برای دیدن محتوای انجمن باید ورود کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون ثبت‌نام کنید.

بازی خاندان‌ها:‌ میراث نسل‌ها

تازه‌وارد
نوشته‌ها
26
پسندها
3
امتیازها
0
۳ رای آری
 
تازه‌وارد
نوشته‌ها
26
پسندها
3
امتیازها
0
۴ رای
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
خب در پایان مزایده میان خاندان شنارسیان و خاندان آریوان ۹-۹ مساوی شد و تصمیم به مدیر یعنی خاندان فراوکیان واگذار شد. خاندان فراوکیان هم تصمیم گرفت که به این پیشنهاد جواب خیر بده. نتیجه تا دقایقی دیگر ارسال خواهد شد.
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
شما تصمیم گرفتید پیشنهاد موبد وارانیا را رد کنید و به حمایت از فرقه‌ی بالاروندگان ادامه دهید.

عدم حمایت شما از فرقه‌ی فرنگارندگان در سر چنین بزنگاه تاریخی، لکه‌ی سیاهی بر تاریخ روابط حاکمیت با قشر فرهیخته‌ی افرام خواهد بود (واقعه‌ی تاریخی دانش منفی). این فرقه تصمیم گرفت دسترسی نهاد حاکمیت به کتابخانه‌ی اختصاصی این فرقه قطع شود و کتاب‌هایی که این فرقه به کتابخانه‌ی سلطنتی اهدا کرده بود بازگردانده شوند. (دانش ۱-)

فرقه‌ی بالاروندگان با در دست داشتن دست‌نوشته‌ی باستانی حاوی پیشگویی پیشوای موعود، به ترویج تفکرات خود ادامه داد و باعث شد مردم بیشتری برای خدمت به هالیاووش، خدای جنگ و نظم، به سپاه پادشاهی بپیوندند. (سپاه ۳+)

در سنت پادشاهی افرام، پادشاهان و نهاد حاکمیت معمولا در اختلافات میان فرقه‌های آئینی دخالت نمی‌کند و آن‌ها را به حال خودشان رها می‌کند. سنت‌گرایان، روحانیون فرقه‌های قدیمی و خان‌های محلی متعصب عدم دخالت شما در اختلاف میان این دو فرقه را تحسین کردند و این موضوع به اعتبار شما نزد آن‌ها افزود. (اعتبار ۲+)

حال باید دید که فرقه‌ی بالاروندگان با پیشگویی بزرگ پیشوای موعود چه خواهد کرد...

1700425411076.png

اندوخته‌ی قدرت: ۹
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38

تصمیم چهارم - یافته‌های غیرمنتظره​


شورای سلطنتی افرام جلسه‌ای برگزار کرده است و منتظر حکیم سالیکان است که درباره‌ی استفاده از جوهرسنگ که به او سپرده شده بود توضیح دهد و نتیجه‌ی آزمایش‌هایش را گزارش دهد.

در این بین، پیش از اینکه حکیم سالیکان بتواند سخنان خود را آغاز کند و یافته‌هایش را به اشتراک بگذارد، گروهی از مردم عادی عضو طبقه‌ی عوام با عجله خود را به تالار شورا می‌رسانند. آن‌ها عصبانی و وحشت‌زده به نظر می‌رسند و تقاضای کمک دارند. فردی به نام جورین که به نظر می‌رسد رهبر آن‌ها باشد، شروع به صحبت می‌کند و حکیم سالیکان را به استفاده از جوهرسنگ برای انجام آزمایش‌های وحشتناک روی افراد بیمار و ناتوان، بدون رضایت یا حتی علم آن‌ها، متهم می‌کند. او ادعا دارد که حکیم سالیکان با استفاده از جوهرسنگ، روح این افراد را استخراج کرده تا به نیروی شیطانی خود بیفزاید و سرزمین افرام و مردمانش را تسخیر کند.

جورین برای تایید اتهام خود از شهادت بازماندگان این آزمایش‌ها صحبت می‌کند. او همچنین (در کمال تعجب و اعتراض حکیم سالیکان) مدارکی از آزمایشگاه حکیم سالیکان در دست دارد که جزییات آزمایش‌ها در آن‌ها نوشته شده است. سپس جورین پیراهن خود را درمی‌آورد و جای زخمی روی سینه‌اش نشان می‌دهد. او می‌گوید بنا به دلایلی حکیم سالیکان گمان کرده او فلج است (هاشیاکو بعداً به شما می‌گوید که حتما او خودش را برای گدایی به فلجی زده بوده) و قصد داشته روح او را تسخیر کند اما از دست او گریخته است.

حکیم سالیکان، متعجب و حیرت‌زده اما در کمال اعتمادبه‌نفس و خونسردی، از خود دفاع می‌کند و می‌گوید کار او به صلاح ممکلت است. او می‌گوید جوهرسنگ شئ‌ای معجزه‌آساست که می‌تواند هر بیماری را درمان کند، هر زخمی را شفا دهد و حتی مردگان را به زندگی بازگرداند. او می‌گوید برای این کار روی روح افرادی که در حال مرگ بوده‌اند آزمایش کرده و به اکتشافات بزرگی رسیده که می‌تواند خدمت بزرگی به بشریت و پادشاهی افرام باشد. او می‌گوید جوهرسنگ شیطانی نیست، بلکه هدیه‌ای از سوی خدایان است و او تنها قصد داشته قابلیت‌های نهان این شئ را به منصه‌ی ظهور برساند.

حکیم سالیکان همچنین جورین و افرادش را به دروغگویی و یاغی‌گری متهم می‌کند و می‌گوید آن‌ها مخفیانه به آزمایشگاه او وارد شده‌اند، یادداشت‌هایش را دزدیده‌اند و کارش را خراب کرده‌اند. او می‌گوید آن‌ها در فهم نیت حقیقی او ناتوانند و به همین دلیل میان مردم شایعه‌پراکنی و نفرت‌پراکنی کرده‌اند. او از شما می‌خواهد به او اعتماد کنید و بگذارید به آزمایش‌هایش ادامه دهد، زیرا به زودی به نتایج شگفت‌انگیزی خواهد رسید.

جورین اما ساکت نمی‌ماند. او اصرار دارد که جوهرسنگ باید از حکیم سالیکان گرفته شود و درصورتی که این کار انجام نشود، افراد او شبانه آزمایشگاه را تخریب خواهند کرد و هیچ چیز نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد. حکیم سالیکان سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید تا زمانی که حمایت شورای سلطنتی را دارد، هیچ کاری از دست آن‌ها ساخته نیست.

شما حکیم سالیکان و جورین و افرادش را مرخص می‌کنید تا در این باره مشورت کنید.

نظر گزیماریف درباره‌ی حکیم سالیکان همچنان تغییر نکرده است. او به حکیم سالیکان اعتماد ندارد و شهادت جورین را مدرکی دال بر درست بودن بدبینی او راجع به این دانشمند جادویی می‌داند. او می‌گوید هر چه زودتر باید جلوی آزمایش‌های خطرناک این جادوگر بدطینت گرفته شود و ممکن است همین حالا نیز دیر باشد.

او همچنین به شما هشدار می‌دهد که حکیم سالیکان ممکن است برای پس دادن جوهرسنگ مقاومت نشان بدهد و از نیروهای جادویی احتمالی خود برای مقابله استفاده کند، بنابراین پیشنهاد می‌کند که برای این کار از گارد ویژه‌ی سلطنتی استفاده کنید و برج او را محاصره کنید.

هاشیاکو نیز نگران عواقب ادامه یافتن تحقیقات حکیم‌ سالیکان است. او می‌گوید در صورتی که حکیم سالیکان واقعاً بتواند مردگان را زنده کند، به جایگاه خداگونه‌ای میان اقشار مختلف مردم، از مردم عادی تا دانشمندان، خواهد رسید و مهار او بسیار دشوار خواهد شد.

او همچنین به شما یادآوری می‌کند که اقشار سنتی و فرقه‌های قدیمی افرام نظرات بسیار محافظه‌کارانه‌ای درباره‌ی روح انسان دارند و معتقدند که موجودیت آن باید دست‌نخورده بماند وگرنه خشم خدایان را برخواهد انگیخت. در صورتی که جلوی تحقیقات حکیم سالیکان گرفته نشود، شورا با نارضایتی این اقشار نسبتاً قدرتمند مواجه خواهد شد.

تصمیم شما چیست؟ آیا حرف‌های جورین را باور می‌کنید و به حکیم سالیکان دستور می‌دهید جوهرسنگ را تحویل بدهد وگرنه برج او را محاصره خواهید کرد (آری) یا ترجیح می‌دهید حکیم سالیکان به آزمایش‌هایش ادامه دهد و به نتایج موردانتظارش برسد؟ (خیر)

تا ساعت ۱۱ امشب فرصت دارید که به این پیشنهاد پاسخ دهید. همچنین در این بین می‌توانید از پیشکار و مخبر سلطنتی هر سوالی بپرسید و آن‌ها در حیطه‌ی آگاهی خود به آن پاسخ خواهند داد.
 
یاروی اصلی خاندان یاقوت
نوشته‌ها
46
پسندها
16
امتیازها
10
مدال‌ها
2
بنده از مخبر خواستار بازگویی تمام سوابق جورین و سالیکان هستم؛ به‌ویژه تحقیقات و پروژه‌های قبلی حکیم و نتایج آن‌ها.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: FM

FM

کارنیاموز مافیا
نوشته‌ها
735
پسندها
171
امتیازها
315
مدال‌ها
32
نظر من اینه که مردم عاشق خون و خونریزی اند، و به یک قربانی نیاز داریم. و همینطور که تا الان فهمیدیم، فعالیت های سالیکان چندان کنترل شده هم نبوده و مطمئنم خودش هم نمیدونه سنگ جوهر چه قدرتی داره و به نظر داره با قدرت هایی بازی میکنه که میتونن مملکت رو نابود کنند. شاید بد نباشه سالیکان رو بدیم دست مردم، طاعون رو برامون ریشه کن کرد و بعید میدونم دیگه نیازی بهش داشته باشیم. هم التهاب مردم فروکش میکنه هم از فاجعه هایی که ممکنه ساالیکان به بار بیاره جلوگیری میکنیم. تا همین الان هم به نظرم با اون آزمایش هایی که انجام داد یک سری اتفاقات شوم رقم زده که گندش بعدا در میاد. شخصا منتظر یک لشگر زامبی ام بریزن سرمون. انی وی من فعلا رایم به آری متمایله.

آری+1
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
بنده از مخبر خواستار بازگویی تمام سوابق جورین و سالیکان هستم؛ به‌ویژه تحقیقات و پروژه‌های قبلی حکیم و نتایج آن‌ها.
گزارش هاشیاکو مخبر سلطنتی درباره‌ی حکیم سالیکان:

سالیکان حکیم سرشناسی است که بر روی ارتباط جادو و طب کار می‌کند. او اکنون بیش از ۴۰ سال است که در این حیطه مطالعه کرده و دستاوردهای چشم‌گیری داشته است. او همچنین به لطف دستاوردها و اکتشافات علمی بزرگش، رهبر دانشمندان افرام است.

سالیکان در سال ۱۰۸۳ در شهر لوریتان در سوریوند به دنیا آمد و اکنون شصت‌ سال و اندی سن دارد. پدر او والیاس تاجر و مادرش مالیرا طبیب بود. او در کودکی علاقه و استعداد زیادی به جادو و طبابت نشان داد و در سن ۱۰ سالگی به دانشگاه لوریتان رفت. او در آن‌جا درجه‌ی حکیم را دریافت کرد و در سن ۳۵ سالگی به درجه‌ی حکیم اعظم رسید.

تحقیقات او عموما به تاثیر جادو روی درمان بیماری‌ها و جراحات می‌پردازد. او معتقد است که از جادو می‌توان برای تقویت فرایند بهبود جسم انسان استفاده کرد و بیماری‌ها و جراحاتی را درمان کرد که جز با جادو قابل درمان نیستند. او وردهای زیادی تنظیم کرده و معجون‌های زیادی ساخته که می‌توانند زخم‌ها را خوب کنند، بافت‌های بدن را از نو بسازند و بنیه را تقویت کنند.

از میان بزرگ‌ترین دستاوردهای حکیم سالیکان می‌توان به معجون بازنشانی اشاره کرد که می‌تواند اعضای از دست رفته بدن را دوباره بسازد. او در این معجون از خون یک اژدهای باستانی استفاده کرده که حدود ۲۰۰ سال پیش در شمال تارفیگون کشته شد. طبق تحقیقات او این معجون می‌تواند هر عضو از دست رفته‌ی یک فرد زنده را دوباره بسازد، او این معجون را روی مجروحان جنگی آزمایش کرده و با موفقیت روبه‌رو شده است.

سالیکان به دلیل گام‌های بزرگش در علم جادو و طبابت احترام زیادی میان دانشمندان دارد و حمایت زیادی از سوی اشراف افرام دریافت کرده است. برخی او را یک نابغه می‌دانند اما شهرت بسیار او باعث شده دشمنان و رقیبانی نیز برای او پیدا شوند که به او بخل و حسد می‌ورزند.

حکیم سالیکان شخصیتی پنهانکار دارد، تحقیقاتش را بسیار محرمانه انجام داده و به‌ندرت روش‌ها یا منابعش را در اختیار دیگران قرار می‌دهد. با این حال این موضوع میان دانشمندان افرام موضوع عجیبی نیست زیرا رقابت بالایی برای جذب حمایت مالی اشراف وجود دارد.

او اکنون در یک برج شخصی در حومه‌ی جنوبی سهاکلاک زندگی می‌کند. تا مدتی پیش یک جغد دست‌آموز به نام هاریون داشت که اخیراً گفته می‌شود مرده‌ است. همچنین لازم به ذکر است که به گفته‌ی ساکنین محلی، چند ماه پیش برج او، احتمالاً در نتیجه‌ی آزمایش‌ها، آتشی به رنگ ارغوانی گرفت که به نظر می‌رسید آتش جادویی باشد زیرا هیچ آسیبی به برج یا ساکنینش وارد نشد.

حکیم سالیکان از فرقه‌ی آئینی فرنگارندگان پیروی می‌کند و با اینکه روحانی محسوب نمی‌شود، از حامیان اصلی این فرقه است. تا چند ماه پیش او مرتب در مراسم‌های آیینی این فرقه شرکت می‌کرد اما در چند ماه اخیر شرکت نکرده که می‌تواند دلیلش مشغله‌ی زیاد به خاطر آزمایش‌های جدید باشد.

درباره‌ی جورین:
هاشیاکو در تحقیقاتش اطلاعات خاصی درباره‌ی جورین، فردی که چندی پیش به شورا آمده بود، پیدا نکرد. به نظر می‌رسد او یک رعیت عادی باشد که در سهاکلاک به دنیا آمده و بزرگ شده است. پدرش کفاش بوده که در اثر تب سیاه مرده و مادرش نیز حین وضع حمل از دست رفته است. او مانند بسیاری دیگر در خیابان‌های سهاکلاک گدایی و از این طریق امرار معاش می‌کند. همچنین نگهبانان سهاکلاک یک بار او را به اتهام دزدی گرفته‌اند اما تاجری که از او دزدی کرده بود رضایت داده که او آزاد شود. به نظر نمی‌رسد او در طول عمرش از سهاکلاک بیرون رفته باشد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: FM
تازه‌وارد
نوشته‌ها
26
پسندها
3
امتیازها
0
آری+۲
 
یاروی اصلی خاندان یاقوت
نوشته‌ها
46
پسندها
16
امتیازها
10
مدال‌ها
2
رأی ممتنع تقویتی. خدمت حکیم جادوباز شلوارقهوه‌ای.
 
کارکشته مافیا
نوشته‌ها
838
پسندها
265
امتیازها
300
مدال‌ها
45
ممتنع تقویتی
 
مافیایی
نوشته‌ها
289
پسندها
123
امتیازها
90
مدال‌ها
13
رای اینجاب ممتنع تقویتی هست.
 
کارکشته مافیا
نوشته‌ها
838
پسندها
265
امتیازها
300
مدال‌ها
45
کجا بودی خانم تاجر که ثروت مملکت به ... نشسته بود 😂
 
  • Smile
واکنش‌ها[ی پسندها]: Lotus
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
خب بین خاندان زباران و آریوان مزایده برای رهبری با رای آری شکل گرفت. خاندان زباران ۱۰ رای و خاندان آریوان ۹ رای داد. تصمیم آری شد. نتیجه تا لحظاتی دیگر اعلام می‌شه.
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
شما تصمیم گرفتید که جوهرسنگ را از حکیم سالیکان پس بگیرید. پیکی معتمد به برج او فرستادید تا جوهرسنگ را برایتان بیاورد، اما حکیم سالیکان از پس دادن جوهرسنگ امتناع کرد. سپس طبق قرار قبلی و به پیشنهاد گیزماریف پیشکار سلطنتی، گارد ویژه‌ی سلطنتی را به برج او فرستادید تا او را تا زمان پس دادن جوهرسنگ محاصره کنند.

چند ساعت از محاصره می‌گذشت که در اصلی برج باز شد و صفی از سربازان به بیرون حمله‌ور شدند. آن‌ها تماما برهنه بودند و برخی دست‌ها یا پاهای بزرگ‌تر از حد عادی داشتند که انگار به تنشان دوخته شده بود. همچنین چشمانشان برق آبی محوی داشت.

همراه خروج سربازان برهنه‌ی سالیکان از برج، به تدریج صدایی بم و عمیق بلند شد که انگار از دل زمین می‌آمد. صدایی که انگار ناله‌ی روح هزاران مرده باستانی بود و هر لحظه شدت می‌گرفت.

سربازان سالیکان وحشیانه و بدوی حمله می‌کردند. آن‌ها چیزی جز نیزه در دست نداشتند اما با جسارت بی‌حدومرز و دیوانه‌وار به سمت گارد سلطنتی یورش بردند. به نظر می‌رسید صفی که از در برج بیرون می‌آید پایانی ندارد و هر لحظه به تعداد آن‌ها افزوده می‌شد تا جایی که چند برابر نیروهای گارد سلطنتی شدند.

جنگ حدود یک ساعت به طول انجامید و با وجود اینکه سربازان سالیکان در مقابل نیروهای آموزش‌دیده‌ی گارد سلطنتی چپ و راست تلف می‌شدند، اما موفق شدند بسیاری از آن‌ها را زخمی کنند و تعدادی را نیز از پا دربیاورند. (سپاه ۲-)

در نهایت صدایی که از درون زمین می‌آمد به جایی رسید که کرکننده شد. برج انگار از درون می‌تپید و هر لحظه برق ارغوانی‌رنگ چشمک‌زنی از خود ساطع می‌کرد. ناگهان صدا قطع شد و تمام سربازان برهنه یکجا، بی‌جان و بی‌حرکت، روی زمین افتادند.

صدای جیغی از بلندترین نقطه‌ی برج بلند شد، جیغی که انگار آخرین ذره‌ی روح کسی داشت از جسمش به‌زور درمی‌آمد. سپس برق ارغوانی‌رنگ ناگهان شدت گرفت و به آتش ارغوانی‌‌رنگی تبدیل شد که انگار گرما نداشت.

نیروهای گارد سلطنتی دور شدند و در کمال بهت و حیرت برج را در آتش ارغوانی تماشا کردند. بعد از چند دقیقه آتش ارغوانی محو شد و همه‌چیز فروکش کرد.

با جستجو در برج، در آخرین طبقه‌ی آن جسد شرحه‌شرحه‌ و از هم پاشیده‌ی حکیم سالیکان را یافتند. حکیم سالیکان مغلوب جادوی خود شده بود، جادویی که با آن مردگان را جان می‌بخشید و هدایت می‌کرد. اما این تمامش نبود. قطعات جسد سالیکان به شکل یک کلمه درآمده بودند، «آرتاواز».

در همین حال خبر به شهر رسیده بود و مردم شهر در حال جشن و شادی بودند. آن‌ها به افتخار گارد سلطنتی سوت و هورا می‌کشیدند و از پادشاه برای مقابله با این جادوگر شیطانی تشکر می‌کردند. (اعتبار ۳+)

خبر مقاومت شیطانی حکیم سالیکان در تمام افرام پخش شد و جامعه‌ی دانشمندان را در بهت فرو برد. آن‌ها از اینکه فرد مورداعتمادشان این‌گونه آن‌ها را فریب داده بود و از قرار معلوم قصد داشت به حیطه‌ی جادوی ممنوعه وارد شود سخت در تعجب بودند.

با این حال افرام یکی از برجسته‌ترین دانشمندان خود را از دست داد و شاید هرگز کس دیگری نتواند راز جوهرسنگ را کشف کند، رازی که می‌تواند حیات‌بخش بسیاری از بیماران و کلید دستیابی به عمر جاودان باشد. (واقعه دانش منفی)

1700513418150.png
بخش دوم خط داستانی شارلان رقم خورد که فردا صبح ارسالش می‌کنم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: FM
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38

شارلان - بخش دوم​


با تمام وجودم دویدیم و از برج غرق در شعله‌ی جادوگران دور شدیم. نمی‌دانستم باید کجا بروم یا چه کنم. تنها می‌دانستم که باید از دستشان فرار کنم. کسانی که روی من آزمایش کرده بودند و قصد داشتند مرا بکشند. کسانی که در عوض نیرویی عجیب به من بخشیده بودند.

افرادی که زنده کرده بودم، همان‌طور برهنه و انگار بی‌اختیار، یا از سر عشق و شوق و تشکر، مرا دنبال می‌کردند. بی‌صدا بودند، و در نگاهشان چیزی عجیب بود، چیزی که می‌گفت حاضرند برای نجات من جانشان را از دست بدهند. گویی من قبله‌ی متحرکشان بودم.

نیروی جوهرسنگ را حس می‌کردم، درون رگ‌هایم همچون رودی خروشان جریان داشت. نمی‌دانستم چگونه کار می‌کند یا چرا در من رخنه کرده است. فقط می‌دانستم که نیرویی خطرناک است، و مرا گرسنه می‌کند. گرسنه‌ی نیروی بیشتر، جان بیشتر، جادوی بیشتر.

به امید پیدا کردن چیزی برای خوردن و جایی برای خوابیدن، به جنگلی رسیدیم. گوزنی را دیدم که مشغول چرا بود و متوجه حضور من نشد. موجی از ضعف و گرسنگی بر من چیره شد و درخششی آبی از دستانم جاری شد. لحظه‌ای بعد گوزن بی‌جان روی زمین افتاده بود و گرمای دلپذیری در سینه‌ام حس می‌کردم. گویی نیروی جانش را بلعیده بودم و مال خود کرده بودم. حالا انگار سیر شده بودم.

احساس گناه می‌کردم، احساس ترس می‌کردم. نمی‌دانستم دست به چه کاری زده بودم. نمی‌دانستم به چه چیز تبدیل شده‌ام. نمی‌دانستم آیا هنوز انسان بودم یا چیز دیگری. به دستانم نگاه کردم. هنوز درخششی آبی‌رنگ و محو داشتند، همان درخشش آبی‌رنگی بود که در برج دیده بودم.

صدای از پشت سر شنیدم و برگشتم. گروهی سوار بر اسب دیدم که لباس نظامی نگهبانان سهاکلاک را داشتند. شمشیر و کمان به دستشان بود و خشمگین و عصبانی به نظر می‌رسیدند. حتما مرا از برج دنبال کرده بودند، و می‌خواستند مرا بکشند.

یکی‌شان فریاد زد: «همون‌جا بایست، هیولای کثیف. به جرم کشتن نگهبانان برج حکیم سالیکان بازداشت می‌شی. همین حالا تسلیم شو وگرنه...»

یورش خشم و وحشت را به درون دلم احساس کردم. آن‌ها می‌خواستند مرا بکشند، همان‌هایی که مرا به هیولایی تبدیل کرده بودند. آن‌ها نه مرا درک می‌کردند و نه برایشان اهمیتی داشتم. آن‌ها فقط می‌خواستند من نباشم.

به آن‌ها ثابت کردم که از آن‌ها قوی‌ترم. به آن‌ها ثابت کردم که شاید هیولا باشم، اما هیولایی آزادم.

به جنازه‌هایشان نگاه کردم، به برق محو آبی‌رنگ روی پوستشان. فکری به سرم زد. نزدیک رفتم و لمسشان کردم. مانند همان جنازه‌های داخل برج، که اکنون همراه بودند، زنده شدند و برخاستند. شدند همان نگهبانان سابق، این بار ساکت و بی‌صدا، با چشمانی پوچ و سیاه که با عشق و علاقه به من نگاه می‌کردند، و سوار اسب‌هایی که چشمان تماما پوچ و سیاه داشتند.

ما لشکر قربانیان بودیم. ما می‌دانستیم که هیچ‌کس جز خودمان برایمان ارزشی قائل نیست. ما می‌خواستیم از جهان، از تمام بدی‌هایش و بی‌مهری‌هایش، انتقام بگیریم. ما می‌دانستیم هیولا هستیم.

---------------------------------------------------
ویژگی مرتبط با خط داستانی شارلان:
اگر ثبات به بالای ۱۵ برسد، می‌توانید مجموعا ۸ عدد از منابع دلخواهتان کم کنید و به ازای هر منبع که زیر ۱۰ باشد ۱ قدرت دریافت کنید.
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38

تصمیم پنجم - یک پیشنهاد بی‌شرمانه​


شما در تالار شورای سلطنتی منتظر فرستادگان امپراتوری بیطیس هستید. هفته‌ی گذشته اعلام شد که کاروانی از نمایندگان امپراتوری بیطیس وارد افرام شده‌اند و اکنون آن‌ها به سهاکلاک رسیده‌اند.

امپراتوری بیطیس یک امپراتوری بزرگ و قدرتمند در غرب تارفیگون است که بر صحرای بزرگ حیشیه، کوهستان سرخ و دشت‌های مگایوس حکمرانی می‌کند. حاکم کنونی این سرزمین امپراتور فالیانیس هفتم است که ادعا دارد دست‌نشانده‌ی خدایان و ارباب آتش است. این امپراتوری تاریخچه‌ای پر از تصرف و سرکوب دارد و در طول تاریخش جنگ‌های زیادی برپا کرده که جنگ با افرام نیز شامل آن می‌شود.

نمایندگان بیطیس با همراهی گارد سلطنتی وارد تالار می‌شوند. آن‌ها لباس‌های فاخر سرخ‌رنگ با تزئینات طلایی دارند و همه‌شان آرایش غلیظی کرده‌اند. میان آن‌ها شاهدخت ماریکا، دختر امپراتور نیز به چشم می‌خورد که از همه مغرورتر به نظر می‌رسد و با اینکه زبان شما را بلد است، کلامی صحبت نمی‌کند.

مترجمشان طوماری در دست دارد که مهر امپراتور بیطیس روی آن به چشم می‌خورد. او آن را باز می‌کند و با لهجه‌ای غلیظ و غربی شروع به خواندن می‌کند. طومار پیشنهادی از سوی امپراتور است که ادعا دارد به دنبال صلح و دوستی با افرام است. او پیشنهاد می‌کند که به نشانه‌ی حسن نیت و دوستی میان حاکمان دو سرزمین، یکی از اعضای خاندان سلطنتی افرام به عنوان مهمان و نماینده به دربار او فرستاده شود. او وعده می‌دهد که با این شخص با احترام و شرافت رفتار خواهد کرد و به او آزادی و مصونیت خواهد داد.

مترجمشان همچنین توضیح می‌دهد که آن‌ها منتظر پاسخ فوری از سوی حاکمیت افرام هستند. به علاوه، آن‌ها از اینکه نتوانسته‌اند با شخص پادشاه ملاقات کنند و به جایش با اعضای شورا ملاقات کرده‌اند ناراحت و دلخور شده‌اند و آن را نشانه‌ی بی‌احترامی می‌دانند.

بعد از اتمام صحبت‌های مترجم، گارد سلطنتی نمایندگان بیطیس را به بیرون راهنمایی می‌کند تا شما درباره‌ی این پیشنهاد مشورت کنید.

گیزماریف، پیشکار سلطنتی عصبانی شده و از کوره در رفته است. او می‌گوید این پیشنهاد چیزی جز یک تله و نیرنگ نیست. به گفته‌ی او، امپراتور مهمان نمی‌خواهد بلکه یک گروگان می‌خواهد. معتقد است امپراتور بیطیس از این طریق قصد دارد از شما باج بگیرد و تهدید به جنگ کند. او می‌گوید بیطیس نقشه دارد به افرام حمله کند و سرزمین شما را تصرف کند.

گیزماریف معتقد است باید جواب رد به این پیشنهاد گستاخانه داد و نمایندگان بیطیس باید فورا از کشور اخراج شوند. او به شما هشدار می‌دهد که در صورت فرستادن یکی از اعضای خاندان سلطنتی به دربار بیطیس، باج بزرگی به امپراتوری رقیب داده می‌شود که شما را در چشم حاکمان محلی ضعیف و ترسو جلوه خواهد داد.

گیزماریف همچنین پیشنهاد می‌کند بعد از رد کردن این پیشنهاد، کشور وارد حالت آماده‌باش نظامی شود و نیروهای مرزی دوبرابر شوند. او همچنین پیشنهاد می‌دهد که شما ارتش مزدوران گروهان خون را استخدام کنید که قیمت هنگفتی دارند، اما به خوبی با سازوکار سپاهیان بیطیس آشنایی دارند و می‌توانند در شکست دادن سپاه بیطیس به شما کمک کنند.

هاشیاکو، مخبر سلطنتی خونسردتر از گیزماریف رفتار می‌کند. او توضیح می‌دهد که تهدید امپراتور دروغین نیست و سپاهی بزرگ و مجهز دارد و منجنیق‌هایشان با جادوی آتش کار می‌کنند. امپراتوری بیطیس همچنین متحدانی در کشورهای همسایه‌ی افرام دارد که به راحتی می‌توانند نقش نیروی نیابتی را ایفا کنند و منابعشان را در اختیار بیطیس قرار دهند.

هاشیاکو معتقد است اگر قرار باشد شما به این پیشنهاد جواب رد بدهید، اولین کاری که امپراتور بیطیس خواهد کرد تحریم تجاری شماست که با توجه به تجارت گسترده‌ی شما با کشورهای منطقه که بیطیس بر آن‌ها نفوذ سیاسی بسیاری دارد، این موضوع تاثیر منفی زیادی بر تجارت و منابع افرام خواهد گذاشت.

با این حال به گفته‌ی هاشیاکو، امپراتور بیطیس فرهنگ مهمان‌نواز و قاعده‌مندی دارد و با مهمان‌هایش به‌خوبی رفتار می‌کند، بنابراین اگر تصمیم بگیرید یکی از اعضای خاندان سلطنتی را به بیطیس بفرستید، نه تنها خطری او را تهدید نخواهد کرد بلکه شاید بتوانید ازدواجی میان دو خاندان سلطنتی ترتیب دهید و برای مدت طولانی کشور را از خطر حمله‌ی بیطیس حفظ کنید. با این حال او نیز به گفته‌ی گیزماریف درباره‌ی وجهه‌ی این کار نزد حاکمان محلی واقف است.

تصمیم شما چیست؟ آیا به درخواست امپراتوری بیطیس جواب مثبت می‌دهید و یکی از اعضای خاندان سلطنتی را به دربار بیطیس می‌فرستید (آری) یا طبق پیشنهاد گیزماریف عمل می‌کنید و با رد کردن درخواست بیطیس، آماده‌باش نظامی می‌دهید و گروهان خون را استخدام می‌کنید؟ (خیر)

تا ساعت ۱۱ امشب فرصت دارید که به این پیشنهاد پاسخ دهید. همچنین در این بین می‌توانید از پیشکار و مخبر سلطنتی هر سوالی بپرسید و آن‌ها در حیطه‌ی آگاهی خود به آن پاسخ خواهند داد.
 
یاروی اصلی خاندان یاقوت
نوشته‌ها
46
پسندها
16
امتیازها
10
مدال‌ها
2
از پیشکار سلطنتی و مخبر می‌خواهم ابتدا شاهدخت مذکور را مفصل توصیف کنند و گزینه‌های ازدواج با او را با ذکر ویژگی‌های شخصیتی شاهدخت و گزینه‌ها، فهرست کنند. اگر بتوانیم سیخ و کباب را جفت به ماتحت امپراتور بچسبانیم، از این مهلکه به سلامت عبور خواهیم کرد.
 

FM

کارنیاموز مافیا
نوشته‌ها
735
پسندها
171
امتیازها
315
مدال‌ها
32
گیزماریف جان یکم از افتخارات و تاریخچه گروهان خون برایمان بنواز، شنیدم گروه های مزدور وفا ندارند و فقط برده ی پولن؟

هاشیاکو، در طول تاریخ سابقه داشته که ببطیس به متحدینش خیانت کنه؟ بزرگترین و خونین ترین جنگشون با چه کشوری بوده و چرا؟

بدم نمیاد یک گروه مزدور داشته باشیم اسم خفنی هم دارن، ولی اینکه ثروتمون ریده فعلا و اینکه با بیطیس باید با احتیاط رفتار کرد. ببینیم سایر اعضای محترم شورا چه نظری دارند؟
 
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
از پیشکار سلطنتی و مخبر می‌خواهم ابتدا شاهدخت مذکور را مفصل توصیف کنند و گزینه‌های ازدواج با او را با ذکر ویژگی‌های شخصیتی شاهدخت و گزینه‌ها، فهرست کنند. اگر بتوانیم سیخ و کباب را جفت به ماتحت امپراتور بچسبانیم، از این مهلکه به سلامت عبور خواهیم کرد.
پاسخ پیشکار سلطنتی با مشورت مخبر سلطنتی:

شاهدخت ماریکا دختری ۱۵ ساله، زیبا، باهوش و جسور است. او ویژگی‌های رهبری برجسته‌ای دارد و با این‌که دو برادر بزرگ‌تر دارد که برای جانشینی امپراتوری بر او اولویت دارند، اما بسیاری آینده‌ی امپراتوری بیطیس را در دستان او می‌بینند.

گزینه‌های اعضای خاندان سلطنتی برای فرستادن به دربار بیطیس و ازدواج احتمالی با اعضای خاندان حاکم بیطیس محدود هستند. پادشاه ۳ فرزند دارد که هر سه بزرگسال هستند و ازدواج کرده‌اند. او همچنین ۶ نوه دارد. بزرگ‌ترین نوه‌ی او، زاروان پسر زابیز ولیعهد کنونی است که وارث آینده‌ی تاج‌وتخت افرام است و فرستادن او به بیطیس حماقت خواهد بود. از بین نوه‌های دختر، سلیا و مارکیا دختران هاویک پسر دوم پادشاه هنوز کودکی بیش نیستند و به مادرشان وابسته هستند. کارناش پسر هاویک که ۱۳ ساله است بسیار گستاخ و بی‌حیاست و شخص مناسبی برای این کار نیست. چالیوش پسر فراکیا تنها دختر پادشاه، همیشه مریض است و تاب سفر طولانی به بیطیس را نخواهد داشت. تنها گزینه‌ای که باقی می‌ماند، زاریو پسر دوم زابیز است.

زاریو پسری ۱۴ ساله، زرنگ و باذکاوت است و استعداد زیادی در یادگیری دارد. او همچنین بسیار به افرام علاقه دارد و آن را میهن خود می‌داند و در صورت رفتن به بیطیس، خدمت به افرام را فراموش نخواهد کرد.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: FM
اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

بالا پایین