برای دیدن محتوای انجمن باید ورود کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون ثبت‌نام کنید.

تحلیل تحلیل دور دوازدهم مافیا | یک داستانِ کوتاهِ هولناک

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
سلام علیکم.

دور بسیار خوبی بود؛ از اکثر نظرها. اکثرا عالی بودن و سطح بحث‌ها و بازی هم بسیار خوب و زیبا بود. در تحلیل‌ها نظرتون راجع به بازی رو بگین ببینیم چه فکر می‌کردین پیش خودتون.

اهداف بازی بدین صورته:

screen_shot_2022-06-07_at_5.17.53_am_eihm.png
 
کارکشته مافیا
نوشته‌ها
544
پسندها
24
امتیازها
265
مدال‌ها
26
خب من تحلیلم رو بفرستم، شما بعدا بخونیدش که از جو آخر بازی به دور باشید، من گفتم شاید خوابم ببره دیگه زود ارسالش کنم بهتره.

در این نوشته، خبری از تعارفات همیشگی و دل و قلوه به هم قرض دادن نخواهد بود.

این تحلیل (!) رو تقریبا بعد از اعدامم نوشتم و در طول بازی هم تکمیلش کردم تقریبا. بیشتر توضیح نگاه خودم به بازی و صحبت در مورد یک‌سری اتفاقات هست.

یه چند وقتی بود که به این قضیه فکر می‌کردم که اسم و رسمی که هرکس در بازی برای خودش ساخته، بعضی‌جاها مسیر بازی رو عوض می‌کنه. البته این در حد یه تز بود و فکت آماری پشتش نبود اما خب احساس می‌کردم که درسته. یکی از خوبی‌های یوزر فیک بازی کردن اینه که تا حدی می‌شه از این مسئله دوری کرد و دیگه قضاوت براساس شخصیت بازیکنان کمتر انجام می‌شه و هرچیزی هم هست در بازیه. این بزرگترین دلیلی بود که من مهدی رو وارد این بازی نکردم، چون هم می‌خواستم به ماهیت یوزر فیک احترام بذارم، هم می‌خواستم یک بازی به دور از ویژگی‌های شخصیتی و شناخت‌ها انجام بدم. وگرنه مهدی با نقش گناهکار هم نیازی به تغییر لحن در بازی نداره که پنهان بشه، چه برسه به بی‌گناه. این رو خودم از همه بهتر می‌دونم. اما خب یه جایی از بازی (وسط‌های فاز دوم) دیدم که همه خود خودشون رو دارن بازی می‌کنن و فقط منم که دارم تغییر می‌دم، اما خب دیگه خیلی جالب نبود یهو وسط بازی بیام برگردم به مهدی، ضمن اینکه برای من پوینتی هم نداشت.

ممکنه عنوان بشه که برای مهدی اشتباه هست و یا افت داره تغییر لحن دادن. قبول. اما برای چه هدفی؟ یعنی اگر مهدی لحنش رو تغییر نمی‌داد اعدام نمی‌شد؟ با احترام، این برای شخص من هیچ ارزشی نداره. به‌نظرم حرف و خود پست خیلی مهم‌تر از اسم هست در بازی. درواقع اگر نداشتن اسم مهدی منجر به این می‌شه که من اعدامی اول بازی باشم، بذار بشه. مهدی دست پرورده خودم هست در این دنیای مافیا و اتفاقا روزی که اسم مهدی از خود واقعی من و نوشته‌هام فراتر بره، اون روز، روز مرگ منه. این مهدی که قراره همه ازش بترسن اعدامش نکنن رو اگر من خودم ساختم، خودم سرش رو می‌ذارم لب حوض گرد تا گرد می‌بُرم، من خودم رو از مهدی بیشتر دوست دارم و اگه مهدی برای من داره تعیین تکلیف می‌کنه، حذفش می‌کنم و یک کاراکتر جدید می‌سازم و مطمئن باشید میرم سمت این. نمی‌گم حتما موفق می‌شم، اما برای من بازی به این شیوه جذاب‌تره، تا اینکه برای خودم یه کاخ بسازم و دورش هم حصار بکشم که کسی نتونه بهش تعرض کنه. این تعریف مافیا نیست برای من.

دور اولی که من مافیا بازی کردم با کاراکتر سارا، دوری بود که بدون اینکه بازی مافیا رو خیلی خوب بلد باشم از روی جریان بازی حس کردم که روی یک نفر فشار بیش از حد داره می‌آد، بدون سیاست و با قدرت تمام رفتم برای حمایت از اون فرد و تقریبا ناخواسته با کل اعضای مافیا درگیر شدم. من خب اون لحظه نمی‌دونستم که اشخاصی که بهشون شک دارم همشون مافیا هستن، اما در یک آن به دلیل بی‌تجربگی، بازی سمت من چرخید و خودم اعدام شدم. اون بازی من قربانی حمایتی که از یک شهروند تبر خواستم بکنم شدم. یادمه بعد از اعدامم خیلی فشار بهم اومد و واقعا ناراحت بودم، هرچقدر هم که متین (گاد اون دور) می‌گفت عالی بودی و خیلی کیف کردم با بازیت، برای من اثری نداشت چون خب شکست خورده بودم در یک نبرد مستقیم. این رو گفتم به اینجا برسم که شاید فکر نمی‌کردم بعد از ۸ یا ۹ سال، روزی برسه که دقیقا همون شرایط در بازی تکرار بشه و من هم به این صورت اعدام بشم. البته خب برای خودم خیلی جالب و معنی‌دار هست که دقیقا بعد از دوری که گفتم به نقطه ۰ مرزی رسیدم (بعد از پایان دور قبل)، برگردم به بازی دور اول تمام عمرم و یه شرایط تقریبا شبیه با اون برام تکرار بشه.

به‌نظرم نوع پست‌هام و ایراد گرفتن‌هام و در مجموع نحوه نگرشم به بازی قابل قیاس با دور اولم نبوده، پس نمی‌تونم بگم دقیقا همون شرایط منجر به اعدامم شده، اما یک شباهت مهمی که اون دور به این دور داره اینه که اون دور سارا رو کسی نمی‌شناخت، و شاید این دور هم تقریبا اکثر بازیکنان تل پول رو نمی‌شناختند. این باعث شد به فکر فرو برم و ببینم مشکل از کجاست. قطعا نظرم این نیست که ایده‌آل بازی کردم و اشتباهی نداشتم اما من رو شماها می‌شناسید، من همونقدر که شاید به خودم باور داشته باشم، همونقدر هم بزرگترین منتقد خودم هستم همیشه. اما من در این دور از عملکرد خودم راضی هستم بدون تعارف. تو بازی‌ای که کلا ۵ تا گناهکار/فرعی داره، ۵ از ۶ افراد مشکوکم درست بود و راضیم از تشخیصم. برای همین هم این دور به عنوان یک دور شکست خورده در ذهن من نمی‌مونه، اما خب دوری بود که ممکنه بعدا تبدیل به یک نقطه عطف در بازیم بشه. و به‌نظرم نکات قابل یادگیری زیادی رو برای من داشت.

یک بحثی در مورد نقل قول نکردن سوال‌ها یا حرکات مشابه در بازی اتفاق افتاد، ببینید مطلق نگاه کردن نداره. باید ببینی چقدر احتمال داره یک گناهکار این کار ازش سر بزنه و چقدر یک بی‌گناه. وقتی درصدت از ۵۰ به صورت معنی‌داری بیشتر شد. یعنی اینکه ذات حرکت گناهکاریه. حالا اگه بی‌گناهی هستی که این اشتباه رو انجام دادی سعی کن تکرارش نکنی. لازم به مقاومت نیست دیگه. در این بازی هم ۵ نفر برای اولین بار این کار رو کردند (درواقع ۴ نفر چون یک نفر در پست بعدیش این کار رو انجام داده بود)، از این بین ۳ نفر بی‌گناه نبودند. حالا شاید اصلا نیتشون این نبوده، اما وقتی ذات حرکت گناهکاریه بهرحال باید در بازی مطرح بشه. در بازی‌ای که کلا ۴ تا غیربی‌گناه داره، این یک آمار خیلی خوب هست. به مشابه این کار مثلا چیزهایی مثل امان گرفتن یا رای پرت دادن وجود دارن که از اونا هم اگر آمار بگیریم قطعا گناهکار‌ها بیشتر استفاده‌اش می‌کنن به صورت خودآگاه و ناخودآگاه. چیزی که مهمه اینه که قرار نیست فقط با این یک دلیل به یک فرد رای بدیم یا گناهکار بدونیمش. اما زدن اتهام‌های این چنینی به افراد و گرفتن واکنش هیچ مشکلی نداره به‌نظرم. ایراد چرت و مضحک (!) وقتی هدفش همه افراد در بازی باشه و قصد تک بعدی نگاه کردن به بازی نداشته باشه، لزوما چیز بدی نیست ;)

درکل یک‌ذره قصد دارم برم بالای منبر. چرا‌غ‌ها هم خاموشه. دوست نداشتید صحنه رو ترک کنید، یا اگر ترک نکردید، از فحش‌هاتون بعد سخنرانی من استقبال می‌شه. کمی از تعارف دور شیم بد نیست.

عزیزان دل، اگر اعصاب بازی رو ندارید، خواهشا بازی نکنید. نداشتن اعصاب مجوز پیاده‌روی روی اعصاب افراد دیگه رو به شما نمی‌ده دوستان عزیزم. شما وقتی یک نقشی رو قبول می‌کنید (چه بی‌گناه، چه گناهکار)، در قبال اون نقش و اون ساید مسئولید. این موضوع که شما از اتهام خوردن ناراحت می‌شید به هیچکس مربوط نیست جز خودتون. اگه اثرش رو قراره به صورت کورکورانه روی بازی اعمال کنید، من جز تاسف چیزی برای شما ندارم. بله مهدی هم در بازی عصبی شده در خلال بعضی از بحث‌ها در طول این ادوار، اما من یادم نمیاد عصبانیتم به وضوح تصمیماتم رو در بازی عوض کرده باشه. اگر کرده، بیخود کرده و اشتباه کردم.

توهم توطئه نداشته باشید. چرا نتونیم یک بحث رو به صورت مسالمت‌آمیز و بدون جبهه‌گیری پیش ببریم؟ وقتی یک نفر می‌بینید پستی داده، بهتر نیست به‌جای این‌که سریع برید بخش مربوط به اسم خودتون رو بخونید، کل پست و رویکرد فرد رو ببینید؟ اگر کسی بهتون حس منفی اعلام کرده، اول برید سراغ دلیلش و با اون مقابله کنید نه خود شخص. اگر فرد در بازی رزومه مناسبی نداره و به‌نظرتون مشکوک بوده، بیاید بیانش کنید. چرا باید به‌خاطر اتهام و عصبانیت، تصمیم اشتباه بگیرید؟

حدالامکان نامردی نکنید. من با تیم مافیا یا گناهکاران و رای‌هاشون کاری ندارم. اینا وظیفشون هست همچین کاری بکنند و من هم اگر جاشون باشم همین کار رو می‌کنم، اما شمایی که بی‌گناه هستید، وقتی یک بازیکن به وضوح نوشته که به سیستم و بازی در دوساعت آخر دسترسی نداره و در همون فاز چند پست مهم ارسال کرده، این به‌نظرم اشتباه هست که در نبودش بهش رای بدید یا اولویت تغییر بدید. بهرحال تفاوت نبودن به دلیل سایه بازی کردن و نبودن به دلیل اتفاقاتی که خارج بازی برای فرد میفته مشخصه. من اگر می‌خواستم در بازی نباشم که همون فاز ۲-۳ پست بلند مهم و جنجالی نمی‌فرستادم.

یکی از مهم‌ترین عناصر بازی بی‌گناهی به‌نظرم شجاعت (البته ادای فیک نترسیدن منظورم نیست، این از خود ترسیدن بدتره) هست. که وقتی می‌بینی هم سایدت در بدترین حالت هم گیر افتاده، ازش بتونی دفاع کنی. من واقعا متاسف شدم از این نظر. پست‌های ۴ صفحه آخر قبل اعدام رو هم چندبار دوره کردم و هر بار بدتر از قبل شد. چند نفرتون البته پست‌هارو می‌خوندند و درموقعی که لازم بود از بی‌گناهشون حمایت می‌کردند. که دمشون گرم. درواقع اگر حمایت نصفه و نیمه این یکی دو نفر هم نبود، من بعد بازی سربه بیابون می‌ذاشتم از دست بی‌گناه‌ها. در مافیای کلاسیک یکی از مهم‌ترین ابزار بی‌گناه‌ها شناخت هم و پشت دست بازی کردن همدیگه‌است. این رو تیم مافیا خیلیی سخته براش که بشکونه چون کاملا سفید می‌شن بازیکنان برای هم. شاید بگید خب ممکنه اشتباه تشخیص بدیم، بدید. به‌نظرم در طول بازی معلوم می‌شه براتون اشتباه تشخیص دادید یا نه. ولی همینکه به‌هم اعلام حس مثبت کنید و از کارهای بی‌گناهانه در بازی حمایت کنید، مافیا ازش ناراحت می‌شه. شک نکنید.

خواهشا دفاعیه‌ها رو به دقت بخونید و بعد تصمیم بگیرید. واقعا نمی‌تونم بفهمم چطور می‌شه یک بی‌گناه دفاعیه‌هارو خونده باشه و بعد از اون همچنان تل پول رو گناهکار بدونه به نوعی که بهش اولویت اول یا دوم رای بده! تفاوت دفاعیه‌های بی‌گناهی یا گناهکاری به‌نظرم تا حد زیادی مشخصه. دفاعیه رو یک نوع وصیت قبل از مرگ درنظر بگیرید. آدمی که داره می‌میره دلیلی برای دروغ گفتن نداره. از کجا بفهمیم طرف حس می‌کنه داره می‌میره؟ از اینکه ببینیم چی داره اضافه می‌کنه به خودمون بعد از مرگش. گرچه قبول دارم در کل کار سختیه اعتماد به دفاعیه، اونجا شاید کار از کار گذشته و مشکل اصلی در رای‌ها بود. اما حالا برفرض اصلا خب اشتباه تشخیص دادید و اعدام کردید، بعد از اعلام نقش اعدامی اولین چیزی که بهش فکر می‌کنید اینه که بگید فلانی تقصیر خودش بود؟ یا میاید کرکر خنده راه می‌ندازین؟ این حجم از مسئولیت روی دوش دیگران انداختن خیلی بده. حالا اصلا در گذشته هر اتفاقی افتاده، ولش کن. برو پست‌های فرد رو ببین، دفاعیه‌ش رو ببین. حداقل به این شیوه از اون اعدام اشتباه استفاده کن در جهت برد تیمت.

ببینید من خب به عنوان بی‌گناه خیلی سختمه که اعدام رو بپذیرم و معمولا تا لحظه آخر هم کوتاه نمیام. و معلومه که اگر این اتفاق بیفته هم خیلی ناراحت می‌شم. اما خدا رو شاهد می‌گیرم این چیزایی که گفتم به اعدام شدن یا نشدن مهدی ربط نداره. اینا چیز‌هاییه که در دور‌های اخیر هم مدام تکرار شده و خب غلطه. من هم بعضی از همین کارهارو انجام دادم. اما نهایتا فرق نداره. غلط غلطه و هممون باید یاد بگیریم از این اتفاقات.

یک‌چیزی هم کلی هست که بی‌ارتباط به همون قضیه لحن و اسم‌ها نیست. به‌نظرم ما درعین اینکه خود سطح بازیمون داره بالاتر می‌ره، اما از ذات خود بازی داریم دورتر می‌شیم. نمی‌گم قبلا هم اینطوری نبود، شاید هم بود و متوجه نبودیم اما الان خیلی شدید شده. الان بازی ما کلا رفته سمت شناخت افراد و Bias. این هم غلطه. این که اول سعی کنیم یک حدس از تقسیم‌های نقش‌های گاد بزنیم و بعد با یک حس و جبهه‌گیری خارج از بازی بخوایم بازی رو تحلیل کنیم به‌نظرم بازی درستی نیست. من هم البته مستثنی از این قضیه نیستم و قطعا خود من هم خیلی روی خودم و بازیم تاثیر می‌ذاره این بایس‌ها. اما خب این که نشد مافیا. بازی حدس تقسیم نقش‌ که نمی‌کنیم.
درواقع من الان دارم به اینکه عملکرد مهدی در دور ۶ به عنوان پدرخوانده خوب بوده شک می‌کنم. یعنی اگه بازیکنان اون دور به دلیل گناهکاری‌های پی در پی من بهم بایس بی‌گناهی نداشتند هم آیا من بازم می‌تونستم هرکاری دلم می‌خواد در بازی بکنم؟ این فایده نداره به‌نظرم. بازی باید در داخل چارچوب خود هر دور سنجیده بشه و چیزهای بیرونی باید اثرش در اون به کمترین میزان برسه. شاید یک روش ساده مقابله با این مورد، قرعه‌کشی همیشگی تمام نقش‌ها باشه توسط گاد‌ها که البته خب می‌دونم مشکلات زیادی هم داره این. اما خب واقعا ایده دیگه‌ای ندارم. این بحث بایس کلا باید از بازی جمع بشه به‌نظرم (نه فقط متن بازی، بلکه از ذهن افراد نیز).

در مورد بازیکنان به صورت جسته و گریخته در داخل گروه صحبت خواهم کرد. شاید هم اگر تمجیدی بود به صورت شخصی انجام دادم ازشون :دی. چون پست‌هارم از یه جایی به بعد دقیق نخوندم دیگه، قطعا شاید دید درستی نداشته باشم از بازیکن‌ها (هنوز تصمیم نگرفتم، شاید در یه پست جداگونه بعدا نمره دادم). نهایتا ولی به‌نظرم تیم مافیا مستحق برد بود (امیر و مهسا و رهبر کاناداییشون عالی بودن. امیر بهترین بازیکن). بعدش هم شاید جلاد. حق ما به‌خاطر تصمیم‌گیری های بد برد نبود در کل، (البته نه به این معنی که بازی خوب نداشتیم، حتما این‌هارو خواهم گفت). صرفا چون این آخر بازی زیاد رنج کشیدن بی‌گناه‌ها، می‌تونن با مدال برنده یکم خوش باشن :دی. (ویرایش: این قسمت از تحلیل از قبل نوشته شده بود، الان که گاد و فاوست بردن، از همه بهتره :دی). خسته نباشن البته، کار راحتی نداشتن اواخر بازی. از جناب هیوگو اعظم هم تشکر ویژه به عمل می‌آد، سبک بسیار متفاوت و آموزنده‌ای داشت. انشالله بخشی از روانشناسی‌ و رموز کارش رو بهمون یاد خواهد داد :25:.

مجموعا دور جذابی بود به‌نظرم و دست امین درد نکنه. داستانش خیلی خیلی زیباست و در خود بازی هم مدیریتش خوب بود :113: بالانس بازی هم به‌نظرم خوب و جذاب بود. البته من مجددا نتیجه گرفتم که فاز یک روزه به دلیل اینکه من اکثر شب‌ها خونه خودم نیستم برای من سخته، و یک سری تردید‌ها هم در رابطه با قوانین اعدام و رای اولیه داشتم که البته با خود امین مطرح کردم و کلا هم کار سختیه گرفتن باگ‌های این قضیه رای‌گیری. اما خب در تلاشیم که ایرادات رو نفع کنیم و وظیفه و زحمت این کار‌ها هم با گاد‌های عزیز هست. از امین عزیز مجددا تشکر می‌کنم بابت برگزاری این دور جذاب و آموزنده و به همه خسته نباشید می‌گم.

دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت می‌کند
بر زمینت می‌زند نادان دوست.


ویرایش: یک بخشی رو یادم رفت در موردش صحبت کنم. این شاید آموزنده‌ترین نکته این دور برای من بود و عجیب بود که تا الان توجه نداشتم بهش. مسبب‌اش هم شخصی نیست جز هیوگو تاونزند با هنرمندی پویا.
ماها اکثرمون وقتی پست می‌نویسیم اصلا حواسمون نیست که یک بار با دید پرسشگر به پست خودمون نگاه کنیم. مثلا من فکر می‌کردم پست اول بازیم خیلی خوب بوده. تا وقتی که هیوگو ازم ۳ سوال پرسید از همون پست. فهمیدم که چقدر یک نیم خط عبارت غلط در یک پست (حتی ۳۰ ۴۰ خطی)، چقدر کار رو خراب می‌کنه. همون یه بخش که مثلا گفتم "تحلیل‌های بدی انجام نشده در این زمینه". خب یعنی چی این. اصلا با کی هستی؟ چرا این رو باید بگی؟ اتفاقا وقتی با سوال هیوگو روبرو شدم، فهمیدم من موقع نوشتن اون جمله اصلا راجع بهش فکر هم نکردم و صرفا از ذهنم گذشته و برای پر کردن پستم آوردمش. یعنی حتی تو ذهنمم هم نبود که در مورد کی این صحبت‌هارو کردم.
یا اون بخش اول که گفتم "پست‌های آخر رو نخوندم"، اولا چرا اصلا این رو به صورت غیرشفاف و ناواضح گفت، خیلی جای سوال داره این. و دوما چرا باید این رو گفت اصلا. اگر شک داری که چیزی بگی که مثلا تکراری باشه یا بعدا برات مشکل ساز بشه، خب اون پست‌های آخر رو هم حدالامکان بخون و بعد پست بده. این‌ها چیز‌های کوچیکی هستن که در ظاهر به چشم نمیان اما بعدا می‌تونن مشکل ساز بشن. درواقع این بحث اینکه بعضا چیز‌هایی رو کاملا الکی به پستمون اضافه می‌کنیم که هیچ‌نیازی به گفتنشون نیست رو باید روش حسابی فکر کنیم و دقت داشته باشیم. این رو به‌نظرم اومد که بهش یه اشاره‌ای کنم.
 
آخرین ویرایش:
تازه‌وارد
نوشته‌ها
8
پسندها
0
امتیازها
0
[No message]
 
Underwood
نوشته‌ها
496
پسندها
424
امتیازها
565
مدال‌ها
38
" The Classics are always better "
:دی
سلام.

از بچگی به تاریخ علاقه خیلی زیادی داشتم و اگر درست خاطرم باشه توی دوران مدرسه، تنها کسی بودم که معلم های تاریخ رو به چالش می کشیدم و ازشون می خواستم که اطلاعاتی بیش از اون چیزی که توی کتاب ثبت شده بود ارائه بدن و چون اکثرا هم ناامید میشدم، تبدیل به یکی از مطالعات مورد علاقه جانبیم شد.

وقتی که تاریخ می خوندم، الگوریتم هایی رو میدیدم از تکرار اشتباهات مردم در دوره های مختلف، یعنی میدیدم که خیلی وقتا یک اشتباه مشخص با یک منشا مشخص، در حال تکراره و مردم هر دوره می بینند که مردم قبل از خودشون از اون موضوع آسیب دیدن، اما باز خودشونم به وقت عمل آسیب میدیدن. و همیشه برام این سوال مطرح بود که واقعا چرا این اتفاق میوفته و چرا مردم با اینکه فریب خوردن "دیگران" رو دیدن، باز هم خودشون فریب خوردن ؟

این سوال با من بود، تا زمانی که از یک دوره ای حول و حوش پیش دانشگاهی، با زندگی غیر آزمایشگاهی روبرو شدم، اساسا از نظرم زندگی آکادمیک، یک نوع زندگی آزمایشگاهی هست که خیلی از عوامل موثر بیرون رو نداره و بشر تازه زمانی با زندگی واقعی روبرو میشه که وارد روال کاری میشه و تازه نظام آکل و ماکول رو به مفهوم واقعی درک می کنه. وقتی که وارد نظام کار میشی، تازه می تونی ببینی که عجب، هرچیزی که در تاریخ خوندی، بار ها و بارها و روز ها و روزها برات در حال تکرار شدنه و خیلی جاها تو فریب می خوری و خورده میشی و خیلی وقت ها فریب می دی و می خوری و این پروسه تا بی نهایت ادامه داره، و بازم این سوال -اگر دقیق بشی- برات ادامه پیدا می کنه که مگه چقدر الگوریتم رفتاری وجود داره، که مردم علی رغم اینکه بارها "خوردن شدن" رو تجربه می کنند، اما باز هم اجازه میدن که فریب بخورن و باز هم اجازه میدن که "خورده بشن" آیا مردم بیش از حد "نا آگاه" هستند یا کسانی که فریب میدن بیش از حد "رند" و این سوال تا همیشه ذهنت رو درگیر می کنه.

اخیرا، که خیلی ازش نگذشته، برای همچین سوالی به یک جواب نیم بند در سطح وسع خودم رسیدم و اونم اینه که راه های "فریب دادن" و "آکل" بودن بی شماره و شکی در بضاعت ذهن بشر در فریب دادن نیست، اما بیشتر زمانی که فریب می خوریم، منشا این فریب از "قریب دهنده" نیست، بلکه اساس از "فریب داده شده" است. در واقع من معتقدم بیش از اینکه فریب دهنده مارو فریب بده، این ما هستیم که دائما در حال فریب دادن خودمون هستیم و همین خلا هم باعث میشه تا بشه با یک الگوریتم تکراری، بارها و بارها و بارها و بارها فریب بخوریم و علی رغم اینکه تجربمون بیشتر میشه، نتونیم جلوی فریب خوردن خودمون رو بگیریم.

اما ما چطور خودمون رو فریب میدیم و چرا؟ بزرگترین روشی که برای "فریب دادن خود" وجود داره، سفسلطه (ناآگاهانه اگر اینه :))) علیه خود هست، یعنی ماها خیلی وقت ها خودمون رو توجیه می کنیم و برای این توجیه دلیل میاریم و به این شکل خودمون رو "فریب" میدیم و این باعث میشه دیدمون نسبت به وقایع در جریان و گذشته اینقدر باز نباشه. اما ما چرا اینکارو انجام میدیم؟ قبل از اینکه بخوام به این سوال جواب بدم، می خوام از ظرفیت این دور استفاده کنم و تعدادی از این سفسطه هایی که علیه خودمون به کار می بریم رو در قالب یه مکالمه خیالی مطرح کنم:

باستر: پست افتتاحیه من خیلی خوب بود.
هیوگو: خیر، اون تیکه "شاید همه بیگناه بی نقش باشن" خیلی بد بود،
باستر: اونو که فقط تو فهمیدی، بعدم دیدی که جواب دادم بهش دیگه، کسیم شک نکرد. "جز تو کسی نمی فهمه اینا رو که"
هیوگو: اگر فهمید می خوای چه غلطی کنی، بد بود اون پست
باستر: نخیر، خوب بود. ازش کلی هم استفاده کردم.
هیوگو: اینکه ضعفشو پوشوندی دلیلی نمیشه ضعف نداشته باشی
باستر: شاید
هیوگو: شاید و مرض

-----

تل: اینکه بیگناها نفهمیدن من بیگناهم خریتشونه، اصلا نوع دفاعیه اومدن من طوری بود حتی اگر گناهکار بودمم نباید رای میوردم، بماند که خر نبودم گناهکار بودم که با همه درگیر شم، "شجاع" بودم یعنی بیگناه بودم.
باستر: نه لحن و نوع رفتارت بد بود.
هیوگو: البته معلوم بود که بیگناهه. بیگناها اشتباه کردن.
تل: بیا هیگو هم همینو میگه، خفه دیگه.
باستر: هیگو درست میگه، منتها تو وقتی همزمان 5 نفر رو میزاری تو لیست شک، حتی اگر 4 تاش درست باشه، بلاخره یه "شجاع" یا "وحشی" دیگه از گروه بیگناهان هم هست احتمالا که تو اون لیست باشه، در نتیجه میاد با روحیه بیگناهی باهات درگیر میشه، بقیه بیگناها هم گول بیگناهیشو می خورن و گول گناهکارا رو می خورن.
هیوگو: من باید درگیر شم، باید "کشف حقیقت" کنم. نه قبول ندارم بیگناها "خر" بودن. تازه من بودمم امکان نداشت همچین چیزی پیش بیاد.
باستر: بیگناها "خر" بودن، شکی در این نیست، ولی کشف حقیقت به معنی اتهام زنی اونم با اون لحن خشک و مسخره نیست، می تونی سوال جوابشون کنی. بعدم تو که می دونی قراره شب نباشی، بیخود تو همچین فازی به این شکل بازی می کنی. با اون لحن و سیاست بدون "قابلیت های فردیت" ، اگر 10 دور بازی کنی، 8 دور قابل اعدامی. نه هیگو ؟
هیوگو: درسته.
بیگناها: دیدین تقصیر خودش بود.
هیوگو: شما خفه شید، رای هاتون فاجعه بود به خدمتتون میرسم.

------

جسیکا (در گروه): به پست اولم گیر نمیدادی هیچ کس نمی فهمید. مرض داری مگه گیر میدی ؟
باستر: من گیر نمیدادم از فاجعه بودن اون پستت کم نمی کرد، باز من گیر دادم شاید بتونم کنترلش کنم.
جسیکا: نه خوبه اون پست اون چیزی نبود، الگی گیر دادی، بقیه کاری ندارن.
باستر: ببینیم
جسیکا: ولش کن اینو نمیشه کاری کرد، باید پست اولم خوب میشد، اه، نمیشه اینطوری بازی کرد
باستر: باید پست اولت خوب میشد، ولی اینکه نمیشه کاریش کرد چرت و پرته، تو توانایی اینو داری که همینو به نفع خودت برگردونی.
جسیکا: نه نمیشه، فایده نداره، بازی خوبی ازم در نمیاد، انگیزه ندارم.
باستر: انگیزه نیست، تو صرفا نمی خوای با هزینه اشتباهی که کردی روبرو شی.

------
ریگان: اوه پسر عجب بازی ای کردیم ما، دممون گرم عالی بودیم حقمون برد بود.
باستر: بازیتون خیلی خوب بود، تو هم خیلی خوب بودی، اما تو اعداما خیلی خوب نبودی.
ریگان: برو بابا عالی بودیم، کجاش بد بود ؟
باستر: به تل رای سوم و موثر دادی در حالی که باید به شرایط شک می کردی، از اون بدتر اینکه تو اون فاز کلوین رو اعدام کردی
ریگان: برو بابا، اعدام کلوین که عالی بود، جلاد رو انداختیم بیرون
کلوین: ولی به اسم مافیا انداختی بیرون
ریگان: "اول" به اسم گناهکار انداختم بیرون، تشخیصم عالی بود باو
باستر: می تونم بپرسم اگر کلوین هر سه حدسش درست بود و تو اون فاز به اسم "مافیا" اعدامش کردی، اونوقت نتیجش چی میشد ؟ :دیاگر شانس باهات یار نبود و حس اشتباه نمی داشت و همه حدساش درست بود چی ؟ این شانست رو به حساب درست بودن تصمیمت میزاری ؟
------
می بینید، این 4 نمونه از سفسطه هایی که ما علیه خودمون می کنیم، اکثرا هم چند تا الگوریتم مشابه داره :

1- ریختن تمام تقصیر نتیجه غلط روی اشتباهات دیگران (مثل مثال تل)
2- پوشوندن بد بودن اشتباهات با استفاده از قابلیت های فردی (مثل مثال باستر و کمی تل)
3- تعمیم درست بودن نتیجه به درست بودن تصمیم (مثل مثال ریگان)
4- پاک کردن صورت مسئله بخاطر ترس از مواجه شدن با اشتباهات (مثل مثال جسیکا)

و خیلی مثال ها و الگوریتم های دیگه که یا من نتونستم درکش کنم و یا زیاد بود و از حوصله جمع خارج

من نظرم اینه بزرگترین چیزی که آدم رو از پیشرفت، تجربه کردن و درست دیدن، منع می کنه، توجیه کردن خود و خود رو فریب دادنه و وقتی ما خودمون رو فریب میدیم، این گارد رو باز می زاریم که اجازه بدیم دیگران اینو کشف کنند و از این طریق بتونند به ما احاطه پیدا کنند و راه فریب دادن مارو یاد بگیرند. از طرفی هم ما به قدری رشد نمی کنیم تا بتونیم دلیل واقعی مشکل و ضعف خودمون رو بدونیم و اون ضعف تا همیشه با ماست و کسی "فریب" می خوره و خورده میشه که ضعفی باهاشه.

و من به نظرم نتیجه (برد گاد و فاوست) و نبردن هیچ کدوم از تیم ها، اتفاق خوبی بود، از این جهت که اگر خودمون رو با نتایج مجازی فریب ندیم (بیگناها: حق ما بود همه گناهکارا رو اعدام کردیم./ مافیا: هلن اعدام شد تو قانون نیومده بود که رهبرم باید ببره) این حسن رو می تونه داشته باشه، که کمی تمرکز کنیم روی نقاط فریب و ضعف خودمون، تا بتونیم یک لول خودمون رو بالاتر ببریم.

وگرنه، در اینکه تمام بازیکنانی که الان دارند بازی می کنند خوب و عالی هستند هیچ شکی نیست. از نظرم تو این دور هیچ بازیکنی "بد" نبود، متوسط و خوب و عالی بودن همه. و در کل سطحی که ما به عنوان مافیا بازی می کنیم خیلی فراتر از مافیاست و همیشه می تونیم از این بابت به خودمون فارغ از هر نتیجه ای افتخار کنیم. منتها باید به این دید مشترک برسیم، هدف نه برده و نه خوب بودن، هدف بهتر شدنه.

و جواب اینکه ما چرا خودمون رو فریب میدیم اینه: "تعصب به خود" و "ترس از مواجهه با اشتباهاتمون" و دراولین قدم برای این موضوع باید از "تعصب به خود" و تفکر درون خود خارج بشیم و کلان دیدن و کلان فکر کردن رو یاد بگیریم وگرنه درجا خواهیم زد.


پی نوشت: توضیحی در مورد تیممون و کلیت بازی در یک پست دیگه میدم، ولی با اجازه از گاد، فاوست و بازیکنا، در مورد نفر به نفر این دور تحلیلی ندارم و سرتون رو درد نمیارم :دی تشکرات وسیع از گاد هم به همون پست موکول می کنم :دی
 
مافیایی
نوشته‌ها
289
پسندها
123
امتیازها
90
مدال‌ها
13
سلام،
بلو بروک صحبت می‌کنه. :دی
صبح که بازی تموم شد؛ درحالی که ذهنم دیگه توان هندل گفت‌وگوهای داخل گروه هم نداشت، اطمینان داشتم که حالا حالاها برای تحلیل نمیام. اون خستگی به این سادگی‌ها از تن و ذهنم بیرون نمی‌رفت ولی مونده‌ام این صحبت‌های معمولی داخل گروه چی داره که به این راحتی انرژیم رو برگردوند. باز هم قصد داشتم مثل دور پیش در یک پست تحلیلم رو جمع و جور کنم ولی با تحلیل امیر به این فکر کردم که خوب می‌شه همه در پارت‌های کوتاه ولی منظمی که یک بخشی از صحبتمون رو پوشش بده جلو بریم تا در یکی دو هفته‌ی آتی سرمون با خوندن پارت‌های کوتاه همدیگه گرم بمونه. چراغ تاپیک خاموش نشه. :دی

صحبتی که اینجا دارم معطوف به خودم و بازی هست. درنتیجه اگر برای کسی جالب نیست می‌تونه راحت عبور کنه. :دی معتقد هستم ما خیلی آسون زندگی می‌کنیم؛ بدون اینکه خودمون متوجه‌اش باشیم. ما هرچیزی که دوست نداریم رو رد می‌کنیم. مسئولیت کارها و حرف‌هامون رو قبول نمی‌کنیم. از هر چیزی که اذیتمون کنه شونه خالی می‌کنیم. به راحتی غر می‌زنیم، از خستگیمون به عنوان بهانه‌ای برای خوب عمل نکردن استفاده می‌کنیم. ما، خیلی زیاد فرار می‌کنیم.

مثل وقتی که تو جنگل یک شیر گرسنه می‌بینی؛ طبیعت هر انسانی اینه که در مواجه با فشاری که احساس نمی‌کنه قدرت رویارویی باهاش رو داشته باشه فرار کنه. مهم نیست حتی اگه از درون خودش رو بابت فرار سرزنش کنه، یا اگه از قبل آماده‌ی جنگ پا به صحنه گذاشته باشه. وقتی فشار از یه حدی بالاتر میره باید یک جوری خلاص بشه. چون زیر فشار، همه‌چیز در دنیا تغییر شکل میده و انسان از این تغییرشکل‌های زورکی بیزاره. ما آسون زندگی می‌‌کنیم چون همه‌اش به دنبال کنترل فشار زندگی روی خودمون هستیم و این تفاوتی‌ست که من بین زندگی واقعی و مافیا قائلم.

دور پیش مدال پیشرفت به من داده شد. درحالی که از داشتنش خوشحالم، نمی‌تونم ازش لذت ببرم. چون هرکس هم که ندونه خودم می‌دونم که اینجا پیشرفتی حاصل نشده. ترسای دور یازدهم که مدال گرفت بهتر از دور دهم نشده. بلکه ترسای دور دهم نتونسته بود چیزی که هست رو نشون بده. هر عملی که در دور اخیر انجام دادم، هر قدر کوچیک در برابر نمایش شگرفی که تک تک شما اجرا کردید؛ ترسای دور دهم هم می‌تونست انجام بده. به زبان بهتر، یخش هنوز آب نشده بوده. :دی تازه با دور اخیر احساس می‌کنم یخم بالاخره باز شد. احساس غریبگی و نا راحتی در یک محیط چالش برانگیز بالاخره کنار رفته. پس در این نقطه می‌خوام لذت شنیدن پیشرفت کردنم رو از خودم بگیرم و به ترسا بگم؛ هنوز تازه شروعشه. اما قطعا پیشرفت بزرگی حاصل شده که اون در مافیا، در تاپیک و در قالب کلمات نبود. مستقیما در زندگی واقعیم بود. و درواقع من در مافیا پله‌ها رو بالا نرفتم؛ بلکه مافیاست که من رو در زندگی پیشرفت داد. چون اینجا، این صحنه، من رو تغییر شکل داد.

اینجا دیگه فرار کردن ساده نبود. خسته هستم، فکرم کار نمی‌کنه، حواسم نبوده، دلم خواسته، حالا که چیزی هم نشده... : )) بهانه‌های همیشگیم در این محیط نه تنها به نفعم عمل نمی‌کرد؛ بلکه برعکس کارم رو می‌ساخت. انگار با دست‌های خودم چاله‌ای که پام توش گیر کرده رو حفر کنم و یک چاه بزرگ ازش بسازم. و این فشار وجود داشت اما من دیگه سلاح همیشگیم رو نداشتم. نهایتا، چاره‌ای جز تاب آوردن نبود. می‌خواستم از اون شیر فرار کنم، ولی پشتم دیوار بود. باید می‌موندم و تمام اون کارهایی که در واقعیت ازشون فرار می‌کنم انجام می‌دادم. مسئولیت تک تک حرف‌ها و اعمالت رو قبول کردن، مورد تهاجم و سوال واقع شدن، بفهمی که ازت دارن سواستفاده می‌کنن، و باختن رو به چشم دیدن. هیچکدوم این‌ها راحت نیست و هرکسی که در این جمع حضور داره این کارهای سخت رو بلده. حتما خودتون به قدری در این محیط فرو رفتید که متوجه نشدید چه قدر با عموم مردم فرق دارید. اینجا شاید خیلی مهارت‌های فردیتون رو صیقل داده باشید؛ ولی به عقیده‌ی من ارزشمندترین دستاورد تحمله. تحمل فشاری که از توانت خارجه.

مهدی یک حرفی تو تحلیلش زد که مایلم من هم از سمت خودم همدردی کنم.

هرچقدر هم که متین (گاد اون دور) می‌گفت عالی بودی و خیلی کیف کردم با بازیت، برای من اثری نداشت چون خب شکست خورده بودم در یک نبرد مستقیم.

بله، واقعا سخته. :دی مهم نیست بقیه چی بگن و چه دیدگاهی بهت داشته باشن. تو بهتر از هرکس میدونی برنده‌ای یا بازنده. ترسای دور قبل برنده بود، و ترسای این دور طعم شکست رو چشید. چون گاهی تو پات به یک چالشی باز میشه و تو میتونی بگی من نخواسته بودم. من برام مهم نبوده. من از اول می‌دونستم نتیجه نمیده، و خیلی بهانه‌های دیگه. ولی وقتی به خواست خودت وارد مبارزه میشی، اوضاع فرق می‌کنه. باختن تو مبارزه‌ای که خودت دعوت نامه‌اش رو قبول کردی یا حتی فرستادی؛ جای شونه بالا انداختن با بیخیالی نسبت به نتیجه رو برات نمیذاره.

اینجای کار، تو دیگه سخت و داغ نفس می‌کشی، نبض پیشونیت سرسام‌آوره و تمام وجودت بهت میگه برنده شو. تو صحنه‌ی مافیا زمانی‌‌ست که انگشت‌هات با سرعتی فرای باورت دکمه‌های کیبورد رو می‌کوبه و می‌خوای و باید که ببری، ولی چند ساعت بعد خودت درحالی می‌بینی که تو تاریکی خونه صفحه هنوز روشنه، بقیه هنوز حرف میزنن و بازی می‌کنن، و تو دیگه برای حرف زدن ناتوانی چون "حذف شدی". چون باختی. :دی چند نفر می‌تونن و اصلا بلدن که ببازن؟ بعید می‌دونم تعدادشون زیاد باشه ولی در این جمع فراوان یافت میشه. اینجاست که می‌تونم بگم سه ماه اخیر زندگی من، با تنها سه دور مافیا که برای خیلی‌ها فقط یک بازیه، زندگی ساز بوده. چون با فشارهای کم شروع و در نهایت باخت رو تجربه کردم. این تجربه ارزشمنده چون من در زندگی همیشه از صحنه‌ای که توش می‌باختم، فرار کردم.

از این داستان‌ها که بگذریم :دی این دور قطعا دور فوق‌العاده‌ای بود. صادقانه قصدم یک بازی فوق‌العاده در جهت برد بیگناهان نبود. من در ذهن شکاک خودم، تنها هستم و دارم تنها می‌جنگم. تفاوت اتحادم با چاوش در دور قبل، با آرش و محمدامین و سحر دور اخیر این بود که اون موقع من "ریسک" کردم و اعتماد رو "انتخاب" کردم ولی بین این سه نفر اعتماد ایجاد شد و شکل گرفت. درنتیجه حقیقی بود، ولی برای من و چاوش و مهدی در دور قبل حقیقی نبود که نمودش رو در فاز آخر میشه دید. وقتی این دور اعتماد واقعی منجر به تصمیم درستی شد که هرکس مستقل برای خودش گرفت، ولی همه در یک راستا و متحد بود. حتی برای تماشای خالی، خیلی زیبا بود.

این دور رو من با کوهی از پشیمانی تموم کردم؛ اما قلبا رضایت خاصی نسبت به خودم، و خودمون دارم. تمام بیگناهان هرچند که در کاغذ باختن، در واقعیت برنده‌اند. هیچکس هم در این برد بی تاثیر نبود. درسته که من و مهدی حذف شدیم؛ اما حداقل هیچ بی‌گناهی نگفت که نقش ما لباس بود. می‌دونم که نسبت به من به خاطر رای آخرم تردیدهایی وجود داشت، ولی به قدری نبود که به چشم بیاد. من و مهدی کنار رفتیم و رضا هم از مسیر دیگه‌ای بهمون ملحق شد ولی در عوض صحنه در اختیار کسایی موند که حتی بهتر از ما جنگیدن و تا لحظه‌ی آخر فشار روانی رو تحمل کردن. قطعا هر سه بازمانده لایق برد بودن. این بدون شک از بهترین بازی‌هایی بود که در تمام ادوار مافیایی که حضور داشتم تجربه کردم. موقع دفاعیه‌ی آخرم درسته که از خستگی و ناراحتی برای لحظاتی تسلیم شده بودم، اما حقیقت اینه که تا آخرین لحظه‌ی بازی اون‌قدر می‌خواستم بمونم و اونجا باشم که حتی برای توصیفش عاجزم. می‌خواستم بمونم. می‌خواستم باهاتون بازی رو تموم کنم، و می‌خواستم همراهتون برنده شم.

چیز خاصی نگفتم و امیدوارم به این نقطه که رسیدید احساس نکنید وقتتون تلف شده. :دی سخن طولانی شد درحالی که کم بود. اما نوشتنش رو واجب دیدم. اخیرا حس می‌کنم دراماهای تاپیک‌هامون داره زیاد میشه، ولی این هم شاید بخشی از روند رشد جمعیه. یکبار دیگه تکرار می‌کنم؛ دور فوق‌‌العاده‌ای بود. در یک پست به گاد و هیوگو که مهم‌ترین‌ها هستن می‌پردازم؛ بعد اگه کسی مایل بود تلاشم رو برای تحلیل بازیش می‌کنم. خسته نباشید عزیزانم. :دی
 
کارکشته مافیا
نوشته‌ها
260
پسندها
82
امتیازها
245
مدال‌ها
28
آخرین سلام خدمت پیروان و ناپیروان گلم :گل: :))

قبل از هر چیزی، جا داره از همه کسایی که بازی کردن عذرخواهی کنم بابت حرکت آخر بازی و بگم از نظر من، همه بازیکنان بازی جز من برنده‌ن :دی این حرفای کمال‌گرایانه امیر هم قبول ندارم، حرفای درستی هست و باید در راستای پیشرفت تلاش کرد، اما هر بازی که تو بکنی توش اشتباه خواهد داشت، کمتر می‌شه و نوعش سطح بالاتر می‌شه، اما همیشه وجود خواهد داشت و اگه بگی به خاطر اشتباه‌های جزیی، حق پیروزی نداشتی، درست نیس. یه تیم فوتبالی که یه بازی هم می‌بره کلی تو طول همون بازی ممکنه اشتباه کنه، عملا کسی که اشتباه کمتری می‌کنه برنده‌س :دی

توضیح دقیق هم بدم که چرا به نظرم همه برنده‌ن جز من، من عملا با رای به باستر، کار تا حدی ناجوانمردانه‌ای انجام دادم که همه منطق بازی رو به هم ریخت. اگه اون نبود، بی‌گناهان به راحتی هلن رو تشخیص می‌دادن و خب خودشون به همراه هلن بازی رو می‌بردن. از طرفی، من در طول بازی خیلی گناهکارا رو اذیت کردم و عملا نقش مستقیم تو اعدام هر ۳ مافیا داشتم و نقش جزیی تو اعدام جلاد، سر همین اگه نبودم خیلی راحت‌تر می‌تونستن ببرن و شانس پیروزی داشتن، مخصوصا با این بازی فوق‌العاده‌ای که امیر و مهسا خانوم و محمدحسین کردن (عرفان خب نبود :دی). بعد وقتی من این اذیتا رو کردم، باید هنگام حدس بی‌گناها اذیت کنه که خب در عمل اذیت هم کرد و طبق متن قانون که اصلا گناهکارا برنده‌ن. فقط من بازنده‌م، اونم چون متن صریح قانون رو رعایت نکردم :)) البته هلن هم رای اشتباه داده بود، اونم با من بازنده‌س، اما خب اون قانون به خاطر فرد مریضی مثل من اضافه شده بود که نیاد کاملا مفیستوفلس بازی کنه، نه فرد گلی مثل محمد که هزارتا بند دیگه هم بود باز هلن بازی می‌کرد، سر همین محمد هم برنده‌س به نظرم :دی

در ادامه، مطابق عادت معهود، من اول یه توضیحاتی در خصوص بازی خودم و دید خودم می‌دم، بعدش سراغ نظرم در خصوص باقی بازیکنان و تیم‌ها می‌رم :دی

قبل از شروع بازی، از وقتی که نقش‌ها رو خوندم، خصوصیات این رهبران واسم خیلی جالب بود. همونطوری که تو دفاعیه آخر بازیم گفتم، عملا هر کدومشون می‌تونستن ۲ استراتژی برد انتخاب کنن که تا حدی در مسیر عکس هم بودن این استراتژی‌ها و سر همین خیلی ایده‌ای نداشتم که کدوم مسیر رو تو بازیم برم، گفتم حالا بازی رو با هلن بازی کردن شروع کنیم تا ببینیم چطور می‌شه :دی کلا یه چیزی در بازی من هست، کسایی که با من هم‌تیمی بودن دیدن، اونم اینکه من خیلی استراتژی خاصی برای بازی نمی‌ریزم، همواره بازی رو می‌رم جلو با رویکرد بی‌گناهانه، در طولش بسته به شرایط بهترین چیزی که به ذهنم می‌رسه رو تصمیم می‌گیرم. این ایده‌هایی که در طول بازی دورهای قبل دادم (که گوش هم نمی‌دین :)) ) و کارایی که این بازی کردم هم به همین روش رخ داده.

این بازی هم به دید اینکه هلن باشم شروع کردم و بازی پیش رفت تا فاز اعدام مهدی (تل پول). من حقیقتش مهدی رو اونقد بی‌گناه نمی‌دیدم وقتی استارت گیر دادن بهش رو زدم و در ادامه هم حس خیلی خوبی نداشتم، از طرفی خب بالاخره گناهکار هم بودم و مشکلی با اعدام بی‌گناه اونقدر هم نداشتم. کلا برای مفیستوفلس، هر کسی اعدام شه و عامل اصلی اعدامش باشه، (جز اون کسی که نباید بهش رای بده)، خیلی فرق خاصی نداره، بی‌گناه باشه که خوبه، گناهکارم باشه به هلن بودن نزدیکش می‌کنه، باز خوبه :)) این رو البته اون موقع در ذهن نداشتم، اما بعدا (اواخر بازی یا حتی بعد بازی) که دقیق‌تر فکر کردم، دیدم اینطوره. از طرفی محمد (مدی) هم خیلی از مهدی حمایت می‌کرد، اعدام نمی‌شد اون سختی هم ایجاد می‌کرد، در نتیجه استقبال کردم و مهدی اعدام شد :دی یه صحبتی هم شد که چرا استف رو بالاتر از بلو گذاشتم تو رای‌هام، خیلی دلیل خاصی نداشت :)) صرفا چون بلو قانع کرده بود من رو نسبت به اتهامم بهش، به نظرم نباید بالا می‌ذاشتمش، استف جو کلی بازی حس منفی بهش داشت و منم موافق بودم، گذاشتمش بالاتر از بلو :دی حتی بلو رو می‌خواستم ببرم آخر اما دیدم به بقیه هم حس بدی ندارم :دی

بعد از این اعدام، بازی برام خیلی متفاوت‌تر شد. تا قبل اعدام مهدی، حس عمومی بازی به من خیلی بد نبود و صحبتایی شده بود که هلن باشم، اما بعدش جو بازی خیلی علیه من شد و عملا من رو مفیستوفلس می‌دیدن. از طرف دیگه هم یه مقدار فکر کردم دیدم لازم نیس من خیلی دست و پا بزنم و خودم رو هلن نشون بدم، این بدتره حتی، یه کم به صورت حتی مصنوعی بیام منفی بازی کنم، ممکنه بیشتر به این فکر کنین که من هلن هستم تا اینکه بیام سفید بازی کنم. مخصوصا که یه بی‌گناه هم مرده بود در اون مقطع و شانس برد گناهکارا بیشتر شده بود، در نتیجه انگیزه هلن برای مفیستوفلس بازی کردن بیشتر. سر همین هم رو آوردم به پست‌های از جنس اینکه لازم نمی‌بینم رای‌م رو توضیح بدم و امثالهم که یه مقدار مایه طنز هم داشتن، نظیر تلمیحاتی مثل اینکه من وظیفه‌م صرفا راهنمایی شماست و کنترلی بر شما ندارم و «اما شاکرا اما کفورا» :دی (دلم تنگ شده بود برای استفاده از «»، کس دیگه استفاده نمی‌کنه، سر همین استفاده نمی‌کردم به عنوان ویکتور :)) :دی) در انتهای همین فاز هم بود که به محمدامین (جکسون) گفتم دید بازی رو بهم دوست دارم و به مهسا خانوم (کریستین) هم گفتم سفیدی برام، که مهسا خانوم واقعا برام سفید بود و نمی‌دونستم گناهکاره :))

اینکه به جکسون گفتم دید بازی بهم رو دوست دارم، از این جهت بود که خب مثلا داشتم می‌گفتم هلنی هستم که اوکی هستم بازی من رو مفیستوفلس ببینه. بعدش انتهای همون فاز، بیشتر فکر می‌کردم و در چت با امین گفتم که بازی چقد جالبه الان، هر کسی بخوام اعدام نشه می‌تونم بهش رای بدم و هر کی بخوام اعدام بشه می‌تونم دفاع کنم ازش :)) و خب این استارت مرض‌هام و پست نهایی رو زد. متاسفانه خیلی خوب نتونستم ازش در راستای گناهکارا استفاده کنم چون تشخیص درستی واقعا از گناهکاری بی‌گناهی آدما نداشتم، صرفا همینجوری تصمیم گرفتم یه سری رو سفید کنم یه سری رو نه. اصل کسی که تصمیم گرفتم سفید کنم جکسون بود که به نظرم احتمال خوبی بی‌گناه بود و می‌خواستم اگه مرض من رو می‌فهمن، فک کنن که گناهکاره و سر این اعدامش کنن :)) اگرم گناهکار بود واقعا که خب اوکی بود، سفید شده بود :دی و مثلا سمت دب نرفتم اصلا که چون مدی و جو بازی علیهش بود، کمکی به سفید بودنش نکنم و هی شک بمونه روش :دی اما در کل اونجوری که می‌شد نتونستم از این ابزاری که داشتم استفاده کنم چون حدسام از گناهکارا خوب نبود.

فاز اعدام بلو هم که عملا نبودم و صرفا یه پست دادم که توش باز به جکسون، ریگان و باستر گیر دادم که برای بازی سفیدتر بشن ولی موقع اعدام اینا رو گزینه‌های آخر گذاشتم و گزینه اول همون بلو بود :دی

فاز اعدام محمد حسین عزیز (کلوین)، من همچنان خب واقعا گیج بودم که چی به چی هست و نگرانی اصلیم این بود که الان جلاد بازی رو نبره. رفتم حساب کردم دیدم طبق اولویت ها جلاد نمی‌تونه بازی رو ببره، خیالم راحت شد. گرچه در اون مقطع احتمال زیادی به جلاد بودن باستر هم می‌دادم، چون باستر به من اعلام شده بود فقط و نمی‌دونستم نقشش چیه. من برای سازگار موندن بازیم خب به گیر دادن به جکسون و ریگان در طول بازی ادامه دادم و از کلوین هم مثلا دفاع کردم، اما می‌خواستم کلوین اعدام شه. اینجا شاید اشتباه کردم و باید ریگان/دب رو اعدام می‌کردم که بعدش فاز بعدی کلوین اعدام شه که خب همون عدم تشخیص گناهکارها کار دستم داد. واقعا هم کلوین رو به نیت گناهکاری و در راستای هلن بودن خودم اعدام کردم :)) یعنی با همون منطق که من هلنی هستم که داره از جو بازی استفاده می‌کنه برای رسوندن به اهدافش (پست دفاعیه م :دی)

فاز اعدام مهسا خانوم (کریستین)، من واقعا همچنان نمی‌دونستم کی گناهکاره کی نیست. محمدامین یه استدلال خوبی کرده بود، من نمی‌دونستم که درسته یا نه حتی، ولی گفتم بچسبم به همون محمدامین و بریم برای اعدام، یا بی‌گناهه که خوبه، یا گناهکاره که باز برای هلن بودن خوبه :)) حسم بیشتر به سمت گناهکار بودن کریستین بود فک کنم، اما وقتی گاد اعلام کرد مستشار، ذره‌ای شک نکردم. اینکه بازی اون موقع تموم نشده بود رو فکر می‌کردم یاکوزا موفق نبوده تا اینکه کریستین لباس بوده باشه :))

بعدش که بازی ۴ نفره شد، فهمیدم که بازی باخته‌س برای من. چون دب و جکسون اعتماد داشتن به هم و خیلی بعید بود هم دیگه رو اعدام کنن و اگه من به باستر رای ندم، تهش هلن هم درست تشخیص خواهند داد. تنها راهم این بود که سعی کنم مدلین رو گول بزنم :دی برای همین به سرعت به حرف درستی که خودش قبلا زده بود (اعدام ریگان/باستر) چسبیدم، و خب چون اون می‌دونست من مفیستو هستم، شک می‌کرد که اینا گناهکار نباشن و من بخوام با حذف متوالی ۲ بی‌گناه، بازی رو برای مافیا در بیارم. خیلی اذیت کردم محمد بنده خدا رو :)). تلاشم رو کردم که اولیش ریگان باشه که بعدش ممکن بود تو اون ۳ نفر نهایی دب و جکسون به هم شک کنن و مدلین هم اگه من به باستر رای می‌دادم نمی‌یومد سمت باستر و ممکن بود راه پیروزی‌ای باشه، سر همین هم از سحر خانوم (دب) و محمدامین پرسیدم بگین رای نهایی‌تون کدومه که به اون بدم ولی رای اول رو به ریگان دادم و یه گیری هم ازش گرفتم، اما خب راه نیومدن و مجبور شدم برگردم به باستر (امیر) که لااقل پیروانم ببرن حتی اگه خودم ببازم :دی

کلا از ۴ نفره شدن بازی به بعد، اوج بازی بی‌شرفانه رو انجام دادم که همینجا از همه پوزش می‌طلبم :)) تا قبلش درجه بی‌شرفی بالا نبود خیلی، استاندارد بود :)) این خلاصه‌ای از بازی خودم بود، در کل هم خیلی خوش گذشت بهم و مرسی از همه که بودن و کلی هم تشکر از گاد عزیز :دی

========

در مورد بازی افراد، این دور به چند دلیل خیلی تحلیل دقیقی نمی‌تونم ارائه بدم، اما خب تلاشم رو می‌کنم. یکی اینکه، کلا دنبال کردن یوزرهای فیک برای من سخته، به این معنی که اینکه یادم بمونه کی چی گفته، وقتی یوزرها فیکه خیلی برام سخت‌تره تا یوزرهای واقعی، چون به اونا حس دارم ولی یوزرهای فیک نه. دوم هم، همونطور که دیدین یه سری فازهای بازی رو نبودم و کلا فازهای یه روزه برام سخته، همه پست‌ها رو بر خلاف دور قبل نتونستم دقیق بخونم :دی سوم هم، به خاطر نوع نقشم و مرض پشتش و جنس بازی که در پیش گرفتم از بعد اعدام مهدی، خیلی نیازی نداشتم که پستا رو دقیق هم بخونم :))

رهبر عظیم الشان، محمد (مدلین :دی): محمد بازی بسیار خوبی انجام داد، واقعا نمی‌دونم یکی چطور بیشتر از این می‌تونست هلن بازی کنه :)) تمام تلاشش رو توی بازی در راستای کمک به بی‌گناه‌ها کرد و همونطور که خودش گفته بود، اصلا براش برد تکی مهم نبود و سر همین ذره‌ای مفیستوفلس بازی نکرد و کار من رو از جهتی سخت و از جهتی آسون کرد. اگه بند هلن به این تغییر می‌کرد که با اشتباه گناهکارا در حدس مفیستو، بی‌گناهان هم می‌برن، ممکن بود محمد هم مقداری مفیستو بازی کنه، اینقد که این پسر آقاست :دی
ذره‌ای هم خرده به اینکه محمد چرا به باستر رای نداد نباید بگیرین، چون همون مشکلی که بی‌گناهان انتهای بازی داشتن که محمد رو اعدام کردن به خاطر رای من به باستر، محمد از خیلی زودتر تو بازی داشته و از اول بازی می‌دونسته من مفیستو هستم. وقتی در اون مقطع بازی من می‌گم که باستر/ریگان رو پشت هم اعدام کنیم، هر عقل سلیمی فکر خواهد کرد که جفت اینا بی‌گناهن و گناهکار بین دب/جکسون خواهد بود و در نتیجه به اینا رای نمی‌ده. اگر بی‌گناها به رایشون به من به جای محمد خرده می‌گیرن، حق دارن به محمد هم خرده بگیرن که به نظرم در هیچ کدوم شرایط حق خرده گرفتن ندارن، کار عجیب غریب از جانب من بوده که کسی (به درستی) توقع نداشته :دی

محمد تنها اطلاعی که در بازی داشت مفیستو بودن من بوده و جز اون مثل یک بی‌گناه بی‌نقش بوده و در نتیجه همه شما اوضاعتون از محمد بهتر بوده برای تشخیص دادن، تازه چون شما مفیستو بودن من رو مطمئن نبودین، مرض‌های من رو نمی‌دیدین، اصل مرض‌های من دامن محمد رو می‌گرفت :)) یعنی اوضاعش از همه شما بدتر بوده و با این حال خیلی خوب بازی کرده. من البته نیتم اذیت محمد نبود، در انتها فهمیدم چه بلایی سرش آوردم :)) عذرخواهی می‌کنم :گل:

در طول بازی هم مکالماتی که با هم داشتیم عالی بود، خیلی لذت بردم :))

آها، بند ۳ رای اشتباه هلن هم جزو بندایی بود که اواخر به قوانین اضافه شد، ممکن بود محمد واقعا ندیده باشه یا سر همین توجه نکرده باشه بهش که باز سر اینم عذر می‌خوام، چون من منجر به اضافه شدن اون بند شدم :)) :دی


امیر (باستر): چقد خوبه این بشر :دی من که می‌دونستم گناهکار/جلاده هم شک می‌کردم این امیر نقشش چیه. تا اعدام کلوین که بیشتر سمت جلاد بودنش بودم حتی، بعدش خب برام معلوم شد نقشش، اما بازم شک می‌کردم :)) امیر حقیقتا کامل‌ترین و بهترین بازیکن مافیاس با اختلاف، صحبت خاصی ندارم بکنم :دی اون مرضی که من داشتم می‌ریختم هم فهمید و به درستی فکر کرد شاید هلن باشم که همچون کاری کردم و سر همین مطرح کرد، وگرنه اگه می‌دونست مفیستو هستم، نباید مطرح می‌کرد چون تهش موقع حدس زدن بی‌گناهان می‌تونستن فکر کنن که گناهکار خواسته به شکشون بندازه که اشتباه تشخیص بدن و بازی رو گناهکارا ببرن. ولی خب همینکه به همچون چیزی توجه کرد فوق العاده بود :دی


مهسا خانوم (کریستین): مهسا خانوم هم واقعا عالی بازی کردن. همونطور که پویا گفت و نوعی که محمدامین هم تو بازی فهمید، قربانی دوگانه‌های بازی و تعداد بازیکنا شدن و اعدام شدن، نه اینکه اشتباهی تو بازی کرده باشن. بازی به شدت سفید و خوب و منطقی داشتن، صرفا سر اینکه با توجه به نوع بحث بین بقیه بازیکنا، احتمال زیاد یه گناهکار باید بین خودشون و محمدامین می‌بود و خب محمدامین یه کم سفیدتر بود. گرچه می‌شد دبه کرد روش و مثلا گفت از کجا معلوم اون دوگانه‌ها زرگری نباشه که یکی تا انتهای بازی بره یا به جکسون هم به خاطر رفتار من باهاش می‌شد شک کرد، اما خیلی کار سختی بود. در کل بازی درستی انجام دادن :دی شاید لباس مستشار نمی‌دادن بهتر بود، البته که از اونور شب می‌خوردن در نتیجه فایده‌ای نداشت :)) از این جهت می‌گم بهتر بود که کلا مافیا تو بازی اگه بی‌گناه اعدام شه، اگه در طرف دوگانه‌ای نباشه، بی‌گناه اعلام شدنش فایده خاصی نداره.


عرفان (جسیکا): عرفان که متاسفانه نبود و اگه بود به نظرم گناهکاران (و من باهاشون :دی) می‌تونستیم با احتمال خوبی بازی رو ببریم. اصولا گادکش از بی‌گناه‌هاس و به نفع گناهکارا، این بازی برعکس بود چون جسیکا تقریبا شبیه به گادکش بود :دی شاید می‌شد مافیا کنترل بهتری کنه و دب زودتر از جسیکا اعدام شه و اون موقع اعدام جسیکا خیلی ترسناک می‌شد، اما خیلی سخت بود این کار هم. مافیا می‌تونست از رای‌های جسیکا به ریگان هم استفاده کنه که نکرد، می‌تونستن بگن زرگری بوده که چون داشته می‌رفته، خواستن باهاش ریگان رو سفید کنن :دی همونطور که به باستر اتهام وارد شد که برای سفید کردن خودش جسیکا رو اعدام کرده.


ترسا خانوم (بلو): من چون فاز اعدام رو هم نبودم، نظرم خیلی کامل نیس، اما تا قبلش پست‌ها به صورت کلی خوب بود، اما جا داشت دقت بیشتری توش باشه که آتو نده. مثلا اون گیر رونالدینیویی که من گرفتم، به نظرم با یه روخونی مجدد قابل حل بود، اینکه حواست باشه به کیا اتهام زدی و یهو ته پستت مخالف اون حرف رو نزنی :)) :دی در کل بازی خوبی کردن ولی به نظرم.


سحر خانوم (دب): فراری‌ترین از اعدام. من واقعا توقع نداشتم اعدام نشین، از این جهت واقعا تبریک می‌گم :دی برگشت بعد از مدت‌ها هم بود و خب بازی خیلی خوبی انجام شد، اهداف شب هم که خوب بود، بارک الله :دی بازی شما هم خیلی دقیق نخوندم که نظر بدم :دی


محمد امین (جکسون): عالی :)) قبلا هم گفتم فک کنم، منطق محمد امین به منطق من خیلی می‌شینه. اولش که محمد امین رو برای سفید کردن انتخاب کردم، نمی‌دونستم محمد امینه و خیلی دیرتر برام معلوم شد، اما از اینکه محمد امین بود واقعا راضیم، می‌تونست قشنگ بفهمه چه کاری می‌کنم و توقع داشتم من رو خیلی راحت‌تر هلن ببینه و به رای به باسترم نیاز نداشته باشه :دی خیلی بازی خوبی هم کرد و این سری پستاش هم واقعا تمیز بود، احسنت :دی اینکه فهمید من دارم رای پرت می‌دم برای دفاعیه هم واقعا دوست داشتم، گرچه هدفم این نبود رای‌هام حتما پرت باشه و موثر نشه، ولی بازی خوب پیش رفت و این آپشن رو هم روش اضافه کرد برای هلن بودنم :))


آرش (ریگان): من آرش رو که اصلا نفهمیدم کیه تا فازای آخر که امیر به اسم صداش کرد و تعجب کردم :)) آرش هم بازی خوبی کرد، اهداف شبش هم که عالی بوده. تنها نکات خطرناک بازیش جاهایی بود که یه کم ایده‌هایی داد که می‌تونست منجر به اعدام خودش بشه، اما خب چون کلیت بازیش بی‌گناهی بود تونست راحت خارج شه ازشون و از دفاعیه فراتر نره. اشتباه کردم ولی من، نباید سمت سفید کردن آرش می‌رفتم و یه کم بیشتر باید هلش می‌دادم، شاید می‌شد جای کلوین اعدام شه :دی


رضا (استف): رضای عزیز هم که متاسفانه خیلی برخورد نداشتم باهاش تو بازی، نظر خاصی ندارم حقیقتا :دی


مهدی (تل): از منظر تغییر لحن که فوق‌العاده، اصلا فک نمی‌کردم تل، مهدی باشه. مهدی جز بهتریناس در این زمینه، مثلا من خیر سرم تلاش کردم لحن رو عوض کنم، اما خیلی تیکه کلام و نوع بیان خاص دارم که قابل تغییر نیست برام. اگه می‌خواستم این کار رو بکنم هر پستم ۳ برابر طول می‌کشید تا ارسال شه، سر همین بی‌خیال شدم. همین اندک تغییر لحنم که زود لو رفت هم پستام رو طولانی می‌کرد :دی

در مورد استراتژی بازیش و اعدامش، تو گروه که صحبت شد، برای اینکه اینجا هم گفته شه، اینه که کلا چنین بازی درگیرانه‌ای، پتانسیل اعدام شدنش زیاده و به شدت ریسکی هست. دقیقا به همین دلیل هم، بیشتر از بی‌گناه همچین بازی بر می‌یاد تا گناهکار، چون گناهکار محتاط‌تره برای اعدام نشدن، در نتیجه حرفاش درسته. اما خب یه چیزایی در ذات آدماس و به قول خودت و امیر، تو باید «روان‌شناسی» بازی رو بکنی. نوع بازی ما همچین فردی رو اعدام می‌کنه و اگه این ریسک رو کردی، ناراحتی خاصی نباید داشته باشی ازش. ممکنه هم نظرت این باشه که این نوع بازی درسته و بخوای روش پافشاری کنی تا برخورد بازی رو عوض کنی به این نوع بازی، که خب باید تا چند دور اعدام شدن رو قبول کنی. تازه دورای بعدیش هم بهت می‌گن می‌خوای ادای بی‌گناهی در بیاری، باز اعدام می‌شی. شخصا من حس ادای بی‌گناهی گرفته بودم که حس منفی داشتم :)) :دی

تحلیلت هم به شدت خوب بود و دیدت به جدا کردن اسم «مهدی» از بازی رو دوست داشتم و خیلی موافقم با این قضیه. سر این بازی با یوزرهای فیک جالبه، اما تغییر لحن برای بچه‌ها سخته و هر کاری کنی هم لو می‌ره تهش. باید یه سیستمی باشه که متنامون رو بدیم بهش، اتوماتیک لحنا رو عوض کنه و پست رو ارسال کنه :))


محمد حسین (کلوین): به نظر من، محمد حسین شروع خوبی نداشت، با یه کم دقت بیشتر می‌تونست مهم‌ترین اتهاماتی که بهش وارد شد مثل اون قضیه تعداد افراد مافیا رو نداشته باشه، مخصوصا که مافیا هم نبود که اون بخواد از ناخودآگاهش بیاد و اشتباه صادقانه بود. حقیقتا من سر همون گناهکار می‌دیدمش. اما خب در ادامه خیلی خوب تونست این اتهامات رو توجیه کنه و واقعا به سختی اعدام شد، خیلی سخت بود برگشتن از چنین شروعی و محمدحسین تقریبا کامل از اون برگشت. اما خب به خاطر اون حس، دیر یا زود اعدام می‌شد و سخت بود براش که تا ۳ نفر آخر بره و باید با حدس‌ها می‌برد که خب خیلی کار سختی هست. مثل همیشه هم که خوشحالم از هم‌بازی بودن باهاش :دی


پویا (هیوگو): بسیار متفاوت و دوست‌داشتنی :دی من نقش فاوست رو که خوندم، گفتم که خب این چه نقش بی‌خودی هست، بردنش که نسبتا آسونه، کاری داره مگه تو ۵ نفر به نسبت ۲ به ۳ بگی. نوع بازیش هم خیلی ایده‌ای نداشتم چطوری باشه و مثل همون کلانتر باید می‌بود که خب با نقش خارج بازی خیلی موافق نیستم. اما این نوعی که پویا بازی کرد واقعا جذاب و دوست داشتنی بود، سوالای باحالی هم پرسید. اون مسئله مسابقه که مجری پوچ می‌کنه رو من قبل این دور، بعد از اون معماها که پویا مطرح کرده بود می‌خواستم تو گروه بپرسم اصلا که نشد :)) :دی خیلی خوب بود خلاصه، احسنت :دی

در انتها ولی نه کم ارزش‌ترین (فارسی شده last but not least :دی)، ال امین، گاد: بسیار بسیار ممنون بابت زحمتی که کشید. فازای یه روزه همونطور که به ما فشار می‌یاره، به گاد هم فشار بیشتری می‌یاره و تشکر واقعا. مخصوصا که نقشا هم جدید باشه و هی سوال پیش می‌یاد و همواره باید باشه که سوالامون رو پاسخ بده. از ایده‌های جدید و نقش‌ها هم لذت بردم و خیلی دوست داشتم نقشایی مثل مفیستوفلس و هلن رو، گرچه نوع فعلیشون باگ‌هایی داره که باید گرفته شه، که خب طبیعی هست وقتی دور اولشون هست. کلا یه مشکلی که بازیمون داره اینه که تقریبا هر سری با نقشای جدید بازی می‌کنیم، در نتیجه فرصت باگ‌گیری فراهم نیست و باگش که گرفته می‌شه نقشای جدیدی می‌یاد :)) اما خب اگه هدف برد و باخت نباشه و جذابیت/لذت باشه، اوکیه :دی اینکه در طول بازی تلاش کرد این مشکل اعدام‌ها هم حذف کنه ستودنی بود و بهتر شد واقعا، اما هنوز باید بهتر شه. کلا این نوع اعدام‌ها معضلی شده :)) :دی به نفع گناهکارا هم هست این خر تو خری و اینا چون اطلاعات کمی می‌ده :دی

مرسی کلی ولی و مرسی که اعتماد کردی به من با نقش مفیستوفلس، حقیقتا لذت بردم :گل:. تقریبا مطمئنم کاملا متفاوت از چیزی که تو ذهنت بود بازی کردم و فک می‌کنم توقع داشتی هلن بازی کنم، نه اینجوری :)) اگه خراب کرد چیزی که در ذهنت بود ببخشید، کلا هیچ نقشی رو از من توقع نباید داشته باشین نوع خاصی بازی کنم، ممکنه یه مرضی/ایده‌ای بیاد وسطش خراب کاری کنم :)) :دی

با تشکر از همگی و عرض معذرت اگه کسی ناراحت شد :گل:
انشالله همواره هم خوش باشین و هم به راه راست هلنی رهنمون باشین، نه مکتب لوکیسم پر مرض و غلط :)) :دی
 
آخرین ویرایش:
مافیایی
نوشته‌ها
59
پسندها
5
امتیازها
50
مدال‌ها
8
خب خب منم اومدم البته بازم ممکنه بیام و الان ک دارم این پست رو می‌نویسم هنوز نمیدونم تا چه حد انرژی دارم برای شرح خودم :دی

این بازی چند مزیت داشت برای من. اول از همه اینکه در تعطیلات برگزار میشد و دوم هم اینکه نقش‌ها پیچیدگی نداشتن و به قول خودتون نزدیک به مافیای کلاسیک بود و سوم هم اینکه یوزر فیک بود :دی برای همین بعد از دور قبل که بازی رو گام به گام میخوندم و واقعا از بیرون برام هیجان‌انگیز بود تصمیم گرفتم این دور رو که شرایطش بهم میخورد بازی کنم. منتها خدا خدا می‌کردم نقش خاصی نگیرم.
یعنی ترجیح من شهروند عادی بود که مسئولیتی روی دوشش نباشه. این پیشنهاد رو به امین دادم ولی امین خودش نقش مستشار رو برای من در نظر گرفته بود چون معتقد بود من در شب زود تیر خواهم خورد و نیازه که اینطوری باشه.
با این حال دستمو باز گذاشته بود ولی من خودم ترجیح دادم به تشخیص امین احترام بذارم و همون نقشی که خواسته رو بازی کنم با اینکه ماهیت نقش (مخصوصا قسمت دکترش که نیاز به هدف درست و سیو دیگری بود) کارمو سخت میکرد.

در مورد یوزر فیک هم من خودم برام جذابیت داره ولی خب قطعا هم بازی رو سخت‌تر می‌کنه. :دی یوزر فیک خوبیش برای من این هست که فکر میکنم یه برابری نسبی ِ قضاوتی تو بازی شکل می‌گیره که اون برای من خوشاینده :دی همزمان هم یه کنجکاوی جذاب که این یعنی کیه و … که خب خوشم میاد. :دی البته من تقریبا بعلت فراموش کردن روند بازی‌های هر فرد زیاد نتونستم درست تشخبص بدم :)) مثلا برای چاوش، دنبال چاوشِ بازی قبل بودم:))، و پیداش نمیکردم قطعا :دی عرفان رو میتونستم پیدا کنم فقط در یک نگاه که خب نبود:)) بعدش امیر. جلوترش آرش. محمدامین رو که اصلا بازی نکرده بودم باهاش فک میکردم رضاست تا زمانیکه صداش زدن تو بازی :)) بلو رو فکر میکردم خلفیه (واقعا لیست اسامی بازیکنا رو نمیدونستم :)) ) یا مهدی باشه و در مرحله ی بعدی مهسا :)) ترسا رو واقعا شوکه شدم :دی ترسا فک میکردم کریستین باشه البته از یه جایی به بعد که مهسا بودن ِ‌کریستین لو رفت باز ترسا رو نمیتونستم پیدا کنم :)). تل اصلا قابلیت تشخیصش رو بخاطر تغییر لحن نداشتم. هیوگو هم به علت یه جمله‌ی آرش پیش از بازی،‌ توهم زده بودم آرشه. بعد که مشخص شد پویاست دنبال آرش بودم و اونم تا اون قضیه ی ترافیک کرج و اون جملش خطاب به من که در مورد استرس بود؛ مطمن نبودم خودش باشه. :))
کلوین هم مشخص بود محمدحسینه :دی رهبرها رو هیچ ایده ای نداشتم. یجاهایی فکر کردم مدی، یاسین یا صدراعه :دی یجاهایی هم در هاله‌ای از ابهام بودن.


چند تا چیز در مورد من هست که کمتر کسی می‌دونه فکر کنم :دی
مشکل من با مافیا برمیگرده به چند تا چیز. سه تاش ایناست:

1-اول از همه شخصیت محافظه‌کارم. من غالب بازی‌هایی که کردم گناهکار بودم :دی یه بارم که بیگناه بودم جذب فرقه شدم ((: یبارم که تقریبا اصلا تو بازی نبودم و اگر چیز دیگه ای هم بوده قطعا نبودم چون یادم نیست :)) این مساله ی محافظه‌کاری تقریبا در همه جای زندگی من هست حتی در بازی‌هام و جوری نیست که بگم در نقطه‌ای از من جدا میشه. در مافیای جمع ما هم این محافظه‌کاری به شدت تو دید هست و عامل ایجاد حس منفی. پس من یا باید نشونش ندم یا باید خودم باشم و استرس بکشم که هر لحظه ممکنه کسی خِر منو بابت این موضوع بچسبه :دی از هر دو منظر هم من تحت فشار قرار میگیرم و اذیت میشم و باعث میشه لذت نبرم

2- استرس : ذهن من، ذهن انالیزگریه. مخصوصا در رابطه با شخصیت افراد و از بُعد روانشناسی. شاید در انالیز روندها و بصورت کلی و از بالا دیدن اتفاقات ضعف داشته باشم اما جزئیات رو میبینم و تحلیل می‌کنم و اصولا هم خطای زیادی ندارن :دی با این حال هیجان غالب من استرس هست که خب با تمام تلاش‌هام برای کاهشش در موقعیت‌هایی هنوز هم روی من سواره. یکی از اون موقعیت‌ها هم مافیاست. بخاطر استدلال محور بودن این بازی و اون جذابیتی که آنالیز کردن آدم‌ها برام داره مافیا میتونه جز بازی‌های ایده الم باشه ولی از طرفی بخاطر مساله‌ی هیجاناتم می‌تونه سم خالص هم باشه :))
حالا این مساله شاید با بیشتر بازی کردن "بهتر" بشه ولی خب طبیعتا برای طی کردن این مسیر هم من باید کلی اذیت بشم که خب ناخودآگاه ازش فرار میکنم :))

3-سخت‌گیری به خود در رابطه با اشتباه نکردن :‌ خب من به شخصه ادم مسئولیت‌پذیریم. یکی از دلایلی هم که مافیا بازی نمی‌کنم برای همین هست که از اینکه بازی کنم و به هر دلیلی (فشار بازی یا اتفاقات خارج از کادر) نتونم ادامه بدم خود خوری شدیدی خواهم داشت :دی
حالا شما فکر کن اینطوری باشی، بیگناه هم باشی، برنامه هات هم طوری پیش نرفته که بتونی اون مدلی که دوست داری بازی کنی و در تمرکز کامل باشی در حدی که بدونی اصلا داری چه غلطی میکنی :)) و خب نخوای هم اشتباه کنی :دی خب این باعث میشه مغز من طبق همون اصطلاحی که تو بازی آوردم "بسوزه" :))
در طی مسیر بازی ناراحت بودم از اینکه نتونستنم مستندات از بازی جمع کنم و بقول امین فقط اطلاعات بود که وارد ذهنم میشد و یک برداشت‌هایی ازشون داشتم و بعد باز اطلاعات میومد و خلاصه این حجم صعودی بالا میرفت و ذهن من رو آشفته‌تر میکرد.
من نیاز داشتم همه اینارو مثل نقشه راه بنویسم بذارم جلو چشمم که بتونم هم چیزهایی که به ذهنم رسیده در لحظه ی خوندنشون رو موقع نوشتن پست‌هام بیارم تو متن، هم تصمیم‌گیری موقع رای و … برام راحت‌تر بشه. ولی نشد :)) اینکه میگم "شلخته" بازی کردم بخاطر این بود. :دی
مثلا تو همون 2 فاز اول، یه سری موارد به چشمم اومده بود و حتی منم بهش فکر کردم که چرا این اینطوری گفته و غیره ولی خب یا ذهنم گذر میکرد ازشون و میپرید و یا حس کردم پرسیدنش عایدی نخواهد داشت بعد جلوتر میومدم میدیدم یکی همین رو پرسیده :دی و خب اصلا یه بحث خیلی خوب هم شکل گرفته :دی خلاصه تشخیص اینکه چی سرنخه و یا باید شاخک‌هام رو چه مواردی تیز باشه سخت بود و عامل اصلیش هم کمتر بازی کردنه پس اینطوری شد که جکسون بی ادب به من گفت "بازی شما تازه از پست 62 تازه شروع شده و تا قبل اون هیچی به هیچی "‌ :))

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

امین تو طول بازی این مواقعی که استرس داشتم رو با گفتن این جمله که "آرام باش داری خوب پیش میری" خنثی میکرد بهش گفته بودم که من آدم بازی ِ گروهی‌ام و اینطوری در خلوت خودم حتما در افکارم غرق و خل میشم :)) که خب همراهی خیلی خوبی داشت با من و ازش واقعا ممنونم :گل: خیلی مهربون و حمایت‌گر بود واقعا و منم خیلی غرغرو و خشن. من حتی ایده‌ای جز اینکه بیگناه باید محافظه‌کار نباشه، برای بازی بیگناهی نداشتم (که خب این هم برای من نیست) :)) ولی امین چند تا ایده داد که چطور میتونم پرسشگری کنم یا حداقل نگاهم به بازی چطور باشه برای اون فازهای اول که هیچی جز صحبت در مورد بالانس لعنت الله علیه وجود نداشت و من واقعا از صحبت در مورد بالانس متنفرم :)) (یکسری موارد هست که در بازی شماها دیده بودم برای بازی بیگناهی، ولی بنظرم اونا حس خوبی نمیده، مثلا هارش بازی کردن نشونه‌ی بیگناهی هست برای خیلی‌ها ولی از دید من ممکنه مرض‌دار تلقی شه و کلا هم حس خوبی نمیده :دی)

خلاصه که با تمام این‌ها برداشتم این بود که اولش رو همینطوری گیج بمونم و خب حق دارم گیج باشم / اگر در شرایط محیطی خوبی بودم خیلی زور میزدم که گره باز کنم و اینا ولی عملا در اون شرایط کاری از دستم برنمیاد و تمرکز نداشتم و صرفا حسی میتونستم پیش برم از روی حس هم اون فازای اول آرش و مهدی برام خیلی بیگناه بودن و بنظرم پست‌هاشون اونطوری که باید بیگناهی بود و خب با توجه به همون تمرکز داغونم و رفتنم به دفاعیه در اولویت رای به مهدی گند زدم و خب بابتش ناراحتم و این همون نقطه‌‌ی "واویلا من اشتباه کردم" بود
تصمیم گرفتم اون لحن و کلا مدلی که بنظرم بیگناهی میومد رو بازی کنم. منتها دوست داشتم در کنار این یکم منطق قوی‌تری هم وارد پستام کنم که خب فعلا برای اون نتونستم تو این بازی کاری کنم
گفتم اگر اشتباه هم کردم میگم اشتباه کردم مثلا کی میخواد چه غلطی بکنه :)) اگر کسی هم منو بشناسه بهش میگم که با توجه به شدت ِ سایه ای که گناهکاری داشتم باید بدونه این الان بی‌محابا بازی کردن ِ منه.
و همینطور اینکه اعتماد کنم تا درصد خطام هم کم بشه :دی برای اعتماد کردن هم اول حس خودم ملاک بود به کلمات و پست اون بازیکن، و بعد خوندن تحلیل بقیه ازش کاملش میکرد. مثلا بلو اینطوری سفید شد :دی حس خودم بد بود بخاطر اینکه اون نوع "هارشی" که گفتم باهاش مشکل دارم رو در مکالمه باهام انتخاب کرد. ولی بعد عقب کشیدم که خب ممکنه صرفا بیگناه باشه و این‌ها و خوندن ریگان بهم کمک کرد که بلو به سمت سفید شدن بره. آخرش پست بلو در مورد کلوین هم حجت رو تموم کرد و پشت دستش رای دادم. :دی

------------
شاهکارهام:
در رابطه با استراتژی برد اصلا فکر نکرده بودم :دی/ در رابطه با رهبرها یک دقیقه هم فکر نکردم :دی / دقتم نسبت به پست‌های گاد کم بود و نحوه ی رای گیری هم درست درک نکرده بودم. و از این بابت بنده‌ی ناخلفی برای گاد بودم و غصه‌مندم :46:
-------------
دوست داشتم بازی یکم تم خوش‌گذرونیش بیشتر باشه که خب فکر کنم بی‌گناه‌ها کلا زیاد بهشون خوش نمی‌گذره :)) اون آخرش که باستر و ریگان شروع کردن به حرف و خنده من واقعا دلم میخواست یکم بگیم بخندیم تا بشوره ببره :)) خیلی نیاز داشتم جدا :دی ولی خب کاش دلم اینو نمیخواست :))
تو طول بازی هم فکر کنم حداقل یک و حداکثر سه نفر از من ناراحت شدن که خب آمار خیلی بدی برای کسی هست که بعد سه سال بازی کرده :))
نفر اولی هم که ناراحت شد محمد بود و من هم نمیدونستم محمده :دی من اصلا لیست بازیکن‌ها مدنظرم نبود و همش فکر میکردم همین‌هایی که این اواخر تو گروه با هم صحبت میکردیم تو بازی‌ان. مثلا فکر میکردم دورترین کسی که تو بازی هست یاسینه :دی دنبال صدرا هم اون وسط مسط ها میگشتم :)) به‌هرحال اون شوخی رو تو اون جمع ریسک نمیدونستم ولی بعد که لیست رو دیدم گفتم کاش چاوش و محمد نباشن که خب دقیقا بودن. :))
با این حال از جفتشون عذرمیخوام :گل: و همینطور از امین اگر اون هم این وسط کمی رنجیده :گل:
اون تیکه به قدری برای من تلخ بود که خب به سختی کنترل کردم خودمو تا رفتار هیجانی‌ای نشون ندم.
------------

در رابطه با اتفاقات فاز اخر و بازیکن‌ها جداگانه میام مینویسم. :دی
 
Underwood
نوشته‌ها
496
پسندها
424
امتیازها
565
مدال‌ها
38
سلام.


باستر سیمز، ناخوانده دوست داشتنی
اگر آدم هارو به دو دسته‌ی کلی نگر و جزئی نگر تقسیم کنیم، من حتما در دسته کلی نگر قرار میگیرم تا جایی که خیلی وقتا توجه نکردن به جزئیات، دقتم رو هم دچار خدشه می کنه. شاید تو بازی پیش بیاد ایراد یا نکته رو همه ببینند، اما من برای درکش نیاز به توضیح داشته باشم حتی، ولی یه سری از جزئیات هست که به شدت توجه منو به خودش جلب می کنه و می تونه تو تصمیمات کلان من تاثیر داشته باشه، جزئیاتی که شاید خیلی ها نبینند و بهش توجه نکنند.

هنوز باستر سیمز وارد داستان نشده و من نمی دونم چه شخصیتی براش در نظر گرفته شده، در واقع قبل از شروع بازی، من تنها مکالمه ای که با امین داشتم، این بود که یک بگکراند از باستر سیمز به من بده می خوام براش آواتار انتخاب کنم. گفت نیاز نیست و عکس باستر سیمز رو که در بالا قرار دادم رو بهم داد. اگر بگم که نزدیک 40 درصد از انگیزه و توانی که این دور رو برای من از یک مینی دور به یک دور کاملا جدی تبدیل کرد، در لحظه اولین برخورد من با این کاراکتر شکل گرفت. اگر کم گویی نباشه، زیاده گویی و اغراق نیست.

آلپاچینو یک پرتره معروف داره، که اگر سمت راست تصویر رو از سمت چپ تصویر جدا کنی، در یک نیمه صورت در حال لبخند زدن به شکل کاملا "کول" و در نیمه دیگه کاملا جدی به شکل شرارت گونه ایه. و شگفت انگیز اینکه باستر سیمز انتخابی امین هم دقیقا همچین وضعیتی رو داره که شاید کمتر کسی بهش توجه کنه، من برای اینکه تصور براتون ساده بشه این کارو براتون کردم که می تونید ببینید:

......................................................

در اولین مواجه به کاراکتر باستر سیمز، مواجه میشیم با یک "پارادوکس" عمیق، در نیمه سمت راست صورت باستر، یه فرد کاملا جدی،سرد، بی رحم، تا حدی عصبانی، شرور و کمی هم نفرت می بینیم که "هرچیزی" ازش در راستای شرارت میشه توقع داشت، و در نیمه سمت چپ، یک فرد قابل اعتماد، مهربون و با شقفت رو می بینیم. توی نمای کلی هم این پارادوکس وجود داره و چهره کلی باستر فرد قابل اعتماد و قابل اتکا و در مجموع چشمانش شرارت دیده میشه. و من با این تصویر از کاراکتر وارد بازی شدم.

فکر می کنم قوی ترین ایرادی که در ادوار گذشته در بازی من وجود داشت و امین هم متوجهش شد و بهم اخطارش رو داد، عدم القای حس مثبت به بازی بود. در واقع در زمانی که من روئین تن دور یک رو وارد کردم هم به لحاظ منطقی خیلی در بازی اذیت نشدم، اما بخاطر نوع چینش کلمات و برخورد با افراد، این حس از من وجود داشت که عملکردم دارای مرض عمیقه و "قابل اعتماد" نیستم. در واقع اون تصور "سید" که از من وجود داشت کار دستم میداد همیشه و خودم هم این تصور رو با انتخاب کلمات و بازی گاها پر فشار روی افراد تقویت می کردم. کلانتر دور پیش و کاکتر باستر این دید رو تو من ایجاد کرد که چطور از این مشکل عبور کنم. که البته به دلیل اصل افشا وارد جزئیاتش نمیشم :-" :)) گرچه دور بدی رو انتخاب کردم واسه اینکار چون گناهکار بودم، منتها از این نظرم خوبه که شناخت گناهکار و بیگناهم براتون سختر میشه :-" :دی

و به عنوان آخرین نکته فردی می تونم این رو بگم که بعد از اینکه عرفان از ادامه بازی انصراف داد، عملا شانسی بیش از اپسیلن (:دی) برای برد بازی خودمون قائل نبودم، چون توان حمل بار بازی روی دو نفر و اون هم در وقتی که یارت فقط 6 پست در بازی داده، بیشتر از بازی نیاز به معجزه داره :دی با این حال من چند سالیه به این باور رسیدم که به جای پاک کردن صورت مسئله و ایجاد خلا، میتونی صورت مسئله رو اونطور که دوست داری بنویسی و برای باور همچین چیزی هم نیاز داری مقصد رو تنها چیز لذت بخش نبینی بلکه مسیر رو لذت بخش کنی و تمام تلاش من توی این بازی لذت بخش کردن بازی برای خودم و یارم بود، که حداقل برای من این اتفاق افتاد، یارم رو هم امیدوارم تونسته باشم همچین حسی رو توش ایجاد کنم. اوج لذت هم برای من فاز 5 نفره و 4 نفره بود، اونجا برای من بدیهی بود که با اعتمادی که محمد امین به آرش داره، و از اونور اتحاد نانوشته آرش و سحر، بیرون اومدن از شرایط به این آسونی نیست، ولی همین که برای حدود 4-5 ساعت مداوم، من و مهسا در بازی شک ایجاد کردیم و باعث شد استرس به بازی وارد بشه، واقعا از نظر فردی برام لذت بخش بود. :دی این لذت رو دائما به امین و گروه هم منتقل کردم :دی سادیسم هم خودتون دارید ضمنا :دی


فجر شهید سپاسی شیراز
والا بچه های ما خوب مافیا کردن، :)) ما بضاعتمون همین بود آقای امین،:)) ما اول بازی یه اخراجی داشتیم، چند تا محروم و مصدوم و ملعون دادیم :)) یکی از بچه های ما یعنی باستر بار اول بود فاز 5 و 4 نفره رو به عمرش میدید و تا حالا پاشو تو همچین شرایطی نذاشته بود، اصلا نمی دونست فاز 5 نفره چه شکلیه و چه باید بکنه ای خاک بر سرش بعد از 7-8 سال مافیا بازی کردن :)) علی ای الحال در کل خدا وکیل، خدا به سر شاهده، خدا وکیل، قسم نمی خورم ولی به حضرت عباس ما جلوی پرسپولیس بهتر از این نمی تونستیم بازی کنیم آقای امین.

از شوخی که بگذریم، تیم ما به لحاظ ترکیب خوب بود و اینکه رهبر گناهکاران هم چاوش بود، بالانس رو برای من دوست داشتنی می کنه، در واقع به نظر بالانس نفرات و انتخاب افراد برای هر نقش من نمره بالایی به امین به عنوان گاد میدم، به نظرم ویژگی های فردی افراد رو بسیار خوب در این موضوع دخیل کرده بود. دو رهبر هم به نظرم خیلی هوشمندانه انتخاب شده بودند و از نظرم بسیار خوب بازی کردن. محمد بیگناه بود و بیگناه بازی کرد کاملا، و به نظرم توضیحات چاوش در این مورد خیلی درسته و چیزی ندارم بهش اضافه کنم، در مورد خودِ چاوش هم از نظرم خیلی خوب و رندانه بازی کرد، البته کمی بیش از حد توقع مارو اذیت کرد، بیشرف قشنگ کد میداد به بازی، به من میگه بنده ناخلف به مهسا میگه بنده خلف :)) بیشرف ! ولی در کل به نظرم مجموعه کاراش عاالی بود. حرکت آخرشم از نظرم از خود گذشتگیِ رندانه بود، چون گرچه نمی برد، اما تحسین میشد و من اینو از برد بیشتر دوست دارم :دی درود گاد بر فرانک آندروود این بازی :))

اما در مورد تیممون، من واقعا از بودن در این تیم لذت بردم، اول اینو بگم که من وقتی بازی رو جدی بگیرم، تیم بودن با من اصلا خوب نیست :دی چون به شدت آدم بیشعور، سختگیر و دیکتاتوریم :)) واقعا یه جاهایی حس می کنم تحملم سخته :)) اینم بود. مثلا اولین کاری که کردم، قانون گذاشتم که حق نداریم تا روز سوم بازی یوزر هامون رو به هم بگیم. علتشم اینه که از نظر من، تصور بازی نسبت به افراد در سه روز اول شکل اصلیشو پیدا می کنه و همین که در تحلیل ها، و درگیر شدن ها، ما طبیعی بدون شناخت از هم با هم بازی می کردیم، تصور تیم بودن رو در موردمون کاهش میداد. این قصد و نیت بود، اما پست های شروعمون متاسفانه ایراد داشت و خیلی زودتر از موعد (فکر کنم فاز دوم) همو شناختیم، با این حال من اول اون تحلیلم از نفرات رو نوشتم و بعد از بچه ها پرسیدم که این هستین یا نه، یکم دز گیرهامو کنترل شده تر کردم بهشون :دی

با گیری که به جسیکا در شروع بازی دادم، عرفان کمی از بازی زده شد، این یه بخش زیادیش تقصیر منه، چون کمی بیش از حد اگزجره تو گروه با گیرش برخورد کردم که اولش مقاومت کرد، بعد که جو بازی رو دید خودشو باخت. اینکه این تقصیر منه البته از بار اینکه این عمل عرفان اشتباهه نباید کم کنه :دی به نظرم زیادی آرمانگرایانه با خودش برخورد می کنه و این باعث میشه به مشکل بخوره.

با کنار رفتن عرفان از بازی، گرچه بازی برامون سخت شد، اما نقش عرفان کلیدی تر شد، از برکات این گروه ما فهمیدیم که عرفان، هم صدای خیلی خوبی داره و هم گیتار میزنه، و مجبورش کردیم به جبران این کنار کشیدنش از بازی، برامون بخونه تا روحیه بگیریم و گرفتیم :)) انصافا خیلی خوب می خونه دمش گرم :دی جو گروهم بیشتر خنده بود و معاشرت، و جز وقتایی که من منبر می رفتم و اعصاب بچه هارو خراب می کردم، بقیش بحث بود در مورد موضعاتی مثل غذای ملل و مسافرت و جاذبه های گردشگری و ...، یعنی اون موقع که جکسون وسط تاپیک داشت خودشو پاره می کرد، ما داشتیم در مورد کباب تبریز حرف میزدیم و میخندیدیم :)) خوش گذشت از این نظرم واقعا.

جز این اما در مورد بازی هماهنگی خوبی بین من و مهسا شکل گرفت. در واقع یه جاهایی با اینکه دیکتاتور گونه رفتار می کردم، اما مهسا با سعه صدر میشنید و نظرشو میداد و تهش هم اکثرا البته سعی می کرد با من راه بیاد که ازش ممنونم، خیلی جاها هم البته کار خودشو می کرد که به نظرم کار خودش بی نظیر بود. اجراشم که تو بازی از نظر من خیلی خوب بود و واقعا تحسینش می کنم.

آهان یه چیزیم تو بازی بگم، ماهیت گناهکار گرگه و ماهیت بیگناه گوسفند، تو این بازی ولی ما با از دست دادن برتری عددیمون، یه جاهایی حس گوسفند گناهکار داشتیم بین یه گله گرگ بیگناه و جلاد و رهبر :)) یعنی از هر طرف که نگاه می کردیم جز بر وحشتمون نمی افزود :)) هر غولی رو رد می کردیم غول مرحله بعد جلومون سبز میشد :)) مهدی رو که اعدام کردیم خب من نمی دونستم مهدی هست، منتها غمم گرفت با دو نفر واقعا جلوی این لشگر چیکار کنم من :)) از این نظر واقعا مظلوم بودیم.


یک داستانِ هولناک

از نظر بازی در مورد محمد حسین جلاد، باید بگم که بهترین بازیش نبود، اما محمدحسین رو من بازیکنی می بینم که کمتر از عالی بازی نمی کنه! یعنی استانداردش از نظر حداقل هم به نظر من از اکثر بازیکنا بالاتره. این بازی هم از نظرم یک بازی بسیار خوب بود. در مورد گزینه هاش چون نظر هاشو نشنیدم نمی تونم قضاوت کنم، اما رویکردش در بازی من فقط شروعش رو در حد خودش ندیدم. بقیه بازیش همون محمد حسین منطقی با رندی ها و زیبایی های منحصر به فرد خودش بود و جزو اولین نفر ها بود که شناختم. و اینم بگم یکی از معدود اعتبار هایی که به خودم در تمام دوران بازیم میدم در خلوت شخصیم، این بود که تونستم محمدحسین رو قانع کنم که بیگناهم. و زمانی که محمدحسین به این نتیجه رسید من واقعا به یکی از اهداف شخصیم از این بازی رسیدم و اینو میگم که بدونه چه اعتباری برای شناختش از نفرات قائلم.

اما بریم در مورد بیگناهان عزیز، اول اینکه تبریک میگم به محمد امین در قدم اول و بعد به آرش، بعد به سحر و بعد به ترسا بابت بازی هایی که کردن، محمد امین درخشان بود، چون صرفا بر اساس حس بازی نکرد و کاملا هوشمند و حق طلبانه بازی کرد و این به قدری قوی بود که حتی با "سید" هم نمیشد اذیتش کرد، با "امیر" و سایر بازیکنا که اصلا :)) و این قوتش در این بازی رو نشون میده. من گفتم که بعضی از جزئیات به شدت ذهنمو قلقلک میده، یکیش اون ایده گروه بندی محمدامین تو بازی بود، که عملا آچمز کننده بود و فقط می تونستم خودم رو بیگناه گیج نشون بدم که چرا خودش رو با ریگان در نظر نگرفته تا بتونم اون بحث رای هارو شدت رو کم کنم و خودشون رو گیج، ولی ایده اینکار بی نظیر و نشون دهنده نبوغش بود. فقط پیشنهادم بهش اینه یکم کمتر خودشو با احتمالات گیج کنه، نقطه آسیبش اونجاست الان از نظرم و میشه گولش زد با این موضوع. گرچه به نظرم اینبار همین باعث بردشون شد :دی آفرین بر تو.

آرش هم من شخصا لحنی که گرفت و رویکردش نسبت به بازی رو دوست نداشتم و راستش از نظرم "مریض" بود، ولی خب اینکه تونسته بود سحر و محمدامین رو با خودش همراه کنه، کافیه، مضاف بر اینکه چون نمی خواد بارآموزشی هم براش داشته باشه، فقط می تونم بگم بسیار خوب، بقیه بازیش اما از نظرم واقعا بازی در سطح بالایی بود و من از بازی کردن باهاش لذت بردم.

سحر، سحر هم به نظرم بازگشت خیلی خوبی داشت و رسیدنش به 3 نفر نشون از خوب بودنش میده، باز از تک جزئیات بخوام نام ببرم، اینکه از جکسون (اگر اشتباه نکنم) در مورد علت مرض دار بودن من سوال کرد رو ریزبینانه و خوب می بینم، یه جاهایی از بازی، بازی از دستش در رفت، اونم به نظرم بخاطر کمبود زمان در بررسی بازی بود و مام از همین سو استفاده کردیم. ولی بیگناه سازی خودش و لینک شدنش با آرش رو واقعا خوب می بینم و واقعا تحسینش می کنم.

و اما ترسا، ترسا به نظرم تمام تحلیل هایی که دور قبل کردم، مخصوصا اینکه اگر بره سمت حل ایراداتش واقعا اذیت کننده است درسته، این دوره منطق فهمی عجیبی ازش دیدم که خیلی خوشحال شدم، یک جایی وقتی ازش در مورد رویکردش در مورد محمدحسین سوال کردم و منطقا زیر سوالش بردم، اینکه پذیرفت منطق فهمیشو نشون میده، ولی اینکه گفت یه جاهایی خودم به گناهکار بودن خودم شک کردم، از نظرم کاندیدای بدترین جمله بازیه :دی یعنی خیلی بده همچین جمله هایی و من ازش به عنوان یه کیس آموزشی تو گروهمون استفاده کردم با مهسا :)) به نظرم ترسا الان دوتا مشکل داره، اول بار کلماتی که به کار می بره رو بعضا متوجه نمیشه و زمینه سو استفاده فراهم می کنه برای بازیکنای دیگه و دوم اینکه "خودش" مثل خیلی از بازیکنا، بیش از حد محور قرار میده. من یه جاهایی حس کردم گوشش رو روی حرف های محمدحسین بسته. بلکه محمدحسین جلاد بود، ولی تو به نظرم باید بیشتر بهش گوش می کردی و اینکه براش پرونده جمع کردی، یعنی درست اینکارو نکردی و به نظرم بازی علی رغم اینکه به بیگناهی تو بیشتر از محمدحسین باور داشت، همین آیتم باعث شد به تو رای بده. تازه اینو در نظر بگیر که رای من به عنوان یه گناهکار رو نداشتی و اینکه رای آوردی واقعا هم برای تو و هم برای بیگناها بد بوده. در کل ولی تحسینش می کنم.

مهدی هم با خودش زیاد صحبت کردم :دی تقریبا نظر منو می دونه در مورد بازیش، اینکه باور داشته باشه تحلیلم در موردش درست یا غلطه بحث دیگه ای هست. شاید من اشتباه می کنم و تعریف بیگناه اونیه که مهدی میگه :دی به هر حال خوشحالم که مهدی رو اعدام کردم، چون اگر در بازی میموند من خواب تو 4 نفر رفتن هم نمیدیدم :دی اگرم می تونستم فاز بعد هم اعدامش کنم (که خیلی سخت بود) فقط با سید گری می تونستم انجام بدم و فاز بعدش بی برو برگرد اعدام بودم. مگه باهاش صلح می کردم، که هیچ وقت دوست ندارم با مهدی اینکارو کنم بعد یه درگیری چون خنجر میزنه بیشرف :)) مگه از اول با هم صلح بشیم که اونم مثل دو تا گرگ با یک چشم باز روبرو هم می خوابیم :)) وصیتش در مورد من و کریستین و جسیکا هم عالی بود :)) تف تو ذات خرابت.

چقدر من در مورد نفرات حرف نزدم :)) به اسم بازی نفرات هم گفتم. فقط یک نفر مونده و اونم مهسا است.

اول در جمع ازش بابت صبری که در برابر من نشون داد تشکر می کنم و اگر جایی مخصوصا در زمان رایگیری ها که حساس بود با دیکتاتوری و تندی چیزی رو گفتم همینجا هم مجددا ازش عذرخواهی می کنم. و اینکه از نظر من مهسا پدیده خاصیه که بسیار سخته برای بازی. تعبیر به برق شهری وصل بودن پویا رو بگیرید، بزارید کنار بازی رو به رشد و تشخیص هاش، ببینید ازش چه خروجی ای حاصل میشه. واقعا خوشحالم که به جمع بازیکنا اضافه شده و اینکه این دور باهاش درگیر نشدم ربطی به هم تیمی بودنمون نداشت، من این دور اگر پویا هم هم تیمیم بود باهاش درگیر میشدم :)) مهسا رو واقعا انرژی درگیری باهاشو نداشتم و حس میکردم درگیری باهاش در حکم خود زنیه :)) و این نشون میده چه کیفیتی زیادی داره.

مهسا به نظرم عملکرد فوق العلاده ای داشتو ازش برای بازی بسیار خوب و با کیفیتش ممنونم.


و اما در آخر، بریم سراغ دو ستون بازی :)) پویا :)) خدا حفظت کنه مرد :)) تو میدونی که من هیچ وقت قبل از ارسال پست با هیچ گاد یا گروهی مشورت نمی کنم و مثلا نشده بیام پیشت بگم ببین این تیکه از پستم خوبه یا نه. شاید داده باشم بخندیم با هم، ولی نشده چک کنم. سوال دوم سری اولت در مورد بیگناه بی نقش، با من کاری کرد که برای اولین بار رفتم جوابمو با امین چک کردم، گفتم لعنتی بگو ببینم این جوابه خوبه یا نه :)) قبلشم نزدیک یه ساعت داشتم به چینش تک تک کلماتش فکر می کردم و بعد که نظر امین رو گرفتم یک ساعتم بعدش فکر کردم و به اون ترکیب رسیدم :)) می دونستم احتمال زیاد رو تو تاثیر نمی کنه، ولی باید رو بازی تاثیر می کرد، که کرد. در کل سوالاتت تکان دهنده بود و من چون گناهکار بودم رو سوالات بقیه سوار نمیشدم چون می تونست ضد خودم شه، وگرنه روی سوالات تو میشد بازی رو پیاده کرد :دی، عالی.

و اما ستون دوم و اصلی بازی گاد. امین نبوغ خودش در هوش اجتماعیش رو وارد گادیش کرد. انتخاب اسم برای افراد و بعد انتخاب کاراکتر برای اونها شروع کنید و روی تک تکش دقیق بشید، حتما این جمله من رو باور می کنید. در مورد خلق نقش رهبر ها، بسیار ایده اش رو دوست داشتم. و پیرامون بالانس و انتخاب نفراتش هم همینطور که گفتم بسیار راضی کننده و دقیق بود. قوانین مربوط به بازی هم واقعیتش به نظرم نزدیک ترین نظرات نسبت به اون چیزی که من از یک بازی روان که از بازی کردن توش لذت می برم رو اجرا کرد. قطعا قبول دارم که سیستم رای گیری کمی باگ داره و به نظرم این باگ در گادی هیچ کس تا به حال برطرف نشده، صرفا گاد های مختلف تصمیم میگیرند چه چیزی رو فدای یه چیز دیگه ای کنند تا مشکلات کمتری داشته باشه. من راستش این سیستم دوم امین رو شخصا بیشتر کم باگ تر می بینم از این جهت که به جذابیت بازی آسیب نمیزنه و نقش رندی رو در رای گیری به طور کلی از بین نمیبره.

ولی بیش از اینکه خودِ قوانین مهم باشه، من از داینامیک رفتار کردنش با قوانین هم به عنوان یک گاد لذت بردم، خیلی وقت ها گاد یک قانونی تعریف می کنه، بعد می بینه که این میتونه آسیب زا باشه، باقی موندن گاد بر اون قانون از نظر من آسیب زاست، اینکه با اضافه کردن یک بند به یک جای دیگه هم بخوای بالانسش کنی به نظرم آسیبزا تر هست :دی امین در دو بخش قوانین رو بطور کلی تغییر داد در حین بازی که یکی محدودیت پست و دیگری هم رای بود و به نظرم تغییراتش قطعا به جذابیت بازی کمک ویژه ای کرد. جز فاز سرعتی هم عملا در بقیه بازی، فعالیت اسپم که قانون محدودیت پست براش تعریف شده، دیده نشد و اگرچه پست های طولانی بود، اما حاوی طراحی و مطالب جدید و جذاب کننده ای بود.

من گادی امین رو بسیار دوست داشتم، امیدوارم که تو کسوت گادی مخصوصا دور های پر جمعیت تر بیشتر ببینمش، اینکه یک مینی دور رو تبدیل به یک دور به این حد جدی کرد، قطعا ناشی از نبوغش در طراحی بازی بود و وقتی که گذاشت :دی مرسی. خدا قوت.

فقط، من یه ایراد فنی نسبت به کاری که برای برد در آخر بازی کردی دارم، اونم اینه که از نظرم وقتی در قوانین ذکر نشده بود که رهبر گناهکاران حتما باید خودش برنده باشه تا تیم هم ببره، تغییر این و برنده اعلام نکردن مافیا اشتباه بود. اینم از این نظر نیست که خود مفهوم برنده شدن اهمیتی برام داشته باشه که گواه این موضوع این بود که در موردش تا الان باهات صحبت نکردم. بیشتر از این بابته که از نظرم قوانینی که افراد برای تعیین استراتژی روش حساب می کنند، اگر قراره حین بازی عوض شه، حتما باید قبل از فاز موثر باید بهش ابلاغ شه و اینکه حین یا بعد عمل این اتفاق بیوفته از نظرم خوب نیست :دی در واقع "پویا" بودن قوانین در اینجا که استراتژی کلی یا جزئی بازی شکل میگیره از نظرم ایراد فنی در گادی محسوب میشه :دی

ولی در کل درود گادِ گادان پویا بر تو باد :دی منتظر داستان فوق العلاده جذابت هستم.
 
تازه‌وارد
نوشته‌ها
105
پسندها
0
امتیازها
0
[No message]
 
تازه‌وارد
نوشته‌ها
44
پسندها
0
امتیازها
0
[No message]
 
مافیایی
نوشته‌ها
59
پسندها
5
امتیازها
50
مدال‌ها
8
سلامی دوباره :دی

من چیزایی که از بازی یادمه و دوس دارم در موردشون حرف بزنم رو جلوی اسم هر کدوم از افراد میارم. :دی خیلی تحلیل فنی ای نخواهد بود ولی هم شامل نظرم میشه هم دیدم به اون بازیکن تو بازی.

--------------------------------------------------------------------------
امیر: امیر خیلی خوب بود و واقعا نیاز نیست از پست ها و استدلال های کرک و پر ریزونش چیزی گفت چون همه میدونیم. :دی الانم فقط میخوام موضع خودم در مقابلش رو بگم :))
بعد از اون پست خفنش در مورد تل، من واقعا بهش شک کردم. و طبق همون چیزی که تو پست 157 :)):)):)) گفتم واقعا بنظرم اومده بود برای اعدام تل اومده و اون پست کاملا حس توطئه چینی میداد. واقعیت نمیدونستم اینو چطوری باید به بقیه نشون بدم و بگم که اقا این پست انگار طراحی شده به هدف اعدام یکی و هیچ عقب گردی هم توش مشاهده نمیشه.
ایراد منطقی بهش وارد نبود و من نمیدونستم چطور میتونم اینو بیارم وسط، جدای ازینکه بازی خودم باگ زیاد داشت دقیقا تو همون روند اعدام تل، چون خودم اولویت عوض کرده بودم و تل رو که در اصل باید اولویت 4 میبود با کریستین جا به جا کردم و اوردم اولویت 3. با اینکه تل خیلی سفید بود و نمیدونم چرا این غلط رو در ثانیه ای انجام دادم :))

مساله ی بعدی این بود ک میدیدم این آدم چقدر دقیق میره تو پست ها و پرسشگری میکنه (مخصوصا در مورد تل ک از هیچی اون همه چیز دراورد :)) ) ولی در مورد من دو تا سوال ریز پرسید و بعد سریع اکی شد :دی جایی که بیگناه ترین فرد بازی از دید من ک ریگان بود ( :)) ) هم بهم شک داشت باستر با اون نکته سنجی با من اکی شد. این خیلی برام عجیب بود (البته که اولش خوشایند هم بود) و حتی دیدم که تو پست هاش مطرح کرد من سفید شدم براش یجورایی و فعلا ایرادی نمیبینه به بازیم اما جلوتر این مساله خیلی زمینه ساز شکی که بهش داشتم شد. حتی فک کنم هی بهش اشاره هم میکردم ولی هیچی نمیگفت دیگه. فقط در جواب جکسون اینو جواب داد.

اون جایی که نرسیدم به فاز و میخواستم امان بگیرم (فازهای اخر) وقتی باستر اومد سوال پرسید گفتم من خوب نیستم گفت باشه فاز بعدی صحبت میکنیم خیلی دلم گرم شد :دی اون درکی که در سراسر بازی تو همه‌ی گفت‌وگوهاش با بقیه منتقل میکرد باعث میشد زبان ادم قاصر بشه :دی و من یهو حس کردم نه اونقدرم مرض‌دار به نظر نمیرسه :دی ولی همچنان دو مورد بالا رو مخم رژه میرفت.

تو همون فاز که بهش رای دادم و قاطی کرد و بعدم اومد دفاعیه در کنار بلو، اون قسمت ِ اعدام من هزینه خواهد داشت بنظرم فیک بود و واقعا باورش نکردم :)) بعد اعدام ِ بلو هم یه پست حاوی انتقاد به نحوه ی رای ها نوشت که خیلی هاش وارد بود ولی اینارو توام با جو و عصبانیت اورده بود، من اونجا رفتم تیکه تیکه ی حرفاش رو با پستهایی که پیش ازون خودم اورده بودم گذاشتم کنار هم که جکسون که براش سوال بود بیاد ببینه و متوجه بشه منظورم از جو چیه :دی

من باستر رو غالبا جلاد ولی درصد خوبی هم مافیا میدیدم. و میگفتم تل رو اعدام کرده و بعد هم جسیکا رو با لباس اورد وسط، که اون قضیه رو پوشش بده و کلا این موارد تو ذهنم میچرخید ازش. اون جمله ای ک گفت نمیخوام مثل اون دفعه و برد محمد امین بشه واقعا بنظرم توجیهی اومد که صرفا میخواد اعدام کنه. (حالا این حس درست بود ولی پشتش چیز دیگه ای بود نه بی گناهی جسیکا و من برداشتم اینجا اشتباه بود :دی)

با تمام شک یکپارچه ی من به باستر فازهای اخر که یهو اشفته شدم از جلاد اعلام شدن ِ کلوین . توهم زدم که احتمالا ریگان مافیا باشه و حالم خیلی بد شد و باستر هم اونجا از من عقب کشیده بود و همچنان ریگان رو پوش میکرد و یهو حس کردم من کلا دارم اشتباه میزنم :دی از هم پاشیدگی واضحی داشتم که بعد با اون منطقی که خب اگر ریگان مافیاس، یارش کی میتونه باشه ؟ و باستر اعلام کرد 70 درصد خودتی :)) و دیدم ک هیچ جوره نمیتونم یاری در نظر بگیرم براش، مساله ختم به خیر شد :دی خیلی سخت بود اون اخراش و واقعا بنظرم تا دقیقه ی نود اذیتمون کرد :دی برگشته بود اون وسطا میگفت من بیگناه سیاستمدار بازی کردم :)) لعنت بهت واقعا :)) یه چیز دیگم که بهش وارده بجز همون چنتا سوال اول بازی که بعدش از من اومد پایین ، دیگه کلا منو دایورت کرد تا اخر :)) دستش درد نکنه :))
راستی یه شوخی هم باهاش تو اون فازهای آخر بازی کردم که ایشالا ناراحت نشده :29: :دی (باستر :29: ناراحت شدی؟ :)) )

عرفان:
کاش عرفان تو بازی بود :دی خیلی دلم تنگ شده بود برای رد دادناش :)) و بازی کردن باهاش :دی دفاعیه ش کاملا این حس رو تو من زنده کرده بود ک اقا این ادم وقت نداره و نرسیده به بازی. این و صد بار گفتم. و چون تو ذهنم نمیومد که کسی ک وقت نمیکنه رو میتونه تیمش هم اعدام کنه هی میگفتم خب بی گناهه دیگه چرا الان اینو میکشین ؟ :دی برای همین بهش رای ندادم و اولویتم کلوین بود که خب بازی درگیرانه تری هم داشت و اعدامش لازم تر بود.


محمدحسین: من زیاد نمیتونستم پست های محمدحسین رو کامل بخونم. ولی خب با این حال چون بازی قبلیتون رو دنبال کرده بودم منم تونستم شخص پشت یوزر رو بشناسم. تو بازی زیاد با هم درگیر نبودیم. ولی اخه انقد مهربونی ساطع میکرد که آدم نمیدونست اصن چی بهش بگه. همینجا یه بیت شعر خطاب به محمد حسین عزیز میگم بلکه پارادایم شیفت بزنه
جلاد عزیز، مافیا یعنی وحشی بازی
چرا با روحیه ی ما چنین میکنی وسط بازی ؟

اون قسمتی که گفت بلو لباس بوده میخواستم زمین رو گاز بزنم :دی
دفاعیه ش هم با اینکه همه میگفتن دفاعیه ی بی گناهی بوده ولی منو قانع نکرد، چرا تهدید میکنی اخه پسر؟ :)) (البته بازی من کلا یه باگی داشت اینکه کمترین توجه رو به دفاعیه میکردم چون 90درصدش برام فیک بنظر میرسید اگر شمام چنین دیدی داشتین تا الان من صدبار اعدام شده بودم فکر کنم :)) )
فازهای اخر هم ارش کلوین رو گیر اورده بود و در مورد بالانس حرف میزد دیگه من قانع شدم که رای م حتما کلوین باشه. ولی باز یجوری اخراش حرف زد که خیلی سخت شد رای نهایی دادن بهش و قشنگ با یه غلط کردمی رای نهایی رو دادم بهش :)) و بعد از ترسم نمیرفتم نتیجه رو ببینم :)) پویا بهم گفت برو ببین نتیجه رو گفتم نههه نمیخوااام :)))))))))) گفت جلاد بود. :))) واقعا دلم میخواس ندونم چی شده :/
در کل نشد زیاد با هم بازی کنیم بنظرم و نمیتونم خیلی نظر دقیقی بدم اما پست‌ها و ساطع کردن حس خوب محمدحسین هم خیلی قویه. امیدوارم تو یه بازی بتونیم بیشتر رو در رو قرار بگیریم و حرف بزنیم :دی


محمدامین: بهترین بیگناه بازی بود :دی جکسون اولا دهن منو سرویس کرده بود :)) همراستا با مدی هی بصورت یویو وار میومدن برای اعدام من و میرفتن عقب. اگرچه که مدی میرفت عقب ولی جکسون ادامه میداد. :)) دیگه واقعا داشتم فکر میکردم شاید مرض داره و بهش گفتن تو بگیر رو این یه نفر :دی ولی خب نحوه ی بازیش هم طوری نبود که به گناهکار بخوره (یوزر پشتش هم نمیشناختم در ضمن و فکر میکردم رضاست با احتمال بیشتر ) برای همین خاکستری مونده بود تا اون آخرا :)) اما ازجایی که با استناد زیاد به رای ها و روند بازیکنا سعی میکرد گره باز کنه دیگه خاکستری بودنش برطرف شد و خداروشکر تو این مرورها به این رسید که من یار ندارم و قطعا بی گناهم (یعنی در دریافت حس بیگناهی من کلا دچار مشکل بود حتما باید روی کاغذ به این نتیجه میرسید) :)) اون قسمت که به جکسون ثابت شد من بی گناهم، همراه بود با برداشته شدن یه بار عظیم الجثه از روی شونه های دب :)) واقعا بازی خوبی داشت مخصوصا که از معدود کسایی بود که رهبرهارو تحلیل میکرد و تقریبا در حال انالیز همزمان بود و واقعا خوب عمل کرد . رای هاش هیشکدوم مشکلی نداشت و تناقضی تو بازیش پیدا نمیشد. ازینکه اون فازای اخر جکسون بود که میشد از دیتاهایی که جمع اوری کرده تا اونجای بازی استفاده کرد واقعا خوشحال بودم. اون اخرا که اولویت دادم ریگان از جکسون بی گناه تره یهو گفت دب چرا ریگان از من بی گناه تره ؟ میخواستم بمیرم براش :))))) خادو ترین دیالوگ کل بازی بود از نظر من :دی
محمدامین رو تا حالا باش بازی نکرده بودم واقعا شگفت زدم کرد :دی :79:


آرش: چقدر خوشحالم ک ارش تو این بازی بود و بعد مدت ها بازی کردم باهاش. ریگان برای من خیلی جذاب بود :دی ریگان هم در حد تل بازی رو خوب شروع کرد و با اینکه به من پرید و.. اما هرچی بیشتر تو بازی حل میشد بیشتر بیگناهیش هم مشخص میشد. بنظر من بازی کم اشتباهی داشت. هم در رای ها هم در تشخیص‌ها. یبار در وصف اینکه چرا بی گناهه تو بازی نوشتم. هدف هاشم خوب بود تو شب و در کل اگر دکتر بودم هر شب سیوش میکردم :))) من واقعا تو بازیم نیاز داشتم یه بی گناه داشته باشم و با خوندن حرفاش بدون اینکه بگم وای نه اینا ممکنه حهت دهی یه گناه کار باشه و.. بتونم ذهنمو جمع و جور کنم. و ریگان دقیقا تو بازی همین بود. اخر بازی هم برای همین توهم زدم که نکنه گناهکاره و یهو حس کردم کل راه رو اشتباه اومدم. مخصوصا که امین تو پیوی بهم گفت بعدا از این بازی بعنوان یکی از عجیب ترین بازی ها یاد میکنی. یه لحظه ترسیدم قشنگ :دی گفتم عجیبه، حتما برای این عجیبه که عین یه احمق کل بازی رو با ریگان قدم ب قدم اومدم جلو و اون جا هم دقیقا همون نقطه ای از بازی بود که باستر یکم کمتر مرض دار بود. سَکته کردم قشنگ :)) ولی اون جایی که گفت تو منو میشناسی و دارم سکته میکنم و فلان، دلم میخواست سخت در آغوشش بگیرم :))
ریگان به من ظن زد، به من رای هم داد، اما جلوتر تو جواب جکسون فک کنم، نوشته بود که ایرادی نمیبینه و بی گناهم بنظرش. این روندی که در مقابل ِ من داشت بنظر من روند یه بیگناه بود. نه تو گیرهاش مرض بود و نه حتی توی سفید دیدن من چیز فیکی وجود داشت. بازی کم اشتباهی داشت و در ادامه اینها باعث شدن برای من اعتماد بیافریند. :بغل:


مهسا: من اولا فکر میکردم مهسا، ترساعه :)) کریستین یه هاله‌ی ابهام خالص بود برای من تا فازهای اخر. :)) اول اینکه خیلی مهربون بود و زیاد درگیر نمیشد مثلا جواب سوال منم خیلی اهسته و اروم داد :دی و کاری به من نداشت تا اخرا که یهو دیگه گیر داده بود دب گناهکاره. :دی خیلی زحمت کشید اون پست رو نوشت و من بی ادبی کردم و نرسیدم همش رو جواب بدم همینجا ازش معذرت میخوام :دی واقعا هم نرسیدم و من کلا تو این بازی به ضیغ وقت دچار بودم. طبق چیزی که نسبت به جکسون و ریگان داشتم مهسا باید مافیا میبود هرجور حساب میکردم :)) در نتیجه رای رو بهش بدون مکث خاصی اعلام کردم. با اعلام شدن نقشش به عنوان مستشار هم که دیگه صد در صد شد قضیه. :دی بعد که باستر هم بهش رای نداد و قبلش یکم داشت پیچیدگی وارد بازی میکرد و متاسفانه همه ی اونام رو ذهن جکسون عزیز میشست :)) دیگه قطعی شد یار بودن این دو عزیز که تا اخر بازی ما رو چزوندن :دی
فقط اون ":(" هایی ک مهسا میذاشت. ته ِ مظلوم نمایی بود. منم که شاخک هام روی مظلوم نمایی تیز :)) (البته در مورد رضای بنده خدا گند زدم :)) ) دیگه میخواستم بهش بگم چرا هی میگی من بیگناهم:(
اما اخرش یه مظلومیت خیلی خاصی داشت ک داشت قلبمو به درد میاورد میخواستم بگم ببخشید من غلط کردم مهسا جان :دی ولی گزینه ی بهتری برای رای ندارم :)) بعد نوشتن این جمله چون خیلی بد بود و کاملا قابلیت سو استفاده داشت لال شدم و فقط رای دادم :))

ترسا: ترسا رو از اخرین باری ک باهم بازی کردیم انقدر رشد کرده که من اصلا تا بعد بازی هم نشناختمش :)) خیلی قوی بود پستاش و خیلی جسارت داشت در حدی که من توهم زده بودم مهدی ـه :))
بلو واقعا بازی رو خوب شروع کرد و پیش برد. بهترین پستش همون پست در مورد کلوین بود :23: در کل پستاش خیلی قوی شده بود و من هنوز کرک و پرم در نیومده :دی بهش تبریک میگم که انقدر رشد کرده تو مافیا و منم که یه شب سیوش کردم :)) اگرچه کلا یجور "در شب نمیمیرم" ِ خاصی بازی میکرد :دی


رضا: رضا هم دلم خیلی براش تنگ شده کاش نمیمرد :دی من هلاک این رد دادن هاشم :)) اون وسطای بازی هم که جکسون تبر میزد به من همش فکر میکردم رضا عه :))


مهدی: شروع بازی کلا بنظرم خیلی سخته. تل پول خیلی شروع خوبی داشت. خیلی نکته سنجی خوب و اعلام حس ِ شجاعانه‌ای داشت و هر چی پست هاشو دنبال میکردم با اینکه اون لحن قابلیتت این رو داشت که بعلت خشک بودنش، منم اذیت کنه، ولی نکرد :دی من هیچ ایراد منطقی به پستهای تل وارد ندونستم و خیر سرم فکر میکردم بیگناه پیدا کردم. اگر اعدام نمیشد شاید بیگناه صدم در ادامه تل میبود :دی منم که یه شب سیو کرده بود و ازش ممنونم خیلی خوشال شدم :دی من فقط تو اولویت رای به تل گند زدم که به علت استرس زیاد و دقیقه نودی شدن قضیه بود. خودم تو دفاعیه بودم و مغزم یه لحظه رد داد :( دوست داشتم مهدی تو بازی بمونه ولی و بیشتر بازی کنیممم:46:


چاوش و محمد: من پست‌های مرض‌دار ویکتور رو درست نمیخوندم :)) یعنی خب کوتاه و مختصر میگفت. ولی خب یکی از پست‌هاش بود خیلی تو ذهنم مونده، برای اول بازی بود.
این بود ک میگف این تل هم گناهکاره هی داره به همه بخاطر نقل قول انگ گناهکاری میبنده و فلان. :13: از دست تو واقعا :)) :دی در پایان هم ک شاهد شاهکار اقای ویکتور بودیم و باختیم :)))) دستش درد نکنه :)) واقعا برای مقابله با هوش و استراتژی که تو پست اخرش اورد بنظرم من زیادی خنگ و البته بیش ازون خسته بودم :)) رای ش به باستر جز مریض‌ترین حرکات بازی بود :)) که خب باعث شد هلن اصلی اعدام شه. محمد انقدر هلن بود که اصن نیاز نداشت اون اخرا فکر کنیم بنظرم :)) باید این قسمت رو هم حسی رای میدادم / فکر همیشه به ضرره =)) اخه دیگه یه نفر چقد میتونه به هلن بودن یه نفر مطمن باشه که مدلین پژه رو هلن پژه بخونه ولی با این حال در پایان ویکتور عزیز رو هلن اعلام کنه. خیلی بد بود واقعا اخرش :(( هر دو رهبر عالی بودن و بهشون خسته نباشید میگم :دی :46:

پویا: هیوگوی ترسناک :)) هیوگوی عجیب. یکی از عجیب ترین کارکترهایی بود که تاحالا تو مافیا دیدم. انگار داشت یه بازی جدید رو انجام میداد نه مافیا :))
وقتی پست اولش اومد سوالاتش بسیار دقیق طراحی شده بود و کاملا به جا و واقعا خیلی خوب بود :دی
در ادامه هم که سوالاتش با نقل و نبات، کافه و سوالای روانشناسی و ریاضی و.. داشت پیش میبرد :)) که من اینطوری بوذم که شاید هدفش اینه ببینه کی با دقت بیشتری جواب میده بذار من سطحی ترین جواب و اولین چیزی که به ذهنم میرسه رو بگم ایشالا ک خودش منو تشخیص میده :دی پر واضح بود که سوالاش بنظرم باید ترس به اندام گناهکارای بازی مینداخت :))) و من خیلی خونسرد بودم تو جواب دادن بهش.و این نقش خیلی بنظرم برای مافیا، سم بود. خداروشکر تو این بازی بیگناه بودم :))
اینکه جز حدسای هیوگو قرار نگرفتم غصه خوردم :46:
بازی هم که برد و واقعا چیز دیگری هم نمیشد انتظار داشت :دی بهش تبریک میگم.


گاد: امین :79: من امین رو تقریبا اولین و اخرین بازی که باهاش کردم برای پونصد سال پیشه. واقعیت برام جذاب بود که تو این دور با گادی امین شرکت کنم ببینم چطوریه. :دی تو پست قبلیم گفتم یسری چیزارو. ولی در مورد داستان ِ بازی باید بگم که از قلمش شوکه شدم. میدونستم قلم خوبی داره، وبلاگ‌نویس بوده و.. اما داستانش رو انگار یه رمان نویس نوشته بود. کسی که کارش اینه :دی خیلی جزئی و با فضا سازی خوب. واقعا دوست دارم ادامش و بذاره بخونم ببینم چه بلایی سر من میاد تو داستان :))
بازی این دفعه ترکیب مافیای کلاسیک با ایده ی جدید رهبرا بود که بنظرم خیلی جالب اومد.
نقش فاوست هم که انگار فقط برای پویا نوشته شده :))) زیاد نمیشه به ادامه دار بودنش امید داشت :)))
تو این دور هم خیلی اذیتش کردم سر رای ها و.. ولی خب خیلی بهم روحیه داد واقعا و بنظرم گاد بودن کلا خیلی کار سختیه. :)) امیدوارم انرژیش رو زیاد نگرفته باشیم و بازم بیاد و بازی جذاب طراحی کنه واسمون :دی :گل:

------------------------------------
------------------
------------------
در پایان هم مرسی از همگی بازی خوبی بود :دی ایشالا سه سال دیگه میام یه دست بازی کنیم . ظرفیتم خیلی پایینه :دی :)) :سوت
 
Thomas Shelby
نوشته‌ها
775
پسندها
622
امتیازها
835
مدال‌ها
47
درودی دوباره. این پست در رابطه با نظرم در مورد بالانس این دور و نقش‌ها هست.

10 نفر، 6 بی‌گناه، 3 مافیا و 1 جلاد ِ موثر. تا اینجا بالانس خوبه.
نقش‌های مافیا: پدرخوانده، خیاط و ساده. این هم چون خیاط‌شون سوپرمن هست و عملا مرگ در شب نداره، خوبه و نیازی به تبدیل مافیای بی‌نقش به تروریست نیست. یاکوزا هم بازیُ از بالانس خارج می‌کنه و قطع به یقین از تروریست قوی‌تر هست. و وقتی می‌گیم فلان نقش از فلان نقش قوی‌تر هست، با اجرا کاری نداریم. با بهترین حالتی که قابلیت اجرایی داره کار داریم.
نقش‌های بی‌گناهان: رویین‌تن، پلیس (رویین‌تنی که پرسش و تیر دارد)، دکتر (رویین‌تنی که از بقیه هم می‌تواند حفاظت کند)، مستشار(تقریبا ضد ضربه)، فدایی و بی‌نقش. بسیار ترکیب قوی هست. ولی چون مافیا 3 نفر هست و خیاط قوی و جلاد هم هست، تعادل کامل وجود داره از دید من و تعادلش هم از نوع قوی هست؛ یعنی امکان برهم‌خوردنش کم هست. درواقع بازی تو روز هست و نه شب. دیدیم که یک مرگ شب بیشتر نداشتیم.
جلاد: برهم‌کنشش با بقیه نقش‌ها خوب بود و نوعی که محمدحسین اجراش کرد برهم‌زننده تعادل نبود. بردش سخت بود البته، ولی وقتی تو تکی می‌بری و بقیه همه می‌بازن، معلومه که باید سخت باشه.
رهبران: پتانسیل برهم‌زدن تعادلُ داشت در سیستم فعلی، ولی مجموعا تعادل در بازی برقرار بود از این نظر هم.
نفرات هم من هیچ موقع برهم‌زننده تعادل نمی‌بینم؛ ولی چینش بسیار خوب بود.

در کل هم نمره بالایی می‌گیره امین؛ هم برای ایجاد تعادل و هم آوردن نقش‌های جدید. در رابطه با آخر بازی هم خیلی کوتاه بگم که بله طبق متن، مافیا می‌تونسته برنده اعلام بشه. منتهی گاد به درستی تشخیص داده که این نوع برنده‌شدن منطقی نداره و عوضش کرد. حرف زور هست، ولی درسته و ازش هم حمایت کردم در همون پست اول و الآن هم نظرم همینه. منتهی، کلا به نظرم اونقدری مهم نیست نفس برد و باخت؛ چون بازی‌ها مشخص هست و همون مهمه در واقع. صحبت دیگری هم در این زمینه ندارم. برم سراغ نظرم در مورد نقش‌ها در حالت کلی.
توضیح: وقتی می‌گم حالت کلی، یعنی دیگه با این دور و چیزی که اجرا شده و دیدم، کاری ندارم و فقط متن نقش‌ها رو می‌بینم و نظر می‌دم. وگرنه از دید من مافیا بسیار درست بازی کرد و حتی شیطنت چاوش هم خوب بود.:دی بنابراین حرفایی که از این به بعد می‌خونید، اصلا به این دور ربطش ندید. بیشتر برای استفاده خودم (و اگه کسی موافق بود با نظرم و خواست اجرا کنه) هست.

در رابطه با مافیا، من اگه اجرا کنم، تیرُ 1 عدد بیشتر می‌دم. به خیاط اصلا امکان هر شب لباس دادن به خودش یا مافیای ساده (برای پرسش شب) نمی‌دم. مثلا 3 شب از 5 شب خوب هست. لباس برای روز هم هر شب بتونن بدن؛ ولی لباس از شب، برای روز نمونه دیگه. یعنی اگر به خیاط لباس دادن برای پرسش پلیس یا اگه به بی‌گناهی لباس دادن که بزننش، این به اعدام روز بعد منتقل نشه. اگه خواستن، اونم جدا بدن. در این حالت می‌تونه مافیا یک عضو دیگر به جای بی‌نقش داشته باشه. تروریستی که خیلی قوی نباشه، می‌شه. یاکوزا اصلا. نقشای دیگه مثل ساقی یا جاسوس یا بسته به نقش‌های بی‌گناهان با محدودیت می‌شه داد.

برای بی‌گناهان، هر شب حفاظت از خود برای دکتر، بنده نمی‌دم.:دی پلیس به این شکل کامل ضدضربه هم نمی‌دم. مستشار هم محدودتر می‌کنم، ولی تعدادش بیشتر.
کلا اینایی که گفتم نظر شخصی هست و در جهت اینکه بازی شب هم باشه. وگرنه برای بازی روز، همین که دیدید عالی بود. منم دور 10 خواستم بازی روز باشه و یه نفر مرد تو اون همه تعداد.:دی

در رابطه با جلاد: اولا وقتی می‌گیم که اگه جلاد ببره، بقیه می‌بازن، جلاد می‌شه گناه‌کار. مثل دلقکی که اگر اعدام بشه، بازی تموم می‌شه و بقیه می‌بازن. اونم گناه‌کاره. نقش خوبی هم هست از دید من، منتهی جنبه‌ش هنوز در بازی خصوصا با تعداد بالا وجود نداره. خودمم جنبه‌شُ ندارم حتی.:دی دوم اینکه 3 حدس پیاپی درست و اعدامش بلافاصله در فاز بعد، تقریبا نشدنی هست از دید من. ولی چون تکی می‌بره و بقیه همه می‌بازن، توضیح دادم که مشکل تعادلی نداره. من باشم خب شخصا همون قبلیُ می‌ذارم و اعدام شدنُ با ماهیت جلاد در تضاد می‌بینم. بردش در 3 نفر خوب هست و منم داشتمش در دور 6.

در رابطه با رهبران و نحوه برد که اصلا پستُ برای همین ارسال کردم در واقع، حرف زیاده.

ابتدا به‌نظرم رهبرا نباید حق رای موثر داشته باشن. یعنی رای بدن با توضیحاتی که مثلا مفیستوفلس به فلان شخص رای نده و هلن هم به 3 بی‌گناه رای نده، ولی در شمارش حساب نشه آراشون. در ابتدای بازی، 10 رای بقیه هستن و 2 تا رهبرها. ته بازی می‌شه 3-4 تا بقیه و بازهم 2 تا رهبرها. این به‌نظرم کاملا پتانسیل ویران کردن تعادل بازیُ داره
(این دور اتفاق نیفتاد، ولی ممکنه کاملا) و در بالانس پویا حذف می‌شه چنین چیزی. خصوصا که رای هم نمی‌پذیرن.

نکته بعدی اینکه وقتی اعضای مافیا همه کشته و اعدام شدن، تحت هیچ شرایطی نباید بتونن ببرن از دید من. چون راه آسون نشونشون دادیم. گند بزن. اعدام شو. کلک بزن. ببر. تقریبا مثل اینه که بی‌گناها با مافیا مثلا 2-2 بشن، ولی ببرن. اینا از نظرم ضد فلسفه بازی هست. ولی اینکه مافیا کاری بکنه که خودش ببازه ولی مفیستوفلس ببره، خوبه. که اونم طبیعتا از اول بازی چنین کاری نمی‌کنه. وقتی بدونه شانس بردش خیلی کمه انجام می‌ده که منطقی هست و همین باعث می‌شه که بعد جدیدی به بازی اضافه بشه.

در مورد خود رهبرها:
مفیستوفلس به‌گونه‌ای نماینده یا مظهری از شیطان هست و از نظر بنده نباید هیچ محدودیتی داشته باشه برای رای؛ چون خود شیطان هم محدودیتی نداره. محدودیتُ من برای هلن می‌چینم، به‌گونه‌ای که بشه با مفیستوفلس تمییزش داد. در واقع اگر برای مفیستوفلس محدودیت نذاریم، محدودیت هلن (که به نوعی فرشته و نماینده زیبایی‌ها و پاکی‌ها هست) هم باید متفاوت باشه. همچنین اطلاعات و در نتیجه قدرت مفیستوفلس باید بیشتر باشه.
مفیستوفلس باید بتونه بندگان رو گول بزنه (مثل چاوش:دی) و بازی و انتخابُ براشون سخت کنه. در واقع باید بتونه خودشُ خراب کنه برای اینکه مافیا رو پیروز کنه و بعد خودش هم با اونا ببره. یا اینکه مافیا رو خراب کنه برای اینکه خودشُ هلن جلوه بده که بی‌گناها رو خراب کنه نهایتا اونا ببازن و خودش ببره و بعدش حتی مافیا هم ببره با خودش. ولی اینکه هم مافیا ببازه هم مفیستوفلس و بعدش باهم ببرن، احمقانه هست مسلما.
و البته مفیستوفلس باید این امکانُ داشته باشه که اگر مافیا باخت، بتونه خودشُ هم بازنده کنه تا بی‌گناها نبرن؛ ولی فقط برای اینکه بی‌گناها نبرن. درمقابل اگر مافیا برد و غلط انتخاب کرد، اونجا به نظرم علاوه بر باخت مافیا، هلن هم نباید ببره. وقتی بی‌گناها نبردن، ببره که چه؟:دی ولی می‌تونه کاری بکنه که مافیا و مفیستوفلس هم نبرن.
واضحه که بالانس کردن همه اینایی که گفتم خیلی سخته.:دی و بعضی از بخش‌هاش صرفا نظر شخصی هست. مثلا بنده شیطان را قوی‌تر و برتر از فرشته می‌پندارم و ماهیت‌شون هم باهم متفاوته برام. بنابراین اجازه می‌دم شیطان تکی ببره ولی فرشته نه.

فعلا همینا به ذهنم رسید. قطعا در دور بعدی که گاد بشم از رهبرا استفاده خواهم کرد و انگیزه جدید گاد شدنم هم همینه در واقع.:دی چیزی به ذهنم برسه، به این پست اضافه خواهم کرد.
 
مافیایی
نوشته‌ها
289
پسندها
123
امتیازها
90
مدال‌ها
13
دوباره سلام.
من برای اولین بار دارم با کیبورد واقعی تو این سایت پست می ذارم و متاسفانه نمی تونم از آپشن نیم فاصله بهره ببرم. :دی کسی نگفته دوست نداره تحلیل بشه پس واسه همه چند خطی می نویسم.


با امین شروع می کنم.
گادی امین وجه های مثبت زیادی داشت. اول منفی ها رو میگم چون خودم در اون دسته از آدم ها که بخش خوب غذا رو می ذارن آخر قرار می گیرم، و شخصا دوست دارم در مورد خودم هم اول نکات منفی گفته بشه بعد مثبت ها. همون طور که در گروه صحبتش شد بعضی قوانین مشکل داشت. به صورت کلی من مشکلی با باخت بیگناهان ندارم؛ با اینکه دو کارکتر ببازن و همچنان در برد و باخت دیگر تیم ها که با تلاش خودشون هنوز نباختن تاثیرگزار؛ این جا به نظرم منصفانه نیست. که خب در موردش حرف زیاد زدیم. بالانس به نظر من به نفع بیگناهان بود. البته این نظر منه و ممکنه شما گادها و دیگر بازیکنان دید متفاوتی داشته باشید ولی بیگناهان ضدضربه زیاد داشتن و گادفادر با هویج فرقی نداشت. پس به نظرم با این همه محدودیت اصلا چرا حضور داشت؟ اون بالانسی که محمدحسین گفت یعنی مافیایی بدون گادفادر هرچند که ذات مافیا رو زیاد سوال میبره ولی منطقی تر بود. به هرحال این جمع تجربه بازی مافیا بدون بیگناه، بدون گروه مافیا و با سه تیم گناهکاری هم داره. من شخصا یاکوزا رو به گادفادری که در شب کار زیادی از دستش بر نمیاد ترجیح میدم. البته متوجه شدم که وقتی این پست رو می نوشتم بخش اول تحلیل رو فرستادی و احتمالا به تفصیل هم توضیح دادی در مورد بالانس و همه چی. پس میتونی فقط این بخش رو نادیده بگیری. :دی نقش هر فرد به نظرم مناسبش بود کاملا. از این جهت انتخاب های امین عالی بودن. فرعی های جدید؟ معلومه که ایده ی فوق العاده ای بود. کلی هم پتانسیل مانور داره و به نظرم هر بازیکنی باید یکبار تجربه اشون کنه. اگه یه موقعی فرصت بشه منم یکی از این رهبرها باشم؛ فکر می کنم نگاهم به بازی کاملا عوض بشه.

در جمع ما هر گاد شخصیت خاص خودش رو در گادی داره که خیلی جذابه این تفاوت ها. جنس مهربونی هاتون با همدیگه فرق داره. مثل خود "خدا" در ادیان مختلفه که مثلا در اسلام خدا خیلی سلطه داره روی بنده هاش و سرور گونه است نوع خدایی که اسلام معرفی کرده. ولی فرضا در یهود خدا می اومده با بنده هاش کشتی هم می گرفته. :دی درحالی که در مسیحیت خدا یک پدر مهربانه. البته من جسارت نمی کنم که گادهای بازی هامون رو با خداهای واقعی مقایسه کنم ها. :دی اگه کسی اینجا مذهبیه چنین برداشتی نکنه. بگذریم برای مافیاهای ما، پویا خیلی مهربونه ولی یه نوع حس دور از دسترس بودن میده. مثل یک معلم سختگیر که زیاد جرات نمی کنی بین کلاس ها مزاحمش بشی یا وسط تدریسش مزه بریزی. آرش برعکس خیلی ملو و در دسترسه به لحاظ صمیمیت. اینجا آرش معلمیه که همه سر کلاسش خیلی شلوغ می کنن و باهاش حرف میزنن و ممکنه کنترل کلاس براش سخت باشه؛ و شاید گاهی برخورد جدی کنه با شلوغ کاران ولی همچنان دانش آموزهاش با پررویی کار خودشون رو ادامه میدن و باهاش شوخی می کنن و امتحاناتش رو همیشه می پیچونن. که به نظر خیلی هم دوست داشتنیه. امیر ما بین این دو نفر هست. نزدیکه و در عین حال سلطه گر. صمیمی اما زورگو. همون معلمه که خودش جلسه اول سر شوخی رو باز می کنه و کلی کلاس رو می خندونه ولی موقع پرسش و امتحان که می رسه پدر دانش آموزهای بیچاره رو در میاره. متین بیشتر از بازیکن ها به خودش اهمیت میده. :دی یک معلم خودشیفته و خلاق و خوشحال که با تدریس خودش حال می کنه و همش می خواد روش های جدید تدریس رو پیاده کنه. ذوقش رو به بچه ها هم منتقل می کنه.

امین؟ امین درست شبیه معلم جوانی بود که تازه به این شغل اومده. خوشتیپ تر از معلم های سابقه دار، با یه لبخند رو لب هاش سر کلاس اومد. کیف چرمش رو روی میز گذاشت و اسم تک تک بچه ها رو پرسید و حتی وقتی خودشون رو معرفی می کردن با یک به یکشون گفت و گو کرد. برعکس معلم های سابقه دار که تا زنگ می خوره سریع از کلاس فلنگ رو می بندن و می دونن که نباید فرصت صبحانه و چای خوردنشون رو از دست بدن؛ دانش آموزهای امین نمی ذاشتن از روی صندلیش بلند بشه. تا زنگ می خورد دوره اش می کردن و اون هم با متانت و حوصله جواب همه رو میداد و آخر هم به سختی و با خنده خودش رو از بین بچه ها خلاص می کرد تا این لحظات آخر برسه حداقل گلویی تازه کنه و چیزی بخوره. تمام مدت هم به اندازه ی همون سابقه دارها می دونست که استراحت چه قدر مهمه، و نه اینکه قدرت پیچوندن بچه ها رو نداشته باشه، صرفا زیادی مهربون بود، و ذوقش رو داشت. : )) پس انتخاب می کرد که با بچه ها بمونه. این همون چیزی بود که من حس می کردم. که امین با من و با ما بود. از بیرون میدون نگاهمون نمی کرد. به قدری این کارش بهم حس امنیت و قدرت می داد که هیچ حس نمی کردم کار غیرممکنی برام تو بازی وجود داشته باشه. و دلم نمی خواست حذف بشم یا این دور به این زودی ها تموم بشه.
درنتیجه حدس میزنم کم استرس ترین دوری که در زندگیم تجربه کردم همین بود. درسته یک جاهایی روحیه ام خراب می شد؛ این ها دیگه اجتناب ناپذیر بود. اما در مقایسه با تمام ادواری که تجربه کردم؛ در این دور آروم تر و شادتر از همیشه بودم. می تونم در صادقانه ترین کلام ممکن بگم بسیار زیاد لذت بردم. بسیار زیاد خوشحالم که در این دور شرکت کردم و قسمتی ازش بودم و امیدوارم امین هم بلو رو در آینده فراموش نکنه.


هیوگو نقش بسیار مهمی در کل بازی، و به خصوص در بازی شخص من ایفا کرد حتی با اینکه عمدی نبوده و ممکنه حتی ندونه. بازی من از جایی استارت خورد که هیوگو پست اولش رو داد. کاری رو در اون پست کرد که من هرگز حداقل در اون بازی نمی تونستم انجامش بدم. نه اون نکته سنجی و منطق و اشراف رو داشتم، و نه حتی اعتماد به نفسش رو. روز اول چیزی نگفتم و فقط جواب خودش رو دادم ( با کلی استرس ). وقتی دیدم جواب هامون رو بررسی نمی کنه شیر شدم و دیگه کلا خوشحال و آسوده جوابش رو میدادم ولی مهم تر از اون؛ احساس کردم حالا بخشی از باری که خودش زمین گذاشته ( به هر دلیلی که درست هم بوده ) من باید بردارم. درنتیجه با دقت بیشتری سوال و جواب هاش رو بررسی کردم و اونجا بود که با پیگیری هام بازیم استارت خورد. البته به جز پست فاز اولش بقیه فازها سوالاتی که سر در نمی آوردم چگونه تحلیل کنم هم زیاد می پرسید ولی همون اولی هم کافی بود و تاثیر شگرفی گذاشت.

بعضی جاها از خودم می پرسیدم که پویا حوصله اش سر نرفته؟ ولی وقتی می دیدم در شروع هر فاز سریع پستش رو می فرستاد انرژی می گرفتم. راستش رو بخوای در طول روز انقدر درگیر بازی و بقیه می شدم که اصلا هیوگو رو یادم می رفت. و تمام مدت یه جورایی در تاپیک تنها می جنگیدم و این ازم انرژی زیادی می خورد. نمی تونستم مثل بقیه بی گناهان به سفیدهای بازی اعتماد کنم و با اون همه شکاکی آخرش هم خودم رو به کشتن دادم. ولی بعد تمام اتفاقات سختی که در طول روز می افتاد، بعد اعلام شدن اعدامی یا اتفاقات فاز شب و شوک هایی که هر کدومشون داشت؛ یهو پست پویا رو می دیدم و آروم می گرفتم. احساس اینکه یه آدم قوی اینجا هست که هیچ تاثیری از بازی نمی پذیره و هیچکس نمی تونه تکونش هم بده، دلم رو گرم می کرد. هیچکدوم از کسانی که در طول روز اذیتم کرده بودن نمی تونستن به پویا هیچی بگن. هیوگو قدرت مطلق بود که تصمیم داشت از قدرتش حتی استفاده مستقیم نکنه؛ ولی هنوز حضور قدرتمندی داشت. هر بار، یادم می افتاد که هنوز هیوگو هست و اون احساس که گناهکاران دارن به من و به بازی غلبه می کنن دود میشد و می رفت هوا.

تک تک سوالاتش رو فکر می کردم و جواب میدادم. با اینکه شاید از نوع جواب دادنم این طوری خودش این طوری احساس نمی کرد. به نظرم پویا در این بازی به نوع متفاوتی از کلانتر تلاش کرد ولی تاثیری بیشتر از اون نه، کمتر از کلانتر هم نذاشت. یه تفاوت اینجا بود که در دور قبل به خاطر ماهیت بازی امیر و نوع گیر دادن مستقیمش نمی شد خیلی در بازی از حرف هاش مستقیم استفاده کرد. همش استرس این رو داشتم که الان کسی نیاد به من بگه تو داری از حرف های امیر سواستفاده می کنی. این که مهدی هم همون اول بازی همه رو در این مورد خفه کرد هم بی تاثیر نبود. :دی ولی تو این بازی من خیلی از پست های پویا استفاده کردم و به نظرم آزادی و راهش رو داشتم که حتی خیلی خیلی بیشتر هم بهره ببرم و متاسفانه نبردم. سوالات پویا خیلی جالب، فان، و خاص بود. دانستن این حقیقت که پشت همین سوال و جواب های به ظاهر فان چه مفاهیم و نکته های ظریفی پنهان شده واقعا هیجان زده ام می کرد. خیلی خوشحالم که در بازی حضور داشت و خیلی خوشحال تر هستم که از بازی لذت برد و برنده شد.



بی گناهان

مهدی قطعا بازی خوبی شروع کرد. در مورد اون پست نفراتش بحث زیاد شد و گفتنی ها رو گفتیم به نظرم. چیزی که اینجا می خوام اضافه کنم اشاره به تلاش گری خاص مهدی در راستای خود بازی مافیاست. مهدی به نظر من اهمیت خاصی برای بازی قائله که یک جورهایی ناموسی میشه براش. :دی وقتی می بینم در هر نقشی با تمام وجود بازی می کنه، انصاف رو می خواد رعایت کنه و بهترین خودش رو نشون بده، وقتی می بینم به پایه های بازی، به جزییات عملکردها، به قوانین نانوشته و برد و باخت تیمش چه طور اهمیت میده؛ راحت متوجه میشم که یکی از ستون های اصلی جمع مافیای ماست. و این نقش رو بدون ذره ای غرور و خود برتربینی ایفا می کنه که به شدت فرد قابل اعتمادی ازش می سازه. تو گفت و گوهایی که داشتیم چند جایی به اینکه بازی من شباهت هایی به بازی مهدی داره شد. خودش هم زیاد شوخی باهام می کنه در مورد اعدام شدن و غیره. حقیقتا نظر لطف همه ست. بسیار حس خوبی بهم میده که حتی بخش کوچیکی از بازیم به مهدی نزدیک باشه. همون طور که تو گروه هم به سحر گفتم؛ فاصله بین من و مهدی که خیلی زیاد تحسینش می کنم و ازش یاد می گیرم، چیزی تو مایه های یه بچه ای که تازه توپ دستش گرفته و یه فوتبالیست حرفه ایه. مهدی قطعا میتونه به تنهایی عامل برد یک گروه باشه و این کار رو فقط با بازی خامش انجام نمیده؛ بلکه تاثیر روانی شگرفی رو هم تیمی هاش میذاره. احساس اطمینان رو به قلبت سرازیر می کنه. میدونی که قدرت زمین زدن تمام رقیب ها رو داره. به به، خیالت حسابی راحت می شه. تو این دور اگه مهدی فاز آخر می رسید و من اگه مشغول نوشتن اون پست اشتباهم نمی شدم و وقتم کاملا تلف نمی شد؛ بعید نبود که حتی تو تیم خودش برم و متوجه این نکته که این هجوم بهش منطقی نیست بشم. مشکل اینجاست که من اون شب واقعا سرم رو با چیز اشتباهی که حتی گور خودم رو کند گرم کردم و فرداش که پست ها رو می خوندم متوجه این مطلب شدم. اونجا هم که گفتم اعدامش تقصیر خودش بوده، مجبور بودم وگرنه هیچ وقت همچین کلامی رو واقعی به زبون نمیارم. اعدام هر بیگناه، تقصیر تمام بیگناهانه. احتمالا از لحظه ای که جلاد خودمون رو که می تونست حساب تک تک گناهکاران رو برسه از دست دادیم؛ باخت تو سرنوشتمون نوشته شد. در یه دنیای موازی، مهدی نه تنها اعدام نشد بلکه در بازی با قدرت موند و همه رو اعدام کرد و من هم خیلی خوشحال و راضی کمکش کردم. البته، امیدوارم که چنین تصمیم عاقلانه ای گرفته باشم. :دی


آرش می تونه افتخار بهترین بیگناه این دور رو داشته باشه. البته اگه منصف باشیم باید براش با محمدامین رقابت کنه. :دی تحلیل دور قبلم رو یادتون میاد؟ الان می تونم تا حدی تکمیلش کنم. اگه این اصلی ترین نقطه قوتت نباشه؛ قطعا یکی از مهم ترین هاشه که این دور ثابتش کردی. شاهکار آرش، شناختشه. شناختی که از بازی، از بازیکنان، از اکت ها، از حرف ها، از نقش ها، از منطق، از تخیل و از همه چیز داره شگفت انگیزه. این قدرتیه که هر کسی نداره. شناختیه که بر پایه ی علم و تجربه ست پس اعتماد به خود رو همراهش میاره. اینجا آرش احاطه ی وحشتناک خوبش به تمام وجه های بازی و افراد رو به رخ کشید که به نظرم نمایش بسیار تماشایی و آموزنده ای بود. اعتماد به نفس و مسئولیتی که از نقشش می گرفت به شدت جدی و وحشیش کرد و یک غول به تمام معنا ازش ساخت که حداقل اولین بار بود که می دیدم. چنین حضور قدرتمندی شانسی نیست، اینجاست که تفاوت تجربه ها تو چشم میزنه و برای آرش این تجربه با هوش و ایده پردازی و اعتماد به نفسش گره خورده که ترکیب ترسناکی برای حریف هاش می سازه. این بازی قطعا نگاهم رو به آرش عوض کرد و باید بگم تحلیل دور قبلم رو پس می گیرم پسر. پس می گیرم. :دی نه تنها ایده آل نیستی خیلی هم ترسناکی. :دی تنها اشتباهش در طول بازی این بود که فاز آخر وقتی امیر خودش رو به موش مردگی زد دلش به رحم اومد و باهاش همراهی کرد که این قلب رئوف یکی از وجه های دوست داشتنی آرشه، اما هر چه قدر دوست داشتنی، نمی تونم تصور کنم با حذف مطلق این رئوفت چی ازش ساخته می شه. درواقع نمی خوام تصور کنم. :)) شوخی بردار نیست. به شدت مشتاقم زودتر با هم بازی کنیم دوباره. البته گاهی هم نظر اضافه زیاد میده. مثل همین یای نکره که الان دیدم تو گروه داره یاد میده بهم. :دی "بعدی" خودش یک کلمه مستقل هست یا حداقل در این زمان محسوب میشه به معنی "آتی"، "بعدِ این". وقتی این کلمه بخواد مجهول بشه یای نکره می پذیره و میشه "بعدی ای". نظر مخالفی هم نمی پذیرم. :دی


محمدامین همون طور که خودش هم خوب میدونه خیلی پست هاش رو نمی خوندم. :دی چیزی که با مهسا در گروه به نتیجه رسیدن کاملا درست بود. همون تفاوت اتهام و ابهام. وقتی محمدامین تو بازی ازم سوال می پرسید؛ مضطرب نمی شدم. و از اون جایی که من بیگناه بودم این خیلی چیز خوبی بود. من یک سنسور مرض یاب هم بهم وصله که در برابر محمدحسین، امیر، مهسا و حتی آرش فعال شده بود ولی در برابر تو اصلا. به همین دلیل هم تقریبا تنها سفید من در بازی بودی ولی به زبون نمی آوردم چون فوبیای گول خوردن تو این زمینه رو دارم. این فوبیا هم از اون دور جادوگر خودم شروع شد که هم تیمی هام همه مرده بودن و من تنهایی تا فاز آخر رفتم و حتی بازیکنان بسیار خوبی مثل عماد که بیگناه و اگه اشتباه نکنم پلیس بود رو اسمم قسم می خوردن. :دی به همین روش هم راحت فرقه برد. اینجاست که میگن دروغگو به همه بی اعتماده. :دی به جای اینکه بعد اون دور بقیه نتونن به من اعتماد کنن، من خودم سیستم اعتمادم خراب شد و حالا همه اش حس می کنم بلایی که سر بقیه آوردم یکی سرم ممکنه بیاره. : )) ولی این دور تو باعث شدی این حس کاهش پیدا کنه. تو قطعا استعداد خوبی در سفید بودن داری که این رو دور قبلی هم نشون دادی کاملا و خیلی خیلی چیز خفنیه. :دی اگه یه کلاس اموزشی بذاری تو این زمینه من قطعا شرکت می کنم. اگه بتونی گیجی بیگناهیت رو مدیریت کنی، یعنی فقط تا بخشی که لازمه در بازی بیاری که موجب سواستفاده نشه، و کسی احساس نکنه می تونه روت سوار بشه، واقعا بازیکن همه چی تمومی میشی. این دور هم تو تنها بیگناهی بودی که به من رای و اولویت نداد؛ خیلی ممنونم و اون شب وقتی اولویت های تو رو دیدم آبی شده بود رو آتیش. حداقل یکی بود که بهم اعتماده کرده باشه و این خیلی زیبا بود برای من. خوشحالم که تا آخر بازی رفتی و حسابی خودت و توانایی هات رو نشون دادی.


بازی سحر با چیزی که من از قبل انتظار داشتم تفاوت داشت. دقیقا مثل حس خودش به من. :دی من حقیقتا چیز زیادی از ادواری که با هم بودیم به یاد نمیارم، یعنی نوع بازی های فرد به فرد رو. به هرحال خیلی سال گذشته. متوجه شدم که سحر برخلاف تصورم که کاملا با اعتماد به نفس، نکته بین، منظم و محتاط بود؛ مهربون، حساس، گیج و مثل یه پرنده ی بامزه می موند. یعنی اون تصویر اولیه ام رو میتونی شبیه این دخترهای اتو کشیده که همیشه کت و شلوار یا کت دامن می پوشن، موهای صاف تیره تا شونه هاشون دارن و عینک میزنن و همیشه اخم می کنن ببینی. درحالی که تو خیلی خاکی تر و صاف و صادق تر هستی. این درواقع خوشحال کننده ست برای شخص من. اگه زودتر می شناختمت و این ویژگی هات رو کشف می کردم ممکن بود کاملا رویکرد متفاوتی در برابرت داشته باشم و حتی افتخار اینکه سفید اصلی تو من بشم و نه آرش یا محمدامین هم پیدا کنم. :دی دروغه اگه بگم حسودی نکردم در این زمینه. :دی حتما منتظر هستم که باز هم باهامون بازی کنی و از این هم دور بعد هم منتظرم. :دی تو تحلیل خودت وقتی اون سه نکته رو در مورد شخصیتت توضیح میدادی؛ کاملا درک کردمت. وجه های شباهت زیادی هم حتی داشتیم. به نظر من "سحر" کسیه که می تونه به تمام این مشکلات غلبه کنه و یک سحر ترسناک نشونمون بده چون به لحاظ دانش و تکنیک و هوش و تجربه هیچی از بهترین ها کم نداره.


رضا باز هم زیاد بازی نکرد که این بار تقصیر خودش نبود دیگه. :دی انگار قسمت نیست من و تو دوباره طولانی با هم بازی کنیم یا حتی هم صحبت بشیم در بازی، بقیه اش هیچی. :)) در این که بازیکن بسیار خوبیه که هیچ شکی نیست، مشکل از جایی شروع میشه که یه بازیکن خوب احساس خطر کنه؛ اینجاست که یکی از رویکردهاش میتونه دراوردن پدر یکی از عوامل فشار باشه و دقیقا در همین نقطه ی شدیدا حساس، باید تصمیم بسیار دقیق و فکر شده ای بگیره که این با خود شرایط فشار در تضاده. برای همین درک می کنم تصمیمی که در برابر مهدی گرفت رو، ولی مطمئنم تصمیم های خیلی بهتری هم از رضا بر میاد. شاید چون اکانت اصلیش نبود و اون پروفایل دارکش رو نمی دید مدام، رو روحیه اش تاثیر گذاشته بود. :)) مطمئنم دفعات بعد بازی فوق العاده ای که اجراش برات خیلی هم راحته، با همون اعتماد به نفس و سرسختی همیشگی ازت خواهم دید. منتظرم. :دی



مافیا

امیر چه بگویم که نگفتن بهتر است. :دی پیش خودش و در گروه دست و پا شکسته توضیحاتی دادم. خلاصه اش اینه که من به صورت فردی امیر و بازیش رو خیلی دوست دارم و این علاقه ام به شدت این دور در تصمیماتم تاثیر گذاشت. :دی می دیدم یه جاهایی چه مرض هایی داره می ریزه، و اتفاقا من از جوابی که به پست اول هیوگو داد احساس کردم باید گیر بدم، حتی اون طوری زد بیگناه اعدام کرد و خیلی نکات دیگه، ولی متاسفانه همه اش از قدرت توجیه ای که خودش خیلی خوب خبر داره استفاده می کردم و تک تک کارهاش رو برای خودم توجیه می کردم. :دی حتی یه نقطه ای در بازی اعلام کردم که حسم منفی شده ولی باز بیخیالش شدم رسما. اینجا می خوام یکم جسارت کنم و بگم شاید اگه من عاقلانه در برابرش تصمیم می گرفتم سرنوشت بازی کاملا فرق می کرد. چرا؟ چون اون فاز حساس اعدام خودم به جای اینکه علیه آرش بشم، با کمی بها دادن به این حس مرضی که از امیر می گرفتم، قطعا علیه خودش می شدم و احتمال اعدام خودش بالا می رفت چون دیگه آرشی به دفاعیه نمی اومد و من هم رای های کمتری می آوردم. شاید هم سحر اعدام می شد ولی اگه من که جزو سفیدهای بازی بودم از این دو حمایت می کردم احتمالا زور بیگناهان می چربید. و اگه من به فاز آخر می رسیدم با احتمال خوبی به مدلن رای نمی دادم. :دی تمام اون فاز وقتی می دیدم رای دارن می دن همه اش تو ذهنم بود که بابا اینا چرا حواسشون نیست کسی که ایده ی هلن بودن چاوش رو مطرح کرد همین گادفادر خدا نشناسه. :دی و البته اعتماد خیلی زیادی به مدلن داشتم. حالا گذشته از این ها بازی امیر قطعا در یک سطح دیگه ای بود. اصلا نمی فهمم چه طوری این همه تو همه چیز خوب بودن ممکنه. :دی یعنی امیر هر دفعه یک جوری آدم رو انگشت به دهن میذاره که همه فقط مجبوریم اعتراف کنیم چه قدر فوق العاده و شگفت انگیز بازی کرده. فکر نمی کنم در کل تو این بخش نیاز باشه حرف زیادی بزنم؛ خودش خیلی بهتر دیدگاه من رو میدونه. همیشه ام هی بهش میگم شاگردشم ولی فکر کنم قلبا من رو به شاگردی نپذیرفته چون کثافت هیچ وقت همراهیم نمی کنه تو این مکالمه ها. :دی


مهسا برای من چالش خیلی خوبی بود این دور. مهسا هم ترسناکه هم مهربون که این دو ترکیب خوفناکی میسازه. :)) چون گفت تعریف داره به بازیش آسیب میزنه دیگه من تعریف نمی کنم زیاد. :دی به جاش یه مقدار در مورد چیزهایی که تو این رویارویی احساس کردم میگم. کریستین به دید من از من سواستفاده کرد برای بازی خودش که قاعدتا این حس خوبی بهم نمیده. یعنی صادقانه چیزی رو درونم فعال کرده که ممکنه به گارد شدیدی در برابر مهسا در ادوار بعدی منجر بشه که البته سعی می کنم این گونه نباشه و کنترلش کنم. ولی این حرکت، واقعا قدرت می خواد که مهسا داشت. من دلایل مختلفی آوردم که چرا باهاش درگیر نشدم در اون دو فاز ( بهتره بگیم سه فاز )، ولی اصلی ترینش این بود که اینجا من فرار کردم ازش رسما. چون می دونستم یکبار جواب طومارش رو بدم اون یه طومار بلندتر تحویلم میده و من دوباره باید جواب اون رو بدم و... همین طوری این روند ادامه پیدا کنه تا امین بیاد بی ادب گویان جریمه امون کنه. :)) مهسا هم ممکن بود قدرت بیشتری نشون بده در این بحث و نظر عموم علیه من بچرخه. پس قاعدتا ایگنورش کردم و بعد یک فاز کامل جوابش رو دادم که اونجا دیگه قصدم این بود بفهمم بیگناهه واقعا یا گناهکار. که یک همزمانی بدی پیش اومد در جواب مهسا به من ( با احتمال بالایی عمدی هم بوده این همزمانی ) و جواب محمدحسنی، اعلام حس مثبت امیر به محمدحسین و تاکید رو چربش منطق کلوین به من، ایگنور شدن پستم توسط بقیه ی بیگناهان و اخطار گرفتنم از امین. :دی خلاصه در عرض یک ساعت مونده به پایان فاز من یکهو کاملا ریختم بهم و از همه طرف احساس فشار کردم. وقتی به این فکر می کردم که یه بیگناه اون پست رو نوشته و داره بی رحمانه محکومم می کنه که خیلی بد بازی کردم، با وجود اون همه انرژی و تلاشی که تو این بازی ریخته بودم، حقیقتا خیلی دلم شکست. یعنی می دونستم که شاید هم کریستین گناهکاریه که داره عمدا این حرف ها رو میزنه، ولی یک احتمالی هم بود که واقعا بیگناه باشه و همین به تنهایی کافی بود که حسابی تحت تاثیر قرار بگیرم و از بازی زده بشم. راستش رو بخوای اون شب خیلی هم گریه کردم و امین هم نمی تونست بیاد بهم بگه بابا کریستین گناهکار بود. فقط می گفت تو خوب بودی و به من اعتماد کن که تا حدی هم واقعا آرومم کرد. ولی به هرحال این بازی و سه فاز تقابلی که با مهسا تجربه کردم الان تاثیرش رو متوجه میشم که ذهنم رو خیلی باز کرده. نگاهم به بازی خودم و شرایط بازی خیلی وسیع تر شده و احساس می کنم در آینده یاد گرفته باشم بهتر در برابر بحث هایی که تو مافیا به وجود میاد ( منظورم دقیقا شروع بحث و فازیه که تل اعدام شد ) واکنش نشون بدم و مدیریتشون کنم. و درواقع یاد گرفتم باید به تمام وجه های بازی اهمیت بدم و به رای یک فرد بی توجهی نکنم. در واقع اینجا من از تجربه مهدی و خلفی دور قبل درس گرفته بودم که در برابر رای های مهسا برخورد جدی نکردم و یه جورایی دوستانه وارد عمل شدم. الان می فهمم که شاید برخورد مهدی در اون دور نتیجه ی بدی داشته، ولی قطعا برخورد درستی بوده. :دی خارج از این ها مهسا برای من به شدت فرد دوست داشتنی و مهربونیه و خیلی چیزها دارم از خودش، بازیش و حرف هاش یاد می گیرم. حتما امیدوارم ادوار بعدی تجربه های دو نفره ی بهتری برامون بسازه.


عرفان که فرصت نشد باهاش بازی کنیم، ولی من حس می کنم این بار با همین بازی نکردنمون درک خودم، و شاید بقیه ( خصوصا هم گروهی هاش ) ازش بالاتر رفت. این دور فهمیدم چرا انقدر خون دل می خورد تو بازی، عصبانی میشد و دلش می شکست. از اینکه دفعات قبل پیش خودم یا حتی به زبون و مستقیم قضاوتش می کردم و گهگاهی شوخی می کردم تو این زمینه خیلی شرمنده شدم. قطعا این مسائل توی بازی فشار روحی زیادی به آدم وارد می کنه که من چون تا حالا تلاش زیاد در بازی رو با تمام توان، تجربه نکرده بودم نمی تونستم خوب درک کنم این واکنش هاش رو. الان میتونم. از رو تحلیل امیر متوجه شدم به زبان ساده بعد اون اتهام های فازهای اول و چرخیدن جو بازی علیه ات خودش رو باخته بوده. این منطقیه ولی اگر در مورد "عرفان" صحبت می کنیم این اصلا درست نیست. عرفان نباید خودش رو ببازه چون عرفان خیلی تواناست، خیلی باتجربه ست، و خیلی قوی و تاثیرگزاره. عرفان اگر وقتش رو داشت ایمان دارم که جهت بازی رو عوض می کرد. یه سری اتهام پوچ و حسی چیزی نبود که نتونه از پسشون بر بیاد. چه بسا امیر رو اعدام هم می کرد تا حالش جا بیاد و دیگه هم تیمی هاش رو اذیت نکنه. :دی در آخر باید بگم من اون ویس آهنگی که خوندی ( و فایل mp3 رو در گروه هم خودم فرستادم ) از ظهر پلی کردم و یک بند دارم گوش میکنم. جدا از لذتی که میبرم و قشنگی و احساساتی که در صدات و خوندنت جاریه، گوش هام الان که از نیمه شب گذشته به صدات عادت کرده و حتی یهو یادم میره این خواننده ی غریبه ای نیست بلکه عرفان خودمونه. همین الان هم هنذفری گوشمه و با اون کل این پست رو نوشتم. حس عجیبی داره که با گوش دادن به صدای یکی در مورد خودش تو یک مبحث کاملا دور از احساس ( بازی سگی مافیا ) بنویسی. :دی




فرعی ها


از محمدحسین عزیزم شروع می کنم که این دور تازه فهمیدم بازی باهاش چه شکلیه و چه لذتی داره. لذتی که درش آرامش هم در جریانه. به خودش هم گفتم که چه اضطرابی داشتم وقتی باهاش بحث می کردم ولی وقتی نوع جواب دادنش رو می دیدم ( به جز اولین واکنشی که بعد پرونده ام نشون داد ) واقعا حس خوبی می گرفتم. برخلاف چیزی که به خودش گفتم، هیچ نقد خاصی ندارم. اصلا در جایگاهی خودم رو نمی بینم که بخوام نقدش کنم یا بگم چه طور بازی می کرد بهتر بوده. همون طور که امیر هم گفت ( البته قبلش خودم ) سطح متوسط بازی محمدحسین از بهترین حال حاضر من بالاتره. :دی مدرکش هم همین دور که من می خواستم اون رو اعدام کنم ولی خودم رو به کشتن دادم. یک جا گفتم دوست داشتم اعدام های به اسم من می خورد، اون درسته، ولی اینجا یه نکته ای هست که نگفته بودم. من اصلا دوست نداشتم محمدحسین رو اعدام کنم چون این اولین اعدامی میشد که درش تاثیر مستقیم دارم و نمی خواستم روی محمدحسین یا حتی مهدی اجرا بشه. محمدحسین کلام بسیار شیوا و بانفوذی داره که تاثیرش رو مخاطب انکار ناپذیره. از نوع کلمات تا نحوه صحبتی که انتخاب می کنه؛ همه بیش از حد زیباست. تنها نکته ای که به نظرم وجود داره اینه که به عقیده ی من بازی گاهی به کلام زیبا نیاز نداره. یعنی برخلافش حتی باید تو پراکنده و خارج از چارچوب هات صحبت کنی. وقتی یکی داره بهت فشار میاره ( اینجا آرش منظورمه ) و همچنان تو زیبا و حساب شده صحبت می کنی و پست های خوشگل میدی؛ ممکنه حس خوبی منتقل نکنه. همون طور که امیر این دور به هممون نشون داد؛ گاهی باید عصبانی بشی حتی اگه نیستی و مهم تر از اون اینه که بقبولونی عصبانی هستی. بقبولونی بحث برات بیش از حد جدیه و شوخی نداری. بی رحم باید باشی. به نظر من که از بیرون نگاه می کردم؛ این ها خصوصیاتی بود که پست های محمدحسین در فاز اعدامش کم داشت. و ازش ناراحتم چون نباید میذاشت کسی جز من اعدامش کنه. :دی نمیشه که نذاشتی من این کار رو بکنم و بیرونم کردی از بازی ( تازه از پنجره هم نه، بردی بالا پشت بوم اونجا در ملع عام دارم زدی ) بعد گذاشتی بقیه اعدامت کنن؟ غیر قابل بخششه. :دی


محمد بهترین هلنی بود که ما ممکنه هیچ وقت در آینده بهتر ازش رو نبینیم. :دی اصلا هلن رو از این آدم ساختن. :دی خیلی واقعا شبیه معلم های مهربون و با فکر و با گذشت و مراقب می موند در بازی. اولش فکر می کرد مفیستوفلس باشه ولی به سرعت فهمیدم اشتباه بوده و بعد اون نظرم به جز یکبار فقط ( اونم به خاطر امیر ) که شک کردم داره عمدا هلن بازی می کنه ( بازم به خاطر چاوش )، تغییر نکرد رسما. یعنی فقط همون یکبار به صورت گذرا بود. جست و جوگری محمد، تلاش صادقانه اش برای بازی، کلام شیوا، پست های مرتب و خوانا، دلسوزی زیباش برای بیگناهان که حتی بعد باخت فردی خودش هم باز هم با جدیت تلاش کرد برای تیم، واقعا تماشاش هم زیبا بود. من خیلی خوشحال بودم که در بازی حضور داره و متاسفم که پایان بدی براش رقم خورد. دست کم امیدوار بودیم همه که با ناراحتی بازی رو تموم نکنه که به خاطر اشتباهات خود ما، این اتفاق افتاد. اگه از بازی لذت نبرده باشه من هم نمی تونم خوشحال باشم دیگه. پس لطفا به بخش های خوب بازی نگاه کن و بدون ما خیلی قدردانتیم و حضورت به شدت موثر بوده. درکل ممنونم که بودی. دور بعدی هم باش.


حضور چاوش در بازی خیلی جالب بود. یعنی واقعا پست هاش لذت بخش بودن حتی با اینکه حدس میزدم مفیستوفلسه. با اینکه رسما از یک نقطه ای گفت من هر کار بکنم به خودم مربوطه و یه مرزی گذاشت بین خودش و ماها، ولی هنوز مشارکتش در بازی رو ادامه داد و به نوبه ی خودش خیلی هم جدی بود. درکل بازی متفاوتی از محمدچاوش بود که من هم مثل چند نفری که تا حالا این وجه از شخصیتش رو ندیده بودیم تعجب کردم حسابی و سر اون تایم زون ها بود که تازه فهمیدم چاوشه. به قول یکی که یادم نیست کی بود، دنبال چاوش در قبل می گشتم در این بازی و همه اش برام سوال بود که کدوم یوزر برای اونه. بهم یکبار دیگه ثابت شد سطح بازی چاوش خیلی بالاست. و این طور که با اعتماد به نفس، مسلط و عالی مفیستوفلس رو بازی کرد به نظرم اومد برای اینجور نقش ها کلا زاده شده. تازه حس می کنم اولین باره که چاوش واقعی و یه بازی چاوشی واقعی رو دیدم. :دی نکته ی خاصی در کل برای گفتن نیست. همین چند کلوم هم البته نمی خواستم بگم چون وقتی شما تو گروه شروع کردی به ایگنور کردن واضح من، یکمی ناراحت شدم و می خواستم منم اینجا ایگنور کنم مفیستوفلس رو، ولی به هرحال این چند خطی که محتوای کمک کننده ای برات نداره چیزی نیست که بخوام سرش منتی بذارم. البته اگه شما افتخار بدی و حرف های کسی که منطق نمی فهمه و ارزش ریپلای نداره بخونی. :دی



خب، فکر نکنم کسی جا مونده باشه. :دی کم بودیم این دور ولی تجربه بسیار بود و حرف هم برای گفتن زیاد داشتم که به خیلی جزییاتی که مربوط به بازی می شد اشاره نکردم. همین طوری هم کیبورد نازنینم زیر دستم اومده و پر حرف تر از همیشه شدم. :دی انگشت های من رو وقتی رو این کیبورد می شینن نمیشه متوقف کرد. دور خیلی خوبی بود. برای من خاطره های خیلی خوب ( و بد :دی ) ساخت. من بلو رو، چهره اش، اسمش رو، بک استوری که حتی هنوز نخوندم و بازی ای که ازش دیدم رو خیلی زیاد دوست دارم. به قدری که بدم نمیاد اسمم رو همه جا بلو بذارم. :دی بلو برام نماد یک دختر قوی و پر تلاش شد که سعیش رو می کرد از مرزهاش عبور کنه و بهترینش رو نشون بده. نمی دونم چه قدر موفق شده، و میدونم که خیلی جاها شکست خورده. برای همین حتی ارزشش برام بیشتر هم میشه. بلو رو یادم نمیره و امیدوارم همیشه روح بلو طی بازی های زندگی در من بجوشه.

همگی خسته نباشید. بازی ارزشمندی بود.
 
تازه‌وارد
نوشته‌ها
37
پسندها
0
امتیازها
0
[No message]
 
تازه‌وارد
نوشته‌ها
105
پسندها
0
امتیازها
0
...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
6d6cad36-12f4-4425-81b6-c04204378071.jpg

سلام به همه دوستان:گل:

قبل از هرچیزی از گاد عزیز و همه‌ی بازیکنان تشکر می‌کنم که وقت گذاشتید و این دور خوب رو رقم زدید.

دور دوازدهم با گادی امین شخصا برای من دور به‌یادماندنی‌ای خواهد بود. واقعا از هیجان و داستان و کیفیت و لذت و استرس و ... هیچی کم نداشت و به‌نوعی همه‌چیز تموم بود. نقش‌های جدیدی که امین تعریف کرده بود روح تازه‌ای به بازی بخشیدن و به نظرم کاملا موفق بودند. وقت و انرژی و فکری که برای طراحی یوزرها به کار رفته بود ستودنی بود، اجرای بازی توسط گاد هم کاملا دقیق و منظم و بی‌نقص بود که حالا در بخش خودش بیشتر بهش می‌پردازم.

بازی این دور من درواقع ادامه‌ی یه مسیر بزرگ‌تری بود؛ در راه اصلاح چیزی که از مدت‌ها پیش بهم گوشزد می‌شد که انجامش بدم و شروعش هم به نوعی دور دهم بود. من خب توی مافیا جزو کسایی بودم که نسبتا زود (هم در سن پایین، هم در اولین بازی‌هام) شکوفا شدم و هم نمایش‌های خوبی داشتم هم نتایج خوبی می‌گرفتم. اما توی اکثر اون بازیها گناهکار بودم و به نظر خودم تا قبل از دور هشتم این فروم (که پایین‌تر درموردش توضیح می‌دم) به جز همون یک مورد پلیس (دور هشتم فروم قبلی) بازی‌های چندان درخشانی در نقش بیگناه نداشتم (بخوانید افتضاح بودم). مشکل اصلی اینجا بود که آرشِ «باهوشِ» ایده‌پرداز، برای گناهکاری ساخته شده بود. درواقع به جز یک سری قابلیت‌های کلی (از قبیل فهم متن و قدرت بیان و ... که در سطح متوسط رو به خوبی داشتم از اوایل شروع به بازی مافیا) مهم‌ترین و دم‌دست‌ترین قابلیت ذهنی‌ای که ازش استفاده می‌کردم، ایده‌پردازی بود که خب دربازی‌های ما، بیشتر به کار گناهکار می‌آد تا بیگناه. به نظرم بیگناه در بازی، هدفش نزدیک شدن به حقیقته و نزدیک شدن به حقیقت، حداقل در چارچوب ذهنی من، یک مسیر مشخص و معینی داره. درمقابل، گناهکار که باشی باید حقیقت رو پنهان کنی و واقعیت رو جور دیگه‌ای جلوه بدی، به‌نوعی داستان بازی رو به نفع خودت تغییر بدی، که هزاران هزار راه براش وجود داره و اینجاست که می‌شه ایده‌پردازی کرد.

این می‌شد که من با پشتوانه‌ی بازی‌های بهترِ گناهکاریم، می‌اومدم بیگناه بازی می‌کردم و با ایده‌پردازی و احتمالات مختلف و ندیدن چیزی که جلو چشمته، یا اونقدر خودم گیج می‌شدم و به اشتباه می‌افتادم که هیچ گناهکاری رو پیدا نمی‌کردم، یا اونقدر احتمالات وارد بازی می‌کردم و «تِزپرونی :دی» می‌کردم که بازیم به قولی «مرض‌دار» می‌شد و بقیه‌ی بیگناه‌ها رو به اشتباه می‌نداختم. نهایت بازی به این سبکم هم دور هشتم همین فروم بود، که توش هرچقدرم خوب و محکم و ... بازی کردم، باز هم اونقدر درگیر ایده‌ها و احتمالات شدم (درمورد فری و مهسا...) که گناهکارهای جلوی چشمم رو ندیدم.

بعد از دور دهم (که برای من نسبتا معمولی بود و تلاش برای تغییر داشتم ولی کافی نبود)، چندتا تحلیل و نظر گرفتم که ذهنم رو تکون داد. تحلیل امین، که توش خیلی خوب و مختصر توضیح داد که باید چی‌کار کنم تا از این شیوه‌ی مریض بیام بیرون، و تحلیل فری، که یه تعبیر خیلی قشنگ و آرشی :دی داشت و می‌گفت باید کتاب جادوگریم رو ببندم و میکروسکوپم رو راه بندازم. این حرف فری باعث شد من متوجه بشم که نیمی از وجودم رو، نیمی از کارکرد ذهنم رو به کلی و به‌خصوص در مرور زمان، در مافیا کنار گذاشتم؛ بخشی که دقیق و واقع‌بینه، به جزییات توجه می‌کنه، ابتدا خوب نگاه می‌کنه و گوش می‌کنه و بعد نتیجه می‌گیره و ... . این‌ها همه‌شون کنار توصیه‌هایی که پویا همیشه و در همه‌ی ادوار بیگناهیم بهم می‌کرد (که ذهنم رو مدام در بازی باز نگه دارم و به کل بازی از ابتداش توجه کنم) و چیزی که امیر و چند نفر دیگه قبلا بهم گفته بودن خصوصا سر دور ۷ (که ذهنم رو درگیر احتمالات بعید نکنم و به حالات نزدیک بچسبم) باعث شد که به فکر امتحان یه شیوه‌ی جدید باشم، امتحان کارهایی که تا حالا نکردم و دقیقا نقطه‌ی مقابل کارهای که تا حالا کردم. به قول ترسا باید از اونور بوم بیفتی تا متعادل بشی :دی

این دور که بیگناه شدم این ایده حسابی در ذهنم خیس خورده بود و آماده بودم که ازش استفاده کنم. وقتی که می‌خوای یه ایده‌ی جدید رو امتحان کنی و از حصار امن خودت خارج بشی، آخرین چیزی که می‌خوای اینه که توی بازی بری تحت فشار، خصوصا اوایل بازی. این هم معمولا از آفت‌های ادوار بیگناهیم بوده که معمولا بازیم رو خراب کرده. تمام تلاشم رو کردم که بازی رو دقیق و بدون اشتباه شروع کنم و پست شروعم رو بارها با امین چک کردم (از امین ممنونم که دوبار دو پست مختلف من رو خوند و نظر داد) و تلاش کردم هم اشتباهی نداشته باشه که اول بازی دستاویز گیر بیگناه و گناهکار بشم (که البته اون اشتباه درمورد اعلام بالانس رو داشت ولی چیز خاصی نبود و تونستم جمعش کنم)، هم اینکه تا جای ممکن حس خوب بدم. پست بعدیم رو هم که ریز شدن توی پست‌های بالانس بقیه و سوال پرسیدن بود، با ترکیب ایده‌‌ی شروع بازیم توی دور ۱۰ (تحلیل پست‌های بالانس) و سبک کلی بازی پویا (سوال پرسیدن از همه) نوشتم. این دو پست و پستی که در جواب سوالات دادم به نظرم بیشترین تاثیر رو توی سفید شدن نسبیم اوایل بازی داشت و تا اینجا به هدفم رسیده بودم، هم بیگناهیم رو رسونده بودم و کسی با اتهام تحت فشارم نگذاشته بود، هم نقش «پلیسی»‌ام شروع کرده بودم و اطلاعات جمع‌آوری می‌کردم.

فاز اعدام تل نبودم واقعا، با این حال به نظرم رای درستی دادم و تنها بیگناهی بودم که اون فاز رای اولیه و اولویت اولش رو به یک گناهکار داد (ولو صرفا با حس و با دلیل اشتباه :دی) اگر به عقب برگردم (بدون دونستن نقش تل) احتمالا اسم تل رو پایین‌تر از استف بذارم و اون لحظه واقعا نتونستم جامع و کامل نگاه کنم که حداقل من برای تل بیگناه سفید بودم و بودنش توی بازی بیشتر به نفعمه تا بودن استف. یه موردی هم که هست اینه که من اونقدر به اتفاقات اون فاز تسلط نداشتم و نمی‌دونستم رقابت رای‌ها تا این حد بین تل و استف خواهد بود.

یه اتفاق مهمی هم که اوایل بازی برام افتاد، ایجاد لحن ویژه‌ی ریگان بود. ایده‌اش رو از وقتی گرفتم که دیدم پویا با اون لحن نوشته و منم بهتره که با همون لحن جوابش رو بدم چون رسمی‌‌تر و جدی‌تره و کاملا درخور جواب سوالات نقش فاوست. بعد دیدم تل هم داره از همین لحن استفاده می‌کنه کمابیش و دیدم به آواتار ریگان هم می‌آد، تصمیم گرفتم بیشتر از این لحن استفاده کنم. از طرفی چون بازی رو با این لحن شروع نکرده بودم، دستم باز بود و می‌تونستم هروقت خواستم برگردم به یه لحن متعادل‌تر، یا حتی لحن خودمونی خودم. درنهایت به نظرم این لحن بیشتر کمک کرد که بازی‌ای که تو ذهنم بوده رو انجام بدم، نه از نظر تاثیرش روی ذهن بقیه، از نظر تاثیرش توی ذهن خودم، چون خیلی جدی‌تر و واقعی‌تر بود و مثل یه پلیس می‌موند که می‌خواد بازجویی کنه یا داره نامه‌ی رسمی می‌نویسه :دی یعنی با این لحن و با یوزر ریگان، دیگه چیزی نبود که دستم رو بگیره و دوباره بکشونه توی همون حصار امنم، یا مثلا نمی‌شد باهاش بلندبلند فکر کرد یا تز مرض‌دار داد، و کاملا مناسب بازی‌ای بود که توی ذهنم درنظر گرفته بودم. نقاطی که برمی‌گشتم به لحن خودم هم برای دادن حس خوب بود، برای اینکه نشون بدم هنوز یک انسان هستم :))

مورد بعدی که دیدم بهش اشاره شده درمورد بازیم، کم حرف زدنم بوده. این هم کاملا عمدی بود به جز برخی نقاط بازی که نبودم یا واقعا مغزم نمی‌کشیده. درواقع من به این نتیجه رسیدم که خصوصا با این سبک بازی، هرچقدر کمتر و گزیده‌تر حرف بزنی بهتر هست، نه فقط به خاطر اینکه کمتر اشتباه می‌کنی و کمتر سوتی می‌دی، به خاطر اینکه به دلیل چکیده و جمع‌وجور بودن پست‌هات، پست‌هات بیشتر خونده می‌شن. علاوه بر اون در راستای همون درگیر نکردن خودم با احتمالات بعید، تصمیم گرفتم که دیگه توی تاپیک بلندبلند فکر نکنم که تا حد خوبی موفق بودم نسبت به ادوار قبل (بعضی جاها بازی حکم می‌کرد بلندبلند فکر کنم ولی درحد کافی این‌کار رو کردم، حداقل این میزان برای شروع ترک عادت خوب بود :دی)

بعد از اعدام تل، بازی من تا حدی درگیر جواب‌ دادن به سوالات بقیه و جواب دادن به جواب‌های بقیه به اتهامات خودم شد. اونقدر بد نبود ولی اگه خونه می‌بودم و وقت می‌داشتم، قطعا بازیم چیزی بیشتر از این می‌بود در اون فاز. یکی از نقاط عطف بازی هم به نظرم فاز اعدام جسیکا بود و وقتی که من و محمدامین دقیقا همزمان یک حرکت رو انجام دادیم سر اوردن کلوین به دفاعیه. خوشبختانه همزمان بودن این حرکتمون جوری بود که هیچ حرف و حدیثی توش نبود و برای من از همون نقطه بود که جکسون برام خیلی مثبت‌تر شد (و فکر کنم متقابل هم بوده این) چون درسته که محمدامین گناهکار هم از این کارها می‌کنه، اما روشی که اونکار رو انجام داد و هیچ توضیح اضافه‌ای هم نداد به نظرم مشخص بود که از بیگناهیش هست نه گناهکاری. اما از اون نقطه‌ی عطف‌تر (!) فرصت دادن به دب بود. من کم‌کم دارم یاد می‌گیرم که وقتی بیگناه هستم، چه اتهاماتی چه زمانی کافی هستند برای رای دادن و شک جدی داشتن و چه زمانی نه. اینکه من تو اون فاز تصمیم گرفتم کلیت بازی دب رو نگاه کنم و به یک مورد ناخوداگاه گناهکاری (که قبلا ثابت شده بود بیگناه هم انجامش می‌ده) محدود نکنم قضاوتم رو، شاید برای بقیه چیز ساده و بدیهی و ابتدایی‌ای به نظر بیاد، ولی برای من چیز واقعا سختی بوده که طی ادوار مختلف و اشتباه کردن‌های پیاپی بهش رسیدم (دیگران همیشه می‌گفتن بهم که اشتباهه و باید اینکارو نکنم، مهم این بود که خودم بتونم به عرصه‌ی عمل برسونمش) و از این لحاظ وقتی بهش نگاه می‌کنم به خودم می‌بالم :دی همین مورد رو درباره‌ی کریستین هم داشتم، که به درستی تصمیم گرفتم که از اتهام اشتباهم پایین بیام (و اصلا فهمیدم که اتهامم می‌تونه اشتباه باشه) و پافشاری نکنم، و هرچقدر هم حسم به بازی کریستین خوب نباشه بتونم درست بازی کنم تا اشتباهاتم به حداقل برسه (اون موقع فکر می‌کردم جلاده و ترجیح می‌دادم توی بازی بگم بیگناهه. هرچند قبلش گفته بودم شاید جلاد باشه :)))

فاز بعد از اعدام جسیکا، یعنی فاز اعدام بلو، ضعیف‌ترین فازم توی این بازی بود. به دلیل یاکوزا اعلام شدن استف گیج بودم و از طرفی نمی‌خواستم باور کنم یاکوزاعه (خصوصا چون می‌دونستم پلیس نپرسیدتش) و از طرفی به دلیل احتمال وجود جذبی کمی امیدم رو از دست داده بودم برای اواخر بازی. اما از این مهم‌تر، این بود که توی استراتژی و تجمیع آرا به بقیه‌ی بیگناهانم توجه نکردم. درواقع روح بازی در اون فاز رو خوب درک نکردم و همین باعث شد به قدر کافی به کلوین توجه نکنم و بلو اعدام بشه. کلا در این فاز، این رویکرد رو به بازی داشتم که من نمی‌تونم کل بازی رو Carry کنم و بقیه‌ی بیگناهان اگه اشتباه کردن یا با من هماهنگ نبودن به خودشون مربوطه. که کاملا اشتباه بود نتیجه‌اش :دی تا حدی این تفکر درست هست، اما نقطه‌ی مقابلش ینی اینکه یک یا دو بیگناه نقش carry رو داشته باشند و بقیه‌ی اون‌ها رو پیدا کنن و با ساپورت اون‌ها بازی کنن، تقریبا اجتناب‌ناپذیر هست و توی تمام بازی‌هایی که بیگناهان بردن این اتفاق افتاده. یه اشتباه دیگه‌ام توی اون فاز، که البته نمی‌دونم توی ذهن بقیه‌ی بیگناهان چقدر تاثیر داشته، ضعیف بودن جوابم به باستر بود. با اینکه معتقدم نوع واکنشم و اپروچم به سوالش به عنوان یک بیگناه، کاملا مناسب بود (چون نباید می‌ذاشتم باستر، که در اون لحظه شک بالایی به گناهکاریش داشتم، بخواد خودش در جایگاه دادستانی من قرار بگیره و خب اصلا نوع سوال باستر مرض‌دار بود) اما اونجور که باید و شاید این کار رو انجام ندادم و جواب شل و ضعیفی بهش دادم.

بعد از اعدام بلو بود که تا حد خوبی به خودم اومدم و ذهنم رو جمع‌وجور کردم. معتقدم مچ کلوین رو (که به خاطر اعدام بلو بهش حساس شده بودم) عالی گرفتم و قشنگ براش تله‌ی گناهکاریابی پهن کردم تا با اشتباهات خودش با کله بره توش :دی این فشاری که توی اون فاز روی کلوین اوردم و البته بازی احساسی و جودار باستر بعد از برخوردمون با هم و رای‌های هماهنگ کریستین با این دو نفر، باعث شد که دو ساید بازی تا حد خیلی خوبی برای من مشخص بشه، از این ور جکسون و دب (و بلو =(() برام بیگناه‌تر بودن و از اون ور اون سه نفر گناهکار و احتمال 75-80 درصد هم می‌دادم که با توجه به بازی‌ها و رای‌ها، درست باشه قضاوتم. این ایراد که به بازی من (و شاید کلا ما سه بیگناه در اون فاز) وارد شده که نباید اون فاز جلاد رو اعدام می‌کردیم، دو نکته داره، یکی اینکه من خیلی بیشتر از چیزی که در تاپیک حرف می‌زدم فکر می‌کردم و واقعا برخلاف ظاهر خونسرد و راحت و بیخیال پست‌هام (که این حس رو حتی به دب هم داده بود) پشت تاپیک مغزم داشت منفجر می‌شد از حجم تحلیل‌های حالات و احتمالات مختلف. یعنی اینجوری نبوده که اون فاز به خطرات اعدام جلاد فکر نکنم (برخلاف اینکه توی تاپیک با اطمینان بیشتری مافیا می‌خوندمش) ولی درنهایت احتمال جلاد بودن کلوین رو با توجه به احتمال پایین اینکه تل و جسیکا رو درست حدس زده باشه، به جون خریدم. ثانیا اینکه من تمرکزم توی این بازی به طور کلی روی چیز دیگه‌ای بوده و از جنبه‌هایی خودم رو تقویت کردم که شاید بیسیک بیگناهی به حساب بیاد و تاحالا نداشتمش، بنابراین اینکه حالا اینقدر به بازی مسلط باشم که با توجه به تمام احتمالات و ریسک‌ها، در فاز درست شخص درست رو اعدام کنم برام بونوس به حساب می‌اومد، و با این حال در نظر داشتمش صرفا نمی‌تونستم اونقدر روش انرژی بذارم که بشه اصل بازیم در اون فاز. خصوصا چون متقاعد کردن جکسون برای رای دادن به باستر (که جکسون در اون فاز حدس می‌زد بیگناه باشه) کار خیلی سخت بود و واقعا موقعش نبود که بشه. اگه همچنان می‌خواستم به بازی بقیه‌ی بیگناهان احتمالیم توجه نکنم و بازی خودم رو طبق احتمالات و استراتژی ایده‌آل خودم پیش ببرم، می‌شد عین فاز اعدام بلو و نمی‌خواستم این اشتباه رو دوباره تکرار کنم.

بعد از اعدام کلوین، امیر در نقش باستر واقعا خوب داشت گولم می‌زد و سرم رو شیره می‌مالید و حساب کردم که اگه کریستین رو اعدام کنیم درهرصورت با احتمال بیشتری گناهکار خواهد بود با توجه به داده‌های خودم. این تصمیم ساده رو گرفتم و در تمام مدت دو فاز آخر توجهم رو معطوف کردم به مرور و قضاوت کلیت بازی باستر که بتونم رای درست‌تر رو بدم. واقعا هم ساده نبود، شاید از بیرون به نظر بیاد که خب جکسون و دب برای ریگان بیگناه بودن و باستر باید براش گناهکار شه دیگه، اما این فقط ظاهری بود که توی بازی نشون می‌دادم در راستای همون‌که بازیِ توی تاپیکم رو براساس احتمالات نزدیک‌تر پیش ببرم، وگرنه تمام طول بازی درحال بررسی همین بیگناهی‌ها و گناهکاری‌ها بودم و هیچ‌وقت چیزی برام صد و بدیهی نشد که براساسش بخوام نقش دیگران رو تصمیم بگیرم. و خب در این امر خطیر موفق بودم و تا اطلاع ثانوی (:دی) به خودم افتخار می‌کنم که منی که همیشه ضعیف‌ترین نقطه‌ی بیگناهیم (و حتی گناهکاریم :دی) تشخیصم بوده، به جایی رسیدم که تونستم امیر رو با چنین بازی فوق‌العاده‌ای درست تشخیص بدم :دی

اگه زیاد شد به کم‌حرفی همیشگیم ببخشید :دی این رو فعلا ارسال می‌کنم به عنوان مرور و توضیح بازی خودم. اگه موردی به ذهنم رسید (یا به ذهنتون رسید :دی) اضافه می‌کنم. در پست بعدی هم به بررسی عملکرد بازیکنان عزیز و گاد گرامی می‌پردازم :دی :گل:
 
آخرین ویرایش:
تازه‌وارد
نوشته‌ها
68
پسندها
0
امتیازها
0
درود بر گاد بزرگوار، فاوست عزیز جویای حقیقت، دوست خوبم مفیستوفلس، و همه بندگان گاد. :گل:

تبریک به فاوست معشوق خودم :دی و بی گناهانِ سخت کوش به خصوص جکسون، ریگان، و دب :گل:. به شخصه معتقدم بی گناهان هم برنده بازی بودن چرا که در پایان بازی همه گناهکارانِ تیمی و جلاد بازی رو شناسایی کردند.

این دور با همه خاطراتی که به جا گذاشت تموم شد. این چند روز داشتم با خودم فکر می کردم چه عواملی باعث شده مافیا برای من اینقدر جذاب باشه. عوامل زیادی هست و دیدم بخوام این عوامل رو بیان کنم لیست بلند بالایی ازش درمیاد. یکی از دلایل مهمش به نظرم این هست که توسط چه افرادی با این بازی آشنا شدی. خوشبختانه من از طریق / با افراد عزیز و دوست داشتنی مثل پویا، امین، امیر، آرش، عرفان، رضا و ... توی فروم یووه به بازی مافیا علاقه پیدا کردم. سوای اون، همیشه یکی از عوامل مهم جذابیت مافیا واسم تفاوت نگرش افراد در برخورد یک جمله، یک حرکت و یا یک ایده در حین انجام بازی هست. اینکه یک نفر یک جمله رو از یک زاویه تفسیر می‌کنه و همزمان نفر دیگر برداشتی کاملاً متضاد با نفر اول داره. این یعنی برای فردی که دنبال کشف حقیقت افراد هست همواره در نظر گرفتن جوانبِ مختلف بازی باید اولویت اولش برای تصمیم گیری نهایی باشه.

شخصاً وقتی نقشِ یک بی گناه رو بازی می کنم، روزهایی که در بازی حضور دارم انگار به طرز عجیبی این با زندگی روزمره‌ام هم آمیخته میشه، به خاطر کشف راز و رمزهاش، تحلیل سرنخ های داستان‌هاش، و شناخت ماهیت افراد بازی. اینکه تلاش می کنی با دقت هر چه تمام‌تر طناب‌‌های آریادنی‌های جعلی و اصلی رو توی یک غار تاریک دنبال کنی تا ببینی در نهایت کدومش تو رو به حقیقت و روشنایی میرسونه. اینکه قدم به قدم بری جلو و ببینی هر قدم چه عواقبی برات در پی داره و چه حدس‌هایی راجع به قدم های بعدی خواهی زد. این ارتباط خاصم به نقش‌های بی‌گناهی، بخشیش ازعلاقه‌ی سیری ناپذیریم به ماجراجویی نشأت می‌گیره و این علاقه هم باعث شده که دنیاهای فانتزی و انیمه ها همواره بخش جدایی ناپذیر زندگیم باشن. در مورد این ماجراجویی بهتره گذری به زندگی خودم هم بزنم. من توی خانواده ای محافظه‌کار (سنت‌گرا؟، محتاط؟) بزرگ شدم. پدرم عملاً از تصمیم های ریسکی و خطرپذیر توی زندگیش اجتناب کرده و تمام تلاشش رو کرده توی یک مسیر صاف و هموار توی مسیر زندگیش قدم برداره. روشی که احتمال زیاد از پدربزرگم هم یاد گرفته. شاید این مطلب که تا حد زیادی برای بقیه ی اعضای خانواده ام هم صدق می کنه. واسه همینه تصمیم برای زندگی در یک شهر دور یا مهاجرت یک تصمیم خلاف عرف در خانواده ما و حتی اقوام دور و نزدیکم هست. به خصوص، تصمیم به مهاجرت یک تصمیم بعضاً ناآگاهانه و ترسناک تلقی میشه. ولی من با علاقه‌ی زیادی که برای کشف دنیای بیرون داشتم و این طور فکر نمی‌کردم. می خواستم خطر و ریسک پذیری تو زندگی داشته باشم نه اینکه توی قفسم خودم رو محفوظ نگه دارم بلکه آسیب نبینم. میخواستم ببینم دنیای بیرون چه شکلی هست حتی اگر به ریسک از دست دادنِ یک سری افراد مهم از جمله خانواده و دوستان و یا فرصت‌ها تو زندگیم باشه.

وقتی امین عزیز نقش هلن و مفیستوفلس رو معرفی کرد انگیزه زیادی داشتم که هلن رو انتخاب کنم. چرا که در درجه‌ی اول رهبر بی‌گناهان بود و در درجه‌ی دوم نقش چالشی‌تری به نظرم می‌رسید. تصویر پروفایلی هم که امین برای هلن گذاشته بود به طرز عجیبی به دلم نشست، بانویی با صورت جاافتاده و لبخندی دلنشین، به امین این موضوع رو هم گفتم. بعد از شروع بازی با خودم فکر کردم این نقش مسئولیت‌های مهمی در بازی داره و ممکن هست تصمیم هیجانی برای شزکت در این دور گرفتم. فکر کنم توی یک پست هم بلند بلند راجع به این قضیه صحبت می کردم. نگران بودم نتونم از پسِ فازهای یک روزه بربیام و اون ایده‌آلی از هلن که توی تصور امین هست رو اجرا کنم. ولی تصمیم گرفتم با هر سختی بود سعی کردم در بازی حضور فعال داشته باشم.

در مورد چالش نقش هلن، هلن‌ علاوه بر اینکه مثل بقیه‌ی بی گناهان هست، باید تمام وقت متوجه جریان‌های بازی از جمله حرکات مفیستوفلس باشه و تا جایی که میتونست حرکت‌هاش رو پیش‌بینی و شناسایی کنه. چاوش در این مورد زیاد صحبت کرد و با صحبت هاش در مورد هلن و مفیستوفلس موافق هستم. شاید سخت ترین کار برای هلن تشخیص این هست که آیا مفیستوفلس داره به یک نفر رای جعلی میده یا رای واقعی؟ اینکه آیا همه‌ی اسامی گناهکاران به مفیستوفلس گفته شده یا تنها از یکی دو نفر خبردار است. به خصوص بعد از یک مرحله از بازی، بر اساس افراد کشته شده و اعدامی‌ها، به این نتیجه رسیده بودم مفیستوفلس احتمالاً بازی رو به صورت فردی باخته هست. برای همین میتونست با آسودگی خاطر بیش تری نقشه‌های خودش رو اجرا کنه و هلن رو گمراه کنه. اما اینکه چرا تصمیم گرفتم شخصیت اصلی و پاکِ هلن رو بازی کنم و مفیستوفلس نباشم؟ چون حس می کردم بازی به اندازه‌ی کافی برای بی‌گناهان سخت هست، فکر کردن به احتمالات هلن و مفیستوفلس سخت‌ترش هم خواهد کرد. تصمیمم رو هم گرفته بودم بردِ شخصی هلن واسم اهمیت نداشته باشه و برد بی‌گناهان در اولویت بالاتری از بردِ هلن بازی باشه. این تصمیم ممکنه برای بعضی از افراد تصمیم جاه‌طلبانه‌ای در نظر گرفته نشه، ولی توی معیارهای من تلاش واسه تیمم در درجه‌ی بالاتری از موفقیت تنهایی خودم هست. به خاطر اینکه همیشه تو زندگی هم مسئولیت‌پذیری و از خودگذشتگی برای افراد گروه و تیمم پارامترهای خیلی پررنگی بوده و هستن. بعد از اتمام بازی، این یکی دو روز هم چند پادکست راجع به نقشِ هلن در داستان فاوست گوش کردم و متن های مختلفی در مورد تأثیر هلن بر فاوست خوندم و خیلی خوشحال شدم که این رویکرد رو واسه هلن انتخاب کردم.

در مورد روند بازی، همه چی خوب پیش رفت به نظرم. بعد از اعدام کلوین انگیزه‌ی بسیار بالایی داشتم که بتونم به پست‌های گذشته برگردم، رای‌های داده شده بررسی کنم تا بتونم بهتر به ماهیت افراد باقیمونده بازی پی ببرم. اما خب متأسفانه اتفاقی افتاد که در اون لحظه خیلی واسم دردناک بود و انگیزه من رو برای ادامه بازی و بررسی پست‌های گذشته کم کرد. شاید من خیلی حساس بودم در اون نقطه از بازی، شاید مشغله‌های دیگه اثر هم‌افزایی منفی توی ذهنم ایجاد کرده بود، شاید در اون لحظه برداشت درستی نکردم از پست. واسه همین تو این مسأله تقصیر رو به گردن خودم میندازم. یکی از دلایلش این هست که نسبت به واژه‌های این مدلی و منفی حساسیت زیادی دارم، چون همیشه توی زندگی تلاشم این بوده که واژه‌های خوب و مثبت رو استفاده کنم و واژه‌های منفی برای دیگران رو به کار نبرم. این الگوی رفتاری رو هم از مادرم به ارث بردم و یاد گرفتم و فکر کنم در مجموع ویژگی مثبتی توی دنیای امروزی نباشه (اگر کسی کنجکاو به توضیح بیش تر در این مورد بود میتونم بیش تر این قسمت رو توضیح بدم). اما درسی که از این دور یاد گرفتم اینه که باید تاب تحملم رو توی این زمینه بالا ببرم. واسه همین از سحر و امیر، امین عزیز و بقیه افراد بازی عذرخواهی می کنم اگر باعث ناراحتی و رنجش خاطرشون شدم.

اما در مورد اینکه چرا بی‌گناهان تصمیم گرفتن مدلن به جای لوک اعدام بشه خیلی فکر کردم. دیروز اوایل فیلم فاوست (1926) رو که می دیدم این بخشش نظرم رو جلب کرد:

."All things in heaven and earth are wonderful! But the greatest wonder is man’s freedom to choose between good and evil"

این جمله، مفهوم عمیقی داره و از قدرت اختیار[SUP]1[/SUP] در آدم‌ها صحبت می‌کنه، ولی دیدم ظاهر جمله اش خیلی به این دور و فاز پایانی تشخیص هلن و مفیستوفلس توسط بی گناهان میخوره. و چقدر برام جذاب هست که یک تصمیم و یا حرکت چه تأثیر مهمی روی ذهن کنونی آدم ها میذاره. نه تنها در بازی مافیا بلکه توی زندگی هم برقراره. اینکه در اون لحظه از بازی حمایتِ ضمنی من از باستر باعث شده بود که به عنوان مفیستوفلس در نظر گرفته بشم. توی فرصت کمی که برای نوشتن پست آخرم داشتم برای بی‌گناهان نوشتم که با در نظر گرفتن همه جوانب به الگوی بازی مدلن و لوک نگاه کنن و تنها با دیدن رویکرد رهبران در قبال باستر تصمیم‌گیری نکنن. چون به نظرم اگر به فازهای گذشته برمی‌گشتن و رویکردها رو مدنظر قرار می دادند، به تصمیم نهاییشون بیش تر کمک می‌کرد. به خصوص در مورد رویکرد مدلن و لوک در قبال تل پول، بلو بروک، جسیکا، کلوین و حتی کریستین. از همه مهم تر اینکه در فاز اعدامِ کریستین، به وضوح ایده‌ی اعدام باستر/ ریگان توسط مدلن مطرح شده بود.

متأسفانه فاوست رو هنوز مطالعه نکردم و قطعاً جزو اولویت هام برای مطالعه خواهد بود و از این بابت هم از امین ممنونم. امین میتونه در مورد صحت و سقم این مطلبی که در ادامه میگم صحبت کنه. پریروز مقاله ای در مورد نقش هلن در داستان فاوست مطالعه کردم، این موضوع برام جالب به نظر رسید و با خودم گفتم شاید بشه از جهاتی بی گناهانی که در پایان بازی موندند تعمیمش داد. نویسنده ذکر می کنه، قبل از حضور فیزیکی هلن در فاوست 2، گوته در پرده‌هایی از فاوست 1 به صورت تلویحی به هلن اشاره هایی می کنه. انگار اولین حضور هلن، تصویر زنی هست که فاوست در آینه‌ای جادویی با بک گراندی عجیب و غریب مشاهده می کنه. تصویر در آینه، ایده‌آل ترین و زیباترین فرم یک زن هست که توجه تمام و کمال فاوست رو به خودش جلب می‌کنه. ولی این آینه ویژگی ترسناکی که داره اینه که فاوست هر چقدر بهش نزدیک تر میشه، تصویر هلن در آینه محوتر میشه. این بخش رو تصور کردم داستان بی‌گناهان باقیمانده ما جکسون، ریگان، و دب باشه. اینکه در طول بازی هلن رو به وضوح میدیدن ولی هر چه به پایان و کشف حقیقت وجودی هلن نزدیک‌تر میشدن، هلن براشون محوتر می‌شد و تشخیصش سخت‌تر و در نهایت باعث شد توسط مفیستوفلس گمراه شدن.
از جهت دیگر؛ در ادامه ی داستان، انگار مفیستوفلس در بخشی به همین آینه و هلن اشاره می کنه و میگه «زمانی که مست باشی، هر زنی را به سان هلن خواهی دید.[SUP]2[/SUP]» در این رابطه هم مفیستوفلس داستان ما (چاوش) هم به خوبی بی گناهان رو مست کرد که ظاهر مفیستوفلس رو زیبا ببینن.

در مورد پست آخرِ هلن و مفیستوفلس به امین یک پیشنهاد کردم که شاید بهتر باشه در دورهای بعد در صورت وجود این دو نقش اجرا بشه. اینکه پس از اعدام آخرین نفر، یک مناظره کوتاه بین هلن و مفیستوفلس انجام بگیره، بهتر از ارسال یک پست توسط طرفین هست. یکی به خاطر زیباتر شدن بازی با این دوئل جذاب و دومی به خاطر اینکه هلن در جریان نیست که آیا با اعدام آخرین فرد، بازی تموم شده یا نه و برای نوشتن پست دقیقی که همه جوانب بازی رو پوشش بده آماده نیست. در نقطه‌ی مقابل، مفیستوفلس از قبل خودش رو برای توجیه تمام حرکاتی که در طول بازی کرده، آماده کرده. شاید اگر فرصتِ این مناظره کوتاه داده می‌شد میتونستم رویکرد خودم در قبال اعدام باستر رو واضح تر برای بی‌گناهان توضیح بدم و کمک کنم بی‌گناهان به صورت رسمی هم برنده‌ی این بازی باشن. البته واسه من بی‌گناهان برنده‌ی این بازی هم شدن.

بازی‌های گناهکاران و بی‌گناهان همگی در سطحی بالا و جذاب بود. در جریان بازی اعدام دو نفر بازی رو برای بی‌گناهان سخت‌تر کرد و من بابت اعدامشون عمیقاً ناراحت شدم، تل پول و بروک بلو. اینکه چقدر این افراد در سبک و دفاعیه‌هایی که انجام دادن بی‌گناه بودن ولی جریان گناهکاری بازی در اون لحظه تصمیم گرفت اعدامشون کنه. سعیم رو هم کردم ازش جلوگیری کنم ولی خب نشد. معتقدم اگر این دو نفر در ادامه بازی حضور داشتن بی‌گناهان به راحتی از پسِ فازهای آخر برمی اومدن و حتی هلن رو هم به راحتی تشخیص میدادن. پویا هم مثل همیشه عالی و با سبکی جذاب و نو نقش جویای حقیقت رو اجرا کرد. از هم صحبتی با چاوش عزیز در طول بازی هم خیلی لذت بردم و ممنونم ازش. بسیار خوب و ماهرانه از پسِ نقش مفیستوفلس براومد و نقشه نهاییش رو هم عالی اجرا کرد.

امین عزیز هم گادیت رو به نحو احسن انجام داد و همه جنبه های بازی از جمله داستان عالی بود. ازش هم خیلی ممنونم که این نقش رو به من داد و ازش عذرخواهی می‌کنم اگر نقشِ هلن رو اون ایده‌آلی که مدنظرش هست بازی نکردم. امیدوارم در آینده بتونم این دور رو واسش جبران کنم. به بزرگواری خودتون من رو ببخشید اگر افراد بازی رو تک تک تحلیل نکردم. :گل:

موفق باشید.



.................................................. .................................................. .....................................
1. Free will
2. "Du siehst, mit diesem Trank im Leibe/ Bald Helenen in jedem Weibe."
 
آخرین ویرایش:
Thomas Shelby
نوشته‌ها
775
پسندها
622
امتیازها
835
مدال‌ها
47
درود مجدد. این پست در رابطه با تحلیلم از بازیکنان، گاد گرامی، سوالات فاوست و نهایتا خود پویا در مافیا هست.

در مورد بازیکنان عزیز، اول باید بگم که من نرسیدم دقیق پست‌ها رو بخونم به دلیل درگیری در هفته بازی و نظراتم بیشتر کلی هست و براساس نکاتی که بهشون دقت کردم. بنابراین اگه چیزهای مهمی از قلم‌افتاده دلیلش اینه که ندیدم.
تحلیل هم کامل رک و صریح خواهد بود چون گاد نیستم که مهربون باشم.:دی

تیم مافیا:

مجموعا تیم بسیار خوبی بودن و اینکه عملا دونفره تونستن بازیُ 2 از 5 بکنن، جای تبریک داره. اهداف تیرشون بسیار خوب بوده و شاید کمی بدشانس هم بودن. نمره بالایی می‌دم بهشون اینجا. در مورد خیاط از دید من وقتی هرشب لباس داری و امکان پرسش هم هست، هر شب باید کریستین لباس داشت. شک هم به حد کافی روش وجود داشت؛ به هر حال پلیسی که سهمیه‌ش زیاده ممکنه الکی و بدون دلیل هم بپرسه. بنابراین ریسک بدی انجام دادن. این که مجازات نشدن هم دلیل بر درستی کاری که انجام دادن نیست و اگه چنین فرضی دارن، اشتباه هست. شما ممکنه یه کاریُ به غلط انجام بدی ولی مجازات نشی. لباس رویین‌تن به باستر هم خیلی بد بود. حداقل باید لباس مستشار می‌دادن که شک بشه کرد به دو نفر بودنش. به فرض اعدام امیر در اون فاز با لباس رویین‌تن، خود رویین‌تن که می‌فهمه لباس بوده قطعا و بقیه رو می‌تونه مجاب بکنه. مهسا هم اون اواخر بیشترین شک در بازی بهش وجود داشت و کلا اقدام بدی بوده. به جز این، شب خوبی داشتن؛ ولی این اشتباه مهلک هست از نظر و بی‌دلیل. به هر صورت اگر هنوز غیر از این فکر می‌کنن، بهترین اتفاق اینه که دوباره چنین چیزی تکرار بشه و فردی که چنین اشتباهی کرده مجازات بشه تا درس عبرتی باشه برای بقیه.:دی
شب 1 از 2 می‌دم بهشون.

عرفان:
بدترین بازی عرفان بود و یکی از بدترین بازی‌هایی که دیدم. و حقیقتا چیزی که بیشتر باعث تعجبم می‌شه اینه که چرا چنین چیزی رخ داد؟ وگرنه هرکسی ممکنه بد یا حتی افتضاح بازی بکنه و اصلا ایرادی نداره. همه هم از این بازیا داشتن. ولی چیزی که در این دور دیدم نه قابل دفاع بود نه قابل درک. خود بازیش که جای توضیح زیاد نداره، بنابراین سعی می‌کنم به عقب برگردم و در حدی که یادم میاد و بلدم بررسیش کنم تا شاید کمکی باشه به خود عرفان و البته چند نفر دیگه که ممکنه چنین تفکری داشته باشن. قبلش هم بگم که تمام ادوار این سایت بعلاوه ادوار مهم سایت قبلی که یادم بود رو تو ذهنم یه دور مرور کردم.

عرفان دور اول که شیطان بود، روی یک اشتباه اعدام شد. بقیه ادوار نشده؛ از سایت قبلی هم فقط یک مورد از ادوار مهم یادم میاد که قاتل بود اونم. یعنی 2 بار با نقش فرعی اعدام شده در 4-5 سال اخیر طبق حافظه من (و احتمالا چیزی که تو حافظه من نیست، یعنی مهم نبوده.:))). بقیه بازیکنایی که زیاد بازی کردن هم مرور کردم. هر کسی حداقل 3 بار اعدام شده در این ادوار (جزئیاتش طولانی هست و از بحث خارج) و عمدتا هم گناه‌کار تیمی/بی‌گناه بوده این اعدام‌ها. دو وجه داره این مسئله به‌نظرم. یک اینکه عرفان عملا به‌صورت تیمی (که بازی بقیه بهش وابسته باشه) اعدام نشده و یه فشاری روش بود؛ که خب اگر اینه الآن دیگه فشاری وجود نداره و به قول امین، بدترین حالت تجربه شده دیگه. بماند که از ابتدا چنین تفکر و فشاری اشتباه بوده. دو اینکه، بقیه رو هم دیدی دیگه این سال‌ها. مگه همه اعدام نشدن؟ تو ام مثل همه. اولین هم باشه، آخریش هم نخواهد بود. اصلا هم مهم نیست اعدام نشدن با توضیحی که در انتها می‌دم مبنی بر اینکه تو اصلا می‌تونی از اعدامت در جهت منافع تیم استفاده بکنی. حالا این فعلا بماند. دو یا حتی یک بازی خوب کافیه تا اکثر بازیکن‌ها ادوار بدُ یادشون بره. چون مشخصه که تو یا هرکس دیگه‌ای، اون نمایش در ادوار بد نیستید. اون‌ها یک سری اتفاق بعضا طبیعی بوده که برای هرکسی ممکنه بیفته. شما در درجه اول، اون نمایش خوب و بهترین نمایش‌هایی هستید که داشتید. چون یک نمایش خوب که تکرار هم شده اصلا اتفاقی نیست؛ ولی هرکسی ممکنه دور بد داشته باشه. و اینکه حقیقت در "کل" هست. یعنی اگر ادوار بد هم مهم باشن، کل که مجموعه ادوار خوب و بد هست، مهمه.

دو مثال بزنم. یکی از خود عرفان: همون دور اولی که اعدام شد، خوب بود واقعا. دور دو که فوق‌العاده بود و فقط در یک پرسش یا تصمیم اشتباه کرد؛ وگرنه کاندید بهترین بازی بی‌گناهانه هست اون. یکی از ادوار آرش هم یادمه خوب بود و برد. دور 5 خوب بود. دور 6 خیلی خوب بود و اونم از بهترین‌ها هست. 7 هم بد نبود و با اون نقش جوکر، بد هم باشه خیلی مهم نیست اصلا.:دی 8 هم خوب بود. 10 که خیلی خوب بود. 11 هم که شروع بدی داشت، خوب جمع شد. چی می‌خوای دیگه؟:)) و از نظرم واضحه که همیشه نمیشه خوب بود و اعدام هم نشد. ما در هر دور حداقل 10 بازیکن خوب و آماده داریم، اگر بیشتر نباشه. و معمولا بازی‌های اخیر رفته تو 3-4-5 نفر. علاوه بر اون 10 نفر کم‌وبیش ثابت، یه تعدادی بازیکن هستن که تو سایه بازی می‌کنن و بعضی ادوار تا آخر هم میان و یکی یا دو تا از اون 5 نفر آخر شاید اینا باشن. اخیرا هم دیدید که بازی‌ها به سمتی رفته که کشته‌ها در شب کمتر بشه. بنابراین وقتی 4 نفر می‌رسن آخر، یعنی مثلا 5 تا بازیکن خوب اعدام شده. و خیالتونُ راحت بکنم. نمی‌شه همیشه رفت تو اون 4 نفر آخر. خصوصا الآن بازیکن سطح بالا زیاد داریم و بازی‌ها نزدیک شده.
مثال بعدی از دوست خوبم:دی محمدامین هست که در حال حاضر یکی از بهترین‌ها و آماده‌ترین بازیکناست و تو بورسه به قولی. 10 دور فک کنم بازی کرده اینجا، 5 بارش اعدام شده که البته لزوما بازی‌های بدی نبودن. به خاطر یکیش که اصلا بهترین بازیکن شد. بعلاوه، الآن چی ازش بیشتر یادتونه؟ احتمالا همین دو دور اخیر که عالی بوده. بنابراین اعدام شدن یا بازی بد اصلا مهم نیست و فراموش هم می‌شه. خودتون هم حتی یادتون می‌ره و نه فقط بقیه. بارها شده من با بچه‌ها صحبت کردم و فلان دوری که اعدام شدن یا بد بودن یادشون نیست اصلا. حتی بعضی از ادوار خوب که زمانش گذشته هم خیلی یادشون نیست. بنابراین درگیر اینا شدن هم اشتباهه؛ چون دو سال دیگه همین ادوار فعلی هم نصفیش یادتون رفته.

خب. از بحث و آمار اعدام خارج بشیم. فرض کنیم ملاک فقط بازی بد هست و نه نفس اعدام. اینا یه تفاوت خیلی مهم دارن.
شما خیلی از اوقات چه خوب بازی کرده باشید چه بد، می‌دونید دیر یا زود اعدام هستید در بازی. همه تجربه کردیم. جلوشُ هم نمیشه گرفت. یا اشتباهی بوده که کاریش نمیشه یا ریختن سر یه نفر یا بازی به سمتی رفته که معلومه فلانی اعدام میشه و تغییرش تقریبا غیر ممکن هست. یعنی چی اینا؟ یعنی نگاه می‌کنی به بازی و می‌گی اعدامم دیگه. یه چیز قطعی هست که نمیشه کاریش کرد.
ولی خود بازی اصلا و ابدا اینجوری نیست. فرض کنید شما بدترین شروع ممکنُ داشتید و قطعی می‌دونید اعدام هستید به زودی. سوال مهمی که دارم اینه: آیا اینم قطعیه که از اینجای بازی به بعد هم قراره بد بازی بکنید تا نهایتا اعدام بشید؟ مسلما نه. اگر بی‌گناه هستید، می‌شه در جهت منافع تیم ازش استفاده کنید. مهدی در این دور استفاده کرد و خیلی از بازیکنا در ادوار قبلی. یعنی بیاین شناسایی کنین که کدوم افراد مرض دارن. تشخیص این برای کسی که متهمش کردن بسیار راحت‌تر از بقیه هست. همیشه هم درست در نمی‌آد ها. همیشه درست باشه خب به بازی ادامه ندیم بهتره.:دی ولی میشه تلاش کرد و جنگید جهت منافع تیم و خودت. اگرم گناه‌کار هستید که صدها راه وجود داره برای گل‌آلود کردن رودخونه که حتما در این زمینه‌ها بهتر از من بلد هستید. اصلا کم نیستن بازیکنایی که خوب بازی نکردن و واضح بوده اعدامشون، ولی جوری در اون فاز اعدام عمل کردن که به نفع تیمشون شده. مافیا درسته بازی هست، ولی در خود بازی، جنگه دیگه. شما فرض کن تو جنگ محاصره شدی و می‌دونی که به زودی می‌میری. بهتره 4 تا تیر بزنی شاید یه نفر از رقبا مرد یا زخمی شد که اصلا باعث تغییر روند و نتیجه بشه اصلا، یا اینکه خودتم یه گلوله بزنی تو مغز خودت؟ این موردی هست که من ازش ناراحتم از بازی عرفان؛ نه شروعش یا اعدامش.
اگر هم فرعی هستی که فقط خودتی دیگه. به هر دلیلی نشده این دور. فدا سرت. ادوار بعدی دوباره میای.

یه بحث دیگه هم نظر دیگران در مورد ما در بعد بازی هست. خیلیا زیادی نگران این هستن و بعضیا شاید اصلا برای همین بازی بکنن! اولا که به‌نظرم اشتباه هست کاملا. درسته که نظر بقیه هم مهمه، ولی مهم‌تر از همه‌چیز نظر خودت هست. ثانیا خودت قاعدتا باید بهتر از بقیه خودتُ بشناسی. می‌دونی کی هستی و چه توانایی‌هایی داری و اگرم نظر بقیه خیلی برات مهمه، وقتی به خودت اعتقاد داشته باشی و تلاش بکنی، بقیه هم تحسینت خواهند کرد. این بخش هم مثل بالایی‌ها بیشتر کلی بود. عرفان که مجموع عملکردش اگر بخوایم میانگین بگیریم قطعا از بهترینا بوده و در اکثر نقشا هم خوب و متفاوت ظاهر شده و نیازی به تعریف من نداره.
یه چیزی هم باز کلی:دی بگم و مقصود فرد یا افرادی خاصی نیستن، منتهی چون اخیرا زیاد شده باید یه اشاره‌ای بکنم که اینم از بین بره به امید حق. بعضیا -به نظرم به اشتباه- اعتقاد دارن بد بازی کردن یا اعدام موجب از بین رفت اعتبار و پایین اومدن در ذهن بقیه هست، فکر می‌کنن اگه از یه جایی به بعد هیچ تلاشی نکنن یا گادکش بشن بهتره. انگار صفری هست که اگه بعدش 20 بگیری، دیگه فقط اون 20 هست که مهمه و صفره پاک میشه؛ ولی اگه 5 بگیری و بعدش 20، اون 5ـه هم هست در کنار اون 20. اولا که تفکر اشتباهه و خصوصا وقتی که من گادم احمقانه هست. از دید من اگر کسی بتونه تلاش کنه ولی کاری نکنه، یعنی بدترین حالات ممکنی که ازش می‌ترسیده براش اتفاق افتاده و به عنوان گاد اگه بخوام قضاوتش بکنم، طبق همون بدترین حالت می‌سنجمش. پس تو ادوار من ازین مسخره‌بازیا درنیارد. به نفع خودتونه.:دی
ادوار اخیر کسانی بودن که بهم جملاتی با مضمون " من اگه بخوام اعدام بشم، ترجیح می‌دم ادعا کنم یا نیام که گادکش بشم." بیخود. اگه نظر گاد و بقیه براتون مهمه، این عمل باعث می‌شه برید پایین و نه برعکس. اگرم نظر خودتون مهمه و فکر می‌کنید اینجوری بهتره خب دارید خودتونُ گول می‌زنید و هرچه زودتر با واقعیت مواجه بشید بهتره.:دی

از نظر خودم واضح بود چی گفتم، ولی برای اینکه رفع ابهام بشه یه توضیح بدم: گفتم اون حالت صفری هست که طرف فکر می‌کنه از 5 بهتره. یعنی بازیش بد بوده. مثلا امین دور 5 قاتل بود. اون فازی که اعدام شد، نیومد. کار درستی هم بود. چون هم کاریش نمیشد کرد و نه دیگه منفعتی وجود داره که در ادامه بشه بهش رسید. آدم مرض که نداره وقت خودشُ تلف بکنه و تلاش بیخود و بی‌هدف انجام بده. بازیشم که عالی بود اصلا. یا اواخر بازی یک فردی که احتمالا خوب هم بازی کرده، میاد اعتراف می‌کنه؛ چون می‌بینه نه تلاش فایده داره و نه منفعتی هست برای اون تلاش. فرضا من گناه‌کار تیمی هستم و نفر آخر تیم. می‌دونم که اعدامم و تلاشم بیخوده. خب کاری نمی‌کنم.:دی و البته تو همون هم به قوانین احترام می‌ذارم. یعنی نه گادکش می‌شم و نه می‌گم فازُ زود ببند و نه ازین مسائل. ولی اگه ابتدا یا وسط بازی هست و یک یا دو یا سه یار دیگه هم دارم چنین حرکتی توجیه نداره. باید بهترین کاری که به صلاح تیم هست انجام بدم. اگر به صلاح تیم هست که بجنگم، می‌جنگم. اگر به صلاح تیم هست که آبُ گل‌آلود کنم، انجام می‌دم. معمولا هم اینجوریه. ولی اگه واقعا در اون فاز به صلاح تیم هست که کلا نباشم خب نمیام تو بازی (تنها مثالی که یادمه فری در دور 6 هست که هر کاری در اون فاز می‌کرد، بد بود. بنابراین نیومد و کار درستی بود و به نفع تیم). ولی برای این نمیام که به نفع تیمم هست نبودنم نه یه سری پیش‌فرض ذهنی بیخود.
خیلی توضیح دادم و خب به عرفان هم ربط نداشت، ولی با این بازی و چیزایی که ادوار پیش از چند نفر دیدم، لازم بود این توضیحات.

به عنوان جمع‌بندی در مورد خود عرفان، بازی بدی بود، نه برای شروع بد یا اعدامش؛ برای اینکه در خدمت تیم نبود. وگرنه ممکنه یه بازیکن قهاری مثل امیر، اصلا از چنین چیزی استفاده بکنه برای بهبود موضع خودش در بازی و زدن یه فرد دیگه. ولی نتوسنت این کارا رو بکنه این دور، چون عرفان نبود. و اینه که بده. بودن هم منظور زمانی نیست که 4 ساعت طرف وقت بذاره. نه. میشه با دو تا پست و حداکثر 1 ساعت وقت کاری که درسته رو انجام بدی. نمره هم بهش 1 برای شب می‌دم و 0.75 برای روز. مجموعا 1.75. رند بشه به 2.:دی

مهسا:
بازی استاندارد و خیلی خوبی داشت و نقش مهمی در گل‌آلودکردن بازی داشت. مشکلش شاید این بود که قبول کرده بود گناه‌کار هست و حتی در پست اولش هم اومد استراتژی برای گناه‌کاران داد. مهم‌ترین که مهسا باید به بازی گناه‌کاریش اضافه کنه اینه که قبول بکنه بی‌گناهه. بعلاوه اینکه در بی‌گناهیش هم اینقدر صاف و صادق و رو و جستجوگر نباشه؛ و اگه دوست داره باشه، همینُ تو گناه‌کاریش هم داشته باشه ولو به اعدام هم‌تیمی منجر بشه. راه دیگری به ذهنم نمی‌رسه.:دی ولی اعدامشُ تقصیر خودش نمی‌دونم اصلا و نمره‌ خاصی کم نمی‌شه. بازی به گونه‌ای پیش رفت که بی‌گناها با تقریب خوبی همدیگه رو پیدا کرده بودن. اینجاها عالی هم باشی فایده‌ای نداره. درواقع نباید گذاشت کار به اینجا برسه که خب با 2 نفر سخت بود. ولی با 3 نفر کاملا ممکن بود. تو گناه‌کاری‌هاش این از همه پخته‌تر و بهتر بود و از همه نامشخص‌تر. فاز روز بهش 7 از 8 می‌دم. اون لباسه رو هم می‌اندازم تقصیر امیر:)) و نیم نمره دیگه بهش اضافه می‌کنم.:دی 8.5 از 10.

امیر:
مسلما یکی از بهترین نمایش‌هاش در گناه‌کاری تیمی بود. اینقدر تروریست و بعد پدرخوانده‌ش در فوتی خوب بوده که سختمه اینُ بالاتر از اونا بذارم، ولی قابل رقابت هست کاملا. و بخوام قضاوت بکنم از پدرخوانده قبلیش کمی بهتر بود ولی از تروریست نه. این از گادی من. در مقایسه با دور نهم هم اینُ بالاتر می‌ذارم چون بازی سخت‌تر بود. وگرنه اون هم یک نمایش هوشمندانه و سیاست‌مدارانه عالی بود.
اون قضیه بی‌گناه بی‌نقشُ خیلی خوب جمع کرد. آفرین. البته جا داره از بقیه هم نمره کم بشه اینجا که ولش کردن.:)) در فاز اعدام مهدی عالی بود و بعدش بهتر. مدیریت افکار و آرای بسیار دقیقی داشت در بازی که کم‌نظیر بود و خیلی هم بی‌گناهانه پست داد از نیمه دوم بازی. یعنی من اگر از نیمه دوم (بعد از اعدام تل پول) میومدم و کاری با قبلش نداشتم، امیر برای بیشتر بی‌گناه بود تا گناه‌کار. مشکلش این بود که بقیه هم زیادی بی‌گناه بودن و حذف‌شون سخت بود و نهایتا می‌شد یک نفرُ حذف کرد که اونم بی‌فایده بود. رهبرش هم اصلا کمکش نکرد در بازی و خیلی تنها بود از این نظر. کلا که 2 به 9 و در فازهای آخر 2 به 10 بودن.:دی
بازی این دورش یک کلاس درس برای "گناه‌کاری در شرایط سخت" بود که قطعا از بازی‌های ماندگار هست. و بازم نشون داد که برند بودن یعنی چی.:دی
نمره فاز روز هم 7.75 می‌دم، ولی مجموعا به دلیل سختی کارش و بازی عالیش خصوصا در نیمه دوم، 9.5 از 10 می‌دم.

بی‌گناهان:

رضا:
رضا خب تو بازی کم بود و زود زدنش. شروعش خوب بود و پاسخش به سوالاتم صادقانه بود. شخصا هم زود سفید شد برام و درگیریش با مهدی زیادی بود و دیدش برخلاف بقیه ادوار محدود بود این دور. امیدوارم استراحت خوبی بکنه تا دور بعدی که دوباره اون رضا یی که باید رو ببینیم. نمره هم شب که نداره، روز هم 6 از 10.

مهدی:
مهدی کلیت بازیش جستجوگرانه و خوب بود از نظرم. مشکل اصلیش لحنش بود که کارُ براش خراب کرد. یه صحبت‌هایی در مورد خوب بودن یوزر فیک داشت که خب طبیعتا من مخالفم و وارد بحثش هم نمی‌خوام بشم. ولی در مورد این دور، اگر تلاش کرده بود که شناخته نشه، اشتباه هست از نظرم. چون بازیکنا وقتی تو رو نشناسن، می‌گن این فلان بازیکن هست احتمالا و فلان بخش از بازیش به چیزی که در ذهن ماست نمی‌خوره و اذیتت می‌کنن. اگر هم تلاشی نکرده بود که اون لحن کلا اضافه بود و خیلی جاها باعث می‌شد نتونه حرفشُ خوب به طرف مقابل بفهمونه. وگرنه هم مسیر خوبی در بازی داشت و هم پست آخرش در دفاعیه عالی بود و اکثرا لو داد گناه‌کارا رو و مسیر برد رو هم گفت. تلاش بسیارخوبی در جهت بی‌گناها داشت و کاملا شایسته تقدیر هست.
حالا ادوار آینده و با دو روزه شدن احتمالی فازها یه سری مشکلات هم رفع می‌شه براش ولی کلا توصیه‌م اینه که سخت نگیره و راحت بازی بکنه. پست دفاعیه‌ش بهترین پستش بود چون راحت بود.
نمره هم شب جایی برای کم شدن نداره و روز هم خوب بود مجموعا و 8 از 10 می‌دم بهش. بیشتر هم برای لحنی که داشت وگرنه بازیش بیشتر جا داشت.

ترسا:
ترسا هر دور داره پیشرفت می‌کنه و این خیلی خوبه. چیزی که هنوز توش خیلی جای پیشرفت داره، رای دادن و همراه کردن بازیکنان با خود هست. علتشم حقیقتا تو استرس و فشار بیخودی می‌بینم که به خودش تحمیل می‌کنه؛ چون تحلیل‌های بسیار بسیار خوب هست. کسی که چنین تحلیل‌هایی می‌نویسه و بازی بقیه رو می‌فهمه حتما می‌تونه با کمی تلاش و تسلط بر خود، همین شیوه رو تو بازیش هم پیاده بکنه. یه مشکل دیگه هم که هست از دید من اینه که ترسا بعضی مواقع انگار نمی‌دونه که تو بازی گناه‌کار هم هست و وقتی برخی بازیکن‌ها ضدش حرف می‌زنن و متهمش می‌کنن (خصوصا که بی‌گناه هم بوده اخیرا) ناراحت می‌شه و بازیش تحت تاثیر قرار می‌گیره. اینم جای کار داره و باید قبول بکنه که چیزی حدود پنجاه درصد بازی ضدش هستن در هر حالتی و طبیعی هست این مسئله.
خود بازیش هم شروعش به‌نظرم متوسط بود؛ از نیمه به بعد بهتر شد و حتی در فاز اعدامش هم بد نبود اصلا و بی‌گناهیش تا حد زیادی مشخص بود. پرونده‌ش برای محمدحسین واقعا عالی بود و همونُ باید سرلوحه کارش در ادوار بعدی قرار بده. چند دور که بیشتر بازی بکنه خودبه‌خود متوجه می‌شه که کِی باید با کی بحث کرد و کِی نه. به عنوان فدایی خوب نقششُ بازی کرد و 7.5 می‌دم بهش.

سحر:
در رابطه با سحر گفتم که عملا دور اولش بود و کار بزرگی در بازی انجام داد که تا ته رفت. کلا تشخیص‌های خوبی داره و خیلی تیزه در بازی. بیانش هم خوبه. مشکل مهمش اینه که بازیش بالا پایین داره و یک‌دست نیست. یک فاز خیلی دقیق پست می‌ده و یک فاز چون حال نداره یا درگیر هست اون دقت در بازیش مشاهده نمیشه؛ این مسئله هم موجب شک بی‌گناها میشه و هم دست‌آویزی برای گناه‌کارا. بازیش هم منقطع هست بعضا. یعنی انگار خودش نمی‌دونه از ابتدا تا الآن چه مسیری رو طی کرده و همین می‌تونه موجب اذیت شدنش تو بازی بشه. وگرنه بازیش بسیار صادقانه بود و سوالا رو هم به ساده‌ترین و صادق‌ترین شکل ممکن جواب داد و خودم دیدم که تو یادداشت‌هام در فاز 3، صد درصد بی‌گناه گرفتمش. قدرت تحلیل خیلی خوبی داره و تصمیم‌گیرنده خوبی هم هست و صرفا باید اعتمادبه‌نفسش بیشتر بشه.
نمره هم شب که خوب بود روز هم خیلی خوب و تا آخر هم رفت. آفرین. 8.5 از 10 می‌دم بهش.

آرش:
آرش یکی از بهترین نمایش‌هاش در بی‌گناهی بود. تشخیصاش عالی بود و استدلال‌هاش هم بسیار خوب. و از نظر تسلط روی جریان بازی، قوی‌ترین بی‌گناه بود. احسنت. ایراد خاصی نمی‌تونم بگیرم. صرفا دیدش دیگه زیادی باز بود.=)) درسته چنین توصیه‌ای داشتم، ولی نه در حد اینکه صفر بشه بازی و از جایی که هستیم بری جلو. به احتمالات بعید فکر نکنه خیلی موفق‌تره. نقشش در اعدام‌ها به شدت برجسته بود و آرای درستی هم داد و در حدی که ممکن بود گیج نشد و موضعش هم در بازی محکم بود. خیلی اگر بخوام گیر بدم باید بگم که سیاستش در بازی کم هست و باید بدونه که بهترین زمان برای حمله به فلان شخص الآن نیست و حرکت درستُ فدای لذت شخصی در بحث نکنه.
پرسش‌های خیلی خوبی هم داشت در شب. 1.75 می‌دم بهش. روز هم 7.5 و کلا 9.25 از 10. درود بر تو.

محمدامین:
در کنار آرش بهترین بی‌گناه بود و به‌نظرم در کنار امیر بهترین بازیکن. تفاوتشونُ من در سخت‌تر بودن کار مافیا می‌دونم فقط. چیزی که خیلی ازش دوست داشتم موضعش در بازی بود و حرف منُ در دور قبلی اثبات کرد که لزوما نبودنش موجب دورشدنش از اعدام نیست. خیلی بی‌گناهانه‌تر از دور قبلی بازی کرد و تفاوت‌های ریزی داره بازیش در نقش‌های سیاه و سپید.:دی همیشه دست برترُ در فازها داشت و در بحث‌ها هم هیچ‌وقت پایین‌تر نبود. جایی که می‌دید حق باهاش نیست هم سریع عقب می‌رفت و کلا بازیش صاف و ساده بود.
پاسخ‌هاش به فاوست هم بسیار خوب بود و آفرین.:دی
به عنوان یک بی‌گناه خیلی دقیق و حواس‌جمع بود این دور و دوست داشت چیزی از دستش در نره که البته نمیشه همچین چیزی.:دی ولی مجموعا نمایش کم‌نقصی داشت و خصوصا در اعلام شک به کریستین ممتاز بود حرکتش و در حد بهترین حرکت‌هایی که دیدم. در بقیه اعدام‌ها هم نه اندازه آرش ولی موثر بود و خوب بود مثل همه. ^_^
نمره هم همه‌ش روز هست و 9.5 می‌دم که پررو نشه.


جلاد (محمدحسین):
یه بازی استاندارد و عالی دیگه از دوست عزیزمون که همیشه حرف برای گفتن داره. محمدحسین شاید خاص‌ترین بازیکن مافیاست و واقعا شاید مهم‌ترین کاری که تو مافیا در سال اخیر انجام دادم، اضافه کردنش به این جمع بوده.
مشکلش در بازی به‌نظرم این بود که دیر قبول کرد که بی‌گناهه و از ابتدا گناه‌کارانه بازی کرد، مثل جوابایی که داد. به عنوان جلاد هم چون بردش سخت بود، تشخیصش در مورد بازیکنا باید بهتر می‌بود که کار سختی هست البته. وگرنه منطق بسیار قوی و تیزی داره و با منطق اعدام نمی‌شه.
کاملا قابل انتظار بود عملکردش و البته با رعایت یه سری نکات ریز، می‌شد که بهتر هم بشه. نمره هم بهش 8.75 می‌دم.


رهبران بازی:

محمد:
اول لازمه که بگم تو رهبرها مثبت بودن سخت‌تر هست. محمد هم باتوجه به شرایط و وقتش خیلی ساده و خالصانه و بی‌گناهانه بازی کرد و جای تقدیر داره از خودگذشتگیش.
من حقیقتا ایراد خاصی نمی‌تونم بگیرم و ته بازی هم از دید من به باگ موجود باخت و نه خودش. صرفا باید سیاست‌مدارتر می‌بود در طول بازی که نخواست و احترام می‌ذارم.
نمره رهبرها رو از 9 می‌دم و به محمد 8.5 از 9.

چاوش:
محمد چاوش واقعا حق مطلبُ ادا کرد و چیزی که اجرا کرد به درستی نماینده شیطان بود. بسیار بابرنامه و خوب پیش رفت و از تمام ظرفیت‌های موجود نقش در جهت منافعش استفاده کرد و جای هیچ حرفی باقی نگذاشت. خیلی خوشحالم چنین نقشیُ بازی کرد و تونست از هوشش نهایت استفاده رو ببره و بعد جدیدی به چاوشی که بقیه می‌شناختن اضافه شد.:دی
اونجاها که به محمدامین می‌گفت من به تو رای نمی‌دم خیلی عالی بود و کلا خوندن پست‌هاش لذت‌بخش بود و بسیار کیف می‌کردم. بارک الله.:دی
نمره هم از 9 بهش 9.5 می‌دم چون خیلی حال کردم با پستاش.:دی

به‌روزرسانی:

قبل از صحبت در مورد گاد و خودم، چند نکته کلی بگم شاید به دردتون خورد:

1. سعی کنید به مرور بازی بی‌گناهی‌تونُ به گناه‌کاری‌تون نزدیک بکنید که تشخیص‌تون سخت‌تر بشه.
2. وقتی بی‌گناه هستید، در پستای دیگران دنبال مطالبی باشید که به ذهن خودتون به عنوان یک بی‌گناه، نرسیده. بعد بپرسید چرا.
3. وقتی بی‌گناه هستید، پله پله جلو برید و سعی نکنید یهو همه گناه‌کارا رو شناسایی کنید. به بیش از دو گناه‌کار همزمان حمله نکنید.
4. وقتی گناه‌کار هستید، یک نقش بی‌گناهیُ برای خودتون بردارید و با اون فرض جلو برید.
5. وقتی گناه‌کار هستید روی رای‌دادن‌تون خیلی دقت کنید. جوری رای ندید که طرف مقابل فکر کنه قصد دارید حذفش کنید.
6. روی لحن‌تون و روی ورودتون به فاز خیلی دقت کنید. با هرکسی با زبان خودش حرف بزنید و کلماتیُ براش انتخاب کنید که تاثیرگذاری بیشتری داره.
7. وقتی با کسی بحث می‌کنید، خودتون جای طرف مقابل بذارید و ببینید به سوالات شما چه پاسخی می‌ده یا واکنش‌ش به اتهامات شما چی هست.
8. از هر بازیکنی می‌شه چیزای زیادی یاد گرفت؛ ولی نهایتا باید سبک خودتونُ پیاده کنید و ادای کسیُ درنیارید.
9. یادداشت‌برداری کنید و حقایقی که می‌دونید کنار هم بذارید و به برهمکنش بازیکنا با همدیگه دقت کنید.
10. بسته به علاقه‌تون در بی‌گناهی از امین و محمدحسین دور 10، چاوش و مهدی دور 11، عرفان دور 2، رضا و چاوش و محمد دور 5، فری و محمدرضا و مهسا دور 7، آرش دور 8، یاسین دور 9، آرش و محمدامین دور 12 و البته امیر در دور 11 الگوبرداری کرده و به سبک بازی‌تون اضافه‌ش کنید.
11. بسته به علاقه‌تون در گناه‌کاری از مهدی در همه ادوار، امیر در همه ادوار، محمدامین دور 11 و 5، محمدرضا دور 6، امین دور 5 و 11، آرش و چاوش دور 7، عرفان و خلفی دور 8، محمدحسین و فری دور 11، محمدحسین و مهسا دور 12 الگوبرداری کرده و سبک بازی‌تون اضافه‌ش کنید.
12. همیشه چیزی برای یادگیری وجود داره. منظورم این نیست که سایر افراد از اینا استفاده کنن. پیشنهاد برای همه افراد از جمله خودم هست. مثلا من نوعی در بی‌گناهی بازی امین در دور 10 و چاوش در دور 5 و در گناه‌کاری بازی امیر در دور 6 و محمدامین در دور 11 و در نقش فرعی بازی مهدی در دور 1 را می‌پسندم. رو همونا دقت می‌کنم.
13. سری اول سوالات هیوگو در این دور هم می‌تونه مرجع خوبی برای چگونگی توجه به پست بقیه باشه.

گاد گرامی:
امین انگیزه‌های زیادی برای این دور داشت و دلیل اصلی موفقیتش و این‌که دور خوبی شد همین بود به نظرم. بسیار بسیار بابرنامه و منظم پیش رفت و از این نظر کارُ برای خود من در ادوار بعدی سخت کرد.
وقت بسیار زیادی برای چهره‌ها و شخصیت بازیکنا گذاشت و اکثرا شباهت زیادی با افراد داشتن؛ چه در ظاهر و چه در حسی که می‌دادن. انتخاب چهره برای محمد چاوش و مهدی واقعا عالی بود. من و امیر هم متناسب بود. بقیه دخترا و پسرا هم به قول دوست خوبم، همه خوب بودن.:دی چهره خودش هم با اینکه خیلی شبیهش نیست ولی حسی که از چهره‌ش دریافت می‌شه بسیار نزدیک هست. آفرین.
در انتخاب نقش برای افراد خیلی دقت داشت و یکی از بهترین بالانس‌هاییُ که میشه با این بازیکنا چید، شاهد بودیم. وسواس بسیار زیادی برای مقدمات بازی به خرج داد و نتیجه‌ش شد این دور عالی.
صرفا به عنوان توصیه، به نظرم کمتر با بازیکنا حرف بزنه، خصوصا در فاز شب؛ بیشتر در نوشتن پست‌های مربوط به اعدام و اهداف و اتفاقات شب زمان بذاره و اصلا عجله نکنه با اینکه به‌شدت منتظرم.:)) در مورد داستان هم فشاری روی خودش نذاره. نوشتن داستان خوب همزمان با بازی واقعا دشوار هست. و اینکه حتما چندین دور دیگه گاد بشه.
این دور یکی از نزدیک‌ترین امین‌ها به خودش بود به نظرم و هر آنچه که دوست داشت در بازی پیاده کرد و حتما لذت برده. برای همین بقیه دوستان هم اگه واقعا دوست گاد بشن، شرایط فراهم هست و خودم نفر اول باتوجه به وقتم میام و یه نقش برمی‌دارم.:دی
بسیار ممنون ازش که یک دور خیلی عالی و کم‌نقص برگزار کرد و بالاخره فهمید ما چی می‌کشیم.:دی


پویا:
این دور برای من بسیار مهم و ارزشمند بود و واقعا قبل بازی اصلا فکر نمی‌کردم چنین جایگاهی برام پیدا بکنه. به عقب برگردیم و اگه برای هر کسی کارنامه‌ای در مافیا قائل بشیم، تفاوت این دور با بقیه ادوار اخیرُ بگم:
من دور دوم فراریُ بازی کردم که یک نقش فرعی بود و با اینکه اگه اشتباه نکنم اولین بار بود فرعی بازی می‌کردم و از بازیم هم کاملا راضی بودم، چیزی به کارنامه‌م اضافه نکرد. درواقع کاری در اون دور نکردم که قبلا انجامش نداده باشم.
دور هفتم تروریستُ بازی کردم که ازونم از بعد فردیش راضی هستم ولی اینم از دید خودم چیز جدیدی به نقش‌های قبلیم در مافیا (پدرخوانده و چموش:دی) و البته جادوگر خبیث‌م اضافه نکرد.
دور نهم هم در نقش جاوید، حکیم فرزانه:دی ظاهر شدم که بین بازی‌های بی‌گناهی که حداکثر 2-3 فاز حضور داشتم، جز یک بازی در گادی آریا، از بقیه‌ش بهتر بود به‌نظرم، ولی اونم چیز خاصی به کارنامه‌م اضافه نکرد؛ صرفا بحث و توضیحاتم در مورد بالانس که اثرشم دیدم، برام لذت‌بخش و از این نظر در بین این 3 دور، بیشتر دوستش دارم.
مجموعا خب طبیعی هست شما وقتی مثلا 10 دور خوب داشته باشید، از 7 دور خوب بهتره و این بازیا شاید این حسن هم داشت که حالا که اثراتی از بازی‌های قبلی نیست، اینا باشه برای ثبت در حافظه جمعی و اینکه هنوز کاملا پیر نشدیم:دی و یه کارایی می‌تونیم انجام بدیم و اینا و البته مهم‌ترین نکته: مسلما وقتی من به عنوان گاد یا بازیکن از حضور فلان شخص در بازی خوشحال می‌شم، بقیه هم همین حسُ نسبت به من دارم و این خیلی مهمه برام. ولی اگر خودخواهانه فقط بخوام به اون کارنامه ‌هه که اول گفتم نگاه بکنم، بدون این 3 بازی هم راضی کننده و کافی بود. در واقع ادواری که فدایی، شکارچی، جادوگر و پدرخوانده بودم کافی هست برام. منتهی این بازی هم اینقدر تو ذهنم ارزشمند هست که می‌ره کنار اون 4 تا و الآن کاملا حس می‌کنم که چنین نقشیُ کم داشتم و از امین تشکر می‌کنم. در واقع همه این حرفا رو زدم که به جمله آخر برسم و اهمیت هیوگو یا فاوستُ روشن کنم.

کلا ولی این دور یا ادوار قبلی که گاد بودم یا بازی می‌کردم یا حتی بحث‌های گروه، یه چیزیُ برام روشن کرد. این که واقعا اصلا حوصله و انگیزه سال‌های قبلُ ندارم و خیلی زودتر از قبل خسته می‌شم. خصوصا گادی دو دور اخیر. چون من واقعا از مافیا لذت نمی‌برم معمولا. از بودن در کنار شما لذت می‌برم. ولی از گادی لذت می‌برم. منتهی اونم کم شد و برای همین گفتم سعی دارم یه مدت گاد نشم. منتهی بعد که دو هفته می‌گذره حس می‌کنم اگه یه مدت گاد نشم یه چیزی کمه.:دی
به سال‌های 2014 یا 2015 نگاه می‌کنم که مافیا بازی می‌کردیم و من همیشه به اصطلاح کف تاپیک بودم.:دی یا پست داشتم می‌نوشتم و یا پستای بقیه رو بررسی می‌کردم و نقشه می‌کشیدم. یا فعالیت‌های طولانی مدت روزانه در فروم‌های تنیس‌تاکرز و فوتی و گروهای وایبر و تلگرام و ... . شاید به سن ربط داره بخش زیادیش یا درگیری‌های بیشتر ذهنی و یا تغییراتی که در چند سال اخیر داشتم، نمی‌دونم. خلاصه که اگر می‌بینید کمتر بازی می‌کنم یا تو گروه کمتر صحبت می‌کنم علتش اینا هست. به پای چیز دیگه نذارید. هرکسی در هر زمانی یه ظرفیتی داره که ازش نمی‌تونه فراتر بره. یکی مثل رابرت دنیروی عزیز سالی چنتا فیلم بازی می‌کنه، یکی مثل ال پاچینو یا تام هنکس متوسط سالی یدونه؛ یکی هم مثل دنیل دی‌لوییس هر چند سال یک فیلم و همین مدلی هست که می‌پسندم. ولی به نظرم دنیرو بهتره.:دی
دیدم همه در مورد خودشون حرف زدن، گفتم منم اینا رو بگم.:دی و خلاصه اینه که سعی می‌کنم یه سری نقش خاصُ که هنوز می‌تونه یه انگیزه‌هایی ایجاد کنه، بردارم تا به حرفی که در دور قبل زدم، عمل بکنم. ولی انتظار دنیرو نداشته باشید.:دی

الآن هم همینا رو که اضافه کردم خسته شدم و به تحلیل سوالا نمی‌رسم دیگه. این پست هم می‌بندم و همین مطالب فعلی که درش هست کافیه. تحلیل سوالا رو با همون هیوگو می‌نویسم در پست اولم.
مخلصیم و ارادت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آرش
نوشته‌ها
850
پسندها
260
امتیازها
460
مدال‌ها
38
با سلام و درود دوباره.


در ادامه چند کلمه‌ای هم درباره‌ی افرادی که وقت گذاشتن برای بازی صحبت کنیم.


بیگناهان


جکسون، محمدامین، رویین‌تن
به نظرم این بازی بهترین و مهم‌ترین بیگناهی محمدامین بود و این تازه شروع یک عصره :دی بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین کاری که محمدامین کرد، این بود که از اول بازی حضور نسبتا پررنگی داشت و تا آخر بازی تونست با همون ریتم خوب جلو بره و دقیقا جوری که از یک رویین‌تن انتظار می‌ره بازی کنه. به دید من جکسون تو این بازی gunslinger بیگناه‌ها بود، فرز و دقیق و تمیز و حاضر در هرجا و لحظه‌ای که بهش نیازه. به نظرم تا جای ممکن حق مطلب رو ادا کرد در این بازی و جای پای محکمی درست کرد برای ادامه‌ی بازی‌های عالی و تاثیرگذار بی‌گناهیش. محمدامین تونست از تمام همون ایده‌هایی که در گناهکاری ازش می‌بینیم، در بیگناهیش هم استفاده کنه و باز هم دستش از ایده خالی نمونه و تونست چه در راستای تشخیص گناهکاران، چه در موارد دیگه از قبیل استراتژی و ... ازشون بهره ببره. محمدامین با این بازی از یه بیگناه معمولی به یه بیگناه مهم و تاثیرگذار تبدیل شد و دور بعدی‌ای* که بیگناه باشه این رو بیشتر خواهیم دید.
* (اینم برای ترسا)


دب، سحر، مستشار
سحر بازگشت عالی‌ای به عرصه‌ی مافیا داشت. با اینکه قطعا سخته بعد از این همه مدت بخوای خودت رو با تغییرات بازی ما وفق بدی و ... ولی سحر نسبتا زود خودش رو توی بازی جا انداخت و از اون مهم این بود که تلاش کرد بازی کنه. به نظرم هر کاری که باید رو کرد؛ بارها به‌حق و ناحق به دفاعیه رفت و تونست بقیه رو مجاب بکنه که بهش رای ندن و این واقعا قدرت می‌خواد. وقتی بازی برات اینجوری می‌شه تو از همون جزو پای ثابت‌های دفاعیه می‌شی، واقعا یه حرف یا حرکت اشتباه کافیه که یه بیگناه دیگه رو به اشتباه بندازه و بهت رای بده و این اصلا چیز عجیب و دوری نیست اما سحر تونست جوری بازی کنه که این اتفاق نیافته و اعدام نشه و توی بازی بمونه و از مهم‌ترین ارکان بیگناهان بود. خیلی هم خوب تونست نقشش رو در تصویر کلی بازی، بازی کنه و تونست با بقیه‌ی بیگناهان همراه بشه و همراهشون کنه و نذاشت فشارهایی که روشه باعث بشه حواسش از گناهکارها پرت بشه. واقعا دوست دارم ادامه‌ی بازی سحر رو ببینم همچنان و امیدوارم بیشتر لذت ببره تا بیشتر با ما باشه :دی


بلو، ترسا، فدایی
ترسا هم واقعا بازی قوی‌ای داشت، اصلا توی بازی وقتی پست‌های‌ بلو رو می‌دیدم عشق می‌کردم بعد یادم می‌اومد احتمالا ترساست دوبرابر عشق می‌کردم :)) به نظرم این بازی نقطه‌ی شروع خوبی برای ادامه بازی‌هاشه و اگه همینجوری ادامه بده به یکی از بهترین‌ها تبدیل می‌شه بی‌تعارف. بازی کردن باهاش هم خیلی لذت‌‌بخشه و عناصر فان قشنگی اضافه می‌کنه و خوشحالم که توی جمع ما هست. پیشنهادی هم اگه بخوام بکنم اینه که توی خود بازی، به بازی خودش اعتماد بکنه و یه کم assertiveتر باشه. یعنی بیشتر از این سعی کنه که بقیه رو همراه خودش بکنه و کمتر تحت‌تاثیر صحبت دیگران قرار بگیره. می‌دونم پتانسیل این رو داره.




استف، رضا، شهروند
درباره‌ی رضا، من نمی‌دونم چقدر حوصله و انرژی و وقت و تمرکز بازی رو داره و این‌ها، منتهی به نظرم رضا از وقتی تصمیم گرفت هر دور بازیش رو «عوض» کنه بازیش افت کرد تا حدی. به نظرم باید مهربونانه‌تر برخورد می‌کرد با رضای قدرتمندی که طی سال‌ها ساخته بود :دی به نظرم رضا به یه بک‌آپ ریکاوری نیاز داره که به قدرت سابقش برگرده. البته که ادوار اخیر بازیهای خوبی داشته ولی دیگه اون انگیزه و grit رو توی بازیش نمی‌بینم از این موضوع ناراحتم حقیقتا. البته دیدم محدوده شایدم اشتباه می‌کنم. با این حال بدون شک، حضور داشتنش توی بازی‌ها عالیه و تاثیر خودش رو می‌ذاره و امیدوارم همچنان باشه و بیشتر باشه.


تل، مهدی، دکتر
من واقعا روحیه‌ی چالش‌طلبی مهدی رو می‌پسندم و بهش غبطه می‌خورم. این‌که هر دور چیزهای جدید رو امتحان می‌کنه و حتی اگه لازم باشه هزینه‌اش رو هم می‌پردازه، نه تنها به رشد خودش و بازی خودش کمک می‌کنه بلکه به بُعد progressive بازی‌هامون هم اضافه می‌کنه و باعث پیشرفت سطح بازی‌هامون می‌شه. این بازی هم همین‌طور بود و به نظرم جا داره نسبت به نقش خودش توی بازی‌ها و تاثیری که اعمالش می‌ذاره فارغ از نام مهدی، خیلی خوشبین‌تر باشه.




مافیا


باستر، امیر، پدرخوانده
بدون شک یکی از بهترین بازی‌های امیر بود، اصلا از پست اول باستر مشخص بود و نوید یه بازی قوی‌ای می‌داد، به طوری که همون اول یه هاله‌ی قدرت دور خودش ایجاد کرد. شاید در بازی‌های عادی این موضوع برامون عادی‌تر شده باشه درباره‌ی امیر، اما این دور (با اینکه حدس اینکه باستر امیره راحت بود) اما تونست هاله‌ی قدرتش رو به نحو احسن به یوزر فیکش منتقل کنه و این یعنی این از تواناییش می‌آد و نه از شانس یا اسم. در مقام مقایسه‌، از نظر کیفی شاید مقایسه سخت باشه ولی شخصا من این بازی امیر رو از تروریستش هم بیشتر دوست داشتم. و اینکه تعبیری که قبلا درباره‌ی بازی امیر گفته بودم رو اصلاح می‌کنم، بازی امیر خیلی بیشتر از یه تانک جذب دمجه، درواقع این شاید بیسیک‌ترین و بی‌زحمت‌ترین بخش بازیش باشه. به نظرم تعبیر بهتر برای امیر ترنسفورمر یا دقیق‌تر از اون کاراگاه گجته :دی. تفسیر هم با خودتون :دی


کریستین، مهسا، خیاط
این بازی برای مهسا به نظرم یکی از مراحل اولیه‌ی پختگی بود :دی به نظرم مهسا داره سبک خودش و بازی خودش رو پیدا می‌کنه به‌تدریج و بازی این دورش یکی از مراحل مهمش بود. کریستین تو این دور بازیش شاید تحت تاثیر چند اشتباه و مورد جزئی قرار گرفت اما کلیت بازیش قوی و منسجم بود. ایرادی که می‌تونم بگیرم اینه که همون‌قدر که در ادوار بیگناهیش به بیگناه بودنش باور داره در ادوار گناهکاریش هم به بیگناه بودنش باور داشته باشه :دی توصیه‌ای که دارم اینه که ادوار مختلف بیگناهی و گناهکاریش رو بخونه و به‌خصوص محتوا و زاویه‌ی دید پست‌هاش رو با هم مقایسه کنه و ببینه تو هر بازی چی‌ کار کرده و چی‌ کار نکرده که باید می‌کرده. درمجموع بیگناهیش رو بیشتر دوست دارم من :دی یه کار دیگه هم که می‌تونه بکنه اینه که عنصر رندومنس و حرکات حسی و فلبداهه رو در بازیش بیشتر کنه چه بیگناهی و چه گناهکاری، این شاید بتونه باعث بشه از اون چارچوبی که به خاطر تعریف‌ها از دور اول توش قرار گرفته هر جا نیاز بود خارج شه .


جسیکا، عرفان، مافیا
درباره‌ی عرفان هم گفتنی‌ها رو گفتن و نکته‌ی خاصی ندارم که اضافه کنم. دوست دارم در آینده بازی‌های گناهکاری قوی‌تری از عرفان ببینم. عرفانی که بازی breakthrough اش هانس‌یورگ جادوگر بود، قطعا پتانسیل گناهکاریش چیزی کم از بیگناهیش نداره.




سایرین


کلوین، محمدحسین، جلاد
محمدحسین به جز فاز اعدامش بازیش خیلی خوب بود و من هنوز احتمال بیگناهیش رو هم می‌دادم با وجود اعدام بلو ولی توی فاز اعدامش کار رو خراب کرد به نظرم. به نظرم باید سلاح‌های حمله‌ و مقابله‌اش رو متنوع‌تر و بیشتر بکنه و همون‌قدر که با نقشش ارتباط برقرار می‌کنه و توی جلدش فرو می‌ره (که عالی هم این کارو می‌کنه) همون‌قدر هم در یک مقیاس بزرگ‌تر و خارج از نقش، به بازیش خلاقیت و تنوع اضافه کنه.


مدلان، محمد، هلن (in any possible order :دی)
به عقیده‌ی من این یکی از بهترین بازی‌های محمد بود و از نظر سبک و سیاق اوج محمد بیگناه بود. اینکه اونقدر بیگناه بازی کنی که اسمت توی بازی مترادف با نقش هلن بشه ارزش زیادی داره. به رای ندادنش به باستر خرده‌ای نمی‌گیرم چون امیر عالی بازی کرده بود ولی به نظرم می‌تونست درباره‌ی دب یه کم دیدش رو بازتر نگه داره در طول بازی. واقعا از باختش متاسف شدم و به نظرم نهایت بی‌عدالتی (ذاتی) مافیا بود و حتی جدا از بیگناهان هم کاملا مستحق برد بود، به حدی که تا قبل از رای لوک به باستر من در ذهن داشتم که حتی اگه درباره‌ی اینکه هلن کیه به شک رسیدم اواخر بازی، باز هم محمد رو به عنوان هلن انتخاب کنم چون ترجیح می‌دادم به بازی بیگناهانه‌اش ببازم تا به بازی گناهکاری چاوش :دی در مجموع نوع دید محمد به بازی رو خیلی دوست دارم و امیدوارم فعلا‌فعلاها باهامون بازی کنه. :گل:


لوک، چاوش، مفیستوفلس
چاوش هم در این بازی بسیار هوشمندانه بازی کرد و تونست در حساس‌ترین لحظه‌ی بازی out-of-box فکر کنه که نشون می‌ده چقدر ذهن قدرتمندی داره. کاری که کرد موردعلاقه‌ی من نبود اما در مجموع بازیش رو تحسین می‌کنم.


هیوگو، پویا، فاوست
بازی پویا در این بازی چه در کلیت و چه در جزئیات یک کلاس آموزشی بود و با وجود محدودیت‌هایی که نقشش داشت (یا خودش برای خودش وضع کرده بود) اما نشون داد چطور می‌شه با کمترین ابزار هم به نحو احسن جستجوگر حقیقت بود. خصوصا پست‌های ابتداییش فوق‌العاده بود و حتی اگه همون دو سه فاز اول بازی می‌کرد باز هم نقشش خودش توی بازی رو کامل انجام داده بود و کارهایی که باید رو کرده بود. نقشش هم انگار کاملا مختص خود پویا نوشته شده بود و از این حیث دیدنش لذت‌بخش بود :دی


الکس، امین، گاد
این دور بی‌شک یه دور فوق‌العاده و جزو دورهای برتر بود و وقتی نگاه می‌کنم که این تازه دور اول گادی امینه، هیجان‌زده‌تر می‌شم. ایده‌های امین و ذهنیت و دیدش برای مافیا به عنوان طراح بازی رو خیلی دوست دارم و من از صحبت‌هاش چیزهای خوبی یاد گرفتم برای گادی خودم :دی یه سری تغییراتی که توی بالانس ادوار مختلف ایجاد می‌شه، جزییاته و صرفا در راستای طراحی و تنظیم فضای بازی هست، مثلا اینکه به چه نقشی چقدر سهمیه بدیم و بالانس رو طوری بچینیم که مرگ در شب کم باشه یا زیاد یا پرسش چطوری باشه و ... یه سری تغییرات دیگه، کلی‌تره و مکانیسم و رویکرد بازی رو تحت تاثیر قرار می‌ده، مثل اضافه شدن نقش‌های مهم مثلا شیطان یا تروریست و جوکر (خیاط هم ذاتا از این نوع هست مثلا). من شخصا شیفته‌ی دومی هستم، یعنی به نظرم وقتی این تغییرات رخ می‌ده و نقش‌های جدید، نه فقط اون‌هایی که اسم جدید دارن، اون‌هایی که مکانیسم جدید دارن، به بازی می‌آن، دری به دنیای دنیای جدیدی از مافیا باز می‌شه که کلی جا برای اکتشاف و امتحان و حتی خیال‌پردازی داره. این جور تغییراته که به من انگیزه‌ی بازی کردن می‌ده بعد از n دور مافیا. امین در دور اول گادیش این مدل تغییرات رو عالی انجام داد با نقش‌های رهبرها و بسیار جای تقدیر داره. به نظرم امین در آینده با ایده‌هایی که داره می‌تونه بازی‌های جذاب‌تر و متفاوت‌تری بسازه اگه بخواد و تاثیر نقش‌هایی که اضافه می‌کنه صرفا محدود به endgame و نتیجه‌ی بازی نباشه.
مورد بعدی که باید ازش تقدیر کرد، مدل جدید اعدامی بود که امین معرفی کرد. من هم شیوه‌ی اولویت‌بندی و هم اعلام رای اولیه به صورت یک‌جا رو بسیار دوست داشتم و به نظرم خیلی بهینه و دقیق‌اند. قبل از بازی فکر می‌کردم با این شیوه‌ی اعدام کار برای گناهکارها زیادی سخت بشه که در عمل دیدیم چنین نبود و اعدام‌ها کاملا منصفانه و براساس بازی صورت گرفت.
همین‌طور flavor‌هایی که امین به بازی اضافه کرده بود (شخصیت‌های نمایشنامه‌ی فاوست) واقعا جذاب بود و روح داشت. دوست دارم بدونم آیا رفرنس به این نمایشنامه جایی با داستان زیبا و قوی‌ای که داره می‌نویسه مرتبط می‌شه یا نه. دقتی که برای انتخاب آواتارهای یوزرها به‌ خرج داده بود هم ستودنی بود و فکر می‌کنم باعث شد خیلی‌هامون به نوعی با یوزر فیکمون ارتباط قوی برقرار کنیم.
از ایده‌های خوب امین بگذریم و به اجراش برسیم، گادی امین هم فوق‌العاده دقیق و بی‌نقص بود و از قبل فکر همه‌چیز رو کرده بود، هم وقت زیادی می‌ذاشت برای تک‌تک بازیکن‌ها که جای قدردانی زیادی داره. یعنی معتقدم امین بیش از چیزی که وظیفه‌اش بود و بیش از چیزی که برای اجرای عادی یک بازی لازمه، برای این بازی وقت و انرژی گذاشت و همین هم باعث شد این دور عالی و به‌یادماندنی بشه.


کم و کاست تحلیل افراد رو به بزرگی خودتون ببخشید. تا دوری دیگر به‌درود :گل:
 
آخرین ویرایش:
کارکشته مافیا
نوشته‌ها
640
پسندها
103
امتیازها
295
مدال‌ها
34
سلام ، عذرخواهي بابت تاخير در تحليل .

راستش اين دور خوب درنيومد ديگه به دلايلي ، تا حالا سابقه نداشت در عرض دو ماه ٣ دور مافيا بازي كنم . البته شايد اون قديما بازي كردم يادم نمياد . من چون هر دور خيلي انرژي ميزارم و متلاشي ميشم براي دور بعد خالي ميكنم و بايد يه مدت بگذره . دور ١٠ كه سامور بودم و بازي نسبتا خوبي داشتم و تا اخر اومدم و انرژيمو تخليه كردم بلافاصله دور ١١ شروع شد و ببا اينكه قبل از شروع انگيزم با كمك پويا بالاتر رفته برد با شروع بازي و بعضي داستانا ك گفتنش تكراريه خالي كردم دوباره و اون عملكردي كه ميخاستمو نتوستم ارائه كنم و بعدش كه با تهديدات دوستان بلافاصله اين دور رو هم شروع كرديم بنظرتون از عرفان متلاشي چيزي ميمونه؟ نه والا (با ريتم خوانده شود)

از حرفاي بالام سو برداشت نشه كه دارم منت ميزارم و ب زور وارد بازي شدم و شما باعث بد بازي كردنم شدين و دوس ندارم تو اين جمع باشم ، اتفاقا برعكس بخاطر همين جمع دوستانمونه كه قبول كردم باشم حتي ب قيمت بد بازي كردن و انگيزه نداشتن . خاطرات خوبي هم توي گروه ها ساختيم اين چند ماه و خيلي راضيم و هميشه دوس دارم چرخ گروهمون همينطوري بچرخه و رونق داشته باشه و صميميتمون روز ب روز بيشتر بشه

اين دور زياد حرفي برا گفتن نيست چون كاري نكردم بخام تحليلش كنم . اولين همگروهيم با امير بود ك بي صبرانه درست داشتم تو اين ٧-٨ سال باهاش باشمكه نشده بود ...البته دور ٣ دختر به عنوان شغال افتخاري ، بعد اعدامم اد شده بردم تو گروهشون و كلي صفا كرده بوديم ولي خب رسميش اين دور بود كه از شانس بد نتونستم از لحاظ بازي كردن باهاش لذت ببرم ب عنوان هم گروهي ، گرچه از جنبه هاي ديگه كلي خوش گذشت كه توضيحاتشو دادن تو تحليلشون . واقعا خيلي چيز ياد گرفتم اين بار در طول بازي با امير . ابعاد جديدي برام باز شد از شخصيتش :دي كاش بتونم يروز ب قدرت و منطق پستاش برسونم خودمو . اون پست احساسي و پر از جو ساختگي ولي قابل باوري كه داد من اومدم تو گروه گفتم توام بلدي مگه ازين كارا :)) خيلي خرب بود از اول تا اخر بازي يني تو ٥ نفر رفتن اونم با اينكه دو نفره شروع كرديم عملا بازي رو خودش برد حساب ميشه . ميدونم لذت برد ميديدم انگيزه و لذتو تو پستاش . خداروشكر چون حس ميكردم باعث خراب شدن لذت و بازي مهسا و امير شدم ك يه مقدار با ديدن بازيشون بعد اعدامم ارومم كرد . بايد پستاي فاز اخرشو يبار ديگه بخونم و استفاده كنم ازشون تو بازي خودم . بنظر من بهترين بازيكن بازي بود.

همينطور مهسا كه فكر ميكردم انرژيامون بهم نميخوره و حرف همو نميفهميم و قبل بازي حس ميكردم شخصيت يه دنده و لجبازي داره . كه البته يه كم داره :دي ولي كاملا برعكس بود و كاملا در خدمت تيم و خيلي متعهد . واقعا هم گروهي بودن باهاشو دوس داشتم و انتظار نداشتم اينطوري باشه ...اون با ديدن اسم من اخ و پيف كرد ولي من فقط تعجب كردم گفتم خدابخير كنه ..من ازش بدم نميومد برخلاف اون :))) الان كه همتيمي بودن باهاشو ديدم دليل بر اين نيست كه از حرفم برگردم و بحث باهاش رو ب عنوان دو قطب مخالف دوست داشته باشم ها . ازين خبرا نيست :دي ولي خب مسلما هم من هم اون ديدمون بهم عوض شده و يكم ملايم تر بحث خواهيم كرد اگر بشه و همو در نظر داريم احتمالا (بخونيد ايشالا) مهسا هم عالي بازي كرد و من منتظر بودم بعد از من اعدام شه كه ديديم چه كرد و كلا از ليست كنار رفت و قرباني بالانس و نفرات و شرايط بازي و ممل :دي شد وگرنه خوب سفيد كرده بود خودشو . درجه يك

در مورد خودمم ، من سواي خالي كردن انرژي و انگيزه يه سري درگيريهاي بيروني هم داشتم يكيش روز شروع بازي عمل بالام كه هر روز بايد ميرفتم بيمارستان و سردرد هاي ميگرنيم كه جزو جدايي ناپذير اين بازيكن در تمام ادوار بوده :دي

شب اول كه بايد پست بالانس ميداديم من ١١ و نيم رسيدم خونه به بچه ها و امين گفتم ميشه من فردا پست بدم چون الان رسيدم و سر درد دارم و شامم نخوردم نميرسم پست شروع اونم با اين اهميت رو بدم . كه مخالفت شد و امين گفت اگر ندي بدتره زود برو بنويس منم گفتم كه تو اين شرايط من هر چيزي بنويسم و حتي از رظر منطقيم درست باشه حس پشتش درست نخواهد بود و چون قرار بود مخفي بمونيم چيزي ب اسم چك كردن پست قبل ارسالم نبود ...كه توجهي ب حرفم نشد و من ديگه شل كردم و ميدونستم با مغزي كه يك صدا همه سلولاي سفيد و خاكستريش دارن فراد ميزنن "غذااااا" من تمركز نوشتن بالانس و دادن حس خوب رو ندارم . ذاتا من موقع صد در صديم هم تو پست اول و ورودم ايراد داشتم و اين مشكل اصليمه حساب كنين اون موقع چطور ميشد :)))
خلاصه توي يه ربع من رفتم و هر چي تو خود اگاه و ناخوداگاهم بود روريختم تو پست اولم و بعد ك اومدم تو گروه امين يه تيكه كپي كرد از پستم گفت من اگه بودم اينو ب صبح نكشيده با اين جمله اعدام ميكردم :دي پشت بندش امير شور داد ب ماحرا و يه جمله ديگه كپي كرد گف من نيمه شب نشده اينو ب سيخ ميكشم تو كه نيستي يوزر جسيكا :/ خلاصه منو ترور شخصيتي كردن اين دوتا :))) و منم رفتم پستمو ديدم بعد شام ديدم اره واقعا حسش افتضاحه و خودم گفتم ك اين پست يه مافياي شاكيه ! ديگه باقي مونده انگيزه و انرژيمم رفت چون من هر دور ميخام اشتباهاتمو جبران كنم و پيشرفت كنم شرايط باعث شده بود كه باز ازون بدترشو انحام بدم و اينكه درجا بزنم منو عصبي و ناراحت ميكنه...خلاصه ك الكي روحيه دادن بهم ( انگار ليوانو بندازي زمين بشكنه بعد بگي ببخشيد ليوان جون) :)) ...مني كه ميدونستم الكيه و تو بازي كسايي مثل پويا و مهدي و عارش و ممل و ممدحسين وجود دارن كه ميتونن با همون پست اول خر منو بگيرن و منو بكشونن ب سوال جواب ديگه شل كردم و با اينكه تلاش كردم تو پستاي بعديم با اعتماد بنفس تر باشم ولي از شانس هم وقتش نشد ب خاطر اون جريانات همم امير ك گفت بزار گير اولو من بدم ك كنترل شده تر باشه ، مهدي هم پشت بندش اومد و من نيومده تقريبا از سياهاي بازي بودم و راست ميگين ...كاري كردم ك تا حالا نكرده بودم يني عقب نشيني .

خيلي دوست داشتم بدونم اگه يكي از بازياي معموليمو بازي ميكردم چه اتفاقي تو بازي ميفتاد . بقول امين تيم ما تركيب رويايي اي بود و با بازي كردن حداقليم ميتونستم باري از دوش امير و مهسا بردارم . البته تو پشت صحنه فعال بودم ب نسبت ( بگو ميخام صد سال نباشي :دي )

تك تك نميتونم تحليل كنم چون نه جونشو دارم نه بازيو كامل دنبال كردم ، اون وسطا زياد شد پستا و من برا اولين بار يك دور رو كامل پستاشو نخوندم اينم ركوردي شد ...ولي اخر بازيو دنبال كردم .

پوياي عزيز واقعا انگار نقششو پيدا كرده بود و خيلي دقيق و منظم يكي از بهترين بازياشو انجام داد با دست بسته البته . من نميدونم اگه بازيكن بود بازي چ سرنوشتي داشت ولي سوالاش مخصوصا پست اولش لرزه ب جان مينداخت و من بشخصه دوس نداشتم بيشتر از سوال باشه و بحث داشته باشم باهاش كه با اين شرايط همونطور ك گفتم ب ساعت اول نميكشيد چ برسه روز اول كه منو اعدام كنه . خلاصه دمش گرم ياد گرفتيم مث هميشه ازش و بايد دوباره برگردم پستاشو بخونم.

عارش و محمد امين و سحر كه خيلي خوب همو پيدا كردن و من كرديت ميدم بهشون خيلي سخته با وجود موجودي ب نام امير در فازهاي اخر گيج نشن و رو تصميمشون بمونن . خيلي خوب بودن و بنظرم بهترين بيگناهي هر ٣ تاشون بود . مملو كه من نفهميدم چجوري سفيد شد انقدر چون وسط بازيو نخونده بودم هي تو گروه ميپرسيدم چرا اين سفيد شد جوابي نميگرفتم :دي

ترسا اوايل خوب بود پستاش و از همون اول حدس زده بوديمش يوزرشو وسطا رو نميدونم چطور شد ك اعدام شد ولي با تعريفا معلومه كه اونم قبل اعدام خوب برد ك ب تور محمد حسين افتاده انگار:دي ولي خيلي پيشرفت كرده واقعا افرين دور قبل نشده بود تحسينش كنم بعد بازي

محمد حسين هم اوايل خوب بود و ما فك كنم روز اول دوم گفتيم جلاده ولي بازي باهاش هميشه لذت بخشه و اين دور هم مشخص بود مافيا نيست . محمد حسين ره يك يكساله مافيا رو داره يه شبه ميره ما تو ٣-٤ دور اولمون يا پليس بيخاصيت بوديم يا بيگناه بي نقش كه با قرعه دلقك ميميره يا مافيا بي نقش بي خاصيت كه روز دوم اعدام ميشه و تو شب ميزننش :)) ممدحسينو ببينين چه نقشايي گوفته و چه بازيايي كرده . واقعا نيومده رفت جزو اليت ها و اين نشون ميده چقدر عميق و قويه اين مورچه :دي

رضا رو هم اصلا نفهميدم چيشد همه ميگن عصبي شده من اول فك ميكردم استف ممله با يكي دو پست اولش و رضا رو ريگان حدس زده بوديم كه ب سرعت با هشدارهاي امير متوجه شديم اشتباه كرديم . كجاست اون رضا ك مدال ضد اعدام داره ب نامش:دي ( بگو همونجاس ك عرفان با مدالش هست )

ممد و چاوش عزيز هم ك از اول دقمون دادن ممد خيلي هلن بود از هلنم هلن تر بود ما از روز اول گفتيم نقش اينارو ولي امير هي شك مينداخت كه نه چاوش ممكنه هلن باشه . خيلي خوب بازي كردن و بنظرم حق ممد باخت نبود حق چاوشم باخت نبود اخه حركتو ببين شما ازين بازيكن :)))) پشماي همه ريخت فقط از خودش برمياد واقعا تحسينش ميكنم كل بازي بقول دوستي با شلوارك و ركابي وسط تاپيك خنده شوخي ميكرد با يه پست و سناريو ساري خودشو هلن كرد رفت :))) عالي بود لذت برديم دم همتون گرم

و در اخر امين عزيز گاد ارجمند . من حس نميكردم كه يه گاد اولي داره بازيو اداره ميكنه . حس ميكردم پوياس مثلا . مدل حرف زدنشونم شبيهه اخه ديدين؟ :دي دقيقا حس ميكردم پوياس خيلي خوب اداره و كنترل كرد و داستانشم ك عالي و قلم بي نظير منتظر ادامشم . بالانسم خيلي خوب بود با اينكه سر درنميارم ازش ولي مشخصه كه خوب بوده حالا من تر زدم يكم بهش بماند :دي

در كل انگار ده ساله گاده و خيلي با اعتماد بنفس بود . چنين اعتماد بنفسيم ارزوست . خسته نباشه و ببخشه ك نتونستم بهترين بازيمو بكنم تو گاديش . بهترين پيشكش بازي نكردم در واقع . قول ميدم دور بعدش mvp شم درست مثل دور بعدي عارش . تحليلاي موشكافانه و دقيقي داشت و نكات خوبي بهم اموزش داد طول بازي . دمش گرم


فك كردم نهايت ١٠ خط شه ولي هنوز ب اين خودشناسي نرسيدم ك من چونم (انگشتم) گرم شه كسي جلو دارم نيست . كم و كاستي رو ب بزرگيتون ببخشيد مرسي بابت تحليلاتون ، ٠/٧٥ و ٢ هاتون :)) خيلي خوشحالم ك تو جمعتونم . بوس ب كلتون :گل:
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

بالا پایین