برای دیدن محتوای انجمن باید ورود کنید. اگر حساب کاربری ندارید اکنون ثبت‌نام کنید.

بازی دور نهم مافیا | انجمن جادوگران

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
[BOX=BLACK]راهنمای بازی[/BOX]

1) فاز روز تا ساعت 11:30 هرشب برقراره. سپس حدود 30 دقیقه دفاعیه داریم اگه داشته باشیم و بعد از اون فاز شبه. فاز شب هم نیم ساعت فرصت دارید هدف بدید.


2) داستان بازی هر روز تا قبل از ظهر فرستاده میشه. داستان هم به صورت اشاره به اتفاقات شبه. اسامی داستان خیالیه و به صورت مستقیم ربطی به بازیکنان بازی ندارن. داستان هم بیشتر از اینکه «نشونه» داشته باشه، اینطوریه که با ریز شدن و فهمیدن اتفاقات و فضای داستان میشه به اتفاقات شب پی برد، بنابراین باید به چیزی فراتر از خطوط دقت کنید و داستان رو یه سری کلمات پشت سر هم نبینید :دی

3) سیستم گادکش فعالیت مشابه ادوار قبله، حداقل دو پست 10 خطی و حداکثر 10 پست 10 خطی در طول کل فاز. هر کس یک امان برای عدم فعالیت داره (از شروع فاز 3) و یک امان برای فعالیت بیش از حد.

4) سیستم رای و اعدام مشابه ادوار اخیره، توی فازهای رای اجباری، تا قبل از ساعت 10:30 رای اولیه میدین و هرکس فقط یک بار میتونه رای اولیه ش رو دیرتر بده یا نده. دو نفری که بیشترین رای رو اوردن به دفاعیه می رن. اگه دو نفر رای هاشون برابر باشه و توی رای‌ها نفر دوم باشن، هر دو به دفاعیه می رن. جز اون حداقل رای برای رفتن به دفاعیه 2 رایه. درنهایت هرکسی که نصف+1 آرا رو داشته باشه اعدام می شه. یک بار هم می تونین رای اولیه رو بدین ولی توی دفاعیه رای ندین. واضح تر بگم، وقتی رای اجباری باشه، هر کس میتونه یک بار کلا رای نده (چه اولیه چه دفاعیه)، یک بار رای اولیه ش رو دیرتر بده یا کلا نده، اما رای در دفاعیه بده، و یک بار هم می تونه رای اولیه بده (به موقع) ولی در دفاعیه رای نده.
تغییر رای تا 10:30 کاملا آزاده، از 10:30 تا 11 فقط یک بار و توی دفاعیه هم فقط یک بار. درصورت تساوی آرا هم رندوم و طبق چیزیه که از قبل برای هرفاز مشخص شده.

5) بیگناهان که نقش ندارن، اما با این‌حال هرگونه اشاره به فاز شب، اعمال خودتون، حدس زدن اعمال نقش بقیه، مطرح کردن اینکه دیشب عزرائیل اومد به خوابم :دی و و و ممنوعه و گادکش داره. همچنین اعلام حدستون درباره‌ی اینکه کدوم یوزر چه بازیکنیه، یا اشاره‌ به اینکه خودتون چه شخصی هستین، گادکش داره.

6) چیز دیگری که همچنان ممنوع هست، ارتباط خارج از بازی، اشاره به ادوار گذشته (این مورد رو خیلی جدی می گیرم اگه بفهمم پشتش منظوری هست) و کلا هر میانبر و تقلبی هست که به ذهن می رسه :دی

سایر قوانین رو هم خودتون خوب می دونید، که رای ها رو درست و قرمز و گنده بدید، فونت دیفالت سایت استفاده کنید، از نقل قول استفاده کنید و پست هاتون خوانا باشه، تشکر نزنین زیر پستها جز گاد و ... نقشها و قوانین هم تفسیربردار نیستن و اگه ابهامی باشه از خودم بپرسین توضیح میدم.


فکر می کنم کافیه. تاریخ دقیق شروع بازی مشخص نیست اما هفته ی آینده یه روزی بین یکشنبه تا چهارشنبه ست. محدودیت های زمانیتون رو به من بگین، سعی می کنم به یه برنامه ای برسم که مناسب همه باشه. نقش ها رو هم میذارم، سوالی درمورد این دو پست داشتین تلگرام ازم بپرسین.
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
توضیح تطبیقی مهم
کلیات بازی، چیزی شبیه به دور قبله. بیگناهان، که تو این بازی بهشون «جادوگر» هم می‌گیم، نقش ثابتی ندارن و هر شب می‌تونن از سهمیه‌های مختلف استفاده کنن. توی این بازی به این سهمیه‌های شب «ورد» می‌گیم و جادوگران برای به‌دست آوردن و استفاده از این سهمیه‌ها (خوندن وردها) از نیروی جادویی «مانا» استفاده می‌کنن. درواقع این‌طوری نیست که گاد بهتون بگه چندتا سهمیه از چه نقشی دارید، بلکه خودتون با به‌دست آوردن و مصرف مانای لازم می‌تونین از اون سهمیه‌ها استفاده کنین. همه‌ی جادوگرها همه‌ی ورد‌ها رو بلدن و تنها چیزی که لازمه همون ماناست. مانا هم بخشیش از غیب بهتون می‌رسه :دی و بخشیش رو با فعالیت مفید در فاز روز به دست می‌آرید. پایین‌تر روش‌های دریافت مانا کامل توضیح داده شده. تا جایی هم که مانا اجازه بده، می‌تونین در یک شب چندتا ورد بخونید و از این لحاظ محدودیتی وجود نداره.
در مقابل، «گرگینه‌ها» رو داریم که تقریبا همون مافیای خودمونن، با این تفاوت که در حالت عادی توی فاز شب فرقی با جادوگران ندارن، ولی اگه تصمیم بگیرن که ماه کامله و باید تبدیل شیم :دی، گرگینه می‌شن تو اون شب. یک گرگ آلفا دارن که نمی‌میره، بقیه گرگینه‌ی معمولی‌ان که عملا آدم‌کش+یاکوزاست. یک سهمیه لباس دائمی هم بعد از مرگ اولین گرگ بهشون داده می‌شه.



[BOX=brown]گرگینه‌ها (مافیا)[/BOX]
یک گرگ آلفا دارند و بقیه گرگینه معمولی هستند. در حالت عادی مانند سایر جادوگران‌اند و مثل آن‌ها می‌توانند مانا دریافت کرده و استفاده کنند. اما در تعدادی از شب‌ها می‌توانند تصمیم بگیرند که تبدیل شوند. در این صورت در آن شب گرگینه شده و به صورت گروهی حمله می‌کنند. (نکته: در شب دگردیسی، تمامی اعضای گروه تبدیل می‌شوند)

گرگینه‌ها در شب‌های دگردیسی، قابلیت‌های زیر را دارند:
۱) در هر شب دگردیسی، یکی از گرگینه‌های معمولی می‌تواند به یک نفر حمله کرده و او را بکشد.
۲) گرگینه‌ی معمولی می‌تواند یک‌بار در بازی یک نفر را گاز بگیرد و او را تبدیل به گرگینه کند. سپس خودش در طی این فرایند می‌میرد. (این قابلیت تنها برای گرگینه‌ اصلی‌ست نه آن‌هایی که جذب شده‌اند.)
۳) گرگ آلفا در فاز شب از هر گونه مرگی در امان است. گرگینه‌ها می‌توانند هرزمان که خواستند گرگ آلفا را عوض کنند. گرگ آلفا نمی‌تواند کسی را گاز بگیرد.
۴) بعد از مرگ اولین گرگینه، پوست گرگ ی در اختیار گرگینه‌ها قرار خواهد گرفت که می‌توانند تن کسی کنند. آن شخص تا آخر بازی در صورت اعدام، گرگینه اعلام می‌شود.
۵) در هر شب دگردیسی، یکی از گرگینه‌های معمولی می‌تواند یک نفر را تعقیب کرده و او را به وحشت بیندازد. بدین ترتیب از فعالیت آن شخص در آن فاز شب باخبر می‌شود و همچنین در پایان شب ۲۰ مانا از فرد هدف کم می‌شود. (نمی‌تواند یک نفر را دوبار هدف قرار دهد)


[BOX=teal]جادوگران (شهروند)[/BOX]
جادوگران (بیگناهان بازی) از نیروی جادویی خود (مانا) استفاده کرده و هرشب وردی می‌خوانند. مانا را می‌توان در طول بازی به روش‌های مختلف به‌دست آورد که مهم‌ترین آن‌ها فعالیت مفید در فاز روز است.

دریافت مانا:

فعالیت مفید: در هر فاز پست اول ۱۰ مانا و پست‌های بعد هر کدام ۵ مانا (تا حداکثر ۳۰ مانا). تشخیص مفید بودن پست به‌عهده‌ی گاد است.
مراقبه در شب: فرد در شب فعالیتی نکرده و مانا دریافت می‌کند. شب اول ۱۰ مانا، شب دوم ۲۰ مانا و به همین ترتیب تا آخر.
بازیابی ذاتی مانا: به هر بازیکن هر فاز مقدار ثابتی مانا اضافه می‌شود. این مقدار برای هر نفر از ۵ تا ۲۰ مانا می‌تواند باشد.
همچنین بازیکنان با مقداری مانای پایه بازی را شروع می‌کنند که تنها خود بازیکن از عدد آن باخبر است.
به‌صورت پیش‌فرض حداکثر مانایی که یک فرد می‌تواند داشته باشد، ۶۰ است و از آن بیشتر نمی‌شود.

وردها:

ورد ناپدید شدن: ۵۰ مانا - هیچکس در آن شب نمی‌تواند فرد را هدف قرار دهد.
ورد تطهیر: ۵۰ مانا - فرد هدف را تطهیر کرده و اگر گناهکار باشد کشته می‌شود.
ورد انتقام: ۴۰ مانا - فرد در صورت مرگ در آن شب، قاتل خود را می‌کشد.
ورد بازداری: ۳۰ مانا - فرد هدف را از انجام اعمال گناهکارانه منع می‌کند.
ورد محافظت: ۲۵ مانا - یک نفر جز خودش را از مرگ و جذب نجات می‌دهد.
ورد تضعیف: ۱۰ مانا - به تنهایی تاثیری ندارد اما اگر فردی ۳ بار در بازی (به‌دست ۳ فرد مختلف) تضعیف شود و گناهکار باشد، در پایان فاز شب خواهد مرد.

-------------------------------------

نقش‌ها تا شروع فاز ۱ ممکنه ادیت بشن.
 
آخرین ویرایش:

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
داستان: شب صفر

همه می‌دانستند که عمارت انجمن جادوگران، جایی در جنگل‌های شمال است، آن‌سوی سپیدرود، جایی که مرداب‌ها تمام می‌شد و درختان انبوه سر به فلک می‌کشیدند. شب‌های زمستانی که می‌رسید، بعضی از محلی‌ها قسم می‌خوردند که به چشم خود پیرمردانی دیده‌اند گاه غرق در نور، گاه غوطه‌ور در تاریکی و گاه شناور بر آسمان. اما هیچ‌کس نمی‌دانست که این عمارت کجای جنگل است، هرکس می‌گشت و شب‌های طولانی در آن جنگل خطرناک زنده می‌ماند هم پیدایش نمی‌کرد.

سیاوش می‌دانست چرا. به کلیدی که از گردنش آویخته بود دوباره نگاه کرد. پدرش پیش از مرگ برایش کلی داستان تعریف کرده و نشانی دقیق آن خانه‌ی کاه‌گلی را داده بود. درِ چوبی خانه را که هل می‌دادی داخل، به راحتی و بدون هیچ کلیدی باز می‌شد، اما داخلش جز بوی نا و تاریکی و تار عنکبوت هیچ چیز نبود. سیاوش زیرلب به احوال جستجوگرانی خندید که بارها به‌دنبال جادوگران تا آن‌جا آمده اما خانه را خالی یافته بودند. کلیدی را که پدرش به او داده بود در سوراخ قفل گذاشت و چرخاند. انگار اتفاقی نیفتاد. در را هل داد، و به‌جای تاریکی وارد نور شد.

پا که داخل گذاشت، وارد فضایی شد سه برابر فضای اصلی خانه. دیوارها و سقف و زمین همرنگ و طلایی بودند و انگار نور از همه‌جا می‌تابید. سیاوش در نور غرق شد. هنوز هضم نکرده بود که چطور آن تالار بزرگ در خانه‌ی کاه‌گلی به آن کوچکی جا شده، که به خود آمد و دید که یک ساعت است آن‌جا ایستاده. یا نه؟ همین چند دقیقه پیش بود؟ دهانش طوری خشک شده بود که انگار یک روز است آب نخورده. با این حال، انگار همین چند ثانیه پیش بود که در تاریکی ایستاده بود، چرا که هنوز چشمش به نور عادت نمی‌کرد. گیج و سردرگم دست به موهایش برد و سرش را که بالا آورد، هاج و واج به مرد رداپوشی که در هوا نشسته بود خیره شد.

«سردرگمی زمانی. بهش می‌گن سردرگمی زمانی. پسرِ مازیار عجیب‌الخلقه‌ای، درسته؟ سه ثانیه و پنج ساله که منتظرتم. می‌گم منتظرتم که صرفاً معذب بشی و خجالت بکشی. وگرنه انتظار برای من معنی نداره. حالا هم سرتو بالا بگیر و خجالت بکش. آفرین.»
سیاوش تلاش کرد از تعجب جا نزند و برخودش مسلط باشد. از داستان‌های پدر می‌دانست که چیزهای عجیب‌تر از آن خواهد دید. «بله. سیاوشم. پسرِ....»
«پسرِ مازیار عجیب‌الخلقه؟ خودت هم عجیب‌الخلقه‌ای؟ ببینم؟»
سیاوش با چشم غره حرف او را اصلاح کرد: «ما دوست داریم بهش بگیم هزارچهره.» سپس پاچه‌های شلوار گشادش را بالا کشید و سم‌های بز کوهی را نشانش داد. «شما هم بی‌شک زُروان ارباب زمانید. از داستان‌های پد...»
- از داستان‌های پدرت من رو می‌شناسی. حالا چرا بز کوهی؟
- چون وقتی داشتم...
- وقتی داشتی می‌اومدی باید از این مسیر پرشیب سنگلاخیه می‌اومدی. آهان. هرچند بهونه‌ی مسخره‌ایه برای کسی که روی کاغذ، می‌تونه پرواز کنه. هیچ‌وقت ترس شماها از ارتفاع رو نفهمیدم. برای مثال یه لک‌لک وقتی اوج بگیره...

همان‌لحظه هاله‌ی سیاهی از میان نور شکل گرفت. به گردابی بی‌انتها می‌ماند. سیاوش بی‌اختیار به گرداب سیاه خیره شد و انگار یک عمر طول کشید، اما لحظه‌ای بعد، پیکر فرتوتی از درون تاریکی پا به بیرون گذاشت. ردایی بنفش و کهنه بر تن داشت. با ورودش انگار نور اتاق به‌طرز کاملا محسوسی چند درجه ضعیف‌تر شد و زُروان وراجی‌هایش درجا قطع شد.
پیرمرد با صدایی به‌سردی شب، گفت: «درود بر تو، سیاوش پسر مازیار هزارچهره. آرتاواز هستم، ساحر سایه‌ها و تاریکی محض. خوشحالم که بالاخره اومدی.» چپ‌چپ نگاهی به زروان انداخت که انگار لبش را دوخته بود، تا به سیاوش بفهماند که اوست که لب زروان را دوخته. «نوبت نگهبانی زروان رسیدی. ما رو ببخش که چنین نگهبان وراجی داشتیم، که نمی‌تونه با هیچ‌کس مکالمه‌ی عادی و انسانی برقرار کنه.» سرش را به‌نشانه‌ی افسوس تکان داد. «باید بریم، سیاوش. باید برای جلسه‌ی امشب آماده بشی و برای آماده کردنت، چه کسی بهتر از من، این‌طور نیست؟»

---------------------------
شروع فاز روز صفر

بازیکنان: ۱۲ نفر
آرتاواز
آیریک
باربد
پاکزاد
تیگران
جاوید
رامیار
زروان
سپرنگ
فرهام
کیومرث
ویهان

امروز در حد معرفی پست بدید، ولو یک خط. ولی حتما پست بدید. فاز تا صبح ادامه داره و بعدش با بخش بعدی داستان، فاز روز یک شروع می‌شه.
 
آخرین ویرایش:
حکیم فرزانه
نوشته‌ها
12
پسندها
0
امتیازها
0
داستان عالی. درود بر گاد و بندگان او. جاوید هستم.
 
احضارگر نور
نوشته‌ها
27
پسندها
0
امتیازها
0
درود خداوندگار بر همه باد:دی. پاکزاد هستم، مخلصِ خالق (آرش) و پیشوای خوبان :دی.
 
ارباب زمان
نوشته‌ها
6
پسندها
0
امتیازها
0
سلام به همه. مرا ژُروان نامـــَند :دی
 
خنیاگر سحرآمیز
نوشته‌ها
23
پسندها
0
امتیازها
0
هستم.
 

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
داستان - فاز روز یک


سیاوش در اتاق آرتاواز نشسته بود. اتاقی بود پر از پرده‌های سیاه از همه‌جا آویخته، شمع‌های سیاه با شعله‌های بی‌رنگ که مومشان همه‌جا ریخته و حروف و نشانه‌های باستانی که به رنگ‌های سبز و بنفش و لاجوردی، روی دیوارها و زمین حک شده بودند و در تاریکی اتاق درخشش ضعیفی داشتند.
آرتاواز نزدیک دو ساعت بود که کنج ‌اتاق نشسته، کلاه ردایش را روی سرش گذاشته و همان‌طور به ناکجا خیره شده بود. تا کمی پیش، واژگانی زیرلب زمزمه و تکرار می‌کرد که به گوش سیاوش باستانی و سحر‌آمیز می‌آمدند، اما حالا همان هم قطع شده و اتاق در سکوت مرگباری فرو رفته بود. سیاوش ابتدا مطمئن شد آرتاواز خواب نیست و بعد، تمام جرئت و جربزه‌ی خود را جمع کرد تا سوالی بپرسد. «بـ…ببخشید، جلسه که گفتین، از چه قراره؟»
آرتاواز آرام‌آرام، با سرعت یک لاکپشت، سرش را بالا آورد. آن‌قدر طول کشید که سیاوش دیگر داشت از سوال پرسیدن پشیمان می‌شد.
تا آن‌که بالاخره آرتاواز دهان به سخن گشود. «تمام اعضای ثابت انجمن توی تالار اصلی گرد هم خواهند آمد. البته جز ارمایل بزرگ. توهم از حالا قادری به‌جانشینی پدرت در جلسه حضور داشته باشی.»
تا سیاوش بخواهد چیزی بگوید، ناگهان اتاق در تاریکی مطلق فرورفت. سیاوش نفس در سینه حبس کرد و صدای آرتاواز، اتاق را پر کرد: «چیزی که باید بدونی، اینه که همه‌ی اعضای انجمن آدم‌های خوبی نیستن. نمی‌دونم پدرت تا چه اندازه از پیش تو رو با اینجا آشنا کرده. اما ما سالهاست که با مشکلات زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. دیدی که عمارت انجمن وسط جنگله. عمارت رو جنگلی ببین؛ جنگلی که پراز گرگه.»
سیاوش در همان تاریکی دید که آرتاواز با چشمان بسته میان هاله‌ی دودی فرورفت و لحظه‌ای بعد ناپدید شد. کف دستانش عرق کرده بود. نمی‌دانست منظور آرتاواز از گرگ، تا چه اندازه استعاری و تا چه اندازه، واقعی بود. عقب‌عقب به در اتاق نزدیک‌ شد و از اتاق بیرون رفت.
در راهروی نیمه‌تاریک و دراز عمارت نفس‌نفس‌زنان ایستاد. تاریکی آرتاواز به جانش وحشت انداخته بود. باید خودش را جمع و جورمی‌کرد. صدای گام‌های دو نفر در راهرو نزدیک شد.
«….همچنان به عقیده‌ی بنده، بسیار عجیبه که چطور بعد از پنج سال، دوباره سروکله‌ی این شیاطین گرگ‌نما ‌پیدا شده. از چیزی که دیدی مطمئنی، تیگران؟»
«شک ندارم. من وقتی خیولا ببینم، خوب می‌دونم چی دیدم. خوا پسه، اینو ختی یه آدم ابلخ هم میفخمه. دور از جون شما البته، فرخام‌جان.»
«بله، هوا پسه، بدجور هم پسه، وقتی درست شب قبل از جلسه‌ی ما، ‌اون گرگینه‌‌های بی‌صفت در جنگل ضیافت برپا می‌کنن. روستایی‌های بیچاره. باید این موضوع توی جلسه مطرح بشه. بی‌‌صبرم ببینم این بار آرتاواز چی ‌داره بگه.»

—————
شروع فاز روز یک

بازیکنان: ۱۲ نفر

آرتاواز
آیریک
باربد
پاکزاد
تیگران
جاوید
رامیار
زروان
سپرنگ
فرهام
کیومرث
ویهان

تعداد رای لازم برای اعدام: ۶ رای
رای و اعدام اختیاری

پایان فاز: ۲۳:۰۰ روز چهارشنبه

امروز حداقل یک پست بدید. شش فاز شب داریم و اولین فاز شب هم امشبه.

 
کاهن باستان
نوشته‌ها
17
پسندها
0
امتیازها
0
با عرض سلام خدمت همگی امیدوارم دور خوبی رو شاهد باشیم در کنار همه عزیزان
 
حکیم فرزانه
نوشته‌ها
12
پسندها
0
امتیازها
0
خب. تا شماها سلام احوال‌پرسی می‌کنید، منم یه‌ذره در رابطه با بالانس صحبت کنم.

بیشترین احتمالُ به ۳ گرگینه می‌دم، که در این صورت میزان حملات‌شون باید محدود باشه. ۳ مناسب هست، ۴ حداکثر اونم تحت شرایطی. ۵ هم خیلی زیاده و بالانس نیست.

احتمال بعدی و ضعیف‌، ۲ گرگینه هست که تعداد حملات در این حالت ۶ هست باتوجه به تعداد فازهای شب. کمتر بالانس نیست به‌نظرم.

۴ گرگینه رو هیچ احتمالی نمی‌دم. ۲ گروه متفاوت بودن هم احتمالی نمی‌دم چون دور اول هست و کلا ایجاد تعادل سخته. مسخره هم هست.

چیز دیگه‌ای فعلا به ذهنم نمی‌رسه تا تشریف بیارین.

امیدوارم گادکش و اینا نداشته باشیم و دور خوبی باشه.
 
افسونگر نباتات
نوشته‌ها
25
پسندها
0
امتیازها
0
سلام
امیدوارم که دور خوبی رو شاهد باشیم.
ممنون از گاد بابت داستان و دور جدید
 
خنیاگر سحرآمیز
نوشته‌ها
23
پسندها
0
امتیازها
0
حکیم فرزانه
نوشته‌ها
12
پسندها
0
امتیازها
0
سلام. چرا ؟

سلام. چون بالانس نیست.

و اگه سوالت اینه که چرا بالانس نیست، یعنی یا ادواری که برام بازی کردی هیچ توجهی به بالانس نداشتی یا گادُ متعادل فرض نکردی که خیلی بده.
کدومشه؟

اگرم دور اولت هست که بعیده چنین سوالی از یک دور اولی، چون من بالانسُ می‌شناسم می‌گم بالانس نیست. می‌تونی همه‌پرسی کنی.
 
خنیاگر سحرآمیز
نوشته‌ها
23
پسندها
0
امتیازها
0
سلام. چون بالانس نیست.

و اگه سوالت اینه که چرا بالانس نیست، یعنی یا ادواری که برام بازی کردی هیچ توجهی به بالانس نداشتی یا گادُ متعادل فرض نکردی که خیلی بده.
کدومشه؟

اگرم دور اولت هست که بعیده چنین سوالی از یک دور اولی، چون من بالانسُ می‌شناسم می‌گم بالانس نیست. می‌تونی همه‌پرسی کنی.

من شاگرد دقیقی نیستم. خوشحال میشم که شنونده چیزهایی باشم که بهشون در بازی هایی که برات بازی کردم توجه نکردم، من مشکلی در تعادل ۴ به ۸ نمی بینم مگه اینکه بدون استناد به ادوار قبل توجیه بشم یا لااقل استدلالت رو بدونم. ضمنا همه پرسی خوب بود قبل از اینکه هویتی نمایانده بشه، الان دیگه اعتباری نداره از نظرم.

ممنونم.
 
جادوگر آتش
نوشته‌ها
2
پسندها
0
امتیازها
0
سلام . بزار يه پست بديم ببينيم اواتارمون چه شكليه :دی
واقعا مشعوف شدم از داستان دمت گرم ارش :قلب:

مرسي از جاويد شاه عزيز :دی موافقم با تحليل بالانس، درسته خيلي وقته بازي ١٢ نفره نداشتيم ولي با اين نقش ها شايد ٣ از ١٢ بالانس تر باشه و ٤ يكم زيادي بشه چون از قديم ك حياب كنيم مافياي ٤ نفره معمولا تو تعداد ١٥-١٦ نفر ميشد و ١٢ نفره هايي كه من قبلنا بازي ميكردم بيش از ٣ نبود مافياش!
البته ٤ رو هم بايد در نظر داشت چون اندازه گاد نميدونيم ولي علي الحساب همون ٣ تا مافيا رو داريم تعداد حملات رو متخصص نيستم نميتونم بگم!

- - - Updated - - -

اوه اواناره چه خفنه . جادوگر اتش :دی راضيم ازت
 
حکیم فرزانه
نوشته‌ها
12
پسندها
0
امتیازها
0
من شاگرد دقیقی نیستم. خوشحال میشم که شنونده چیزهایی باشم که بهشون در بازی هایی که برات بازی کردم توجه نکردم، من مشکلی در تعادل ۴ به ۸ نمی بینم مگه اینکه بدون استناد به ادوار قبل توجیه بشم یا لااقل استدلالت رو بدونم. ضمنا همه پرسی خوب بود قبل از اینکه هویتی نمایانده بشه، الان دیگه اعتباری نداره از نظرم.

ممنونم.

فرض کن ۴ به ۸ هست. احتمال تیر موفق به‌نظرم بالا هست. اگه نیست، تو باید بگی که چرا نیست.
بالانس یه مدلش این‌جوریه که فرض می‌شه تیرها تا حد ممکن به هدف بشینن و فقط بی‌گناه اعدام بشه به‌ترتیب. ۳ اعدام خوبه. چون دو اعدام کاملا شانسی و محتمل هست. حداکثر تعداد گناه‌کار از این در میاد.

تو خودت تعداد تیرها رو فرض کن. ببین بازی با چند اعدام تموم می‌شه. تعداد فاز شب و نقش‌های گناهکاران هم تو محاسباتت بیار.

- - - Updated - - -

یک مسئله دیگه هم هست که ۴ نفر در ۱۲ به‌راحتی بازیُ می‌گیرن دستشون. این پیشکش. تو همون عددی و حسابی برو جلو فقط.

- - - Updated - - -

سلام . بزار يه پست بديم ببينيم اواتارمون چه شكليه :دی
واقعا مشعوف شدم از داستان دمت گرم ارش :قلب:

مرسي از جاويد شاه عزيز :دی موافقم با تحليل بالانس، درسته خيلي وقته بازي ١٢ نفره نداشتيم ولي با اين نقش ها شايد ٣ از ١٢ بالانس تر باشه و ٤ يكم زيادي بشه چون از قديم ك حياب كنيم مافياي ٤ نفره معمولا تو تعداد ١٥-١٦ نفر ميشد و ١٢ نفره هايي كه من قبلنا بازي ميكردم بيش از ٣ نبود مافياش!
البته ٤ رو هم بايد در نظر داشت چون اندازه گاد نميدونيم ولي علي الحساب همون ٣ تا مافيا رو داريم تعداد حملات رو متخصص نيستم نميتونم بگم!

- - - Updated - - -

اوه اواناره چه خفنه . جادوگر اتش :دی راضيم ازت

۴ درنظر داشته باشیم که چی بشه؟:دی
 
دیوکش
نوشته‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
سلام
 
احضارگر نور
نوشته‌ها
27
پسندها
0
امتیازها
0
داستان رو مطالعه کردم. اعدادی مانند 3 ثانیه و 5 سال برایم جالب بودند. در داستان اول صحبت از خانه ای شد که از یک فضای بسته به فضایی نورانی با ابعاد سه برابر و طلایی رنگ تغییر پیدا کرد. در صورتی که نمادین به این بخش نگاه کنیم محتمل هست که تعداد جادوگران سه برابر گرگینه های بازی هستن. به عنوان نمونه چینش 9 به 3.
 

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
پایان فاز روز یک

تا ۱۱:۳۰ به من پیام بدین تا ماناتون رو محاسبه و اعلام کنم و اگه وردی خواستین بخونین بگین. :دی

نکته مهم: اگه می‌خواین از امتیاز مراقبه استفاده کنین، باید بگید بهم، نه که ول کنید به امان خدا :دی
 

God

Administrator
گاد
نوشته‌ها
1,307
پسندها
899
امتیازها
0
داستان - فاز روز دو

تیگران و فرهام سیاوش‌ را در کنج راهرو پیدا کردند و گوشه‌گیری و بی‌زبانی‌اش را به‌حساب خجالت و نا‌آشنایی گذاشتند. فرهام آن‌ها را به اتاق خودش برد که به معبدی باستانی می‌ماند، از آن‌ها که پر از کاشی‌‌های فیروزه‌اند و هر گوشه‌اش جایی‌ تعبیه شده برای نشستن و خلوت کردن. سپس با دمنوش اعلای گیاه خارچکاوک، که خواص جان‌بخش و نیروزایی داشت، از تیگران پذیرایی کرد که شب گذشته نخوابیده و در جنگل کشیک داده بود. سیاوش همچنان ساکت بود و کنجکاوانه منتظر جلسه‌‌ی جادوگران اعظم.
ساعتی بعد، بعد از آن‌که حسابی به داستان‌ها و بلوف‌های تیگران گوش دادند که چطور دو بار، یک بار با شمشیر و یک بار فقط با ناخن، سر از یک اژد‌های سه‌سر جدا کرده، هر سه راهی تالار وهرام‌تن شدند. تالار وهرام‌تن تالاری باستانی بود هم‌قدمت خودِ جادو و جادوگری. ستون‌های بلندی از این سو تا آن‌سوی تالار ردیف شده بود که بر هر کدام، چندین نماد و تصویر آویزان بود و حتی روی چندتایشان، شکستگی‌هایی دهان باز کرده بود که تاریخ غنی آن‌جا را فریاد می‌زد.
چندتن قبل از آنان وارد تالار شده و گرد کرسی بزرگ انتهای تالار، نشسته بودند. سیاوش از گفته‌های پدرش، چند نفرشان را به خاطر آورد. مهم‌تر از همه، حکیم فرزانه، جاوید بود که بالاتر از همه نشسته و با قد بلند و ردای یشمی آراسته‌اش، دیگران را ورانداز می‌کرد. سمت راستش باربد، خنیاگر مرموز و سحر‌آمیز بود و سمت چپش، آیریک نشسته بود، افسونگر گل و گیاه و درختان. مرد جوانی کنار آن‌ها نشسته بود که سیاوش از خاطرات پدرش به‌جا نمی‌آورد. هنوز خبری از آرتاواز یا زروان نیز نبود.
سیاوش به تقلید از تیگران و فرهام، سلام سنتی جادوگران را اجرا کرد و بعد گوشه‌‌ای، بین فرهام و آن مرد جوان سرخ‌پوش نشست. مرد جوان نگذاشت سکوت بینشان طول بکشد.
«سلام، سیاوش هزارچهره. تعریفت رو از استادان شنیدم. خوشحالم که می‌بینم جادوگری تونسته پسرش رو اونجور که باید تربیت کنه و پسرش هم پا جای پای پدر گذاشته. من رامیارم و حرفه‌ام آتشه.» ناگهان کف دست رامیار، شعله گرفت و شعله یک لحظه برافروخت تا خاموش شد و بعد سیاوش دید که رامیار دست دراز کرده تا با او دست بدهد. سیاوش هم با ترس و لرز و هراسان از سوختن، دستش را جلو برد و دست داد. از خنکی دستکش رامیار تعجب کرد و رامیار بلند بلند خندید. «می‌‌دونم، می‌دونم. هیچ جنبنده‌ای نیست که از آتش در امان باشه، مگه نه؟ حداقل نه اونی که شما هزارچهرگان بتونین بهش تبدیل بشین.»
سیاوش برای آن‌که کم نیاورد به طعنه گفت: «برای یه جادوگر آتشی مثل شما، عجیبه که چیزی درباره‌ی اژ‌دهای فولادفلس نشنیده باشی، اژدهایی که نه فقط در امان از آتش، که خودش افسار آتشه.»
رامیار با نیشخندی گفت: «شک نکن شنیده‌م، چیزی که نشنیدم، هزارچهره‌ایه که بتونه اژدها بشه. یا حتی یه گنجشک!»
سیاوش از سخن واضحاً تمسخر‌آمیز رامیار دندان به هم فشرد. داشت زیرلب می‌گفت یه شب نشونت می‌دم که می‌تونم تبدیل به چی بشم. اما پیش از آن‌که صدایش به گوش رامیار برسد، فریاد باابهت جاوید حکیم در تالار طنین انداخت.
«درود و خوشآمد به تمامی جادوگران اعظم این مرز و بوم، به نیابت ارمایل بزرگ، جلسه‌ی هفت‌هزار و چهارصد و سی و ششم انجمن را آغاز می‌کنم. آقایان، این بلا چیست که بر سر ما نازل شده؟!»


---------------
اتفاقات قابل بازگویی: هیچ اتفاقی نیافتاد

شروع فاز روز دو

بازیکنان: ۱۲ نفر
آرتاواز
آیریک
باربد
پاکزاد
تیگران
جاوید
رامیار
زروان
سپرنگ
فرهام
کیومرث
ویهان

تعداد رای لازم برای اعدام: ۶ رای
رای و اعدام اختیاری

پایان فاز: ۲۴:۰۰ روز پنجشنبه

امروز آخرین روزیه که رای به اعدام، اجباری نیست. از جمعه (فاز سه) هم رای اجباریه و هم قانون حداقل پست لحاظ می‌شه. کسایی هم که تا الان پستی ندادن، اگه این فاز هم پست ندن گادکش می‌شن خدافظ :دی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

اتصال به گوگل

کاربران آنلاین

هیچ کاربری آنلاین نیست.

یافتن کاربر

بالا پایین