مافیاییا
مافیاییا
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
صفحه اصلی
انجمن
جدیدترینها
نوشتههای جدید
نوشتههای نمایه جدید
آخرین فعالیت
کاربران
بازدیدکنندگان فعلی
نوشتههای نمایه جدید
جستجو در نوشتههای نمایه
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
برای دیدن محتوای انجمن باید
ورود
کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون
ثبتنام
کنید.
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: مهدی (Mahdi)
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="The Sundance Kid" data-source="post: 9626" data-attributes="member: 24"><p><strong>پاسخ به سوالات پویا، سری آخر.</strong></p><p></p><p>درود. خسته هم نباشی. صندلی داغ بسیار خوبی شد.<img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> سری آخرم بپرسیم و بریم.</p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">سلام، ممنونم، دم شما گرم. بریم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. شرمنده بابت تاخیر.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p>1. مافیا چه تاثیراتی تو زندگیت داشته؟ فرض کن مافیای فرومی بازی نمیکردی کلا؛ چه تفاوتهایی داشت شخصیتت؟</p><p></p><p><span style="color: #008000">این رو تقریبا در سوالات به صورت جسته گریخته پاسخاش رو دادم، در اینجا اگر بخوام به مهمترین تغییرات اشاره کنم، مثلا اعتماد به نفسام رو کلا زیادتر کرد مافیا. شاید اگر مافیا بازی نمیکردم به این شکل نمیشد. و از یه سمت دیگه این فرصت رو بهم داد که صفات گوناگون رو روی خودم تست کنم، چه اونهایی که از کودکی داشتم و بیرون بروزشون نداده بودم، و چه اونهایی که شاید نداشتم حتی. درواقع یک محیط برای آزمون و خطا به صورت مجازی برام ایجاد شد و خب از نتایج هم حتما راضیم. الان هم صرفا چون به زندگیم و کارم بابت وقت و تمرکزی که ازم میگیره لطمه میزنه میخوام مدتی خودم بازیش نکنم، وگرنه با خودش هیچ مشکلی ندارم و کلا خداحافظی هم نداره. <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> </span></p><p></p><p>2. وضعیت ایران 10 سال بعدُ توصیف کن از هر دریچهای که دوست داری.</p><p></p><p><span style="color: #008000">متاسفانه هرطور فکر کردم به این سوال، سناریو خوبی به ذهنم نرسید. احساس میکنم از اینی که الان هست بدتر خواهد شد وضعیت به مرور. سیاسی و اقتصادی و حتی اجتماعی. و تغییر خیلی بزرگی هم فکر نمیکنم رخ بده. حالا لزوما نقطهای که ۱۰ سال بعد باشه و همه اینسالهارو اسکیپ کنیم نیست منظورم، ولی در طول این ۱۰ سال بهنظرم روزهای به مراتب سختتری رو خواهیم دید. دررابطه با نسل جدید و نحوه واکنششون و دوره جوانی اینها هم ایدهای ندارم که چطور میشه، ولی شروعش قطعا براشون سختتر از شروع دوره ما هست. باید دید چطور کنار میان.</span></p><p></p><p>3. عوامل موفقیت در بازارهای مالیُ به ترتیب چیا میبینی؟ 4 مورد اشاره شود حداقل.</p><p></p><p><span style="color: #008000">۱- مدیریت ریسک و سرمایه</span></p><p><span style="color: #008000">۲- دانش تخصصی (حالا چه تکنیکال، چه فاندی و چه سایر موارد)</span></p><p><span style="color: #008000">۳- صبر</span></p><p><span style="color: #008000">۴- نداشتن فشار جانبی مالی. یعنی فرد همه امیدش به این نباشه و دار و ندارش در بازار نباشه.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">توضیح: در بازارهای مالی اصل اول Survival هست. تو باید بتونی تحت بدترین شرایط خودت رو در بازار نگه داری. هیچ تضمینی نداریم که همیشه همهچیز مطابق تحلیلمون پیشبره. ممکنه جنگ بشه، ممکنه کرونا بیاد، ممکنه هزار تا اتفاق دیگه بیفته. اصلا ممکنه به دانش مناسب هنوز نرسیده باشیم، اما مدیریت ریسک از اینهم مهمتره چون حتی با دانش کم هم ما رو در بازار نگه میداره و چیز خاصی که بهمون میده اینه که بهمون اجازه میده بازار رو تجربه کنیم و یاد بگیریم، بدون اینکه کل داراییمون رو از دست بدیم. پس در نهایت حتما یک نقطه بازگشت به سمت بالا برامون وجود داره چون هیچوقت ۰ نمیشیم. و این طبق تجاربی که در این ۳ سال کسب کردم مهمترین چیز هست بهنظرم. ۲ که واضحه، موفقیت بدون کسب دانش کافی حاصل نمیشه قاعدتا. ۳ و ۴ هم همپوشانی دارن تقریبا. چون اگر تمام دار و ندار یک فرد وابسته به این باشه، طبیعتا نمیتونه صبر کافی هم داشته باشه. مثل خودم تقریبا که بارها ضربه خوردم چون سعی کردم معاملات بیشتری انجام بدم و برای قرار گرفتن در موقعیتهای بهتر صبر کافی رو نداشتم. در صورتی که وقتی نگاه میکنم شاید تعداد معاملاتم نصف میشده، اما نهایتا سودم بیشتر میبوده اگر صبر میکردم و همیشه با یک اصول از پیش تعیین شده جلو میرفتم.</span></p><p></p><p>4. فرض کن تنهایی 3 ماه میخوای بری تو یک جزیره که کسیُ نمیشناسی. چه چیزایی با خودت میبری به ترتیب اولویت؟ وسائل ارتباطی هم نمیشه کلا. موبایل و لپتاپ و ... . صرفا تلفن ثابت در جزیره موجود هست.<img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /> اینم حداقل 3-4 مورد بگو.</p><p></p><p><span style="color: #008000">کنسرو و اینا برای غذا با خودم باید ببرم مثلا؟ فرض میکنم این چیزها رو یکجور اوکی میکنم همونجا دیگه از اینا میگذرم.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">وسایل ورزشی (و پوشاک و تجهیزاتش) سیار ام رو با خودم میبرم، چندین کتاب که از زمینههای مختلف گلچین میکنم و میبرم. وسیله ارتباطی هم گفتی نمیشه، ولی مثلا یک mp3 player یا چیزای مشابه با خودم میبرم که آهنگ گوش بدم.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">جز اینا چیزی در فکر اولیه به ذهنم نرسید پس اهمیتی ندارن لابد و بیشتر فکر نمیکنم.</span></p><p></p><p>5. فرض کن 60 سالت شده. برمیگردی به عقب و زندگیتُ مرور میکنی. چه اتفاقایی افتاده باشه راضی هستی؟</p><p></p><p><span style="color: #008000">دوست دارم به اندازه خودم تونسته باشم اثر مفیدی در جامعه و زندگی افراد گذاشته باشم (کمیتش مهم نیست. حتی اگه یک مورد باشه اما با کیفیت، خوبه).</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">دوست دارم به یک شخصیت قدرتمند و البته قابل اعتماد تبدیل شده باشم در مسیر زندگیم تا اون سن.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">طبیعتا موفقیت خودم و خانواده و دوستانم هم خیلی اهمیت داره و هرچقدر بیشتر باشه راضیتر خواهم بود. حالا درهر زمینهای.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p>6. تو بسکتبال میگن اگه 10 تا شوت زدی و همهش خراب شد، یازدهمی هم بزن. میزنی یا پاس میدی تو؟<img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p><span style="color: #008000">اینبهنظرم چون موقعیت کاملا خاص هست و نمیشه به صورت عددی گفتش نمیتونم به این شکل جوابش رو بدم. ممکنه در حالاتی تا بینهایت بار هم خودم بزنم. و ممکنه در حالاتی فقط ۲ بار به خودم اجازه اشتباه بدم. اگر بهترین ضربهزننده تیم من هستم بله یازدهمی رو هم میزنم، اما اگر نیستم خیلی زودتر از اینها به پاس فکر میکنم چون افراد بهتری از من هستن که میتونن مفیدتر باشن برای تیم. و اینجا پاس دادن بهینهتره.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">اما اگر این مثل رو در زندگی تعریف کنیم و درموقعیتی که اون بحثایی که گفتم پیش نیاد، آره تا آخرین قطره جان، ادامه میدم. Giving up is not an option <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></span></p><p></p><p>دو تا سوال خودمونی هم بپرسم.<img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p></p><p><span style="color: #008000">به به.</span></p><p></p><p>7. ارتباط ما از کجا شروع شد و از کجا زیاد شد؟ در زیادشدنش خودتُ چند درصد موثر میدونی و منُ چند درصد؟<img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" /></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">لحظه شروعاش به طور دقیق یادم نمیاد، فکر میکنم از فانتزی و مافیا به صورت همزمان بوده. یا اینکه یک پیامی در مورد فوتبال انگلیس و یا منچستر بهم داده باشی مثلا. شروعش که مطمئنم از تو بوده. در زیاد شدنش هم نقش تو رو حداقل ۹۰ میدونم. بذار اینطور تفسیر کنم: من یهذره احساس خجالت دارم در مورد اشخاصی که از من سن یا موقعیت بالاتری داشته باشند. یعنی مثلا جوری باشه که من علاقهمند باشم باهاشون ارتباط داشته باشم. تو هم اون موقع برام همچین جایگاهی داشتی و هروقت هم بهم پیام میدادی واقعا خوشحال میشدم. برای خودم سخت بود که مدام بهت پیام بدم چون مثلا حس میکردم ممکنه مزاحم باشم یا یکسری ملاحظههای چرت این شکلی. کلا من تا یک سنی با هرکسی که بیشتر میخواستم باهاش ارتباط داشته باشم، سختتر بود برام که شروع کننده ارتباط باشم. سر همین مطمئنم اگر تو ادامهش نمیدادی و من رو به خودت نزدیک نمیکردی، ممکن بود ارتباطمون کلا دورتر و کمتر بمونه. این مثلا تا زمانی که بیام تهران که حدود ۲۳ سال داشتم صادق هست. اما بعد از اون و به خصوص بعد از ۲۵ سالگی که بهنظرم پختهتر شدم نقشمون رو یکی میدونم و ۵۰-۵۰. چون کلا یکسری از رفتارهام عوض شد و الان در بیشتر موقعیتها خودم کسی هستم که قدم اول رو بر میدارم و اگر هم با کسی حال کنم خیلی مستقیم ابرازش میکنم. </span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p>8. فکر میکنی ارتباط ما ده-پونزده سال دیگه به چه صورت باشه؟ و بیشتر در رابطه با چه مسائلی صحبت خواهیم کرد جز بازار؟<img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">Butch Cassidy and The Sundance Kid <img src="/images/smilies/yahoo/8.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":قلب:" title="8 :قلب:" data-shortname=":قلب:" /></span></p><p><span style="color: #008000">بذار یکچیزی رو در راستای ارتباطم باهات در ادامه جواب سوال قبل بگم.</span></p><p><span style="color: #008000">تا یه زمانی احساسم راجع به تو یک فرد دستنیافتنی و مرموز قدرتمند و بادانش بود که من هم در رکابش بودم (مثل خیلیهای دیگه)، و نگاه پایین به بالا داشتم کاملا. اما از یک جایی به بعد با بزرگتر شدن سن خودم و همچنین رفتاری که از تو دیدم، خودم رو در کنارت احساس کردم و اون ارتباط بوچ و کید گونه، از اون به بعد شکل گرفت برام. اینی هم که میگم اصلا به این معنی نیست که تو جایگاهت برام پایینتر اومده باشه یا من خودم رو بالاتر نسبت به قبل بدونم. من تا یک زمانی خجالت میکشیدم از اینکه حس کنم با تو صمیمی هستم، و یا مثلا در ذهن خودم به این صمیمیت باور نداشتم. حتی یادت باشه مدام مقایسههای مختلف میکردم بین خودم و سایر افراد و بهت کنایه میزدم که من جزو مقربین نیستم. <img src="/images/smilies/yahoo/21.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":))" title="21 :))" data-shortname=":))" /> اما کلا طرز برخوردت با من و اینکه هیچوقت کاری نکردی که احساس کنم دید بالا به پایین بهم داری (که شایستهات بود داشته باشی)، باعث شد که بتونم خودم رو رفته رفته کنارت ببینم و این خیلی در صمیمیت رابطه مخصوصا از طرف من تاثیر داشت. چون مثلا شاید ۴-۵ سال پیش، تو در جایگاه یک فردی بودی که از همهنظر برام قابل احترام بود و دوستی بود که میتونستم به عنوان برادر نداشتهی بزرگترم ببینمش و ازش یاد بگیرم. و درواقع بخش احتراماش از بخش دوستیاش بولدتر بود در ذهنم. حتی اگر یادت باشه من تا یکجایی خیلی کمتر اسم کوچیکت رو استفاده میکردم و کلا برام سخت بود، مثلا شد که از الفاظ مختلف استفاده کنم که از خود اسم پویا فراری باشم چون حس میکردم دارم بیاحترامی میکنم مثلا بهت. اما مطمئنم خودت هم حس کردی که در سالهای اخیر کاملا تغییر کرد و الان حس دوستیام باهات خیلی خیلی پررنگتر شده برام. گستاختر هم شدم و کل کل کردنم هم بیشتر شده که خیلیجاها حقم هست یک کتک مفصل ازت بخورم <img src="/images/smilies/yahoo/4.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":دی" title="4 :دی" data-shortname=":دی" />. خودم هم این نوع ارتباط رو الان بیشتر دوست دارم و مطمئنم تو هم این رو بیشتر دوست داری چون خودت باعث شدی به همین سمت بره که من احساس صمیمیتم بیشتر باشه و باهات راحت باشم کلا. حقیقتا هم از اینکه به شدت این حس صمیمیتی که باهات دارم در دنیای بیرونی کنارت نبودم همیشه حسرت میخورم. و حقیقتا داشتن دوستی مثل تو در دنیای بیرون و همیشه در کنارم یکی از خلاهای زندگیم بوده، هست و خواهد بود. البته کسی از آینده خبر نداره. شاید یکسالهایی از زندگیمون همیشه در کنار هم باشیم.</span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">چیزهایی که الان در موردشون ارتباط داریم رو که بهنظرم حفظ میکنیم تا اون موقع هم، در ورزش قراره باهم جامجهانیهای مختلفی ببینیم و المپیکها و ... . مافیا و بازار و فانتزی و فیلم و اینچیزها هم که به جای خودش. ولی دوست دارم هرطوری که شده تجربه همکاری رو هم باهات داشته باشم حالا در هر زمینهای که باشه. مثلا یک دفتر معاملاتی و کاری باهم داشته باشیم، یا اصلا یک کتابی باهم بنویسیم یا یک پروژه ای انجام بدیم. نمیدونم واقعا حالا هرچی که باشه. </span></p><p><span style="color: #008000"></span></p><p><span style="color: #008000">در کل واقعا ممنونم ازت که هستی و موقعیتی رو فراهم کردی که من بتونم باهات ارتباط داشته باشم. تو قطعا یکی از مهمترین انسانهای زندگی من هستی و دوست دارم این ارتباط رو همیشه حفظ اش کنم و گسترشش بدم. <img src="/images/smilies/yahoo/53.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":گل:" title="53 :گل:" data-shortname=":گل:" /></span></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="The Sundance Kid, post: 9626, member: 24"] [B]پاسخ به سوالات پویا، سری آخر.[/B] درود. خسته هم نباشی. صندلی داغ بسیار خوبی شد.:دی سری آخرم بپرسیم و بریم. [COLOR="#008000"] سلام، ممنونم، دم شما گرم. بریم :دی. شرمنده بابت تاخیر. [/COLOR] 1. مافیا چه تاثیراتی تو زندگیت داشته؟ فرض کن مافیای فرومی بازی نمیکردی کلا؛ چه تفاوتهایی داشت شخصیتت؟ [COLOR="#008000"]این رو تقریبا در سوالات به صورت جسته گریخته پاسخاش رو دادم، در اینجا اگر بخوام به مهمترین تغییرات اشاره کنم، مثلا اعتماد به نفسام رو کلا زیادتر کرد مافیا. شاید اگر مافیا بازی نمیکردم به این شکل نمیشد. و از یه سمت دیگه این فرصت رو بهم داد که صفات گوناگون رو روی خودم تست کنم، چه اونهایی که از کودکی داشتم و بیرون بروزشون نداده بودم، و چه اونهایی که شاید نداشتم حتی. درواقع یک محیط برای آزمون و خطا به صورت مجازی برام ایجاد شد و خب از نتایج هم حتما راضیم. الان هم صرفا چون به زندگیم و کارم بابت وقت و تمرکزی که ازم میگیره لطمه میزنه میخوام مدتی خودم بازیش نکنم، وگرنه با خودش هیچ مشکلی ندارم و کلا خداحافظی هم نداره. :دی [/COLOR] 2. وضعیت ایران 10 سال بعدُ توصیف کن از هر دریچهای که دوست داری. [COLOR="#008000"]متاسفانه هرطور فکر کردم به این سوال، سناریو خوبی به ذهنم نرسید. احساس میکنم از اینی که الان هست بدتر خواهد شد وضعیت به مرور. سیاسی و اقتصادی و حتی اجتماعی. و تغییر خیلی بزرگی هم فکر نمیکنم رخ بده. حالا لزوما نقطهای که ۱۰ سال بعد باشه و همه اینسالهارو اسکیپ کنیم نیست منظورم، ولی در طول این ۱۰ سال بهنظرم روزهای به مراتب سختتری رو خواهیم دید. دررابطه با نسل جدید و نحوه واکنششون و دوره جوانی اینها هم ایدهای ندارم که چطور میشه، ولی شروعش قطعا براشون سختتر از شروع دوره ما هست. باید دید چطور کنار میان.[/COLOR] 3. عوامل موفقیت در بازارهای مالیُ به ترتیب چیا میبینی؟ 4 مورد اشاره شود حداقل. [COLOR="#008000"]۱- مدیریت ریسک و سرمایه ۲- دانش تخصصی (حالا چه تکنیکال، چه فاندی و چه سایر موارد) ۳- صبر ۴- نداشتن فشار جانبی مالی. یعنی فرد همه امیدش به این نباشه و دار و ندارش در بازار نباشه. توضیح: در بازارهای مالی اصل اول Survival هست. تو باید بتونی تحت بدترین شرایط خودت رو در بازار نگه داری. هیچ تضمینی نداریم که همیشه همهچیز مطابق تحلیلمون پیشبره. ممکنه جنگ بشه، ممکنه کرونا بیاد، ممکنه هزار تا اتفاق دیگه بیفته. اصلا ممکنه به دانش مناسب هنوز نرسیده باشیم، اما مدیریت ریسک از اینهم مهمتره چون حتی با دانش کم هم ما رو در بازار نگه میداره و چیز خاصی که بهمون میده اینه که بهمون اجازه میده بازار رو تجربه کنیم و یاد بگیریم، بدون اینکه کل داراییمون رو از دست بدیم. پس در نهایت حتما یک نقطه بازگشت به سمت بالا برامون وجود داره چون هیچوقت ۰ نمیشیم. و این طبق تجاربی که در این ۳ سال کسب کردم مهمترین چیز هست بهنظرم. ۲ که واضحه، موفقیت بدون کسب دانش کافی حاصل نمیشه قاعدتا. ۳ و ۴ هم همپوشانی دارن تقریبا. چون اگر تمام دار و ندار یک فرد وابسته به این باشه، طبیعتا نمیتونه صبر کافی هم داشته باشه. مثل خودم تقریبا که بارها ضربه خوردم چون سعی کردم معاملات بیشتری انجام بدم و برای قرار گرفتن در موقعیتهای بهتر صبر کافی رو نداشتم. در صورتی که وقتی نگاه میکنم شاید تعداد معاملاتم نصف میشده، اما نهایتا سودم بیشتر میبوده اگر صبر میکردم و همیشه با یک اصول از پیش تعیین شده جلو میرفتم.[/COLOR] 4. فرض کن تنهایی 3 ماه میخوای بری تو یک جزیره که کسیُ نمیشناسی. چه چیزایی با خودت میبری به ترتیب اولویت؟ وسائل ارتباطی هم نمیشه کلا. موبایل و لپتاپ و ... . صرفا تلفن ثابت در جزیره موجود هست.:دی اینم حداقل 3-4 مورد بگو. [COLOR="#008000"]کنسرو و اینا برای غذا با خودم باید ببرم مثلا؟ فرض میکنم این چیزها رو یکجور اوکی میکنم همونجا دیگه از اینا میگذرم. وسایل ورزشی (و پوشاک و تجهیزاتش) سیار ام رو با خودم میبرم، چندین کتاب که از زمینههای مختلف گلچین میکنم و میبرم. وسیله ارتباطی هم گفتی نمیشه، ولی مثلا یک mp3 player یا چیزای مشابه با خودم میبرم که آهنگ گوش بدم. جز اینا چیزی در فکر اولیه به ذهنم نرسید پس اهمیتی ندارن لابد و بیشتر فکر نمیکنم.[/COLOR] 5. فرض کن 60 سالت شده. برمیگردی به عقب و زندگیتُ مرور میکنی. چه اتفاقایی افتاده باشه راضی هستی؟ [COLOR="#008000"]دوست دارم به اندازه خودم تونسته باشم اثر مفیدی در جامعه و زندگی افراد گذاشته باشم (کمیتش مهم نیست. حتی اگه یک مورد باشه اما با کیفیت، خوبه). دوست دارم به یک شخصیت قدرتمند و البته قابل اعتماد تبدیل شده باشم در مسیر زندگیم تا اون سن. طبیعتا موفقیت خودم و خانواده و دوستانم هم خیلی اهمیت داره و هرچقدر بیشتر باشه راضیتر خواهم بود. حالا درهر زمینهای. [/COLOR] 6. تو بسکتبال میگن اگه 10 تا شوت زدی و همهش خراب شد، یازدهمی هم بزن. میزنی یا پاس میدی تو؟:دی [COLOR="#008000"]اینبهنظرم چون موقعیت کاملا خاص هست و نمیشه به صورت عددی گفتش نمیتونم به این شکل جوابش رو بدم. ممکنه در حالاتی تا بینهایت بار هم خودم بزنم. و ممکنه در حالاتی فقط ۲ بار به خودم اجازه اشتباه بدم. اگر بهترین ضربهزننده تیم من هستم بله یازدهمی رو هم میزنم، اما اگر نیستم خیلی زودتر از اینها به پاس فکر میکنم چون افراد بهتری از من هستن که میتونن مفیدتر باشن برای تیم. و اینجا پاس دادن بهینهتره. اما اگر این مثل رو در زندگی تعریف کنیم و درموقعیتی که اون بحثایی که گفتم پیش نیاد، آره تا آخرین قطره جان، ادامه میدم. Giving up is not an option :دی[/COLOR] دو تا سوال خودمونی هم بپرسم.:دی [COLOR="#008000"]به به.[/COLOR] 7. ارتباط ما از کجا شروع شد و از کجا زیاد شد؟ در زیادشدنش خودتُ چند درصد موثر میدونی و منُ چند درصد؟:دی [COLOR="#008000"] لحظه شروعاش به طور دقیق یادم نمیاد، فکر میکنم از فانتزی و مافیا به صورت همزمان بوده. یا اینکه یک پیامی در مورد فوتبال انگلیس و یا منچستر بهم داده باشی مثلا. شروعش که مطمئنم از تو بوده. در زیاد شدنش هم نقش تو رو حداقل ۹۰ میدونم. بذار اینطور تفسیر کنم: من یهذره احساس خجالت دارم در مورد اشخاصی که از من سن یا موقعیت بالاتری داشته باشند. یعنی مثلا جوری باشه که من علاقهمند باشم باهاشون ارتباط داشته باشم. تو هم اون موقع برام همچین جایگاهی داشتی و هروقت هم بهم پیام میدادی واقعا خوشحال میشدم. برای خودم سخت بود که مدام بهت پیام بدم چون مثلا حس میکردم ممکنه مزاحم باشم یا یکسری ملاحظههای چرت این شکلی. کلا من تا یک سنی با هرکسی که بیشتر میخواستم باهاش ارتباط داشته باشم، سختتر بود برام که شروع کننده ارتباط باشم. سر همین مطمئنم اگر تو ادامهش نمیدادی و من رو به خودت نزدیک نمیکردی، ممکن بود ارتباطمون کلا دورتر و کمتر بمونه. این مثلا تا زمانی که بیام تهران که حدود ۲۳ سال داشتم صادق هست. اما بعد از اون و به خصوص بعد از ۲۵ سالگی که بهنظرم پختهتر شدم نقشمون رو یکی میدونم و ۵۰-۵۰. چون کلا یکسری از رفتارهام عوض شد و الان در بیشتر موقعیتها خودم کسی هستم که قدم اول رو بر میدارم و اگر هم با کسی حال کنم خیلی مستقیم ابرازش میکنم. [/COLOR] 8. فکر میکنی ارتباط ما ده-پونزده سال دیگه به چه صورت باشه؟ و بیشتر در رابطه با چه مسائلی صحبت خواهیم کرد جز بازار؟:)) [COLOR="#008000"] Butch Cassidy and The Sundance Kid :قلب: بذار یکچیزی رو در راستای ارتباطم باهات در ادامه جواب سوال قبل بگم. تا یه زمانی احساسم راجع به تو یک فرد دستنیافتنی و مرموز قدرتمند و بادانش بود که من هم در رکابش بودم (مثل خیلیهای دیگه)، و نگاه پایین به بالا داشتم کاملا. اما از یک جایی به بعد با بزرگتر شدن سن خودم و همچنین رفتاری که از تو دیدم، خودم رو در کنارت احساس کردم و اون ارتباط بوچ و کید گونه، از اون به بعد شکل گرفت برام. اینی هم که میگم اصلا به این معنی نیست که تو جایگاهت برام پایینتر اومده باشه یا من خودم رو بالاتر نسبت به قبل بدونم. من تا یک زمانی خجالت میکشیدم از اینکه حس کنم با تو صمیمی هستم، و یا مثلا در ذهن خودم به این صمیمیت باور نداشتم. حتی یادت باشه مدام مقایسههای مختلف میکردم بین خودم و سایر افراد و بهت کنایه میزدم که من جزو مقربین نیستم. :)) اما کلا طرز برخوردت با من و اینکه هیچوقت کاری نکردی که احساس کنم دید بالا به پایین بهم داری (که شایستهات بود داشته باشی)، باعث شد که بتونم خودم رو رفته رفته کنارت ببینم و این خیلی در صمیمیت رابطه مخصوصا از طرف من تاثیر داشت. چون مثلا شاید ۴-۵ سال پیش، تو در جایگاه یک فردی بودی که از همهنظر برام قابل احترام بود و دوستی بود که میتونستم به عنوان برادر نداشتهی بزرگترم ببینمش و ازش یاد بگیرم. و درواقع بخش احتراماش از بخش دوستیاش بولدتر بود در ذهنم. حتی اگر یادت باشه من تا یکجایی خیلی کمتر اسم کوچیکت رو استفاده میکردم و کلا برام سخت بود، مثلا شد که از الفاظ مختلف استفاده کنم که از خود اسم پویا فراری باشم چون حس میکردم دارم بیاحترامی میکنم مثلا بهت. اما مطمئنم خودت هم حس کردی که در سالهای اخیر کاملا تغییر کرد و الان حس دوستیام باهات خیلی خیلی پررنگتر شده برام. گستاختر هم شدم و کل کل کردنم هم بیشتر شده که خیلیجاها حقم هست یک کتک مفصل ازت بخورم :دی. خودم هم این نوع ارتباط رو الان بیشتر دوست دارم و مطمئنم تو هم این رو بیشتر دوست داری چون خودت باعث شدی به همین سمت بره که من احساس صمیمیتم بیشتر باشه و باهات راحت باشم کلا. حقیقتا هم از اینکه به شدت این حس صمیمیتی که باهات دارم در دنیای بیرونی کنارت نبودم همیشه حسرت میخورم. و حقیقتا داشتن دوستی مثل تو در دنیای بیرون و همیشه در کنارم یکی از خلاهای زندگیم بوده، هست و خواهد بود. البته کسی از آینده خبر نداره. شاید یکسالهایی از زندگیمون همیشه در کنار هم باشیم. چیزهایی که الان در موردشون ارتباط داریم رو که بهنظرم حفظ میکنیم تا اون موقع هم، در ورزش قراره باهم جامجهانیهای مختلفی ببینیم و المپیکها و ... . مافیا و بازار و فانتزی و فیلم و اینچیزها هم که به جای خودش. ولی دوست دارم هرطوری که شده تجربه همکاری رو هم باهات داشته باشم حالا در هر زمینهای که باشه. مثلا یک دفتر معاملاتی و کاری باهم داشته باشیم، یا اصلا یک کتابی باهم بنویسیم یا یک پروژه ای انجام بدیم. نمیدونم واقعا حالا هرچی که باشه. در کل واقعا ممنونم ازت که هستی و موقعیتی رو فراهم کردی که من بتونم باهات ارتباط داشته باشم. تو قطعا یکی از مهمترین انسانهای زندگی من هستی و دوست دارم این ارتباط رو همیشه حفظ اش کنم و گسترشش بدم. :گل:[/COLOR] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
نام
تایید
مافیا را برعکس بنویسید.
ارسال
وبسایت مافیاییا
نامافیا
کافه
صندلی داغ: مهدی (Mahdi)
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
ورود
نام کاربری یا آدرس ایمیل شما
رمز عبور
رمز عبور خود را فراموش کردهاید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
حساب کاربری ندارید؟
اکنون ثبتنام کنید
اتصال به گوگل
تازهها
بالا
پایین