مافیاییا
مافیاییا
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
صفحه اصلی
انجمن
جدیدترینها
نوشتههای جدید
نوشتههای نمایه جدید
آخرین فعالیت
کاربران
بازدیدکنندگان فعلی
نوشتههای نمایه جدید
جستجو در نوشتههای نمایه
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
برای دیدن محتوای انجمن باید
ورود
کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون
ثبتنام
کنید.
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: آرش (Arash)
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Arsonist" data-source="post: 4696" data-attributes="member: 3"><p><strong>سری اول سوالات مهدی</strong></p><p></p><p>سلام استاد <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p></p><p>اووه تا دلت بخواد <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> تو این دو سه سال خب از خوابگاه به خونه نقل مکان کردم و کلا زندگیم خیلی تغییر کرده از همه لحاظ، و به تبعش چیزای زیادی هم یاد گرفتم، به علاقه یا به ناچار <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> آشپزی یکیشه، پاستاهای خوبی درست میکنم تعریف از خود نباشه <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> در زمینهی کار و اینها وارد کار ترجمه شدم و کتاب ترجمه میکنم، قبلا اصلا فکرشم نمیکردم <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> دیگه اینکه خصوصا در ماههای اخیر بیشتر سعی کردم برای خودم روتینسازی بکنم و بتونم کارهای روزمرهای رو که لازمه، حداقل برای سلامت خودم، انجام بدم. قبلا خیلی ول بودم از این لحاظ <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> بازم هست قطعا حالا اگه زمینهی خاصی مدنظرت بود بپرس باز بیشتر بگم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p></p><p>انقدر جدیدا غرق در سوالات و جوابهای صندلی داغ پویا شدم که نزدیک بود طبق جو اون بنویسم «بدقولی» <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> ولی چندتا چیز خیلی رو مخم میرن. یکی کینهجوییه. شاید مهمترینش. اصلا نمیتونم بفهمم بعضیها چرا انقدر دلشون کوچیکه و رحم یا قدرت بخشش و گذشت ندارن. کلا کسایی که مخل آرامش درونی افراد بشن رو مخم میرن، در حدی که حالم بد میشه و باید ازشون فاصله بگیرم قشنگ <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> به قولی امواج انرژی منفی رو از سمتشون حس میکنم. آدمایی که زود و بیچونوچرا قضاوت میکنن نیز در همین دسته قرار میگیرن.</p><p>دیگری حماقته، بیشتر به معنای اینکه بدونی که نمیدونی و نخوای که بدونی. این به نظرم یکی از پستترین خصیصههاییه که یه انسان میتونه داشته باشه. قبول دارم که لازم نیست همه فیلسوف یا دانشمند باشن اما اینکه یه نفر در حد مسائل بیسیک و روزمرهی خودش هم «فکر» نکنه واقعا برام غیرقابلدرکه.</p><p></p><p></p><p>به طور خاص که نه. یعنی ممکنه یه روز تو یه بازیای که نشستیم دور هم داریم بازی میکنیم قدر شکم نهنگ ادعا کنم ولی خب اینطور نیست که بگم توی حکم من خدام کسی به پام نمیرسه <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> بازیهای ویدیویی و پلیاستیشن که نه عموما. بازیهای ذهنی یا کارتی اینها باز ممکنه. اون هم باز به جمع مخاطبم بستگی داره. کسی باشه که نشناسمش دقیق و حس کنم که ممکنه بازیش خوب باشه، ادعا نمیکنم. </p><p>و نه چیزی نیست که از نظر خودم توش همه رو حریف باشم (و نخوام بیانش کنم مثلا) <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p></p><p>چشم استاد.</p><p></p><p></p><p>بخوام منطقی فکر کنم و انتخاب کنم واقعا نمیتونم. هر کدومش بدون مقدار متناسبی از اون یکی بیفایدهاست به نظرم تا حد زیادی. منتهی علاقهی شخصی خودم به هوشه و قطعا اگه چنین گزینهای جلوم بذارن بدون عواقب و اینا، هوش رو انتخاب میکنم.</p><p></p><p></p><p>آدمایی که قدرت دارن معمولا برام جذابن ولی خب دانش همیشه برگ برندهست به نظرم. از اطلاعات و اخبار بگیر تا بینش پخته به زندگی مثلا <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> خودم شخصا علاقهای به قدرت ندارم (نه که بدم بیاد، منظورم اینه که obsession خاصی ندارم.) منتهی برای علم چرا.</p><p></p><p></p><p>جفتش دشمن میآره برا آدم <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> اگه طریقهی بدست آوردن و نگهداشتنشون رو در نظر نگیرم، محبوبیت چیز بهتر و لذتبخشتریه. </p><p></p><p></p><p>لعنتیییی این رو واقعا نمیتونم جواب بدم. یه موسیقی خوب تو ۵ دقیقه میتونه حس و حالت رو عوض کنه. یه کتاب شاید تو ۵ دقیقه نتونه کاری کنه، اما کتاب رو تموم میکنی و میبینی اندازه هزار موسیقی روت اثر گذاشته. با جفتش هم واقعا زندگی کردم، یعنی موسیقی شاید تو لحظهلحظهی زندگیم نقش داشته اما کتاب با اینکه از نظر زمانی و عددی کمتر بوده، اما از نظر تاثیری اصلا کم نیاورده از موسیقی. واقعا نمیدونم. شاید کتاب. البته اگه قرار باشه بگی یکیشون رو حذف کن و تا اخر عمرت فقط اون یکی رو داری، قطعا موسیقی رو انتخاب میکنم چون تصور زندگی در سکوت موسیقیایی برام وحشتاوره. <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p></p><p>کامپیوتر. جز اینکه خیلی کارا میشه باهاش کرد، گوشی موبایل به آدم استرس میده. چیه این لعنتی آخه. همین الان که دارم اینو مینویسم طبق معمول خیلی مواقع خاموشه <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></p><p></p><p></p><p>از نظر ذهنی، حس دریا رو دوست دارم، حس اعماق دریا خصوصا. اما از نظر اینکه کجا دوست دارم برم یا تماشاش کنم، قطعا جنگل. اینجوری بگم، دوست دارم تو جنگل زندگی کنم و توی دریا بمیرم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p></p><p>فکر نمیکنم مشکلی داشته باشم باهاش. نمیدونم تاحالا پیش نیومده که از چنین چیزی ناراحت بشم، خصوصا اگه حس کنم که نیت بدی نداره خردهای نمیگیرم و شاید دربارهاش باهاش صحبت کنم حتی. کلا چون سر یه سری مسائل نظر دیگران برام زیاد مهمه اینجوری باشم گمونم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p>هممم. وجدانم که زیاد زر میزنه <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> ولی انتقاد سازنده؛ نمیدونی چیمیخوای و برای خودت نمیجنگی، به خودت باور نداری.</p><p></p><p></p><p></p><p>آعاقل و آرام با احساساتی پرخروش</p><p>(عاقل منظورم کسیه که فکر میکنه کلا، درست و غلطش مدنظرم نیست <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" />)</p><p></p><p></p><p>مرسی مهدی که اومدی. بازم بیا <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /><img src="/images/smilies/yahoo/53.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":گل:" title="53 :گل:" data-shortname=":گل:" /></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Arsonist, post: 4696, member: 3"] [b]سری اول سوالات مهدی[/b] سلام استاد :دی اووه تا دلت بخواد :دی تو این دو سه سال خب از خوابگاه به خونه نقل مکان کردم و کلا زندگیم خیلی تغییر کرده از همه لحاظ، و به تبعش چیزای زیادی هم یاد گرفتم، به علاقه یا به ناچار :)) آشپزی یکیشه، پاستاهای خوبی درست میکنم تعریف از خود نباشه :دی در زمینهی کار و اینها وارد کار ترجمه شدم و کتاب ترجمه میکنم، قبلا اصلا فکرشم نمیکردم :)) دیگه اینکه خصوصا در ماههای اخیر بیشتر سعی کردم برای خودم روتینسازی بکنم و بتونم کارهای روزمرهای رو که لازمه، حداقل برای سلامت خودم، انجام بدم. قبلا خیلی ول بودم از این لحاظ :)) بازم هست قطعا حالا اگه زمینهی خاصی مدنظرت بود بپرس باز بیشتر بگم :دی انقدر جدیدا غرق در سوالات و جوابهای صندلی داغ پویا شدم که نزدیک بود طبق جو اون بنویسم «بدقولی» :)) ولی چندتا چیز خیلی رو مخم میرن. یکی کینهجوییه. شاید مهمترینش. اصلا نمیتونم بفهمم بعضیها چرا انقدر دلشون کوچیکه و رحم یا قدرت بخشش و گذشت ندارن. کلا کسایی که مخل آرامش درونی افراد بشن رو مخم میرن، در حدی که حالم بد میشه و باید ازشون فاصله بگیرم قشنگ :)) به قولی امواج انرژی منفی رو از سمتشون حس میکنم. آدمایی که زود و بیچونوچرا قضاوت میکنن نیز در همین دسته قرار میگیرن. دیگری حماقته، بیشتر به معنای اینکه بدونی که نمیدونی و نخوای که بدونی. این به نظرم یکی از پستترین خصیصههاییه که یه انسان میتونه داشته باشه. قبول دارم که لازم نیست همه فیلسوف یا دانشمند باشن اما اینکه یه نفر در حد مسائل بیسیک و روزمرهی خودش هم «فکر» نکنه واقعا برام غیرقابلدرکه. به طور خاص که نه. یعنی ممکنه یه روز تو یه بازیای که نشستیم دور هم داریم بازی میکنیم قدر شکم نهنگ ادعا کنم ولی خب اینطور نیست که بگم توی حکم من خدام کسی به پام نمیرسه :)) بازیهای ویدیویی و پلیاستیشن که نه عموما. بازیهای ذهنی یا کارتی اینها باز ممکنه. اون هم باز به جمع مخاطبم بستگی داره. کسی باشه که نشناسمش دقیق و حس کنم که ممکنه بازیش خوب باشه، ادعا نمیکنم. و نه چیزی نیست که از نظر خودم توش همه رو حریف باشم (و نخوام بیانش کنم مثلا) :دی چشم استاد. بخوام منطقی فکر کنم و انتخاب کنم واقعا نمیتونم. هر کدومش بدون مقدار متناسبی از اون یکی بیفایدهاست به نظرم تا حد زیادی. منتهی علاقهی شخصی خودم به هوشه و قطعا اگه چنین گزینهای جلوم بذارن بدون عواقب و اینا، هوش رو انتخاب میکنم. آدمایی که قدرت دارن معمولا برام جذابن ولی خب دانش همیشه برگ برندهست به نظرم. از اطلاعات و اخبار بگیر تا بینش پخته به زندگی مثلا :دی خودم شخصا علاقهای به قدرت ندارم (نه که بدم بیاد، منظورم اینه که obsession خاصی ندارم.) منتهی برای علم چرا. جفتش دشمن میآره برا آدم :)) اگه طریقهی بدست آوردن و نگهداشتنشون رو در نظر نگیرم، محبوبیت چیز بهتر و لذتبخشتریه. لعنتیییی این رو واقعا نمیتونم جواب بدم. یه موسیقی خوب تو ۵ دقیقه میتونه حس و حالت رو عوض کنه. یه کتاب شاید تو ۵ دقیقه نتونه کاری کنه، اما کتاب رو تموم میکنی و میبینی اندازه هزار موسیقی روت اثر گذاشته. با جفتش هم واقعا زندگی کردم، یعنی موسیقی شاید تو لحظهلحظهی زندگیم نقش داشته اما کتاب با اینکه از نظر زمانی و عددی کمتر بوده، اما از نظر تاثیری اصلا کم نیاورده از موسیقی. واقعا نمیدونم. شاید کتاب. البته اگه قرار باشه بگی یکیشون رو حذف کن و تا اخر عمرت فقط اون یکی رو داری، قطعا موسیقی رو انتخاب میکنم چون تصور زندگی در سکوت موسیقیایی برام وحشتاوره. :دی کامپیوتر. جز اینکه خیلی کارا میشه باهاش کرد، گوشی موبایل به آدم استرس میده. چیه این لعنتی آخه. همین الان که دارم اینو مینویسم طبق معمول خیلی مواقع خاموشه :)) از نظر ذهنی، حس دریا رو دوست دارم، حس اعماق دریا خصوصا. اما از نظر اینکه کجا دوست دارم برم یا تماشاش کنم، قطعا جنگل. اینجوری بگم، دوست دارم تو جنگل زندگی کنم و توی دریا بمیرم :دی فکر نمیکنم مشکلی داشته باشم باهاش. نمیدونم تاحالا پیش نیومده که از چنین چیزی ناراحت بشم، خصوصا اگه حس کنم که نیت بدی نداره خردهای نمیگیرم و شاید دربارهاش باهاش صحبت کنم حتی. کلا چون سر یه سری مسائل نظر دیگران برام زیاد مهمه اینجوری باشم گمونم :دی هممم. وجدانم که زیاد زر میزنه :)) ولی انتقاد سازنده؛ نمیدونی چیمیخوای و برای خودت نمیجنگی، به خودت باور نداری. آعاقل و آرام با احساساتی پرخروش (عاقل منظورم کسیه که فکر میکنه کلا، درست و غلطش مدنظرم نیست :))) مرسی مهدی که اومدی. بازم بیا :دی:گل: [/QUOTE]
درج نقلقولها...
نام
تایید
مافیا را برعکس بنویسید.
ارسال
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: آرش (Arash)
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
بالا
پایین