مافیاییا
مافیاییا
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
صفحه اصلی
انجمن
جدیدترینها
نوشتههای جدید
نوشتههای نمایه جدید
آخرین فعالیت
کاربران
بازدیدکنندگان فعلی
نوشتههای نمایه جدید
جستجو در نوشتههای نمایه
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
برای دیدن محتوای انجمن باید
ورود
کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون
ثبتنام
کنید.
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: مهدی (Mahdi)
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="The Sundance Kid" data-source="post: 7663" data-attributes="member: 24"><p>آقا چیشد یهو طوفان شد چرا تو تاپیک <img src="/images/smilies/yahoo/24.gif" class="smilie" loading="lazy" alt="=))" title="24 =))" data-shortname="=))" />، تا سال ۱۴۰۲ امیدوارم بتونم جواب بدم <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></p><p></p><p><strong>پاسخ به سوالات امیر.</strong></p><p></p><p>سلام <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> اومدم قهر نکن <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> سوالات مهدی باید در شانش باشه، تمرکز می خواد <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p><span style="color: #008000">نه دیگه فایده نداره دیر اومدی <img src="/images/smilies/yahoo/46.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":46:" title="46 :46:" data-shortname=":46:" /> شان نمیخوام اتفاقا خیلیهم تمرکز نکن. <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></span></p><p></p><p>1- پویا در سری آخر لیست افراد داد و گفت سه تا از ویژگی های افراد رو که به ذهنت میرسه بگو. فارغ از اینکه بقیه تورو با چی میشناسن، دوست داری با دیدن اسمت، 5 تا از صفات و توصیفاتی که ازت می کنند چیا باشه ؟ یعنی تورو به چی بشناسن دیگران <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p><span style="color: #008000">صداقت، قدرشناسی، خوشقولی، رو راستی، قابل اعتماد بودن</span></p><p></p><p>2- اروین یالوم، روانپزشک آمریکائی، معتقده که تمام اضطراب های بشر و رفتار هایی که به تبع اون میکنه، ریشه در چهار ترس داره، ترس از مرگ و نابودی، ترس از پوچی، ترس از تنهای و ترس از آزادی و اختیار. فکر می کنم جز آزادی و اختیار بقیشون تقریبا مشخصه و یالوم معتقده که ترس از آزادی به معنی به گردن گرفتن نتیجه تمام تصمیماته. حالا به نظر خودت، از بین این چهار مفهومی که نام بردم، مهدی حامدی در درون خودآگاهش از کدومش میترسه و اولین بار با چه نشونه ای دیدی که ازشون می ترسی، یا اگر نظرت اینه که از هیچ کدوم یا بعضی هاش نمیترسی، چی باعث میشه همچین ادعایی کنی ؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. یکم رابطه ات رو با این چهارتا مفهوم شرح بده.</p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">مرگ و نابودی چطور تعریف میشه؟ یعنی به معنی نیستی مطلق؟ این برای من ترسناک نیست. بهرحال مرگ و نابودی برای همه وجود داره، البته قاعدتا انسان از مرگ میترسه معمولا. اما نه به این معنی که از مفهومش بترسه، یعنی من نمیترسم. اگر قرار باشه مهدی حامدیای هیچوقت دیگه وجود نداشته باشه که خب نداره دیگه. تا زمانی که هست زندگیش رو میکنه. اما اگر قراره بعد از مرگ، اتفاقات دیگهای بیفته و دنیای دیگهای باشه که خب هست و خوبه. اما خود مفهوم مرگ برام ترسناک نیست. نابودی اگه به معنی فراموششدن باشه بد هست. یعنی مثلا یه جایگاه مهمی رو از دست بدی یا ... . این ترسناکه، اما در مفهوم همون نیستی و مرگ، نه ترسناک نیست بهنظرم.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">پوچی ترسناکه. یعنی بیناینها برای من ترسناکترینه. و فکر میکنم بدترین حسیه که یک آدم میتونه بهش دست بده که متعاقبا حالا دست به خودکشی یا کارهای دیگهای بزنه. حالا خیلی نمیخوام بحث رو کش بدم و وارد روانشناسی و اینها بشم و البته تخصصش رو هم ندارم، صرفا میخوام جواب ساده بدم و بهنظرم احساس پوچی و بی انگیزگی مطلق برای تمامکار ها در زندگی ترسناکترین و بدترین چیزیه که میتونه اتفاق بیفته. چون در این صورت عملا هیچ آپشنی برای نجاتت وجود نداره.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">تنهایی هم در جوابهام گفتم که بهنظر من بد نیست و حتی میتونه دارو باشه، اما به شرطی که این تنهایی اجبار نشده باشه. تنهایی اجباری آدم رو دلسرد و غمگین میکنه، بهنظرم هرچقدر هم که آدم عاشق تنهایی باشه و ازش لذت ببره، بازهم نیاز داره که این انتخابش آگاهانه و دست خودش باشه، چون اگه انتخاب دیگهای براش وجود نداشته باشه و مجبور باشه که تنها باشه، این میتونه کشنده باشه واقعا. اون تنهایی خودآگاه و انتخابی هم البته بیش از حد باشه خوب نیست برای روح انسان.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">ترس از آزادی رو متوجه نشدم و خب مرسی که توضیحش دادی، با این توضیح، این اولویت نداره برام و خوب هم هست اتفاقا بهنظرم. اصلا واژه تصمیمگیری وقتی اهمیت و معنی پیدا میکنه بهنظرم که فرد تصمیمگیرنده بدونه که مسئولیت تمام اتفاقات بعدی رو باید گردن بگیره و به همهجاش فکر کرده باشه. قرار هم نیست تمام تصمیمات درست باشن و انسان جایزالخطاست ولی اینکه اجازه تصمیمگیری داشته باشی و مسئولیت تصمیمهات رو بپذیری، خیلی نکته مثبتی هست. البته آزادی، قطعا مسئولیت و سنگینی زندگی رو بیشتر میکنه روی دوش فرد. اما همین هم خوبه و به انسان ماهیت بزرگتری میده. </span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">بخوام اولویتبندی کنم میشه ترس از پوچی، تنهایی، مرگ، آزادی و اختیار. این که اولین بار چه نشونهای دیدم که بگم بهخاطر اون میترسم حقیقتا نمیشه گفت چون اینا مفاهیم بزرگی هستن و خب با یه اتفاق طبیعتا در ذهن آدم ایجاد نمیشن که بگم مثلا فلان جا من متوجه شدم از این میترسم. ولی خب یه عامل میتونه تجربیات و مشاهده زندگی افرادی باشه که از این مسائل ضربه خوردن. که پوچی و تنهایی در اینجا ملموسترین موارد هستند و مثالهاش رو هم اطراف خودمون زیاد میبینم که چقدر میتونن ضربه بزنن به آدم.</span></p><p></p><p>3- اگر به مهدی بگن که این اختیار رو داره که به یه نقطه یا خاطره از زندگیش بره و اون رو تغییر بده، به کجا میره و چیو تغییر میده ؟</p><p></p><p><span style="color: #008000">این رو تقریبا یه بررسی کردیم در سوالهای قبلی به طور غیرمستقیم. شاید تغییر یه نقطه یا خاطره کلا مسیر زندگی رو عوض کنه و آدم بخشی از خوبیهای اون مسیر رو هم از دست بده. اما خب اگر فرض این هست که تمام خوبیها و یادگیریها حفظ میشه، طبیعتا برگشت به ۱۴ سالگیم و تغییر ندادن دبیرستانم گزینهای هست که به ذهنم میرسه.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p>4- با توجه به اینکه ما تورو آدم شجاعی میشناسیم، تو هاوس آف کاردز در یک دیالوگ، کوین اسپیسی به رابین رایت میگه : "واقعا می خوای در مورد شجاعت حرف بزنی کلیر چون هر کسی می تونه خودکشی کنه، یا جلوی دوربین هرچی از دهنش بیرون میاد رو بروز بده، ولی می خوای بدونی واقعا چی شجاعت می خواد ؟ اینکه بتونی فارغ از احساسات درونیت دهنت رو بسته نگه داری و اینکه بتونی در موقعیت خطرناکی که هستی چیزی بروز ندی" نظرت در مورد این دیالوگ به طور کلی چیه و مهدی شخصا چیو تو زندگیش شجاعت می دونه و به نظر خودش چقدر در زندگیش <strong>واقعا</strong> شجاع بوده ؟ </p><p></p><p><span style="color: #008000">چرا شما من رو آدم شجاعی میدونید خب؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. من خودم رو آدم شجاعی نمیدونم. شاید اگه یک طیف داشته باشیم که یکسرش بزدلی باشه و یک سرش شجاعت، من وسط طیف قرار میگیرم بهنظر خودم. حالا نمیدونم این شناخت شما برای چی ایجاد شده. اگر به خاطر مافیاست که خب من تو مافیا هم تو انتخاب زمینهای بازیم به شدت احتیاط میکنم و خودت هم این رو خوب میدونی. درواقع من جایی که شک داشته باشم برنده میشم وارد نمیشم. تعریف شجاعت هم برام جرئت روبرو شدن با ترسهاست. چون هرکسی قطعا یه ترسهایی در زندگیش داره، هر وقت تونست به صورت خودخواسته با اونا روبرو بشه و درهم نشکنه، شجاعه. اون دیالوگی هم که گفتی خب قشنگه و موافقم با مفهومش. البته ازنظرم تعریف کاملی ارائه نداده، اما اون چیزی که بهش اشاره کرده کاملا درسته. اون موقعیتخطرناک موقعیتی هست که آدم ازش میترسه و اونجا اگر بتونی چیزی بروز ندی یعنی جرئت روبرو شدن باهاش رو داری. اما خب شجاعت رو نمیشه فیکاش کرد. باید از ذات و خود به خود بیاد. البته میشه تمرینش کرد، اما نهایتا یه ویژگی ذاتی هست بهنظرم.</span></p><p></p><p>5- می دونم سوال سخت و شاید بی رحمانه ایه و ایشاالله که هیچ وقت همچین چیزی برات پیش نمیاد اما به نظرت ساز و کارت برای روبرو شدن با بزرگترین غم ها و مشکلات زندگی، مثل مثل بیماری یا از دست دادن یه عزیز چیه ؟</p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">این که میگی ساز و کار، من چیزی به این مفهوم برای خودم ندارم و بهنظرم در لحظه آدم باید خودش رو مدیریت کنه به نسبت اتفاقی که افتاده. بعضیچیز ها رو نمیشه تصور کرد بهنظرم. این چیزی که گفتی یکی از اوناست. بنابراین آمادگی برای همچین اتفاقاتی از نظر من غیرممکنه. در لحظه مهمه که چقدر خودت رو کنترل کنی و نشکنی. و البته بزرگترین (و شاید به ظاهر تلخترین) موهبتی که در درون انسانهست برای همچین چیزهایی، فراموشیه. انسان فراموش میکنه و عادت میکنه به شرایط جدید، مطمئنا سخته اما غیرممکن نیست. بهرحال ویژگیای هست که در انسان قرار داده شده. </span></p><p></p><p>6- این سوال رو قبلا از بچه ها کردم فکر کنم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> خیلی دوسش دارم ولی، اگر بهت بگن می خوایم یه آپشن بهت اضافه کنیم، که یا "بتونی ذهن افراد رو بخونی"، یا به خودت و "مهسا عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی برای جذاب موندن زندگی میدیم" با میتونی "پرواز کنی" کدوم رو انتخاب می کنی ؟ چرا ؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> </p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">ببین با اینکه نظرم اینه که ذهن افراد رو خوندن بدترین آپشنه و میتونه آدم رو دیوانه کنه و به همهچیز بدبین. اما باز کرم دارم و این رو به همهاشون ترجیح میدم. عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی که بهنظرم بیمعنیه. این چیزها وقتی معنیدارن که یک مفهوم نیستی و نداشتن هم وجود داشته باشه. من اگر بدونم عمرم نامحدوده که خب لذت نمیبرم از زندگی در لحظهام. قیافهاش قشنگهها این مورد اما خب که چه؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. پرواز هم جذابه. اما خوندن ذهن افراد در اولویت اول سر همون کرمی که گفتم <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. </span></p><p></p><p>7- یک نفر رو تو زندگیت انتخاب کن، که علت علاقت بهش، صرفا بخاطر اینکه باهاش ارتباط خونی یا سببی داری نیست (یعنی لزوما چون همسرته و یا پدر مادرته نیست)، نمی خواد بگی این شخص کیه، ولی بگو چه ویژگی ای داره که به عنوان "قهرمان" یا "فردی بالاتر از خودت" بهش نگاه می کنی و در واقع چه ویژگی(هایی) از اون برای تو جذابه.</p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">یک شخص به عنوان قهرمان در زندگیم ندارم، اما فرد بالاتر از خودم زیاد دارم. واقعا نمیتونم یک گزینه خاص رو تو ذهنم بگیرم ولی مهمترین اشتراکات رو میگم.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">صداقت، عشق به خانواده، درک و فهم، سخاوت.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">اینا شاید مهمترینا باشن.</span></p><p></p><p></p><p>8- خب گویا مادر تو هم معلم بودن (نمی دونستم) درست مثل مادر من (البته مادر من ناظم هم بوده) <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> مادرت قوانین سختگیرانه ای برای تربیتت داشته از نظرت ؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> اگر آره چقدرش رو لازم میدونی و چقدرش رو احیانا نا لازم (یا به تعبیری اذیت کننده) یکم از حس و خوبی ها و بدی های مادر فرهنگی بگو شاید داغ دل منم تازه شد، یا بهش افتخار کردم <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></p><p></p><p><span style="color: #008000">مادر من مدیر هم بوده حتی <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" />، نه واقعا. هیچوقت قوانین و چهارچوب سخت تربیتی برای من نبوده. چون خودم معمولا همه چهارچوبهای لازم رو رعایت میکردم و نیازی به قوانین سختگیرانه هم نبوده هیچوقت. ولی برام جالب شد بیام باهات صحبت کنم ببینم قوانین تربیت تو چجوری بوده که دنبال تازه شدن داغ دل هستی <img src="/images/smilies/yahoo/46.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":46:" title="46 :46:" data-shortname=":46:" />. و حقیقتا چطور از تربیت سختگیرانه، فرد سوپر رهایی مثل تو ممکنه به بار بیاد؟ <img src="/images/smilies/yahoo/24.gif" class="smilie" loading="lazy" alt="=))" title="24 =))" data-shortname="=))" />. شوخی میکنم، ولی خب من مادرهای نوع دیگه رو تجربه نکردم ببینم خوبیها بدیها چین دیگه. احساس خوبی یا بدی خاصی یعنی نکردم از مادر خودم. مثل تمام مادرهای دنیا. صرفا شاید چون خودش فرهنگی بوده تو مدرسه انتظار از من به عنوان کسی که مادرش فرهنگیه بالاتر بوده. جز این تفاوت خاصی حس نکردم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />.</span></p><p></p><p>9- آهان یه سوال مهم با کپی رایت از پویا، فقط چیگر می خوام بهش جواب بدی <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> وصال مدفن عشقه ؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> یعنی به نظرت الان که به مهسا رسیدی و چند وقته باهاش زندگی می کنی، همونقدر عاشقشی که زمان نامزدی و کراش عاشقش بودی ؟ <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> راست بگو ولی جان آرش <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> گرچه جواب تو پی وی هم می پذیرم ولی اینجا میگی نپیچون، اینکه نامزدی یه رنگ و بوی دیگه داشت و الان پخته تر شده رابطه و اینا، همش یعنی نه، رک بگم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> </p><p></p><p><span style="color: #008000">همهاش یعنی آره منظورت هست؟ </span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">ببین حالا خود نامزدی یا اسم دورههای مختلف رو کاری ندارم، اما مطمئنا که اون روزهای اولیه که ارتباط شکل میگیره خاصترین روزهاست و شاید تکرار نشه از این نظر. این به کنار. هرکس هم غیر این گفت چرت گفته. مگر اینکه آشنایی به صورت سنتی اتفاق افتاده باشه که این یه بحث دیگهاست.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">اما در مورد خود این مفهوم، بهنظرم نه نیست. طبیعتا یه سری چیزا تغییر میکنه اما در مورد خودم شک ندارم که عمق رابطه بیشتر شده. مثلا اینطوری بگم من که ماههای اول ارتباط با مهسا، به اینکه دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم یا اتفاق خاصی بیفته که بینمون جدایی بندازه فکر میکردم و برام سخت بود، اما الان حتی تصورش هم نمیتونم بکنم. و بهنظرم هر لحظه و هر روز هم عمق رابطه بیشتر میشه. نظر کلی نمیدم ولی، واقعا بستگی به فردش داره. در این مورد هم پویا جواب خوب و کاملی داده تقریبا تو صندلی خودش. طبیعتا بعد از وصال یهچیزهای منفی رو ممکنه متوجهاش بشی که قبلا نبودی اما خب اینجاست که مهم اینه که برآیند مسئله چطور باشه. اگر انتخاب درست باشه، اینا اهمیتی ندارن و بازهم فرد میتونه نبینتشون. بنابراین جواب کلی نداره این سوالت. در زندگی خود من، جوابش قطعا نه هست.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p>10- به نظرت هویت یه آدم چیاست ؟ یعنی تو به مجموعه چه چیزایی میگی مهدی حامدی ؟ </p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">مجموعهای از خصوصیات و ویژگیهایی که یه آدم داره. درواقع نوع نگرش و طرز فکرم به مسائل در کنار ویژگیهای منحصر به فردم (که مشترک در تمام انسانها نباشه)، میشه هویت ام. البته به قول پویا الان شبه مغزم درست کار نمیکنه. اگه نتونستم جواب خوبی بدم بیا پیوی <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. </span></p><p></p><p></p><p>موفق باشی، ایشاالله نفسی باشه دوباره می بینمت <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">زنده باشی، ممنونم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />.</span></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="The Sundance Kid, post: 7663, member: 24"] آقا چیشد یهو طوفان شد چرا تو تاپیک =))، تا سال ۱۴۰۲ امیدوارم بتونم جواب بدم :)) [B]پاسخ به سوالات امیر.[/B] سلام :دی اومدم قهر نکن :)) سوالات مهدی باید در شانش باشه، تمرکز می خواد :دی [COLOR="#008000"]نه دیگه فایده نداره دیر اومدی :46: شان نمیخوام اتفاقا خیلیهم تمرکز نکن. :))[/COLOR] 1- پویا در سری آخر لیست افراد داد و گفت سه تا از ویژگی های افراد رو که به ذهنت میرسه بگو. فارغ از اینکه بقیه تورو با چی میشناسن، دوست داری با دیدن اسمت، 5 تا از صفات و توصیفاتی که ازت می کنند چیا باشه ؟ یعنی تورو به چی بشناسن دیگران :دی [COLOR="#008000"]صداقت، قدرشناسی، خوشقولی، رو راستی، قابل اعتماد بودن[/COLOR] 2- اروین یالوم، روانپزشک آمریکائی، معتقده که تمام اضطراب های بشر و رفتار هایی که به تبع اون میکنه، ریشه در چهار ترس داره، ترس از مرگ و نابودی، ترس از پوچی، ترس از تنهای و ترس از آزادی و اختیار. فکر می کنم جز آزادی و اختیار بقیشون تقریبا مشخصه و یالوم معتقده که ترس از آزادی به معنی به گردن گرفتن نتیجه تمام تصمیماته. حالا به نظر خودت، از بین این چهار مفهومی که نام بردم، مهدی حامدی در درون خودآگاهش از کدومش میترسه و اولین بار با چه نشونه ای دیدی که ازشون می ترسی، یا اگر نظرت اینه که از هیچ کدوم یا بعضی هاش نمیترسی، چی باعث میشه همچین ادعایی کنی ؟ :دی. یکم رابطه ات رو با این چهارتا مفهوم شرح بده. [COLOR="#008000"] مرگ و نابودی چطور تعریف میشه؟ یعنی به معنی نیستی مطلق؟ این برای من ترسناک نیست. بهرحال مرگ و نابودی برای همه وجود داره، البته قاعدتا انسان از مرگ میترسه معمولا. اما نه به این معنی که از مفهومش بترسه، یعنی من نمیترسم. اگر قرار باشه مهدی حامدیای هیچوقت دیگه وجود نداشته باشه که خب نداره دیگه. تا زمانی که هست زندگیش رو میکنه. اما اگر قراره بعد از مرگ، اتفاقات دیگهای بیفته و دنیای دیگهای باشه که خب هست و خوبه. اما خود مفهوم مرگ برام ترسناک نیست. نابودی اگه به معنی فراموششدن باشه بد هست. یعنی مثلا یه جایگاه مهمی رو از دست بدی یا ... . این ترسناکه، اما در مفهوم همون نیستی و مرگ، نه ترسناک نیست بهنظرم. پوچی ترسناکه. یعنی بیناینها برای من ترسناکترینه. و فکر میکنم بدترین حسیه که یک آدم میتونه بهش دست بده که متعاقبا حالا دست به خودکشی یا کارهای دیگهای بزنه. حالا خیلی نمیخوام بحث رو کش بدم و وارد روانشناسی و اینها بشم و البته تخصصش رو هم ندارم، صرفا میخوام جواب ساده بدم و بهنظرم احساس پوچی و بی انگیزگی مطلق برای تمامکار ها در زندگی ترسناکترین و بدترین چیزیه که میتونه اتفاق بیفته. چون در این صورت عملا هیچ آپشنی برای نجاتت وجود نداره. تنهایی هم در جوابهام گفتم که بهنظر من بد نیست و حتی میتونه دارو باشه، اما به شرطی که این تنهایی اجبار نشده باشه. تنهایی اجباری آدم رو دلسرد و غمگین میکنه، بهنظرم هرچقدر هم که آدم عاشق تنهایی باشه و ازش لذت ببره، بازهم نیاز داره که این انتخابش آگاهانه و دست خودش باشه، چون اگه انتخاب دیگهای براش وجود نداشته باشه و مجبور باشه که تنها باشه، این میتونه کشنده باشه واقعا. اون تنهایی خودآگاه و انتخابی هم البته بیش از حد باشه خوب نیست برای روح انسان. ترس از آزادی رو متوجه نشدم و خب مرسی که توضیحش دادی، با این توضیح، این اولویت نداره برام و خوب هم هست اتفاقا بهنظرم. اصلا واژه تصمیمگیری وقتی اهمیت و معنی پیدا میکنه بهنظرم که فرد تصمیمگیرنده بدونه که مسئولیت تمام اتفاقات بعدی رو باید گردن بگیره و به همهجاش فکر کرده باشه. قرار هم نیست تمام تصمیمات درست باشن و انسان جایزالخطاست ولی اینکه اجازه تصمیمگیری داشته باشی و مسئولیت تصمیمهات رو بپذیری، خیلی نکته مثبتی هست. البته آزادی، قطعا مسئولیت و سنگینی زندگی رو بیشتر میکنه روی دوش فرد. اما همین هم خوبه و به انسان ماهیت بزرگتری میده. بخوام اولویتبندی کنم میشه ترس از پوچی، تنهایی، مرگ، آزادی و اختیار. این که اولین بار چه نشونهای دیدم که بگم بهخاطر اون میترسم حقیقتا نمیشه گفت چون اینا مفاهیم بزرگی هستن و خب با یه اتفاق طبیعتا در ذهن آدم ایجاد نمیشن که بگم مثلا فلان جا من متوجه شدم از این میترسم. ولی خب یه عامل میتونه تجربیات و مشاهده زندگی افرادی باشه که از این مسائل ضربه خوردن. که پوچی و تنهایی در اینجا ملموسترین موارد هستند و مثالهاش رو هم اطراف خودمون زیاد میبینم که چقدر میتونن ضربه بزنن به آدم.[/COLOR] 3- اگر به مهدی بگن که این اختیار رو داره که به یه نقطه یا خاطره از زندگیش بره و اون رو تغییر بده، به کجا میره و چیو تغییر میده ؟ [COLOR="#008000"]این رو تقریبا یه بررسی کردیم در سوالهای قبلی به طور غیرمستقیم. شاید تغییر یه نقطه یا خاطره کلا مسیر زندگی رو عوض کنه و آدم بخشی از خوبیهای اون مسیر رو هم از دست بده. اما خب اگر فرض این هست که تمام خوبیها و یادگیریها حفظ میشه، طبیعتا برگشت به ۱۴ سالگیم و تغییر ندادن دبیرستانم گزینهای هست که به ذهنم میرسه. [/COLOR] 4- با توجه به اینکه ما تورو آدم شجاعی میشناسیم، تو هاوس آف کاردز در یک دیالوگ، کوین اسپیسی به رابین رایت میگه : "واقعا می خوای در مورد شجاعت حرف بزنی کلیر چون هر کسی می تونه خودکشی کنه، یا جلوی دوربین هرچی از دهنش بیرون میاد رو بروز بده، ولی می خوای بدونی واقعا چی شجاعت می خواد ؟ اینکه بتونی فارغ از احساسات درونیت دهنت رو بسته نگه داری و اینکه بتونی در موقعیت خطرناکی که هستی چیزی بروز ندی" نظرت در مورد این دیالوگ به طور کلی چیه و مهدی شخصا چیو تو زندگیش شجاعت می دونه و به نظر خودش چقدر در زندگیش [B]واقعا[/B] شجاع بوده ؟ [COLOR="#008000"]چرا شما من رو آدم شجاعی میدونید خب؟ :دی. من خودم رو آدم شجاعی نمیدونم. شاید اگه یک طیف داشته باشیم که یکسرش بزدلی باشه و یک سرش شجاعت، من وسط طیف قرار میگیرم بهنظر خودم. حالا نمیدونم این شناخت شما برای چی ایجاد شده. اگر به خاطر مافیاست که خب من تو مافیا هم تو انتخاب زمینهای بازیم به شدت احتیاط میکنم و خودت هم این رو خوب میدونی. درواقع من جایی که شک داشته باشم برنده میشم وارد نمیشم. تعریف شجاعت هم برام جرئت روبرو شدن با ترسهاست. چون هرکسی قطعا یه ترسهایی در زندگیش داره، هر وقت تونست به صورت خودخواسته با اونا روبرو بشه و درهم نشکنه، شجاعه. اون دیالوگی هم که گفتی خب قشنگه و موافقم با مفهومش. البته ازنظرم تعریف کاملی ارائه نداده، اما اون چیزی که بهش اشاره کرده کاملا درسته. اون موقعیتخطرناک موقعیتی هست که آدم ازش میترسه و اونجا اگر بتونی چیزی بروز ندی یعنی جرئت روبرو شدن باهاش رو داری. اما خب شجاعت رو نمیشه فیکاش کرد. باید از ذات و خود به خود بیاد. البته میشه تمرینش کرد، اما نهایتا یه ویژگی ذاتی هست بهنظرم.[/COLOR] 5- می دونم سوال سخت و شاید بی رحمانه ایه و ایشاالله که هیچ وقت همچین چیزی برات پیش نمیاد اما به نظرت ساز و کارت برای روبرو شدن با بزرگترین غم ها و مشکلات زندگی، مثل مثل بیماری یا از دست دادن یه عزیز چیه ؟ [COLOR="#008000"] این که میگی ساز و کار، من چیزی به این مفهوم برای خودم ندارم و بهنظرم در لحظه آدم باید خودش رو مدیریت کنه به نسبت اتفاقی که افتاده. بعضیچیز ها رو نمیشه تصور کرد بهنظرم. این چیزی که گفتی یکی از اوناست. بنابراین آمادگی برای همچین اتفاقاتی از نظر من غیرممکنه. در لحظه مهمه که چقدر خودت رو کنترل کنی و نشکنی. و البته بزرگترین (و شاید به ظاهر تلخترین) موهبتی که در درون انسانهست برای همچین چیزهایی، فراموشیه. انسان فراموش میکنه و عادت میکنه به شرایط جدید، مطمئنا سخته اما غیرممکن نیست. بهرحال ویژگیای هست که در انسان قرار داده شده. [/COLOR] 6- این سوال رو قبلا از بچه ها کردم فکر کنم :دی خیلی دوسش دارم ولی، اگر بهت بگن می خوایم یه آپشن بهت اضافه کنیم، که یا "بتونی ذهن افراد رو بخونی"، یا به خودت و "مهسا عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی برای جذاب موندن زندگی میدیم" با میتونی "پرواز کنی" کدوم رو انتخاب می کنی ؟ چرا ؟ :دی [COLOR="#008000"] ببین با اینکه نظرم اینه که ذهن افراد رو خوندن بدترین آپشنه و میتونه آدم رو دیوانه کنه و به همهچیز بدبین. اما باز کرم دارم و این رو به همهاشون ترجیح میدم. عمر نامحدود با سلامت کامل و پول کافی که بهنظرم بیمعنیه. این چیزها وقتی معنیدارن که یک مفهوم نیستی و نداشتن هم وجود داشته باشه. من اگر بدونم عمرم نامحدوده که خب لذت نمیبرم از زندگی در لحظهام. قیافهاش قشنگهها این مورد اما خب که چه؟ :دی. پرواز هم جذابه. اما خوندن ذهن افراد در اولویت اول سر همون کرمی که گفتم :)) :دی. [/COLOR] 7- یک نفر رو تو زندگیت انتخاب کن، که علت علاقت بهش، صرفا بخاطر اینکه باهاش ارتباط خونی یا سببی داری نیست (یعنی لزوما چون همسرته و یا پدر مادرته نیست)، نمی خواد بگی این شخص کیه، ولی بگو چه ویژگی ای داره که به عنوان "قهرمان" یا "فردی بالاتر از خودت" بهش نگاه می کنی و در واقع چه ویژگی(هایی) از اون برای تو جذابه. [COLOR="#008000"] یک شخص به عنوان قهرمان در زندگیم ندارم، اما فرد بالاتر از خودم زیاد دارم. واقعا نمیتونم یک گزینه خاص رو تو ذهنم بگیرم ولی مهمترین اشتراکات رو میگم. صداقت، عشق به خانواده، درک و فهم، سخاوت. اینا شاید مهمترینا باشن.[/COLOR] 8- خب گویا مادر تو هم معلم بودن (نمی دونستم) درست مثل مادر من (البته مادر من ناظم هم بوده) :دی مادرت قوانین سختگیرانه ای برای تربیتت داشته از نظرت ؟ :دی اگر آره چقدرش رو لازم میدونی و چقدرش رو احیانا نا لازم (یا به تعبیری اذیت کننده) یکم از حس و خوبی ها و بدی های مادر فرهنگی بگو شاید داغ دل منم تازه شد، یا بهش افتخار کردم :)) [COLOR="#008000"]مادر من مدیر هم بوده حتی :))، نه واقعا. هیچوقت قوانین و چهارچوب سخت تربیتی برای من نبوده. چون خودم معمولا همه چهارچوبهای لازم رو رعایت میکردم و نیازی به قوانین سختگیرانه هم نبوده هیچوقت. ولی برام جالب شد بیام باهات صحبت کنم ببینم قوانین تربیت تو چجوری بوده که دنبال تازه شدن داغ دل هستی :46:. و حقیقتا چطور از تربیت سختگیرانه، فرد سوپر رهایی مثل تو ممکنه به بار بیاد؟ =)). شوخی میکنم، ولی خب من مادرهای نوع دیگه رو تجربه نکردم ببینم خوبیها بدیها چین دیگه. احساس خوبی یا بدی خاصی یعنی نکردم از مادر خودم. مثل تمام مادرهای دنیا. صرفا شاید چون خودش فرهنگی بوده تو مدرسه انتظار از من به عنوان کسی که مادرش فرهنگیه بالاتر بوده. جز این تفاوت خاصی حس نکردم :دی.[/COLOR] 9- آهان یه سوال مهم با کپی رایت از پویا، فقط چیگر می خوام بهش جواب بدی :)) وصال مدفن عشقه ؟ :دی یعنی به نظرت الان که به مهسا رسیدی و چند وقته باهاش زندگی می کنی، همونقدر عاشقشی که زمان نامزدی و کراش عاشقش بودی ؟ :دی راست بگو ولی جان آرش :)) گرچه جواب تو پی وی هم می پذیرم ولی اینجا میگی نپیچون، اینکه نامزدی یه رنگ و بوی دیگه داشت و الان پخته تر شده رابطه و اینا، همش یعنی نه، رک بگم :دی [COLOR="#008000"]همهاش یعنی آره منظورت هست؟ ببین حالا خود نامزدی یا اسم دورههای مختلف رو کاری ندارم، اما مطمئنا که اون روزهای اولیه که ارتباط شکل میگیره خاصترین روزهاست و شاید تکرار نشه از این نظر. این به کنار. هرکس هم غیر این گفت چرت گفته. مگر اینکه آشنایی به صورت سنتی اتفاق افتاده باشه که این یه بحث دیگهاست. اما در مورد خود این مفهوم، بهنظرم نه نیست. طبیعتا یه سری چیزا تغییر میکنه اما در مورد خودم شک ندارم که عمق رابطه بیشتر شده. مثلا اینطوری بگم من که ماههای اول ارتباط با مهسا، به اینکه دیگه باهم ارتباط نداشته باشیم یا اتفاق خاصی بیفته که بینمون جدایی بندازه فکر میکردم و برام سخت بود، اما الان حتی تصورش هم نمیتونم بکنم. و بهنظرم هر لحظه و هر روز هم عمق رابطه بیشتر میشه. نظر کلی نمیدم ولی، واقعا بستگی به فردش داره. در این مورد هم پویا جواب خوب و کاملی داده تقریبا تو صندلی خودش. طبیعتا بعد از وصال یهچیزهای منفی رو ممکنه متوجهاش بشی که قبلا نبودی اما خب اینجاست که مهم اینه که برآیند مسئله چطور باشه. اگر انتخاب درست باشه، اینا اهمیتی ندارن و بازهم فرد میتونه نبینتشون. بنابراین جواب کلی نداره این سوالت. در زندگی خود من، جوابش قطعا نه هست. [/COLOR] 10- به نظرت هویت یه آدم چیاست ؟ یعنی تو به مجموعه چه چیزایی میگی مهدی حامدی ؟ [COLOR="#008000"] مجموعهای از خصوصیات و ویژگیهایی که یه آدم داره. درواقع نوع نگرش و طرز فکرم به مسائل در کنار ویژگیهای منحصر به فردم (که مشترک در تمام انسانها نباشه)، میشه هویت ام. البته به قول پویا الان شبه مغزم درست کار نمیکنه. اگه نتونستم جواب خوبی بدم بیا پیوی :)) :دی. [/COLOR] موفق باشی، ایشاالله نفسی باشه دوباره می بینمت :)) [COLOR="#008000"] زنده باشی، ممنونم :دی.[/COLOR] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
نام
تایید
مافیا را برعکس بنویسید.
ارسال
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: مهدی (Mahdi)
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
بالا
پایین