی دو ماه پیش آره، همه بازیا رو میدیدم. این فصل دیگه از یه جایی به بعد زیاد ارزش دنبال کردن نداشت شوق و ذوقه رو هنوز دارم ولی. به فصل آینده امیدوارم۶.یادمه قبلا خیلی پیگیر بازی های یووه بودی و مثلا بازیش توی سری آ رو هم خیلی با شور و شوق پیگیری میکردی، هنوز اونطوری هستی؟
کلا در ۷-۸ سال اخیر اکثر بازیهای یووه رو میدیدم و هنوز هم (جز یکی دو ماه اخیر) همه رو میبینم تا جایی که بتونم. تا حدی هم عادت شده دیدنش برام، یه فرصت کوتاهیه که از فضای زندگی دوروبرم خارج شم. جز یووه بازیهای جامجهانی و یورو همیشه برام جذاب بوده و تا جایی که بتونم همه بازیا رو میبینم. سایر ملیهای مهم مثل لیگ ملتها هم دوست دارم. پرسپولیس رو قبلا بیشتر نگاه میکردم. ملیهای ایران رو بتونم نگاه میکنم همچنان. باشگاهیهای دیگه جز یوونتوس رو به ندرت نگاه میکنم، در حد دنبال کردن نتایج و اخبار و دیدن گلها.۷.الان در چه حد فوتبالو پیگیری میکنی؟
کاملا موافقم. به خصوص به نظرم یه سری پیشگیریها مثل ماسک زدن یا رعایت فاصله به نظرم حداقل تا چند سال اثرش بین مردم میمونه. مشاغلی هم که نیاز به حضور فیزیکی نیست به نظرم به روش دورکاری دنبال خواهند شد تا حدودی. حداقل امیدوارم که اینجوری باشه۸.یه نظریه هست که جهان پس از کرونا دیگه مثل جهان پیش از کرونا نخواهد بود. نظرت در موردش چیه؟
خیر. از کودکی در خانوادهای آتئیست چشم به جهان گشودم یه مدت در نوجوانی و اینا شک کردم و آگنوستیک بودم به قولی اما خب دیگه برام حل شد۹.به خدا اعتقاد داری؟
نه دقیقا. اما دوست دارم به این فکر کنم که ضمیر انسان بعد از مرگ چی میشه، کجا میره، آیا به طبیعت منتقل میشه؟ و از این قبیل اما به «زندگی» پس از مرگ خیر.۱۰.به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری؟
شاید ۶۰ یا ۷۰ درصد. واقعا خیلی چیزها خوبه. اما دوست دارم خیلی بهتر از اینها باشه. خصوصا در مورد کار و حرفهام.۱۱.کلا از زندگیت راضی هستی؟
قبلا شاید خیلی فرق داشت، توی مجازی شیطونتر و توی واقعی آرومتر و ساکتتر بودم. الان به تعادل رسیده به نظرم، خودم فرق زیادی احساس نمیکنم.۱۲.شخصیتت توی دنیای واقعی و مجازی خیلی فرق داره؟
توی یه سری زمینههای شخصی و اجتماعی و ارتباطی با بقیهی آدمها، خصوصا وقتی خودم رو با اطرافیانم مقایسه میکنم، شجاع میبینم خودم رو. خصوصا چون اون ترسه وجود داره اما بهش غلبه میکنم، بعضیها هستن اصلا براشون مسئلهی ترس مطرح نیست در اون زمینهها.۱۳.انسان شجاعی هستی؟
خیر.۱۴.غیر فوتبال، ورزش دیگه ای رو پیگیری میکنی یا بهش علاقه داری؟
بازیهای ورزشکاران مهم ایران رو همیشه پیگیری کردم و احتمالا پیگیری خواهم کرد. شوق و ذوق سابق رو ندارم ولی فکر کنم. شاید وقتی شروع شه شوق و ذوقش هم بیاد جز ایران برام نیست که کی مدال بگیره و اینها، شاید صرفا برای تماشای زیبایی رقابت نگاه کنم.۱۵.المپیک رو پیگیری خواهی کرد؟
اینو تو جواب برلین گفتم بیشتر کلا هم به همون برمیگرده که از بچگی دنبال چیزهایی که بقیه دنبالش بودن نبودم. بیشتر شاید چون احساس تفاوت و طردشدگی میکردم، با چیزهایی که بقیه درموردش حرف میزدن یا طرفدارش بودن نمیتونستم ارتباط برقرار کنم؛ به خاطر همین نه فقط تیم فوتبال، بلکه گیمهایی که بازی میکردم، آهنگهایی که گوش میدادم و و و با بقیه فرق داشت.۱۶.اصلا چی شد طرفدار یووه شدی؟ اکثر هم سن های تو رئالی یا بارسایی شدن.
قلب پاکی داری. نسبت به راحتی یا خوشگذرونی مقاومت میکنی گوشهگیر و ساکتی ولی در عین حال حواست به خیلی چیزها هست.۱۷.در حدی که منو میشناسی، نظرتو در مورد من بگو.
نظر واقعیشونو نمیگن لزوما اما ذهنیتی رو نشون میدن که شاید در حالت عادی زیر لایههای دیگه محبوس شده باشه۱۸.میگن انسان ها موقع عصبانیت نظر واقعیشونو میگن. از نظرت درسته یا نه؟
چون توییتر فیلتره۱۹.چرا مردم تو اینستا انقدر زر میزنن؟
گاهی اوقات آره. به طرز مسخرهای سعی میکنم توهینی که بهم کرده رو بهش برگردونم سر موقعیت مناسب بعد که بهش فکر میکنم خندهام میگیره۲۰.اگه کسی مستقیما بهت توهین کنه، ازش کینه میگیری و به انتقام فکر میکنی؟
تو مدرسه آره، اگه کسی اذیتم میکرد و صبرم تموم میشد عصبانی میشدم و عصبانی هم میشدم وحشی بودم قشنگ۲۱.تا حالا دعوا در حد کتک کاری کردی؟
گمون نکنم. دولتها به این دید رسیدن که منابع زمین محدوده و استفاده از سلاح هستهای اصلا عاقلانه نیست. حداقل امیدوارم به این دید رسیده باشن۲۲.از نظرت تا نیمه قرن ۲۱ از سلاح هسته ای استفاده میشه؟ تا آخر قرن ۲۱ چی؟
این چه سوالیه اخه نمیدونم واقعا. شاید اولین باری که عشق رو تجربه کردم.۲۳.بهترین خاطره زندگیت؟
در مجموع اولی، منتهی مهمه که آدم بدونه که کی باید از یه کاری دست بکشه و وارد سیکل معیوب نشده باشه.۲۴.کدوم یک از دو مورد زیر؟
الف.چیزی که چند بار براش تلاش کردی و شکست خوردی ولی هنوز ذهنتو مشغول کرده، ارزش داره هنوز براش تلاش کنی.
ب.وقتی چند بار توی یه کار شکست خوردی، دیگه وقتت رو براش تلف نکن.
تنوع کشکه؟ قطعا ناراحت شدم. ۱۰ قهرمانی پیاپی رکورد ابرتاریخی میشد. خصوصا اینکه اینتر و خصوصا اینکه کنته قهرمان شد ناراحتی و سوزش رو چندبرابر کرد۲۵.از قهرمان نشدن یوونتوس توی سری آ امسال ناراحت شدی یا از نظرت تنوع هم لازم بود؟
زیاد علاقهای بهش ندارم، فیلمهاش رو دیدم فقط و تو اون سن کتابهای مشابه دیگهای میخوندم این هم مشابه همون قضیهایه که گفتم، چیزایی که بقیه دنبالش بودن و چیزایی که من دنبالش بودم۲۶.چقدر از مجموعه هری پاتر اطلاعات داری؟